#اميرالمومنين_مدح
#لیلة_المبیت
#دوبیتی
ازسوی خدا تو مورد تأییدی
درظلمت شب مثل قمرتابیدی
دادند ملائکه سلامت امشب
تا جای پیمبر خدا خوابیدی
#قاسم_نعمتی
#امیرالمومنین
#لیلة_المبیت
شب همان شب که سفر مبدأ دوران میشد
خط به خط باور تقویم مسلمان می شد
شب همان شب که جهانی نگران بود آن شب
صحبت از جان پیمبر به میان بود آن شب
در شب فتنه، شب فتنه، شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها
مرد مردی که کمر بسته به پیکار دگر
بی زره آمده در معرکه یک بار دگر
تا خود صبح خطر دور و برش می رقصید
تیغ عریان شده بالای سرش می رقصید
مرد آن است که تا لحظه آخر مانده
در شب خوف و خطر جای پیمبر مانده
گر چه باران به سبو بود و نفهمید کسی
و محمد خود او بود و نفهمید کسی
در شب فتنه شب فتنه شب خنجرها
از هم چاره علی بود نه آن دیگرها
دیگرانی که به هنگامه تمرّد کردند
جان پیغمبر خود را سپر خود کردند
بگذارید بگویم چه غمی حاصل شد
آیه ترس برای چه کسی نازل شد
بگذارید بگویم خطر عشق مکن
جگر شیر نداری سفر عشق مکن
عنکبوت آیه ای از معجزه بر در دوخت
تاری از رشته ایمان تو محکمتر دوخت
از شب ترس و تبانی چه بگویم دیگر!؟
از فلانی و فلانی چه بگویم دیگر؟
باز هم یک نفر از درد به من میگوید
من زبان بسته ام و خواجه سخن میگوید
من که از آتش دل چون خُم مِی در جوشم
مُهر بر لب زده، خون میخورم و خاموشم
طاقت آوردن این درد نهان آسان نیست
شِقشقیّه است و سخن گفتن از آن آسان نیست
#حمیدرضا_برقعی
#امیرالمومنین
#لیلة_المبیت
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّه رَؤُفٌ بِالْعِبادِ. (بقره/٢٠٧)
قصيده اى علوى درباره ليلة المبيت (شب اول ربيع الاول)
تا در اوصاف امیرالمؤمنین آید به کار
نه قلم را اقتدار و نه زبان را اختیار
مظهر حق شیر حق مرآت حق میزان حق
کشور حق را مدیر و لشكر حق را مدار
گو که بنویسند جّن و انس وصفش را مدام
نیست ممکن وصف مولا را یکی از صد هزار
قصّهء جانبازی آن جان شیرین رسول
جان شیرین می دهد بر تن برادر گوش دار
کافران دادند با هم دست از هر طایفه
بهر قتل خواجۀ لولاک در یک شام تار
گفت پیغمبر به شیر حق امیرالمؤمنین
کای نبی را جان شیرین ای ولیّ کردگار
کافران بر قتل من با یکدگر بستند عهد
باید امشب جای من در بسترم گیری قرار
گفت حیدر: ای دو صد جان علی قربان تو
این تو، این جان علی، این تیغ خصم نابکار
جان پاک تو سلامت جان من بادا فدات
گو ببارد تیغ و تیرم از یمین و از یسار
خفت آن شب مرتضی در بستر ختم رسل
گشت پیغمبر دل شب در بیابان رهسپار
ناگهان بوبکر آمد بر سر راه نبی
در درون آن شب تاریک، دور از انتظار
چشم پیغمبر چو بر وی در سر راه اوفتاد
برد همره تا نگردد راز پنهان آشکار
نفس خود را جای خود در بستر خود جای داد
خصم خود را ناگزیر آورد سوی کوهسار
آنکه جای مصطفی خوابید، باشد جانشین
وآنکه یار غار او شد، به که بنشیند به غار
با نبی در غار بودن کی کرامت می شود
جان به راه یار دادن عزّت است و افتخار
این تعصّب نیست انصاف است لختی گوش کن
فرق بسیار است بین یار غار و یار یار
او به "لا تحزن" ز فعل خویشتن گردید منع
این به "مرضات اللّه"ش گوید ثنا پروردگار
