eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
937 دنبال‌کننده
31 عکس
6 ویدیو
79 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
زمین ز حیرت به جست‌وجویت، زمان به سر می‌دود به سویت تو آسمانی که در نمازی، گرفته بارانی از وضویت شکوه نام تو مستی آرد، عدم‌نشان را به هستی آرد نگاه تو مِی پرستی آرد، چه باده‌ای بوده در سبویت؟ فقط دو چشم تو شاهد تو، چگونه گویم محامد تو؟ چو قبلۀ ماست مولِد تو، به سجده رفتیم سوی کویت به عرش اعلا رسیده بودی، از آسمان ماه چیده بودی مگر چه در چاه دیده بودی؟ که محرم است او به گفت‌وگویت ز چشم‌پوشی به غصبِ حقّت، به چشم تو مانده خارِ عزلت و لب فروبستن از شکایت، چو استخوانی‌ست در گلویت چو کشتی تن رود به ساحل، مسافر جان رسد به منزل نشسته پشت سر تو قاتل، ملائک استاده روبه‌رویت تو با که امشب قرار داری؟ که باز این‌قدر بی‌قراری تو مست یاری و تیغ کاری، چه شانه‌ای می‌کشد به مویت! رسیده زهرا به تاج نوری، گشوده آغوش با صبوری تمام شد روزگار دوری، رسیدی امشب به آرزویت
زمین ز حیرت به جست‌وجویت، زمان به سر می‌دود به سویت تو آسمانی که در نمازی، گرفته بارانی از وضویت شکوه نام تو مستی آرد، عدم‌نشان را به هستی آرد نگاه تو مِی پرستی آرد، چه باده‌ای بوده در سبویت؟ فقط دو چشم تو شاهد تو، چگونه گویم محامد تو؟ چو قبلۀ ماست مولِد تو، به سجده رفتیم سوی کویت به عرش اعلا رسیده بودی، از آسمان ماه چیده بودی مگر چه در چاه دیده بودی؟ که محرم است او به گفت‌وگویت ز چشم‌پوشی به غصبِ حقّت، به چشم تو مانده خارِ عزلت  و لب فروبستن از شکایت، چو استخوانی‌ست در گلویت   چو کشتی تن رود به ساحل، مسافر جان رسد به منزل نشسته پشت سر تو قاتل، ملائک استاده روبه‌رویت تو با که امشب قرار داری؟ که باز این‌قدر بی‌قراری تو مست یاری و تیغ کاری، چه شانه‌ای می‌کشد به مویت! رسیده زهرا به تاج نوری، گشوده آغوش با صبوری تمام شد روزگار دوری، رسیدی امشب به آرزویت
زمین ز حیرت به جست‌وجویت، زمان به سر می‌دود به سویت تو آسمانی که در نمازی، گرفته بارانی از وضویت شکوه نام تو مستی آرد، عدم‌نشان را به هستی آرد نگاه تو مِی پرستی آرد، چه باده‌ای بوده در سبویت؟ فقط دو چشم تو شاهد تو، چگونه گویم محامد تو؟ چو قبلۀ ماست مولِد تو، به سجده رفتیم سوی کویت به عرش اعلا رسیده بودی، از آسمان ماه چیده بودی مگر چه در چاه دیده بودی؟ که محرم است او به گفت‌وگویت ز چشم‌پوشی به غصبِ حقّت، به چشم تو مانده خارِ عزلت و لب فروبستن از شکایت، چو استخوانی‌ست در گلویت چو کشتی تن رود به ساحل، مسافر جان رسد به منزل نشسته پشت سر تو قاتل، ملائک استاده روبه‌رویت تو با که امشب قرار داری؟ که باز این‌قدر بی‌قراری تو مست یاری و تیغ کاری، چه شانه‌ای می‌کشد به مویت! رسیده زهرا به تاج نوری، گشوده آغوش با صبوری تمام شد روزگار دوری، رسیدی امشب به آرزویت
