eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
739 دنبال‌کننده
26 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ای هدایت را به معنا جلوه گر وی امامت از وجودت مفتخر ای زنسل راد مردی و شرف ای علی دیگر شاه نجف نام زیبایت علی و عالمی امتداد نسل پاک هاشمی ای سرافراز هیاهوی معاد ای تو جان عالم و جان جواد شیرهء شیرین جانت کوثری تو به حق ابن الرضای دیگری کل قرآن را زبان ناطقی هشت ساله بر امامت لایقی ریشهء هر فصل آبادی توئی سیرت و صورت به حق هادی توئی ای بلند آوازهء اهل جهان ای تو جد حضرت صاحب زمان شد هدایت عبد زیر طوق تو سینه ها مستانه دارد شوق تو مثل اجدادت طلوع رحمتی منبع فیض و علوم و حکمتی پای تا سر جلوهء زهرا توئی عشق را در معرفت معنا توئی ای تو هادی صراط المستقیم ای به دنبال تو جنات النعیم ای زیارت جامعه تصدیق تو درس تو جمع تو و تفریق تو ای ز جانها بر زبان تو درود ای کلامت روشنی بخش وجود ناطق حق هستی و خوش لهجه ای پیک شادی در مه ذیحجه ای رهنمای جملهء مردم توئی وارث فیض غدیر خم توئی از خم نام تو عالم جرعه گیر تو علی هستی و از نسل غدیر عین و لام و یا یعنی اصل دین یک کلام یعنی امیرالمؤمنین بی علی بودن عبادت باطل است کشتی گم کرده راه ساحل است ساحل جانم تو هستی یاعلی شاه و سلطانم تو هستی یاعلی
ای خفته زیر خاک چه خاکی به سر کنم باور نداشتم که به قبرت نظر کنم ای همسفر به خواب و خیالم نمی رسید با تو نه بلکه با سر تو من سفر کنم با یاد روز واقعه جا دارد از غمت لطمه زنان کنار تو جان محتضر کنم با کعبِ نی جدا شده ام از تو یا اخا حتی نشد که حلق تو با اشک تر کنم بهرم دعا نما که مبادا دوباره از دروازه های شام بلا من گذر کنم شد آستین من به خدا معجرم حسین عباس را نباید از آن با خبر کنم مانده صدای چوب و لبت بین گوش من صد آه تا که یاد تو و تشت زر کنم رنجیده سرفرازم و پیش تو سر به زیر آخر چگونه شرح غم آن سحر کنم طفل سه ساله ی تو میان خرابه گفت باید به مرگ، چاره ی داغ پدر کنم با دست خسته زیرِ لحد جای دادمش جا دارد از خجالت تو جان به در کنم
ای خفته زیر خاک! چه خاکی به سر کنم باور نداشتم که به قبرت نظر کنم ای همسفر! به خواب و خیالم نمی‌رسید با تو نه، بلکه با سر تو، من سفر کنم با کعب نی جدا شده‌ام از تو یا اخا حتی نشد که حلق تو با اشک، تر کنم بهرم دعا نما که مبادا دوباره از دروازه‌هایِ شامِ بلا من گذر کنم مانده صدای چوب و لبت بین گوش من صد آه تا که یاد تو و طشت زر کنم رنجیده سرفرازم و پیش تو سر به زیر آخر چگونه شرح غم آن سحر کنم طفل سه ساله‌ی تو میان خرابه گفت: باید به مرگ، چاره‌ی داغ پدر کنم با دست خسته زیر لحد جای دادمش جا دارد از خجالت تو جان به در کنم
انگارعالم باردیگرجان گرفته    شادی مجال غم ازاین وآن گرفته ازابررحمت بازهم باران گرفته    سردارخوبی ها سر وسامان گرفته امشب شب رؤیائی این عالمین کوچک ترین حیدر به دستان حسین است چشم انتظاری بنی هاشم به سر شد   طوبای باغ فاطمیون پر ثمر شد نوری مضاف جمع خورشید وقمر شد  آقا برای چندمین دفعه پدر شد اجماع کلی بنی هاشم همین است  این طفل تمثال امیرالمؤمنین است یک تکه الماس است بر دستان بابا مانند یک رود است درآغوش دریا آئینه می گردد به روی دست