هر کسی داعیه ی دوستی ات را دارد
گر به پای غم تو جان بدهد جا دارد
کیست آنکه بشود مدعی عاشقی ات
تا که این عنوان را زینب کبری دارد
دل هر زنده دلی سوی کسی پر بکشد
دل ما هم هوس کرب و بلا را دارد
همگان از کوی تو قرب خدا میجویند
کشتی توست که انقدر تقاضا دارد
دم عیسی هم اگر گرم شده از دم توست
هر دم سینه زنت صد دم عیسی دارد
روز محشر نروم جنت و گویم که بهشت
دیدن روی حسین است، تماشا دارد
هر که دم خور بشود با تو تعالی یابد
نور تو خاصیت بردنِ بالا دارد
کارها دست کسی نیست به جز مادر تو
هر که نوکر شود از فاطمه امضا دارد
تا زمانی که همه زخم تنت خوب شود
نوکرت از تو فقط اشک تمنا دارد
بوسه گاه نبی و فاطمه و زینب بود
شمر فهمید گلوی تو معما دارد
#بهمن_ترکمانی
#شعر_مناجات_سیدالشهداء
هر چه هستم حتم دارم ، دوستم دارد حسین
نیست غم در روزگارم ، دوستم دارد حسین
اوست یارم ، قبل دنیا آمدن تا بعد مرگ
در خزان و در بهارم دوستم دارد حسین
دست و پا گیرم ولیکن دستگیرم لطف اوست
کی گره افتد به کارم دوستم دارد حسین
نیست در دل ذره ای هم وحشت تنها شدن
هست اربابم کنارم دوستم دارد حسین
عاشقی ارثیه ی آبا و اجدادی ماست
با همه ایل و تبارم دوستم دارد حسین
جنس بُنجل هستم اما او خریدارم شده
گرچه من سودی ندارم دوستم دارد حسین
گرچه از اول بنا این بود من یارش شوم
او همیشه گشت یارم دوستم دارد حسین
ثروتی دارم که محشر آرزوی عالمی است
این بُوَد دار و ندارم دوستم دارد حسین
در قیامت که رود هر کس پی ِ کار خودش
هست اربابم کنارم دوستم دارد حسین
ای بنازم بر مرامش زیر تیغ شمر هم
بود او دل بی قرارم ، دوستم دارد حسین
#محمد_حسین_رحیمیان
#شعر_مناجات_سیدالشهداء
#اربعین
جز گنبدت هر آنچه که تابید را ببخش
از پشت کوه آمده، خورشید را ببخش
گفتند سجده رو به حرم شرکِ منجلیست
علاّمههای مکتبِ توحید را ببخش
گفتند مستحب به نمازِ زیارتت
خیرالعمل! مراجع تقلید را ببخش
در راهِ استخاره حرم سمتِ ما دوید
آوارگانِ جادهی تردید را ببخش
با یک نسیم لرزه به ایمانمان نشست
باغ پُرادعای پُر از بید را ببخش
در این کویر، ثانیهها پیر میشوند
از عمرمان ادامهی تبعید را ببخش
شرط قبولی، از غمِ گودال مردن است
شرمندهایم، این همه تجدید را ببخش
باران عصارهی عرقِ شرمِ آبهاست
ابری که دیر آمد و بارید را ببخش
#اربعین
#شعر_مناجات_سیدالشهداء
#امیری_حسین_و_نعم_الامیر
#رضا_قاسمی
سنگ هم باشم نگاه تو مرا دُر می کند
لطف تو هر طِیبی را عاقبت حُر می کند
رزق چشمم کربلا را دیدن است ، اما فراق
نان چشمان مرا هربار آجر می کند
یک سلام از پشت بام خانه دادم ، فطرست
جای خالی مرا در کربلا پُر می کند
در زیارت بُعد منزل نیست، پس هر عاشقی
پشت بام خانه را مرقد تصور می کند
آسمان روضه گرفت و ابر گریه میکند
رعد سینه می زند ، زهرا تشکر می کند
مهر تربت را که بوسیدم دلم آرام شد
سنگ هم باشم نگاه تو مرا دُر می کند
#اربعین
#شعر_مناجات_سیدالشهداء
#احمد_ایرانی_نسب
در زیان عُمر ، سودِ ماتمش را دیده ام
پس خدا را شُکر می گویم غمش را دیده ام
از نخستین نسلِ خِلقَت ، گریه بر او باب شد
داستان جبرئیل و آدمش را دیده ام
اشک ، دردِ لاعلاجم را به سرعت خوب کرد
بین هر ذکر مصیبت مرهمش را دیده ام
بی نیازان مِنَّتِ حملِ کُتَل را می کِشند
زیر بار این علم ها حاتمش را دیده ام
بیرقِ ارباب من بالاتر از این حرف هاست
سر در هفتآسمان هم پرچمش را دیده ام
فیضِ حج را بُرده هرکس لب به چای روضه زد
در دل هر استکانی ، زمزمش را دیده ام
یا حسینِ من جواب یا حسینِ مجتبیست
وقتِ اوج هروله ،صاحبدمش را دیده ام
طبخِ نذر روضه را زهرا نظارت می کند
در کنار دیگها ، قدِّ خمش را دیده ام
شالِ مشکیِ عزایش دستگیری می کند
معجزات تار و پود محکمش را دیده ام
بین آن گودال ، عالم را بهم می زد حسین
دردِدلها با خدای عالمش را دیده ام
عصر شد..، هنگام تاریکی رسیده ساربان
با چه حرصی داد می زد: خاتمش را دیده ام!
