eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
930 دنبال‌کننده
31 عکس
6 ویدیو
79 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹عیدترین عید🔹 ذی‌الحجه، روزهای سپیدی که دیدنی‌ست لبخندهای روشن عیدی که دیدنی‌ست فصلی‌ست عاشقانه از این فصل غافلیم غرق فروع مانده و از اصل غافلیم ذی‌الحجه این سپیدترین عید را ببین یوم‌الغدیر عیدترین عید را بیین ذی‌الحجه عاشقی‌ست که شوقش زبانزد است دلدادۀ محمد و آل محمد است دارد هزار جلوۀ روشن به خاطرش از آخرین پیامبر و حج آخرش از حجةالوداع سرودیم پیش از این از حجةالتمام بگوییم بیش از این ذی‌الحجه شاهد است که در حجةالتمام می‌گفت آخرین نبی از اولین امام او خطبه خواند، خطبۀ او را نخوانده‌ایم دردا نخوانده‌ایم و دریغا نخوانده‌ایم او خطبه خواند، خطبۀ او خط به خط علی‌ست حرف رسول، اول و آخر فقط علی‌ست از حجةالوداع سرودیم پیش از این از حجةالبلاغ بگوییم بیش از این یا ایها الرسول زمان بیان رسید بلّغ! که وقت سخت‌ترین امتحان رسید باید نگفته‌ها دم آخر بیان شوند تا مرد و زن به حب علی امتحان شوند میزان سنجش است و عیار است مرتضی آری قسیم جنت و نار است مرتضی ذی‌الحجه شاهد است که در حجةالتمام می‌گفت آخرین نبی از آخرین امام ذی‌الحجه ایستاده در این راه ناتمام چشم انتظار آمدن آخرین امام او که خلیفةالنبی و والی الولی‌ست سر تا به پا محمد و پا تا به سر علی‌ست
غم از نگاهت در زمین و آسمان جاری است رودی خروشان از دلت تا بیکران جاری است این غم شبیه هیچ اندوه مجسم نیست جز اشک بر زخم دلت انگار مرهم نیست پشت حجاب اشک دریایی ز غم داری دریا نه، اقیانوسی از غم های بسیاری ای یادگار داغ های تا ابد تازه ایوب صبرش نیست با صبرت هم اندازه مانده است روی خاطراتت ردِّ پای زخم با گریه گُل می کرد هر زخمی به جای زخم روضه نیازی نیست چشمات ترت گویاست آه پریشان تو مقتل خوان عاشوراست در ساحت ابری و رمز آلود چشمانت می سوخت در دریای آتش رود چشمانت آن غم که از روح و تن تو سر درآوردست داغ است و زخم است و کران تا بیکران دردست زخم عمیقی که دلت را تا ابد سوزاند درد غریبی که ستون عرش را لرزاند داغی که هم اندازه ی تاریخ عاشوراست اشکی که اقیانوس بغض ماتم دریاست ای سجده هایت زینت سجاده ها سجاد شد عالمی از خط به خطِّ خطبه ات آباد با خطبه ات شد تازه تاریخ غزل آغاز صدها قصیده سوگوارِ این غزل شد باز آرایه ها با آیه آیه خطبه ات گل کرد تاریخ شاعر شد چو با نامت تغزل کرد آری کران تا بیکران غم در دلت می‌زیست اما نفهمیدند غافل هاکه آن غم چیست بردار پرده پرده از پنهانِ هر رازت تا که بسوزاند جهان را سوز آوازت کشتی اگر پهلو گرفته روز عاشورا با موج طوفان تو راه افتاده در دریا در آیه آیه مُصحفت آیینه کاری هاست در خط به خط خطبه هایت رستگاری هاست کرب و بلا جغرافیای عشق در دنیاست بعد تو تاریخ، انتشار روز عاشوراست هم کوفه را با خطبه ات بی آبرو کردی هم شام را با ذوالفقارت زیر رو کردی شاهی ولی هم سفره با خیلِ گدایانی از تو به عالم می‌رسد رزق فراوانی تنها و تنها غربت یک روضه ات کافی است بر آن دلی که بر مداوایش امیدی نیست بیمارِ حکم مصلحت بودی اگر یک چند بیمارها با نام تو دنبال درمانند خاموش باد آن دیده که در روضه ات تر نیست آنکه سر سوزن نفهمیده امامش کیست هر کس به دام عشقت افتاده است آزاد است شاها، اسیرت در دو عالم خانه آباد است فتح الفتوح تو زمان کوفه و شام است بر قلب تو زخم زبان کوفه و شام است با یاد آن شاهی که روی خاکها افتاد خاکی است سنگ مرقدت یا ایها السجاد