سقا    صف بسته قومی محضرش بهر تماشا اکبر نگاهش کرد او خندید، جان گفت ارباب درگوشش مسیحایی اذان گفت وقتش رسید آقا که نام او بگوید     با سرّ اعظم نام این مه رو بگوید این نکته باریکتر از مو بگوید      کوری چشم دشمنان حق منجلی شد فرزند بچه شیر حق نامش علی شد این طفل کوچک پیر یک دنیای عشق است    سرتا به پا آئینه و سیمای عشق است آقا و آقا زاده آقای عشق است مهری به طومار و به عاشورای عشق است هدیه به زهرا شیره جان رباب است از نسل آب و تشنه لبهاش آب است بند قماطش را زبالا آفریدند   مشگل گشای هر دو دنیا آفریدند محسن برای نسل زهرا آفریدند   هم رتبه و هم شأن سقا آفریدند ششماهه صد ساله کند طی مدارج  آری علی اصغر بود باب الحوائج گهواره اش یک قبله سیّار باشد   کعبه به دورش حاجی هشیار باشد سرباز راه حیدر کرار باشد    پس تیر معمولی برایش خار باشد از بس ابهت داشت لشگر از توان رفت بهر شکار او سه شعبه در کمان رفت با دست وپای بسته میدان را بهم ریخت یک قوم سرگردان وحیران را بهم ریخت نظم وفنون رزم وگردان را بهم ریخت معنای خیر و لطف باران رابهم ریخت مشگل گشا شد حرمله مشگل گشا زد   نامرد مرد کوچکی را بی هوا زد داغش به قاب سینه غم تصویر کرده   انگشت حیرت بر لب تکبیر کرده طوری زدش گویا که صد تقصیر کرده انگار نیزه در گلویش گیر کرده آن سو به صورت مادری بیچاره می زد این سو زحلقش خون چه بد فوّاره می زد طفلک میان نعره ها لرزید وپرزد براشک بابا لحظه ای خندید و پرزد برگ گل حلقوم او پاشید و پرزد        با تیر بر کتف پدر چسبید و پرزد تیر از گلویش در نیامد غم بپا شد در آن کشاکش ها سر از پیکر جدا شد
اشکم روونه، از هر دو دیده اشک یتیمی رو گونه های زهرا چکیده اشکم روونه تو رفتی و از غم شدی آزاد ولی ببین یتیم شدن بمن نمیاد کم سن و سالم، آزرده حالم وای از غم دوری تو ای داد بیداد ، اشکم روونه تا وقتی زنده باشه زهرا غصه نخور برای بابا مثل تو آشنای دردم دور سر بابام میگردم رفتی و بابا شد بی تو تنها بیا دعا کن که از غم تو بمیره زهرا غریبه بابا سخته برا من بی تو بمونم چطوری من برا تو فاتحه بخونم کاش بی تو مادر ، عمرم بشه سر دعایی کن بیام پیشت وقتی جوونم ای مهربونم یه جورآئی خودم میدونم که خیلی زنده نمی مونم چند سال دیگه با حال خسته میام پیشت پهلو شکسته
ماه مبارک دمیده دلا تا حق پریده کوری چشم حسودا حق به حقدار رسیده ۲ باز امشب دلا شیداس خنده رو لب زهراس پیغمبر شادمونه آخه امشب شب دامادی مولاس۲ دل از غم شده آزاد این پیوند مبارک باد اسفند امشب بسوزید چقدر بهم میان عروس و دوماد    یا زهرا یا علی یا زهرا ........ مجلسشون چه با صفاس عشقشون چه بی ریاس مهریه ءاین نو عروس عشق به شیر خداس ۲ این ماه و آن ستاره آغاز نو بهاره با عشق به ولایت جهاز فاطمه هیچی کم نداره یا زهرا یا علی یا زهرا ....... عشق اینا بی بدله مثه طعم عسله به بهترین مرد زمین فاطمه میگه بله ۲ غرق نور عالمینه دلها در شور و شینه میوه ء این دو طوبی حسن و زینب و کلثوم و حسینه     یا زهرا یا علی یا زهرا