او ز بیم جان فراری بود از میدان جنگ
این به دور مصطفی گردید روز کارزار
او "اقیلونی" سرود این بر "سلونی" لب گشود
او سراپا عجز بود این پای تا سر اقتدار
او ز خیبر شد فراری این در از خیبر گرفت
فرق دارد فرق، مرد جنگ با مرد فرار
هر نفس در بستر ختم رسل بهر علی
بود بیش از طاعت کونین اجرش در شمار
ذات حق آن شب به جبراییل و میکاییل گفت
کی کند جان از شما در راه یکدیگر نثار؟
هر دو ماندند از جواب و سر به زیر انداختند
هر دو ساکت هر دو گردیدند از حقّ شرمسار
پس خطاب آمد که بگشایید چشمی بر زمین
بذل جان شیر حق بینید در این شام تار
خفته بهر بذل جان در بستر ختم رسل
گشته محو این همه ایثار چشم روزگار
ای وجودت شمع جمع آفرینش یا علی
وی خزان زندگی را نام دلجویت بهار
با سر انگشت تو مهر و مه کند در چرخ سیر
بر تماشای تو می گردند این لیل و نهار
گو برد حقّ تو را صد تن به جای آن سه تن
آنچه زآن تو است، آن تو است ای جان را قرار
چه شوی مسند نشین و چه شوی خانه نشین
تو امامیّ و امامت از تو دارد اعتبار
بانگ جبریل از اُحد آید به گوش جان که گفت
لافتی الاّ علی لا سیف الاّ ذوالفقار
لب نمی بندد ز اوصاف تو «میثم» یا علی
گر فتد در زیر تیغ و گر رود بر اوج دار
#غلامرضا_سازگار
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#لیله_المبیت
#غزل
مرا به شور کشید ست شهد انگورش
مذاب کرده مرا انعکاسی از نورش
حَلاوت عَسَل اَصل را نجف دیدیم
شراب می چکد از دست رنج زنبورش
«شنیده ایم» کرامات عاشق لالش
«ندیده ایم» به جز روشنایی از کورش
اگر که ماه تَرَک خورد و شَمس بر می گشت
به حکم دست یدالله بود و دستورش
بپرس از دَرِ خانه، مراتب صبرش
بپرس از دَرِ خیبر، مراتب زورش
شنیدم از دو لب ذوالفقار، می فرمود:
نوای هو هوی باد صباست ماهورش
دوباره خالی ام از خویش و پُر شدم از عشق
دوباره سرخوشم از شعر های مشهورش...
«علی امام من ست و منم غلام علی»
هزار جان گرامی فدای دستورش
علی ست مظهر «لایدرکٌ و لا یُوصَفْ»
نمی توان به دو تا جمله کرد محصورش
علی ست شاخص تشخیصِ خالِص و مُخلص
قسم به روز حساب و به نفخه ی صورش
علی فراتر از اِدراک ما زمینی هاست
خدا به دلبری از خلق کرده مأمورش
تَبوک را علی از دور حَل و فصلش کرد
و رومیان همه خواندند امپراطورش
کسی که تشنه ی پندش ملائکه بودند
به چاه کوفه چه گفت?! و چه بود منظورش?!!
دلی که عاشق مولاست رو نخواهد کرد
به جذبه های بهشت و کرشمه ی حورش
به شأن آیه ی «کَهْفُ الرَّقیمْ»، پی بردم
به محض دیدن عُشّاقِ جور واجورش
به دار باقی تمار و یاری عمار
نگاه کن، به هنر های #مست و مستورش
همیشه خنده ی جانانه گریه می طلبد
به اشک خوانده مرا شعر های پُر شورش
سلام کرده ام از وادی السلام به او
به شوق وعده ی شیرین لحظه ی گورم...
#علی_اصغر_یزدی
#مولانا_امیر_المومنین_علی_علیه_السلام
#لیله_المبیت
#غزل
فیض بیداری وقت سحرم دست علییست
ای خدا شکر! که برروی سرم دست علیست
عزتش مال خودش بود به من هم بخشید
آبرویی که به آن مفتخرم دست علیست
یاعلی گفت و عرق ریخت مرا نوکر کرد
برکت نان حلال پدرم دست علیست
خوب و بد نانخور اوییم بلا استثنا
به کسی کار نداریم کرم دست علیست
ذکر یا فاطمه در روز قیامت دارم..