غم از نگاهت در زمین و آسمان جاری است رودی خروشان از دلت تا بیکران جاری است این غم شبیه هیچ اندوه مجسم نیست جز اشک بر زخم دلت انگار مرهم نیست پشت حجاب اشک دریایی ز غم داری دریا نه، اقیانوسی از غم های بسیاری ای یادگار داغ های تا ابد تازه ایوب صبرش نیست با صبرت هم اندازه مانده است روی خاطراتت ردِّ پای زخم با گریه گُل می کرد هر زخمی به جای زخم روضه نیازی نیست چشمات ترت گویاست آه پریشان تو مقتل خوان عاشوراست در ساحت ابری و رمز آلود چشمانت می سوخت در دریای آتش رود چشمانت آن غم که از روح و تن تو سر درآوردست داغ است و زخم است و کران تا بیکران دردست زخم عمیقی که دلت را تا ابد سوزاند درد غریبی که ستون عرش را لرزاند داغی که هم اندازه ی تاریخ عاشوراست اشکی که اقیانوس بغض ماتم دریاست ای سجده هایت زینت سجاده ها سجاد شد عالمی از خط به خطِّ خطبه ات آباد با خطبه ات شد تازه تاریخ غزل آغاز صدها قصیده سوگوارِ این غزل شد باز آرایه ها با آیه آیه خطبه ات گل کرد تاریخ شاعر شد چو با نامت تغزل کرد آری کران تا بیکران غم در دلت می‌زیست اما نفهمیدند غافل هاکه آن غم چیست بردار پرده پرده از پنهانِ هر رازت تا که بسوزاند جهان را سوز آوازت کشتی اگر پهلو گرفته روز عاشورا با موج طوفان تو راه افتاده در دریا در آیه آیه مُصحفت آیینه کاری هاست در خط به خط خطبه هایت رستگاری هاست کرب و بلا جغرافیای عشق در دنیاست بعد تو تاریخ، انتشار روز عاشوراست هم کوفه را با خطبه ات بی آبرو کردی هم شام را با ذوالفقارت زیر رو کردی شاهی ولی هم سفره با خیلِ گدایانی از تو به عالم می‌رسد رزق فراوانی تنها و تنها غربت یک روضه ات کافی است بر آن دلی که بر مداوایش امیدی نیست بیمارِ حکم مصلحت بودی اگر یک چند بیمارها با نام تو دنبال درمانند خاموش باد آن دیده که در روضه ات تر نیست آنکه سر سوزن نفهمیده امامش کیست هر کس به دام عشقت افتاده است آزاد است شاها، اسیرت در دو عالم خانه آباد است فتح الفتوح تو زمان کوفه و شام است بر قلب تو زخم زبان کوفه و شام است با یاد آن شاهی که روی خاکها افتاد خاکی است سنگ مرقدت یا ایها السجاد
همین‌که سایه‌ات را بر سرم دارم، خدا را شکر همین‌که در هوای تو گرفتارم، خدا را شکر نبینم گریه‌باران است چشمت، آسمان من! مزن آتش به جان عالم و آدم، جهان من! اگر زینب نبیند اشک‌هایت را که زینب نیست اگر نشناسد آن سوز صدایت را که زینب نیست خیالش سخت بود آری که روزی سر کنم بی تو چگونه بودنم را بعد از این باور کنم بی تو؟.. سرت را در خیالم شانه می‌کردم که طوفان شد کمی آهسته‌تر ای باد! گیسویش پریشان شد به‌روی نیزه چشمان تو را پردرد می‌بینم در اطراف خودم تا می‌شود نامرد می‌بینم.. و من ناباورانه خیره می‌مانم به جایی که شکسته حرمت قاری و شأن آیه‌هایی که برای قوّت قلبم ز لب‌های تو نازل شد بخوان جانم فدایت، سوز صوتت مرهم دل شد بخوان قرآن برای کودکی که پای تو جان داد به این قصه چگونه می‌شود امروز پایان داد که هم تو باشی و هم من شبیه روزهایی که حیاط خانۀ ما بود و آن حال و هوایی که...