زمین ز حیرت به جست‌وجویت، زمان به سر می‌دود به سویت تو آسمانی که در نمازی، گرفته بارانی از وضویت شکوه نام تو مستی آرد، عدم‌نشان را به هستی آرد نگاه تو مِی پرستی آرد، چه باده‌ای بوده در سبویت؟ فقط دو چشم تو شاهد تو، چگونه گویم محامد تو؟ چو قبلۀ ماست مولِد تو، به سجده رفتیم سوی کویت به عرش اعلا رسیده بودی، از آسمان ماه چیده بودی مگر چه در چاه دیده بودی؟ که محرم است او به گفت‌وگویت ز چشم‌پوشی به غصبِ حقّت، به چشم تو مانده خارِ عزلت  و لب فروبستن از شکایت، چو استخوانی‌ست در گلویت   چو کشتی تن رود به ساحل، مسافر جان رسد به منزل نشسته پشت سر تو قاتل، ملائک استاده روبه‌رویت تو با که امشب قرار داری؟ که باز این‌قدر بی‌قراری تو مست یاری و تیغ کاری، چه شانه‌ای می‌کشد به مویت! رسیده زهرا به تاج نوری، گشوده آغوش با صبوری تمام شد روزگار دوری، رسیدی امشب به آرزویت
زمین ز حیرت به جست‌وجویت، زمان به سر می‌دود به سویت تو آسمانی که در نمازی، گرفته بارانی از وضویت شکوه نام تو مستی آرد، عدم‌نشان را به هستی آرد نگاه تو مِی پرستی آرد، چه باده‌ای بوده در سبویت؟ فقط دو چشم تو شاهد تو، چگونه گویم محامد تو؟ چو قبلۀ ماست مولِد تو، به سجده رفتیم سوی کویت به عرش اعلا رسیده بودی، از آسمان ماه چیده بودی مگر چه در چاه دیده بودی؟ که محرم است او به گفت‌وگویت ز چشم‌پوشی به غصبِ حقّت، به چشم تو مانده خارِ عزلت و لب فروبستن از شکایت، چو استخوانی‌ست در گلویت چو کشتی تن رود به ساحل، مسافر جان رسد به منزل نشسته پشت سر تو قاتل، ملائک استاده روبه‌رویت تو با که امشب قرار داری؟ که باز این‌قدر بی‌قراری تو مست یاری و تیغ کاری، چه شانه‌ای می‌کشد به مویت! رسیده زهرا به تاج نوری، گشوده آغوش با صبوری تمام شد روزگار دوری، رسیدی امشب به آرزویت
زمین ز حیرت به جست‌وجویت، زمان به سر می‌دود به سویت تو آسمانی که در نمازی، گرفته بارانی از وضویت شکوه نام تو مستی آرد، عدم‌نشان را به هستی آرد نگاه تو مِی پرستی آرد، چه باده‌ای بوده در سبویت؟ فقط دو چشم تو شاهد تو، چگونه گویم محامد تو؟ چو قبلۀ ماست مولِد تو، به سجده رفتیم سوی کویت به عرش اعلا رسیده بودی، از آسمان ماه چیده بودی مگر چه در چاه دیده بودی؟ که محرم است او به گفت‌وگویت ز چشم‌پوشی به غصبِ حقّت، به چشم تو مانده خارِ عزلت  و لب فروبستن از شکایت، چو استخوانی‌ست در گلویت   چو کشتی تن رود به ساحل، مسافر جان رسد به منزل نشسته پشت سر تو قاتل، ملائک استاده روبه‌رویت تو با که امشب قرار داری؟ که باز این‌قدر بی‌قراری تو مست یاری و تیغ کاری، چه شانه‌ای می‌کشد به مویت! رسیده زهرا به تاج نوری، گشوده آغوش با صبوری تمام شد روزگار دوری، رسیدی امشب به آرزویت
زمین ز حیرت به جست‌وجویت، زمان به سر می‌دود به سویت تو آسمانی که در نمازی، گرفته بارانی از وضویت شکوه نام تو مستی آرد، عدم‌نشان را به هستی آرد نگاه تو مِی پرستی آرد، چه باده‌ای بوده در سبویت؟ فقط دو چشم تو شاهد تو، چگونه گویم محامد تو؟ چو قبلۀ ماست مولِد تو، به سجده رفتیم سوی کویت به عرش اعلا رسیده بودی، از آسمان ماه چیده بودی مگر چه در چاه دیده بودی؟ که محرم است او به گفت‌وگویت ز چشم‌پوشی به غصبِ حقّت، به چشم تو مانده خارِ عزلت  و لب فروبستن از شکایت، چو استخوانی‌ست در گلویت   چو کشتی تن رود به ساحل، مسافر جان رسد به منزل نشسته پشت سر تو قاتل، ملائک استاده روبه‌رویت تو با که امشب قرار داری؟ که باز این‌قدر بی‌قراری تو مست یاری و تیغ کاری، چه شانه‌ای می‌کشد به مویت! رسیده زهرا به تاج نوری، گشوده آغوش با صبوری تمام شد روزگار دوری، رسیدی امشب به آرزویت