چون صراطی که ازآن میگذرم دست علیست
روی اعلامیه ام ناد علی بنویسید
کار تلقین تن محتضرم دست علی ست
کربلایم ز علی و نجف من ز حسین
سفرم دست حسین و سفرم دست علی ست
در نجف تولیت صحن و حرم دست حسین
کربلا تولیت صحن و حرم دست علیست
جلوی چشم ترش فاطمه را میکشتند..
بخدا علت چشمان ترم "دست علیست
#سید_پوریا_هاشمی
#مولانا_امیر_المومنین_علی_علیه_السلام
#لیله_المبیت
#غزل
رسید وحی تا که از بلا تو را خبر کند
خبر کند که یک نفر به جای تو خطر کند
چقدر تیغ آخته به خانۀ تو تاخته
کدام مرد حاضر است سینه را سپر کند؟
چه صولتی! عجب یلیست! مرد مردها علیست
به جان او مباد چشم تیغها نظر کند
بگو چگونه رد شدی؟ کسی ندیده برگ گل
چنین سلامت از میان خارها گذر کند
به گرد پای لیلة المبیت هم نمیرسد
هر آنکه مدعیست هر چقدر هم هنر کند
#سیده_تکتم_حسینی
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#لیله_المبیت
#قصیده
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّه رَؤُفٌ بِالْعِبادِ. (بقره/٢٠٧)
تا در اوصاف امیرالمؤمنین آید به کار
نه قلم را اقتدار و نه زبان را اختیار
مظهر حق شیر حق مرآت حق میزان حق
کشور حق را مدیر و لشكر حق را مدار
گو که بنویسند جّن و انس وصفش را مدام
نیست ممکن وصف مولا را یکی از صد هزار
قصّهء جانبازی آن جان شیرین رسول
جان شیرین می دهد بر تن برادر گوش دار
کافران دادند با هم دست از هر طایفه
بهر قتل خواجۀ لولاک در یک شام تار
گفت پیغمبر به شیر حق امیرالمؤمنین
کای نبی را جان شیرین ای ولیّ کردگار
کافران بر قتل من با یکدگر بستند عهد
باید امشب جای من در بسترم گیری قرار
گفت حیدر: ای دو صد جان علی قربان تو
این تو، این جان علی، این تیغ خصم نابکار
جان پاک تو سلامت جان من بادا فدات
گو ببارد تیغ و تیرم از یمین و از یسار
خفت آن شب مرتضی در بستر ختم رسل
گشت پیغمبر دل شب در بیابان رهسپار
ناگهان بوبکر آمد بر سر راه نبی
در درون آن شب تاریک، دور از انتظار
چشم پیغمبر چو بر وی در سر راه اوفتاد
برد همره تا نگردد راز پنهان آشکار
نفس خود را جای خود در بستر خود جای داد
خصم خود را ناگزیر آورد سوی کوهسار
آنکه جای مصطفی خوابید، باشد جانشین
وآنکه یار غار او شد، به که بنشیند به غار
با نبی در غار بودن کی کرامت می شود
جان به راه یار دادن عزّت است و افتخار
این تعصّب نیست انصاف است لختی گوش کن
فرق بسیار است بین یار غار و یار یار
او به "لا تحزن" ز فعل خویشتن گردید منع
این به "مرضات اللّه"ش گوید ثنا پروردگار
او ز بیم جان فراری بود از میدان جنگ
این به دور مصطفی گردید روز کارزار
او "اقیلونی" سرود این بر "سلونی" لب گشود
او سراپا عجز بود این پای تا سر اقتدار
او ز خیبر شد فراری این در از خیبر گرفت
فرق دارد فرق، مرد جنگ با مرد فرار
هر نفس در بستر ختم رسل بهر علی
بود بیش از طاعت کونین اجرش در شمار
ذات حق آن شب به جبراییل و میکاییل گفت
کی کند جان از شما در راه یکدیگر نثار؟
هر دو ماندند از جواب و سر به زیر انداختند
هر دو ساکت هر دو گردیدند از حقّ شرمسار
پس خطاب آمد که بگشایید چشمی بر زمین
بذل جان شیر حق بینید در این شام تار
خفته بهر بذل جان در بستر ختم رسل
گشته محو این همه ایثار چشم روزگار
ای وجودت شمع جمع آفرینش یا علی
وی خزان زندگی را نام دلجویت بهار
با سر انگشت تو مهر و مه کند در چرخ سیر
بر تماشای تو می گردند این لیل و نهار
گو برد حقّ تو را صد تن به جای آن سه تن
آنچه زآن تو است، آن تو است ای جان را قرار
چه شوی مسند نشین و چه شوی خانه نشین
تو امامیّ و امامت از تو دارد اعتبار
بانگ جبریل از اُحد آید به گوش جان که گفت
لافتی الاّ علی لا سیف الاّ ذوالفقار
لب نمی بندد ز اوصاف تو «میثم» یا علی
گر فتد در زیر تیغ و گر رود بر اوج دار
#استاد_غلامرضا_سازگار