تمام آسمان سرخ و دلش خون است انگاری تو گویی نُه فلک هم هست، در سوگ و عزاداری همه مردان به خاک و خون ، شَه عالم شده عُریان یقینا گِردشان جمع مَلَک ، در این عزا گریان بمیرم خصم ِ بی شَرمت ، اگر دست ِ تو را بسته چو جبرائیل بر طفلان ، کشیدی شهپر ِ خسته اَلا اي حُوريه، اِنسيه ، مَرضیه ،اَلا طوبیٰ... فغان داری اَلا مادر به دشت ماریه تنها ز شَه ، هنگامهٔ گودال رفتن ، شَرم داری تو قَتیلت کم نبوده ، از چه رو آزرم داری تو؟! به پيشَت از شهیدان ، یک گلستان لالهٔ بی سر ولی دنبال تو ، یک بوستان ، از غنچهٔ ٔپَرپَر یتیمان را پناه از تازیانه ، یا کُتک باشی؟ و یا سیل ِ زنان را ، پاسبانْ تنها و تک باشی؟ در آتش خیمه میسوزد ، به جسم ِ و جان ِ طفلان داغ ز دژخيمان به جسم ِ ، هریکیشان زخمی از شلاق بگو بر تو چه رفت ای ، مظهر حِلم و صبوریت ندیده کس زنی چون تو ، پر از ایثار و حُرٓیت زمان رفتن با کاروان و ، خيل ِ همراهان... عنان گیرت ابالفضل آن یَل و فرمانده ٔمیدان ولي جانها فدايت ، دُخت ِحيدر، عصر عاشورا... به زنجیر ستم بستند ، دست ِ دختر ِ زهرا به مَحمِل ميروي، در پيش ِ رويت ، بر سر ِ ني ها گلوی ناز شش ماهه ، شده آیینهٔ مولا تمام داغها در نطق قرايت ، بهم میزد بساط آن لعینی که ، چنین ظلمی از او سر زد
. ۸۲۶ مادر رسیده ام ز سفر خسته و حزین یک لحظه خیزو حال پریشان من ببین مادر دلم ز غصه و غم بی شمار هست هرآنچه گویمت یکی از صد هزار هست بر من گمان نبود بیایم کنار تو باور نداشتم که ببینم مزار تو مادر خدا گواست که آمد چه بر سرم با دیده ی کبود ببین دیده ی ترم گیسو سپید آمده و قد خمیده ام شرمنده ام بدون حسینت رسیده ام گر یوسفت نیامده با من سوی وطن آورده ام برایت از او کهنه پیرهن مانده بخاطرم چه کشیدم در آن غروب یادم نمی رود که چه دیدم در آن غروب مادر به اشک دختر تو خنده کرده اند خیلی به یاس پرپر تو خنده کرده اند با کعب نیزه گشت سیه دوش کودکان از بهر گوشوار،پاره شده گوش کودکان یادم نمی رود که در آن اوج گیر و دار دور و بر گل تو بسی بود نیزه دار بس که رسیده بود بر او تیرها فرود جسمش به مثل خانه ی زنبور گشته بود سنگی رسید و بوسه ز روی گُلَش گرفت برسینه اش نشست عدو،کاکلش گرفت خنجر کشید بر گلویش تاکه آمدم ای کاش بوسه بر گلوی او نمی زدم مادر،سرش بریده نشد خاک برسرم چرخاند پیکر پسرت را برابرم مادر،گل توتشنه و با خنده چیده شد دیگر نگویمت که چسان سر بریده شد از آنهمه غمی که به قلب و دل من است رگهای نامرتب او قاتل من است دشمن رها نکرد پس از سر بریدنش یادم نمی رود که به هر سو کشیدنش در سینه ای که نیزه به سختی فرو شده باچکمه های شمر لعین روبرو شده تنها نه این که از لگد آئینه اش شکست از سم اسبها قفس سینه اش شکست در زیر اسب،نرم اگر پیکرش شده جایی برای خواب علی اصغرش شده ✍ بعد از .