بوریا جا خورد وقتی پیکرش را جمع کرد
گفت: حیفِ این بدن که درهمش را دیده ام
#بردیا_محمدی
#شعر_مناجات_سیدالشهداء
سر پیش جز تو خم نکنم، بنده زادهام
تا پای جان به پای غمت ایستادهام
کتمان نمیکنم همه جا جار میزنم
با افتخار نوکر این خانواده ام
نان حلال او اثرش گریه بر تو شد
من اشک دارم از پدر فوق العاده ام
جدم غلام کوی تو بود و به من رسید
این ارث میرسد پس از این به نواده ام
ما خانوادگی سگ دربار زینبیم
این را به خانوادهی خود یاد داده ام
من را رساندهای تو به رویای کودکیم
حالا که رو به روی حرم ایستاده ام
من در قبال این همه خوبی چه کرده ام
من در ازای این همه لطفت چه داده ام
اول قرار بود که خرج شما شوم
حالا چه شد که در طلب استفاده ام
با هر که اهل دوز و کلک بوده ام اگر
باتو ولی به جان خودم صاف و ساده ام
دست خودم که نیست اگر گریه میکنم
نام تورا که میشنوم بی اراده ام
فرمود خواهرت پی تو: ای حسین من
مهلا که تو سواره ای و من پیاده ام
#شعر_مناجات_سیدالشهداء
#أللهم_ارزقنا_کربلا
#گروه_شعر_یامظلوم
عشق وقتی نام خود را اوّل دفتر گذاشت
کار هر دلداده را بر عهدهی دلبر گذاشت
صبح خِلقَت هرکسی از خالِقَش نقشی گرفت
در کنار نام ما هم واژه ی "نوکر" گذاشت
در گرفتاری به دادم می رسد تنها حسین
تا به بُنبستی رسیدم ، پیش پایم در گذاشت
آبرویش خرج شد تا آبرودارم کند
من نکردم هیچ کاری ، او برایم سر گذاشت
پای گمراه مرا زهرا به هیئت ها کشاند
پرچمش را در مسیر چشم من ، مادر گذاشت
استکان چای روضه ، جامِ حوض کوثر است
سور و ساتِ بعد مجلس را خود حیدر گذاشت
فرشها را جمع کردم ، سفره اش را پهن کرد
بهترین ظرف غذا را پیشِ این قنبر گذاشت
شستشوی دیگ نذری شستشوی باطن است
زندگی اش را پدر پای همین باور گذاشت
قبر ما با دستمال اشک روشن می شود
گریهکُن آن را برای لحظه ی آخر گذاشت
در قیامت کوچهی سینهزنی وا می کنیم
این قرارِ روضه را باید دمِ محشر گذاشت
خواست تا آینده ی عُشّاق را تضمین کند
دست ما را شاه در دست علی اکبر گذاشت
قاب لبخند نبی افتاد و تکّهتکّه شد
سُمِّ مرکب پا روی تصویر پیغمبر گذاشت
داشت بالای سر شهزاده جان می داد شاه...
زینب آمد بین لشگر ، دست بر معجر گذاشت
#شعر_مناجات_سیدالشهداء
#شب_زیارتی
#بردیا_محمدی
بخر مقابل چشمانِ خوبها بد را
بزن به نام خودت این بدِ زبانزد را
میان ماندن و رفتن از انتخاب نگو
بگیر راه سقوطِ منِ مردّد را
همیشه سنگِ دلم راهِ اشک را بسته
تلنگری بزن ای روضه! بشکن این سد را
ببخش، حاجتِ من کمتر است از کَرمت
خودت بخواه برایم هر آنچه باید را
به جمعِ گریهکنان؛ بین ابرها بردی
همان کسی که خودش را به گریه میزد را
شهادتِ نفسم یاحسین و یاحسن است
نگیر از لب خشکم فراتِ اَشهد را
مسافر حرمم؛ روی بالِ سجاده
سلامِ صبح به مبدأ رسانده مقصد را
کلاغ را چه به پرواز با کبوترها!
