eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
702 دنبال‌کننده
25 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ذره ذره همه دنیا به جنون آمده بود روح از پیکره ی کعبه برون آمده بود روشنا ریخت به افلاک حلولش آن روز کعبه برخاست به اجلال نزولش آن روز عشق او بر دل سنگی‌‌ِ حرم غالب شد قبله مایل به علی بن ابی طالب شد از دل خانه علی رفت و حرم با او رفت کعبه در بدرقه اش چند قدم با او رفت قفس کعبه شکسته است دم پرواز است برو از کعبه که آغوش محمد باز است آینه هستی و با آینه باید باشی خانه زادِ پسر آمنه باید باشی همه ی غائله ها گشت فراموشِ نبی کودکی های علی پر شد از آغوش نبی مستی اهل سماوات دو چندان شده است عطر گیسوی علی خورده به تن پوش نبی تا بچیند رطب تازه ای از باغ بهشت رفته دردانه ی کعبه به سردوش نبی که نبی بوده فقط این همه سرمست علی که علی بوده فقط آن همه مدهوش نبی چشم در چشم علی ، آینه در آیینه حرف ها می زند اینک لب خاموش نبی دور از من مشو ای محو تماشای تو من نگران می شوم از دور شدن های تو من من به شوق تو سکوتم ، تو فقط حرف بزن وحی می ریزد از آهنگ لبت ، حرف بزن می نشینم به تماشای تو تنها ، آری هر زمان خسته ام از مردم دنیا ، آری بر مکافات زمین با تو دلم غالب شد همه ی دهر اگر شعب ابی طالب شد خوب شد آمدی ای معنی بی همتایی بی تو هر آینه می مردم از این تنهایی دین اسلام در آن روز که بازار نداشت یوسفی بود ولی هیچ خریدار نداشت اول آن کس که خریدار شدش حیدر بود باعث گرمی بازار شدش حیدر بود وحی می بارد و من دوخته ام دیده به تو تو به اسلام ؟ نه ! اسلام گراییده به تو در زمین دلخوش از اینم که تویی همسفرم از رسولان دگر با تو اولوالعزم ترم می رود قصه ی ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام ...
اگر بیرون کند از بیشه‌ی تمکین خود سر را به لرزش آورد ارکان أرض و چرخ أخضر را به ظاهر، تا بلی گفتیم، نفس از پرده بیرون شد پسندیدم علی را تا پسندیدم پیمبر را مراعات نظیر ذوالفقار از موج کوثر کن میاور با فرات و نیل یکجا تیغ حیدر را اگر نازک کند روز قیامت پشت پلک خویش نمی‌بیند بهشت آن روز حتی روی قنبر را ز فیضش لال، خط نامه را بر کور می خواند ز لطفش کور دارد رهنمایی مردم کر را کتابی هست اگر، شرحی است بر آن متن گیسویت خدا بهر تماشای تو میزان کرد محشر را غبار رحمتی شد باده بر آسمان پیچید به شعله‌ی یادش گرفتم دامن تر را بدان بازو کدامین طعمه را پاس ادب دارم که جاه باز بستی از کرم بال کبوتر را شرافت داشت دست بولهب بر پلّه‌ی شأنش مشرّف گر نمی‌فرمود با پادوش منبر را فقیهان را به زین اسب کرسی شجاعت داشت اگر می‌بست هنگام قتال آن شیر نر، سر را ز قدرت می‌کِشد از نیستی ها کرّه‌ی هستی مقدر می‌کند بر نیستی امر مقدر را حدیث روی آتشناک تو با خاک زایل نیست به دوشم می‌کشم بعد از وفاتم نیز ساغر را ز چین تا روم اگر دیبای خوبان موج خیز افتد نخواهم داد از کف دامن اولاد حیدر را عیالات خدا را تهمت همسنگی از کفر است مبندی بر زنانش غیر زهرا شأن همسر را
شهرنبوی غیرتودوازه ندارد مانندعلی هیچکس آوازه ندارد گفتم به فلک اجردم نادعلی چیست گفتاکه ثوابی است که اندازه ندارد