رفتی و دست مهربانت رفت در خاک رفتی و از داغت عزادارند افلاک با خویش بردی آن نگاهِ مهربان را آن رحمتِ جاری و پاک و بیکران را رفتی ولی بویِ تو را دارد مدینه ابری شده از غصّه می بارد مدینه یک عمر در راهِ خدا سختی کشیدی رفتی ولی از امتت خیری ندیدی قرآن صدایت می زند برگرد احمد آیاتِ رحمن غرقِ ذکرِ یا محمد برگرد آیاتِ خدا بی تو غریبند آیات نور و انّما بی تو غریبند غارِ حرا دلتنگِ شبهایِ تو مانده در حسرتِ یک بوسه از پایِ تو مانده رفتی ولی در قلبهایِ دشمن و دوست آن چهره و لبخندِ زیبایِ تو مانده هر چند نشنیدند یک عده صدایت در آسمانِ شهر آوایِ تو مانده بر رویِ پیشانیِ ایتامِ مدینه مثل همیشه جایِ لبهایِ تو مانده بر رویِ پیشانیِ ایتامِ مدینه مثل همیشه جایِ لبهایِ تو مانده نور علی نورِ دلِ غمگینِ زهرا در ظلمتِ این قوم، زهرایِ تو مانده رفتی برایش ناله مانده.. درد مانده رفتی علی در بینِ صد نامرد مانده آقا تو رفتی بیت الأحزان را ندیدی سینه زدن بر خاکِ سوزان را ندیدی رفتی ندیدی ناله های دخترت را خون گریه ها و ربنای دخترت را رفتی ندیدی بعدِ تو حرمت شکستند دستانِ حیدر را میان کوچه بستند رفتی سفارشهایِ تو روی زمین ماند بعد از تو زهرا و امیرالمومنین ماند بعد از علی تنها و بی یاور حسن شد خونین جگر، خونین دهن، خونین کفن شد رفتی ندیدی ماجرای کربلا را رفتی ندیدی پیکرِ در بوریا را در کربلا اجرِ رسالت اینچنین بود جسمِ حسینت پاره پاره بر زمین بود بی اعتنا از گریه زینب گذشتند از رویِ جسمش با سُمّ مرکب گذشتند بی اعتنا از گریه زینب گذشتند از رویِ جسمش با سُمّ مرکب گذشتند اینجا میان روضه ها زینب قدم زد آتش به جانِ شعرهایِ محتشم زد این کشتۀ افتاذۀ بی سر حسین است این که نمانده از تنش پیکر، حسین است این که سپاهی ریخته رویِ تن او این شاهِ بی سردار و بی لشکر، حسین است این خیمه ای که گیسوی حورش طناب است حالا اسیرِ شعله ها و آفتاب است این پیکری که زینتِ دوش نبی بود حالا تمامِ پیکرش شد خاک آلود
روزی دوبار دربِ بقیع باز می‌شود روزی دوبار گریه‌ات آغاز می‌شود روزی دوبار روضه‌ی تو: وا حسن....حسین ای وای  بی حرم حسن  و بی کفن حسین سهمِ دو چشمِ خیسِ شما خونِ تازه است روزی دوبار انیسِ شما خون تازه است این مهرِ مادرِ تو چه‌ها کرده بادلت یعنی که آب شعله به پا کرده با دلت دیدی که آب با جگر فاطمه چه کرد دیدی که آب با پسرِ فاطمه چه کرد تقصیرِ آب شد دل زهرا شراره شد تقصیر آب شد دو جگر پاره پاره شد از کوزه آب تا که حسن خورد آب شد وای از حسین  آب نخورد و کباب شد بعدِ حسین بعدِ حسن سربزیر آب می‌سوزد آنقدر که شود چون کویر آب از آن به بعد آب فرودست می‌رود روزی هزار مرتبه از دست می‌رود از آن به بعد زیرِ سرِ آب آتش است فهمیده‌ام که در جگر آب آتش است سیراب می‌کند همه را ،  تشنه است خود شرمنده است فاطمه را ، تشنه  است خود پیش حسین بغضِ قدیمِ حسن شکست در بینِ خانه قلبِ کریمِ حسن شکست الماس ریزه‌ها جگرش را دو نیم کرد یک