کسی سیاه ندیدهست رنگِ گنبد را
بحقّ پای سپاهِ پیادهی حرمت
نگیر از دستم اربعینِ مشهد را
#امیری_حسین_و_نعم_الامیر
#شعر_مناجات_سیدالشهداء
#رضا_قاسمی
با همین روی سیاهم بار بستم آمدم
زشت و زیبا، خوب یا بد، هرچه هستم آمدم
غصه ام را بیشتر از خلق، مادر میخورد
طعنه وقتی میخورم فوراً به او بر میخورد
با لباس پاره هم دارم بهای بهتری
چونکه دارم دعوت از مشکل گشای بهتری
با دو دست خالیم کوه گناه آورده ام
بر علی مرتضا امشب پناه آورده ام
بچه که بد می شود، بابا پریشان می شود
او خودش منتّ کِشِ طفل گریزان می شود
راه این آلوده افتاده به دریای نجف
خوب شد من را سپردی دست آقای نجف
هر زمانی که دلم از مردم دنیا گرفت
گرد و خاک بارگاهش گرد و خاکم را گرفت
می کشد بار مرا بر شانه اش تنها علی
نیمه شب در می زنم این خانه را با یاعلی
یا علی! ای آنکه از روی گدا غم می بری
موقع افطار، ما را کربلا هم می بری
رو به ایوان طلا گفتم اذان، گفتم حسین
من اراد الله خواندم، پشت آن گفتم حسین
خواهری از خیمه ها تا بین گودالش رسید
شمر بیرون آمد و زهرا به دنبالش رسید
گفت مادر؛ روبروی قبله ام محراب ریخت
تشنه بودی، پیش چشمت کاسه های آب ریخت
مثل تو گیسو پریشان است مادر هم حسین
زنده بودی و شدی با نیزه ها درهم حسین
هم روی نی، هم به زیر پای لشکر دیدمت
پیکرت پاشیده بود از هم... فقط بوسیدمت
#مناجات_با_خدا
#شعر_مناجات_سیدالشهداء
#شب_زیارتی
#رضا_دین_پرور
من نوشتم دوستت دارم کران تا بیکران
پس سراغم را بگیر از نامه ی نامه بران
هر کسی در دار دنیا دل به یاری بسته است
من دلم با تو خوش است و دیگران با دیگران
من اگر فردا نباشم ، امشبم خرج تو شد
این همه من آمدم یک شب تو هم بد بگذران
قصه ی بی کربلایی ، غصه ی شیرین ماست
ما اگر که زهر هم خوردیم بوده شوکران
شیعتی مَهْما شَرِبْتُم ماءِ عَذْبٍ فاذکرونی
ای فدای آن لب خشکت تمام نوکران
اَوْ سَمِعْتُم بِغَـــــریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی
بعد قتلت رفته بالا ناله های چاکران
فـَاَنا السِّبْطُ الَّذی مِنْ غَیْرِ جُــرْمٍ قَتِلُونی
کاش تو تنها نبودی در میان کافران
وَ بِجَرد الخَیْـلِ بَعْد القَتْلِ عَمْداً سَحِقُونی
رد شدند از روی تو با اسب ها ، غوغاگران
لَیْتَکُم فی یَوْمِ عاشــورا جمیـعاَ تَنْظُرونی
میشنید این خطبه را در خیمه گوش خواهران
کَیْفَ اِسْتَسْقی لِطِفْـلی فَاَبوا اَن یّرْحَمُونی
میرود حالا رباب از حال بین مادران
تا پدر از پا بیفتد طفل شیری را زدند
داغ روی داغ میدیدند آن غم پروران
اصغر و زهرا کتک خوردند چون جای امام
این اصول عشق باشد بین این همسنگران
«میخ» کار نیزه کرد و«در»بجای خیمه سوخت
فاطمه هم داشت گودالی که افتاده در آن
خونی و خاکی شده در کوچه قرآنِ علی
کوثر افتاده ست زیر دست و پای ابتران
آه یا فضه خذینی ! بند بندم خرد شد
اینقدر که رد شدند از روی در خیره سران
ثلث سادات جهان را پشت در انداختند
گوهر من را به خون کشتند این بی گوهران
هر چه هم ماتم ببینم گریه مال کربلاست
مضطری بودم چنین شد ، وای بر آن مضطران
این علی را سالم از مسجد به خانه میبرم
شیرخواره اش آنچنان شد ، شد علیِ اکبر آن
من به ضربی گوشوارم در میان کوچه ریخت
وای از دستان خولی ها و وای از زیوران
#شعر_مناجات_سیدالشهداء