قصه ی این عشق را میثم روایت می کند قصه ها را بیشتر عاشق حکایت می کند گر چه زهرا بر امامان هم امامت داشته شأن حیدر را ببین، بر او امامت می کند رد پا لازم ندارد، هر دو عالم را فقط نور یک تا عبای او هدایت می کند نسل در نسلیم بیمار علی و فاطمه عشق حیدر سینه بر سینه سرایت می کند دشمنی یا مشرکی یا بی خدا، لیس المفر! بردن نام علی هم مبتلایت می کند لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار وصف حیدر را همین جمله کفایت می کند بر در این خانه شاهی هست که بابای ماست نوکر این خانه هم احساس عزت می کند وصله ی نعلین هایش آبروی عالم است گرد نعلین علی کار طبابت می کند فرق دارد نوکر دربار این آقا شدن یا علی می گویی و زهرا دعایت می کند روز محشر قصه ی ما فرق دارد با همه نوکرانش را خود بی بی شفاعت می کند کیست این آقای بی همتا که در اوج خلوص تا طلوع فجر هر شب را عبادت می کند کیست این آقا که جبرائیل شاگرش بُوَد در پناهش آسمان قصد اقامت می کند کیست این آقا که حتی دست خالی هم شود باز هم بر سائل و مسکین عنایت می کند کیست این آقا که رزق و روزی هر سال را با کرامت بین خلق الله قسمت می کند کیست این آقا که حتی در میان کارزار وقت قتل عبدود هم قصد قربت می کند کیست این آقا که وقت رزم در میدان جنگ مالک اشتر هم از نیروش وحشت می کند کیست این آقا که آیات خدا را در برش مصطفی می خواند و او هم کتابت می کند کیست این آقا که حتی آدم و نوح و خلیل روز و شب بر محضرش عرض ارادت می کند شکر که دامان پاک مادرم تایید شد هر که ناپاک است با حیدر عداوت می کند شعر در وصفش سرودن، کار هر شاعر نبود شهریاری هم اگر باشد جسارت می کند
. ای به من غمزده همدم شده آمدی و دل تهی از غم شده آمدی و شکر که در سایه ات سایه ی غم از سر من کم شده شاه به دیدار فقیر آمده یَم‌ بنگر همدم شبنم شده هر که نمی از یَم عِلمت گرفت عالِم عِلم همه عالَم شده هرکه شده ریزه خور خوان تو یک ‌تنه ‌یک طایفه حاتم شده در گِل او عطر گُلی چون تو بود گر‌ ز مَلَک‌ سجده به آدم شده پاک شود هر که شود مُحرمت مُجرم اگر‌ آمده مَحرم شده خورده گره رشته ی دل باعلی دست من و دامن تو یاعلی با گَنه بی عددم یاعلی با دل ناپاک و بَدَم یاعلی آمده ام تا تو قبولم کنی جز تو کند هر که رَدم یاعلی دست خودم نیست به عالم فقط کوی شما را بلدم یاعلی هر نفس از کودکی ام تا‌کنون ذکر تو کرده مددم یاعلی شکر خدا پیش تر از خلقتم خورده به نامت سَنَدم یاعلی بیشتر از هرچه و هر کس فقط سنگ‌ تو بر سینه زدم‌ یاعلی تو صنمم ‌هستی و دانم‌ بَرَد عشق‌ صَنم ‌تا صَمدم یاعلی هست امیدم که به روز جزا لطف تو شامل شودم یاعلی خرده گره رشته ی دل باعلی دست من و دامن تو یاعلی بوده چه نخل از تو ثمر دارتر یا صدفی از تو گهر دارتر بعد پیمبر ز رموز خدا نیست کسی از تو خبر دارتر بام تو را مرغ خیالی ندید گر چه ز مرغان شده پر دارتر هم تو اَب الاُمت و هم بوتراب کو پدری از تو پسر دارتر ؟ نسل تو سادات جهان را گرفت شمس که شد از تو قمر دارتر در همه تاریخ ز جنگاوران کیست که باشد ز تو سردارتر ؟ بین شجاعان عرب یا عجم از تو ندیدند جگر دارتر عشق تو ‌کمتر ثمرش آبروست روز‌ جزا‌ هست اثر دارتر خورده گره رشته ی دل باعلی دست من و دامن تو یاعلی
به نجف رساندم امشب دل درد آشنا را که به خاکبوست آرم نفس شکسته پا را مدد از خدا گرفتم که بگویم از تو یارا علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ماسوا فکندی همه سایه ی هما را جلوات اولیا را به جمال او جلی بین و بهشت آرزو را به ولایت ولی بین به زلال مهرش آیینه ی قلب ، صیقلی بین دل اگر خدا شناسی همه در رخ علی بین به علی شناختم من به خدا قسم خدا را به مدیح او خدایا قلمم ز پا نماند دل من ز عشق مولا نفسی جدا نماند اگر آستین فشاند به جهان گدا