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#لیله_المبیت
#غزل
جان دو عالم شود فدای پیمبر
شیعه گی ماست به امضای پیمبر
نور ولا داشتن ما به جز این نیست
در دل ما هست تولای پیمبر
آب و گل ما سرشته گشته به ایمان
بوده دلیلش غبار پای پیمبر
جان نبی جان علی بود که خوابید
نفس پیمبر علی به جای پیمبر
معجزه کرده ست نبی با دم یاهو
ذکر علی زینت لبهای پیمبر
عشق علی زینت اعمال بشر شد
بوده چنین حرف به فتوای پیمبر
عشق علی چیست شده زینت ابرار
نفس نبی کیست به جز حیدر کرار
#محمد_حبیب_زاده
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#لیله_المبیت
#مثنوی
شب همان شب که سفر مبدأ دوران میشد
خط به خط باور تقویم مسلمان می شد
شب همان شب که جهانی نگران بود آن شب صحبت از جان پیمبر به میان بود آن شب
در شب فتنه شب فتنه شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها
مرد مردی که کمر بسته به پیکار دگر
بی زره آمده در معرکه یک بار دگر
تا خود صبح خطر دور و برش میرقصید
تیغ عریان شده بالای سرش میرقصید
مرد آن است که تا لحظه آخر مانده
در شب خوف و خطر جای پیمبر مانده
گر چه باران به سبو بود و نفهمید کسی
و محمد خود او بود و نفهمید کسی
در شب فتنه شب فتنه شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها
دیگرانی که به هنگامه تمرّد کردند
جان پیغمبر خود را سپر خود کردند
بگذارید بگویم چه غمی حاصل شد
آیه ترس برای چه کسی نازل شد
بگذارید بگویم خطر عشق مکن
جگر شیر نداری سفر عشق مکن
عنکبوت آیهای از معجزه بر سر در دوخت
تاری از رشته ایمان تو محکمتر دوخت
از شب ترس و تبانی چه بگویم دیگر؟!
از فلانی و فلانی چه بگویم دیگر؟!
یازده قرن به دل سوختهام میدانی
مُهر وحدت به لبم دوختهام میدانی
باز هم یک نفر از درد به من میگوید
من زبان بستهام و خواجه سخن میگوید
من که از آتش دل چون خُم مِی در جوشم
مُهر بر لبزده خون میخورم و خاموشم
طاقتآوردن این درد نهان آسان نیست
شِقْشقیّه است و سخن گفتن از آن آسان نیست
#سید_حمید_رضا_برقعی
#مولانا_امیرالمؤمنین_علی_علیه_السلام
#لیله_المبیت
#غزل
ما را ببر به چشمهی شعر و شرابها
ما را ببر به خاطرهای از کتابها
هرشب هزار رکعتِ فیضِ تو شاهد است
پهلو تُهی نمودهای از رخت خوابها
هرگز ندید دیدهی لیل و نهارها
چون لیلتالمبیتِ علی در حسابها
یک شب فقط نگاه تو مهمانِ خواب بود
شامی که بود دور و برت التهابها
در بستر برادر خود تا سحر بخواب
ای خوابِ تو عبادتِ اُمُالکتابها
تو گرمِ خواب بودی و گردنکشانِ کفر
نیزه به دست گِردِ تو همچون سرابها
مکه شنید نالهی واویلتایشان
این حیدر است حضرت عالی جنابها
تنها امیر ، نقش تو را تیشه میزند
وقتی که بُت تراش کند انتخابها
ک
ما را ببر نجف به دَمِ ما دوا بریز
امشب بیا به کاسهی ما کربلا بریز
#حسن_لطفی
#امام_علی علیهالسلام
#لیلة_المبیت
فرازی از یک #مثنوی
🔹مبدأ دوران🔹
شب همان شب که سفر مبدأ دوران میشد
خط به خط باور تقویم، مسلمان میشد
شب همان شب که جهانی نگران بود آن شب
صحبت از جان پیمبر به میان بود آن شب
در شب فتنه، شب فتنه، شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها
مرد، مردی که کمر بسته به پیکار دگر
بیزره آمده در معرکه یکبار دگر
تا خودِ صبح، خطر دور و برش میچرخید
تیغِ عریان شده بالای سرش میچرخید
مرد آن است که تا لحظۀ آخر مانده
در شب خوف و خطر جای پیمبر مانده
باده در دستِ سبو بود و نفهمید کسی
و محمد خود او بود و نفهمید کسی
در شبِ فتنه، شبِ فتنه، شب خنجرها
باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها
دیگرانی که به هنگامه تمرّد کردند
جان پیغمبر خود را سپر خود کردند
بگذارید بگویم چه غمی حاصل شد
آیۀ ترس برای چه کسی نازل شد
بگذارید بگویم خطر عشق مکن
«جگر شیر نداری سفر عشق مکن»...