ای هدایت را به معنا جلوه گر وی امامت از وجودت مفتخر ای زنسل راد مردی و شرف ای علی دیگر شاه نجف نام زیبایت علی و عالمی امتداد نسل پاک هاشمی ای سرافراز هیاهوی معاد ای تو جان عالم و جان جواد شیرهء شیرین جانت کوثری تو به حق ابن الرضای دیگری کل قرآن را زبان ناطقی هشت ساله بر امامت لایقی ریشهء هر فصل آبادی توئی سیرت و صورت به حق هادی توئی ای بلند آوازهء اهل جهان ای تو جد حضرت صاحب زمان شد هدایت عبد زیر طوق تو سینه ها مستانه دارد شوق تو مثل اجدادت طلوع رحمتی منبع فیض و علوم و حکمتی پای تا سر جلوهء زهرا توئی عشق را در معرفت معنا توئی ای تو هادی صراط المستقیم ای به دنبال تو جنات النعیم ای زیارت جامعه تصدیق تو درس تو جمع تو و تفریق تو ای ز جانها بر زبان تو درود ای کلامت روشنی بخش وجود ناطق حق هستی و خوش لهجه ای پیک شادی در مه ذیحجه ای رهنمای جملهء مردم توئی وارث فیض غدیر خم توئی از خم نام تو عالم جرعه گیر تو علی هستی و از نسل غدیر عین و لام و یا یعنی اصل دین یک کلام یعنی امیرالمؤمنین بی علی بودن عبادت باطل است کشتی گم کرده راه ساحل است ساحل جانم تو هستی یاعلی شاه و سلطانم تو هستی یاعلی
ای خفته زیر خاک چه خاکی به سر کنم باور نداشتم که به قبرت نظر کنم ای همسفر به خواب و خیالم نمی رسید با تو نه بلکه با سر تو من سفر کنم با یاد روز واقعه جا دارد از غمت لطمه زنان کنار تو جان محتضر کنم با کعبِ نی جدا شده ام از تو یا اخا حتی نشد که حلق تو با اشک تر کنم بهرم دعا نما که مبادا دوباره از دروازه های شام بلا من گذر کنم شد آستین من به خدا معجرم حسین عباس را نباید از آن با خبر کنم مانده صدای چوب و لبت بین گوش من صد آه تا که یاد تو و تشت زر کنم رنجیده سرفرازم و پیش تو سر به زیر آخر چگونه شرح غم آن سحر کنم طفل سه ساله ی تو میان خرابه گفت باید به مرگ، چاره ی داغ پدر کنم با دست خسته زیرِ لحد جای دادمش جا دارد از خجالت تو جان به در کنم
ای خفته زیر خاک! چه خاکی به سر کنم باور نداشتم که به قبرت نظر کنم ای همسفر! به خواب و خیالم نمی‌رسید با تو نه، بلکه با سر تو، من سفر کنم با کعب نی جدا شده‌ام از تو یا اخا حتی نشد که حلق تو با اشک، تر کنم بهرم دعا نما که مبادا دوباره از دروازه‌هایِ شامِ بلا من گذر کنم مانده صدای چوب و لبت بین گوش من صد آه تا که یاد تو و طشت زر کنم رنجیده سرفرازم و پیش تو سر به زیر آخر چگونه شرح غم آن سحر کنم طفل سه ساله‌ی تو میان خرابه گفت: باید به مرگ، چاره‌ی داغ پدر کنم با دست خسته زیر لحد جای دادمش جا دارد از خجالت تو جان به در کنم
شب روضه ست شب روضه ی یک روضه بگیر شب یک لطمه زن و‌گریه کن و مادر پیر شب یک شیرزنی که همه اولادش شیر شب یک گریه کن روضه ی جانسوز حصیر مثل باران که ببارد به زمین گریه کنید گریه کن ها همه بر ام بنین گریه کنید کیست این مادر دلخون که دلش دریا بود همسر و هم نفس و همقدم مولا بود مادر ماه بنی هاشمیان سقا بود بهترین جایگزین بعد غم زهرا بود ولی آنروز که شد همسر سلطان عرب باسرافتاد دم خانه به پای زینب باسرافتاد ادب کرد ثباتش دادند رتبه ی بی بدلی درخور ذاتش دادند ون درآن ظلمت شب آب حیاتش دادند باابالفضل علمدار براتش دادند عوض طوف حسن طوف اباعبدالله صاحب چارپسرشد سه ستاره یک ماه لحظه‌ای فکر نمیکرد که جای زهراست درک میکرد که این خانه سرای زهراست گرشده بانوی این خانه دعای زهراست معتقد بود غبار کف پای زهراست تاکمر پیش علی قامت خود تا میکرد