نماند به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند چو علی گرفته باشد سر چشمه ی بقا را به مصاف او کسی که برود رود به مسلخ ز نهاد دشمن او به فلک رسیده آوخ چکنم بدون لطفش دم مرگ و قبر و برزخ مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را به پناه ، لنگر دل ، به کرانه ی علی زن به امید تکیه هر لحظه به شانه ی علی زن نفسی اگر زنی تو ، به بهانه ی علی زن برو ای گدای مسکین در خانه ی علی زن که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را غم عشق جاودانش که سرشته با گل من اگر عاشقی بفهمی که چه کرده با دل من همه جاست مهر رویش به یقین مقابل من به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا علی است آنکه باشد بری از همه معایب به رسول حق مشیر است و وزیر و یار و نایب نشود دل زلالش ز حضور دوست غایب به جز از علی که آرد پسری ابوالعجایب که علم کند به عالم شهدای کربلا را علی است شاه مردان و امیر سرفرازان علی است سر مستی و دلیل دلنوازان علی آنکه دل سپردند به مهرش عشقبازان چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان چو علی که می تواند که به سر برد وفا را ? نه فقط کلیم ذوقم به کمال مدح او ماند که ملک به عرش هم در حرم علی پر افشاند چو خدا به صبح خلقت علی یا علی به لب راند نه بشر توانمش گفت نه خدا توانمش خواند متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را شده جبرییل از اول به نجف مقیم رحمت ملکوت آرزوهاست در این حریم رحمت به مشام جان رسید از حرمش شمیم رحمت به دو چشم خونفشانم هله ای نسیم رحمت که ز کوی او غباری به من آر توتیا را به خدا در اهتزاز است به بام دل لوایت همه عمر عاشقانه زده ام دم از برایت زده مرغ جان من پر ، شب و روز در هوایت به امید آنکه شاید برسد به خاک پایت چه پیام ها سپردم همه سوز دل صبا را نفس تو خرج می شد به هوای مستمندان که علی علی علی بود ، نوای مستمندان چقدر به دوش بردی تو غذای مستمندان چو تویی قضایگردان ، به دعای مسمندان که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را من و ذکر نام مولا که جلا دهد به قلبم من و یاد او که باشد به دل شکسته مرهم به مسیح می دهد روح و ز نوح می برد غم چه زنم چو نای هر دم ز نوای شوق او دم که لسان غیب خوش تر بنوازد این نوا را من و خلوت تهجد من و سوز و اشک و آهی به امید یک تبسم ، به اشاره ای ، نگاهی که برای من نمانده است به غیر تو پناهی همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی به پیام آشنایی بنوازد آشنا را به "کمیل" داده از لطف ، به نوکریش منصب شده کوله بار عمرﻡ ز عطای او لبالب ﮐﻪ به دل نهفته دارم ز غمش هزار مطلب ز نوای مرغ یا حق ، بشنو که در دل شب غم دل به دوست گفتن چه خوش است شهریارا
دهان وا میکنم انگار گوهر می‌زند بیرون در آن ساعت کزآن اوصاف حیدر می‌زند بیرون تخیل میکنم حول علی سر می‌رود بالا قلم در دست میگیرم غزل پر می‌زند بیرون کدامین شاه را سفره است از نان و نمک تنها که با صد وصله بر نعلین از در می‌زند بیرون علی را خرق عادت چیست یک انگشت سبابه بدین سان شمس هم از جای دیگر می‌زند بیرون به مسجد گر برای خطبه خواندن پای بگذارد ز مسجد کل کشان از شوق منبر می‌زند بیرون به میدان نبرد آن دم که با تیغ دو دم آید ز وحشت از سپاه کفر لشکر می‌زند بیرون علی آمد به قصد فتح! قربان قدم هایش! به استقبال او در خود ز خیبر می‌زند بیرون علی قصد شفاعت گر کند در صبح رستاخیر صدای من من شیطان ز محشر می‌زند بیرون نمیدانم چه می‌گفت است شبها با زمین اما از آن ساعت ز هر چاهی کبوتر می‌زند بیرون مرا با اوست وقت جان سپردن وعده‌ی دیدار بیاید روحم از شادی ز پیکر می‌زند بیرون