باز هم یک نفر از درد به من میگوید
من زبان بستهام و خواجه سخن میگوید:
«من که از آتش دل چون خُم مِی در جوشم
مُهر بر لب زده، خون میخورم و خاموشم»
طاقت آوردن این درد نهان آسان نیست
شِقشقیّهست و سخن گفتن از آن آسان نیست...
#سیدحمیدرضا_برقعی
#امیرالمومنین_مدح
دست خدا و نفْسِ پیمبر فقط علیست
شمشیر و شیرِ خالقِ اکبر فقط علیست
بعد از نبی به امر خداوند ذوالجلال
ما را امام و هادی و رهبر فقط علیست
دست خدا که با سر انگشت خویشتن
خورشید را نمود مسخر فقط علیست
بر آن دو تن که هر دو ز خیبر گریختند
اعلان کنید فاتح خیبر فقط علیست
این نام را مباد به دیگر کسان دهند
این حق حیدر است که حیدر فقط علیست
مردی که جان به دست، شب #لیلة_المبیت
جای رسول خفت به بستر فقط علیست
ای تشنگان حشر! به حق خدا قسم
باور کنید ساقی کوثر فقط علیست
مردی که در مهاجر و انصار از نخست
گردید با رسول برادر فقط علیست
دیوار کعبه سینه گشود از برای او
مولود بیت حضرت داور فقط علیست
نوزاد بیت و صاحب بیت و امیر بیت
مهمان بیت همره مادر فقط علیست
آن شیر کبریا که در ایام کودکی
از هم درید پیکر اژدر فقط علیست
روز احد به رغم تمام فراریان
یاری که گشت دور پیمبر فقط علیست
از منبر رسول خدا آید این ندا
بعد از رسول، صاحب منبر فقط علیست
کس را چه زهره تا که شود کفو فاطمه
آن کس که شد به فاطمه شوهر فقط علیست
ممدوح «انّما» که خدا گفته در کتاب
گفتیم و گفتهاند مکرر فقط علیست
در روز حشر پیشروِ ختم انبیا
صاحب علَم به عرصۀ محشر فقط علیست
شاهی که رَخت کهنه به تن کرد و رَخت نو_
با دست خویش داد به قنبر فقط علیست
دست خدا که یک تنه در عرصۀ نبرد
بگرفت سر ز عَمْر دلاور فقط علیست
در فتح بدر و خیبر و در خندق و احد
بالله قسم امیر مظفّر فقط علیست
آن بتشکن که در حرم خاص کبریا
بگذاشت پا به دوش پیمبر فقط علیست
«اِلّا علی» ندای خدا بود در اُحد
ممدوح این ندای منور فقط علیست
فرمود مصطفی که منم شهر علم و بس
این شهر علم را که منم، "در" فقط علیست
آن کو به کودکی به رسول خدا مدام
بوده انیس و مونس و یاور فقط علیست
گو صد خلیفه بعد پیمبر فقط علیست
آن را که حق نموده مقرر فقط علیست
«میثم» امیر خلق و رفیقِ فقیرِ شهر_
در عالم وجود سراسر فقط علیست
#غلامرضا_سازگار