#شعر_روضه_سیدالشهدا
#شعر_روضه_حضرت_زهرا
#حضرت_زهرا_س
#علیرضا_وفایی_خیال
@hadithashk
من نوشتم دوستت دارم کران تا بیکران
پس سراغم را بگیر از نامه ی نامه بران
هر کسی در دار دنیا دل به یاری بسته است
من دلم با تو خوش است و دیگران با دیگران
من اگر فردا نباشم ، امشبم خرج تو شد
این همه من آمدم یک شب تو هم بد بگذران
قصه ی بی کربلایی ، غصه ی شیرین ماست
ما اگر که زهر هم خوردیم بوده شوکران
شیعتی مَهْما شَرِبْتُم ماءِ عَذْبٍ فاذکرونی
ای فدای آن لب خشکت تمام نوکران
اَوْ سَمِعْتُم بِغَـــــریبٍ اَوْ شَهیدٍ فَانْدُبُونی
بعد قتلت رفته بالا ناله های چاکران
فـَاَنا السِّبْطُ الَّذی مِنْ غَیْرِ جُــرْمٍ قَتِلُونی
کاش تو تنها نبودی در میان کافران
وَ بِجَرد الخَیْـلِ بَعْد القَتْلِ عَمْداً سَحِقُونی
رد شدند از روی تو با اسب ها ، غوغاگران
لَیْتَکُم فی یَوْمِ عاشــورا جمیـعاَ تَنْظُرونی
میشنید این خطبه را در خیمه گوش خواهران
کَیْفَ اِسْتَسْقی لِطِفْـلی فَاَبوا اَن یّرْحَمُونی
میرود حالا رباب از حال بین مادران
تا پدر از پا بیفتد طفل شیری را زدند
داغ روی داغ میدیدند آن غم پروران
اصغر و زهرا کتک خوردند چون جای امام
این اصول عشق باشد بین این همسنگران
«میخ» کار نیزه کرد و«در»بجای خیمه سوخت
فاطمه هم داشت گودالی که افتاده در آن
خونی و خاکی شده در کوچه قرآنِ علی
کوثر افتاده ست زیر دست و پای ابتران
آه یا فضه خذینی ! بند بندم خرد شد
اینقدر که رد شدند از روی در خیره سران
ثلث سادات جهان را پشت در انداختند
گوهر من را به خون کشتند این بی گوهران
هر چه هم ماتم ببینم گریه مال کربلاست
مضطری بودم چنین شد ، وای بر آن مضطران
این علی را سالم از مسجد به خانه میبرم
شیرخواره اش آنچنان شد ، شد علیِ اکبر آن
من به ضربی گوشوارم در میان کوچه ریخت
وای از دستان خولی ها و وای از زیوران
#شعر_مناجات_سیدالشهداء
#شعر_روضه_سیدالشهدا
#شعر_روضه_حضرت_زهرا
#حضرت_زهرا_س
#علیرضا_وفایی_خیال
با همین روی سیاهم بار بستم آمدم
زشت و زیبا، خوب یا بد، هرچه هستم آمدم
غصه ام را بیشتر از خلق، مادر میخورد
طعنه وقتی میخورم فوراً به او بر میخورد
با لباس پاره هم دارم بهای بهتری
چونکه دارم دعوت از مشکل گشای بهتری
با دو دست خالیم کوه گناه آورده ام
بر علی مرتضا امشب پناه آورده ام
بچه که بد می شود، بابا پریشان می شود
او خودش منتّ کِشِ طفل گریزان می شود
راه این آلوده افتاده به دریای نجف
خوب شد من را سپردی دست آقای نجف
هر زمانی که دلم از مردم دنیا گرفت
گرد و خاک بارگاهش گرد و خاکم را گرفت
می کشد بار مرا بر شانه اش تنها علی
نیمه شب در می زنم این خانه را با یاعلی
یا علی! ای آنکه از روی گدا غم می بری
موقع افطار، ما را کربلا هم می بری
رو به ایوان طلا گفتم اذان، گفتم حسین
من اراد الله خواندم، پشت آن گفتم حسین
خواهری از خیمه ها تا بین گودالش رسید
شمر بیرون آمد و زهرا به دنبالش رسید
گفت مادر؛ روبروی قبله ام محراب ریخت
تشنه بودی، پیش چشمت کاسه های آب ریخت
مثل تو گیسو پریشان است مادر هم حسین
زنده بودی و شدی با نیزه ها درهم حسین
هم روی نی، هم به زیر پای لشکر دیدمت
پیکرت پاشیده بود از هم... فقط بوسیدمت
#مناجات_با_خدا
#شعر_مناجات_سیدالشهداء
#شب_زیارتی
#رضا_دین_پرور