بر معرفت علی کسی را ره نیست هر کور دلی محرم این درگه نیست سربسته بگویمت: علی سِرِّ خداست از سر خدا به جز خدا آگه نیست
آمده ام که دین خود به شیعیان ادا کنم بوصف حجت خدا لب بلب آشنا کنم مدح علی مرتضی خسروانما کنم زگفتن صفات او خدای را رضا کنم کور دو دیده ی عدو زنعت مرتضی کنم بنام نامی علی غنچه ی لب چوواکنم نثار طبع من کند هزارمرحباعلی خیزوزجا وتیشه را بریشه ی اسف بزن تیر دعای خویش را درست بر هدف بزن دم زولای مرتضی قائمه ی نجف بزن دست بدامن علی  امیر لوکشف بزن پای بکوب برزمین خنده به صد شعف بزن بنام نامی علی بگو علی و کف بزن که هست بعد مصطفی امیر ورهنما علی کعبه تویی حرم تویی سعی تویی صفا تویی رکن تویی حجر تویی مروه تویی منی تویی لطف تویی عطا تویی جود تویی سخا تویی مهرتویی وفا تویی قدرتویی قضا تویی شاه تویی گدا منم درد منم دوا تویی بیکس وبینوا منم مونس ویار ما تویی بکن زراه مرحمت یک نظری بما علی تویی که یازده گهر به ماسوا عطا کنی محیط دهر با صفا زصلخ مجتبی کنی بیاری حسین خود تویاری خدا کنی به زهد عابدین بنا عبادت و دعا کنی زعلم باقر العلوم فامت جهل تا کنی زصدق صادفت بیان اصول ما سواکنی بنام موسیت کنی درد همه دوا علی جان جهانیان تویی جان جهان فدای تو رضاست بررضای حق دردوجهان رضای تو به احتزار آورد جوادتو نوای تو رنج کشد برای دین هادی توبرای تو تکیه زند چوعسکری بعد نقی به جای تو شاعر "ژولیده" زند زدل دم ازولای تو بهر ظهور مهدیت زلطف کن دعا علی
سرّ الاسرار علی سید الابرار علی است در شبستان زمین مشرق الانوار علی است مظهر قدرت حق دست یداللهی اوست بین مردان جهان حیدر کرار علی است  وسط معرکه ها پرچم سبزش بالاست بازوی صف شکن احمد مختار علی است پشت در پشت اگر دشمن باشد غم نیست تا که در لشگر دین میر و علمدار علی است احد و خیبر و احزاب شهادت دادند شیر و شمشیر خدا فاتح پیکار علی است کاتب لوح قضا حاکم فرمان قدر سالکان را به خدا قافله سالار علی است شک به دل راه مده شافع یوم الدین است روز محشر به یقین گرمی بازار علی است تا که آسان بشود لحظه جان دادن من آن که داده است به من وعده دیدار علی است
دست خدا و نفْسِ پیمبر فقط علی‌ست شمشیر و شیرِ خالقِ اکبر فقط علی‌ست بعد از نبی به امر خداوند ذوالجلال ما را امام و هادی و رهبر فقط علی‌ست دست خدا که با سر انگشت خویشتن خورشید را نمود مسخر فقط علی‌ست بر آن دو تن که هر دو ز خیبر گریختند اعلان کنید فاتح خیبر فقط علی‌ست این نام را مباد به دیگر کسان دهند این حق حیدر است که حیدر فقط علی‌ست مردی که جان به دست، شب جای رسول خفت به بستر فقط علی‌ست ای تشنگان حشر! به حق خدا قسم باور کنید ساقی کوثر فقط علی‌ست مردی که در مهاجر و انصار از نخست گردید با رسول برادر فقط علی‌ست دیوار کعبه سینه گشود از برای او مولود بیت حضرت داور فقط علی‌ست نوزاد بیت و صاحب بیت و امیر بیت مهمان بیت همره مادر فقط علی‌ست آن شیر کبریا که در ایام کودکی از هم درید پیکر اژدر فقط علی‌ست روز احد به رغم تمام فراریان یاری که گشت دور پیمبر فقط علی‌ست از منبر رسول خدا آید این ندا بعد از رسول، صاحب منبر فقط علی‌ست کس را چه زهره تا که شود کفو فاطمه آن کس که شد به فاطمه شوهر فقط علی‌ست ممدوح «انّما» که خدا گفته در کتاب گفتیم و گفته‌اند مکرر فقط