مثل زهرا به علی، فاطمه در وامیکرد فاطمه بود همین نام شد افکارسرش فاطمه بود همین نام شد آزار سرش گفت یکروز به مولا غم و پندار سرش گفت این نام شده بار دل و بارسرش فاطمه کاش خطابم نکنید ای آقا تا نیفتند یتیمان تو یاد زهرا گفت باشیرخدا دور سرت میگردم بادوچشمم به طواف بصرت میگردم مثل پروانه به شمع جگرت میگردم دور تو دختر تو دو پسرت میگردم سجده ی شکر گذارم عزیزم کردند بر در خانه ی خورشید کنیزم کردند گفت این را و به طفلان خودش هم آموخت پای اولاد علی باپسرانش افروخت با چنین کار بسرچادر عزت را دوخت شمع شد تادم آخر همه دیدند که سوخت پسرانش همه در کرب و بلا سردادند غصه ای برجگر پرپر مادر دادند روای از دست جداگفت فقط گفت حسین روای از فرق دوتا گفت فقط گفت حسین راوی از تیرجفا گفت فقط گفت حسین روای از جمجمه ها گفت فقط گفت حسین وا حسین وای حسین بود دم آخر او هرچه از علقمه گفتند نشد باور او
از سامره دوریم ولی نالانیم دلگیر و شکسته‌ بال وسرگردانیم دستی برسان بر سر ما ،بر ما که در بزم عزای جدّتان مهمانیم
انگارعالم باردیگرجان گرفته    شادی مجال غم ازاین وآن گرفته ازابررحمت بازهم باران گرفته    سردارخوبی ها سر وسامان گرفته امشب شب رؤیائی این عالمین کوچک ترین حیدر به دستان حسین است چشم انتظاری بنی هاشم به سر شد   طوبای باغ فاطمیون پر ثمر شد نوری مضاف جمع خورشید وقمر شد  آقا برای چندمین دفعه پدر شد اجماع کلی بنی هاشم همین است  این طفل تمثال امیرالمؤمنین است یک تکه الماس است بر دستان بابا مانند یک رود است درآغوش دریا آئینه می گردد به روی دست سقا    صف بسته قومی محضرش بهر تماشا اکبر نگاهش کرد او خندید، جان گفت ارباب درگوشش مسیحایی اذان گفت وقتش رسید آقا که نام او بگوید     با سرّ اعظم نام این مه رو بگوید این نکته باریکتر از مو بگوید      کوری چشم دشمنان حق منجلی شد فرزند بچه شیر حق نامش علی شد این طفل کوچک پیر یک دنیای عشق است    سرتا به پا آئینه و سیمای عشق است آقا و آقا زاده آقای عشق است مهری به طومار و به عاشورای عشق است هدیه به زهرا شیره جان رباب است از نسل آب و تشنه لبهاش آب است بند قماطش را زبالا آفریدند   مشگل گشای هر دو دنیا آفریدند محسن برای نسل زهرا آفریدند   هم رتبه و هم شأن سقا آفریدند ششماهه صد ساله کند طی مدارج  آری علی اصغر بود باب الحوائج گهواره اش یک قبله سیّار باشد   کعبه به دورش حاجی هشیار باشد سرباز راه حیدر کرار باشد    پس تیر معمولی برایش خار باشد از بس ابهت داشت لشگر از توان رفت بهر شکار او سه شعبه در کمان رفت با دست وپای بسته میدان را بهم ریخت یک قوم سرگردان وحیران را بهم ریخت نظم وفنون رزم وگردان را بهم ریخت معنای خیر و لطف باران رابهم ریخت مشگل گشا شد حرمله مشگل گشا زد   نامرد مرد کوچکی را بی هوا زد داغش به قاب سینه غم تصویر کرده   انگشت حیرت بر لب تکبیر کرده طوری زدش گویا که صد تقصیر کرده انگار نیزه در گلویش گیر کرده آن سو به صورت مادری بیچاره می زد این سو زحلقش خون چه بد فوّاره می زد طفلک میان نعره ها لرزید وپرزد براشک بابا لحظه ای خندید و پرزد برگ گل حلقوم او پاشید و پرزد        با تیر بر کتف پدر چسبید و پرزد تیر از گلویش در نیامد غم بپا شد در آن کشاکش ها سر از پیکر جدا شد