علی‌ست در روز حشر پیشروِ ختم انبیا صاحب علَم به عرصۀ محشر فقط علی‌ست شاهی که رَخت کهنه به تن کرد و رَخت نو_ با دست خویش داد به قنبر فقط علی‌ست دست خدا که یک تنه در عرصۀ نبرد بگرفت سر ز عَمْر دلاور فقط علی‌ست در فتح بدر و خیبر و در خندق و احد بالله قسم امیر مظفّر فقط علی‌ست آن بت‌شکن که در حرم خاص کبریا بگذاشت پا به دوش پیمبر فقط علی‌ست «اِلّا علی» ندای خدا بود در اُحد ممدوح این ندای منور فقط علی‌ست فرمود مصطفی که منم شهر علم و بس این شهر علم را که منم، "در" فقط علی‌ست آن کو به کودکی به رسول خدا مدام بوده انیس و مونس و یاور فقط علی‌ست گو صد خلیفه بعد پیمبر فقط علی‌ست آن را که حق نموده مقرر فقط علی‌ست «میثم» امیر خلق و رفیقِ فقیرِ شهر_ در عالم وجود سراسر فقط علی‌ست
به نام نامی الله، آن خبیرِ قدیر سپس درود خدا بر نبی، بشیرِ نذیر ز خوابِ غفلت برخیز، آفتاب آمد بشارت آمده شاعر تو را ز سمتِ بشیر به حشر خواهی اگر در کنار حق باشی ز هرچه غیر ولایِ علی، کناره بگیر اسیر لحنِ کدامین صدای فتّانی؟! "تو را ز کنگره عرش می زنند صفیر" مرا ز کنگره عرش مقصدم نجف است مرا دوباره به درگاه خویش خوانده امیر اگر که دورم و دیر آمدم، خیالی نیست نه دور معنا دارد برای او نِی دیر اگر که ساقی ما اوست غم مخور ای دل به محضرش مکنی صحبت‌ از قلیل و کثیر مگر‌ که روح قدس نطق را کند امداد وگرنه شعر در این آستانه هست خطیر مرا کجاست توان مدیح او گفتن که قطره محضر خورشید می شود تبخیر اسیر لفظم و درمانده مضامینم رسیده محضر آن شاهِ بر کلام امیر به پیش هیبت او بند بند می لرزم بیا و بر سخن خُردِ بنده خرده مگیر علی الخصوص که مضمون ز لفظ افزون است که پیچش سر زلفش نمی شود تقریر شکست بیت الله از قدوم سیف الله غلاف پاره شد از فرط تیزی شمشیر اگر خداش بخوانم، که خائفم ز غلو بشر اگر‌ که بگویم چه سازم از تقصیر همان که عرش، خودش را به پای او انداخت نبوده است ولی زیر پاش غیر حصیر همان که از ازل آقای هر دو عالم بود اگر چه باز بیان‌ گشت حق به روز غدیر همان که از خُم او، هر موحدی مست است نداشت هیچ میی مثل نام او تاثیر همان امیر که آزادگان اسیر وی اند همان که حاتم طائی به پیش اوست فقیر همان‌ لطیف چو باران، همان کرامت محض که لطف او برسد بر همه، صغیر و کبیر همان‌که "انفسنا" خوانده گشته در قرآن که‌ غیر او احدی نیست وجهِ جمعِ ضمیر همان علی که به جز گامِ استوارش نیست به سوی حضرت الله، شاهراه و مسیر همان‌ که روز قیامت قسیم جنت و نار همان به محکمه ی روز حشر گشته دبیر همان شجاع که "ما فَرّ قَطُّ فی الحرب" است همان که ضربت تیغش نداشت هیچ نظیر به کار غزوه خیبر گره فتاد آن روز نمانده بود برای ظفر دگر تدبیر نبی همین که عَلَم را به دست حیدر داد به تیغ حیدر کرار شد عوض تقدیر ز ترس حمله شغالان گریختند ز رزم همین‌که‌ پای به میدان گذاشت همچون شیر که عرصه عرصه شیر است جای هر کس نیست بگو فرار نمایند آن سگ و خنزیر رسیده آیه این المَفَرّ بگو به عدو ز ذوالفقار نباشد دگر گریز و گزیر چنان به ضربت تیغش به فرق مرحب زد که رفت از دل میدان، عدو به قعرِ سعیر سپس دری که چهل مرد عاجزند از او گرفت و کند ز جایش فقط به یک تکبیر ز جای کند در قلعه را به آسانی چنانکه موی کشد گویی از میان خمیر خلاصه اینکه مفصل بود فضایل او جمال کامل او برتر است از تصویر بیا و عاصی خود را هلاکِ خویش نما اگر چه لایق تیغ تو نیست صید حقیر اگر چه توبه شکستم هزار بار ولی به حق فاطمه اینبار هم مرا بپذیر