ضربِ دست امام حسن را یتیم کرد از سینه داغِ روز و شبش ریخت روی طشت دیدی جگر زِ کنج لبش ریخت روی طشت خونش نه ، پاره پاره زِ لبها جگر چکید بر طشت نه به دامنِ زهرا جگر چکید زینب رسید و گفت که ای وای مادرم "آیا تویی برادر من  نیست باورم" در کربلا به خیمه نیامد عمویِ آب از مَشکِ پاره ریخت زمین آبرویِ آب مجبور شد به خاطرِ آب التماس کرد رو  زد برای طفلِ رُباب التماس کرد بودند دیو و دَد همه سیرابِ آب حیف مَشکی نبود تا که نسوزد رُباب حیف با التماس گفت عزیزم علی بمان از آب هم مضایقه کردند کوفیان اما چه زود آب دوباره شراره شد دیدی که وقتِ گریه‌ی زهرا دوباره شد شد بازهم بساط غمش جور وایِ من شد آب زهر و زهر شد انگور وایِ من انگور شعله شد جگرش را به هم که ریخت آه از دلش که بیشترش را به هم که ریخت   هِی بر زمین نشت نشد چاره ایستاد ای وای من که با جگرِ پاره ایستاد آه ای کبود بال و پَرَت را زمین نزن پیش جوادِ خویش سرت را زمین نزن ... گفتم که اشک از چه چنین رنگ و بو گرفت گفتی زِ چشم گریه کنان آبرو گرفت روزی دوبار درب بقیع  باز می‌شود روزی دوبار گریه‌ات آغاز می‌شود
دلم بود و حرم بود وامامم بودوتنهایی حرم كعبه،حرم قبله،عجب احرام زیبایی سه کنج دنج یک حجره تماشاداشت اوج او دلم را کرد اقیانوس موسیقی موج او دو رکعت گریه سر کردم،دورکعت خاک گل کردم دو رکعت با تمام سنگهایش درد دل کردم لباس اشک آماده،سرم از شرم افتاده تمام سنگ فرش او برایم مهر و سجاده زیارت نامه میخواندم،دلم گرم زیارت شد نگاهم خورد بر قبرش-نمیدانم-جسارت شد؟ به پای پنجره فولاد دل روی دل افتاده گذار کشتی طوفان زده بر ساحل افتاده نفس پشت نفس ، ایوان به ایوان سیر میکردم دلم را پر ز عشق او،تهي از غير میکردم تمام صحن هارا مست بوی عود میدیدم پریدم ناگهان از خواب، رویا بود میدیدم دوباره چشم را بستم،دوباره جستجو کردم تمام خواب را از رد پا تا صحن بو کردم بیا پیراهنم بو کن ، هنوز عطر حرم دارد فقط ایوان و سقاخانه و یک صحن کم دارد دلم آهو ، دلم از او ، دلم مشغول گفتگو بزن نی زن بنام او ، بگو یا ضامن آهو . . کبوترهای نامه بر هزاران دل به پا بسته شکسته خسته می آیند پابوس تو پیوسته پرو بالی به دل دادم کبوتر شد پرید آقا به پايش نامه اي بستم به سويت پركشيد آقا به سبك مردم تهران،به سبك كوچه بازاري نوشتم دوستت دارم،نوشتم دوستم داري؟ دلم خورشید می خواهد،هوای گنبدت کرده دوباره نور میبیند،هوای مشهدت کرده کبوتر وار می آیم ، به آب و دانه ای دلخوش عطش دیده ترک خورده به سقاخانه ای دلخوش برایت شورمیخوانم چه شیرین است نام تو نمیخواهم رهایی را عجب دامیست دام تو بیابان های تو لبریز از آهو شده ضامن کلاغ از لطف چشمان ملیحت قو شده ضامن ز گوشه چشم تو شیر از میان پرده اش پا شد دو چشم آهو از وقتی به تو افتاد زیبا شد زليخاي تو يوسفها و مجنون تو ليلاها غلام حلقه در گوش شما هستند مولاها نميخواهم،نميخواهم،نميخواهم، نميخواهم به غير از تو كسي را لحظه مرگم نميخواهم
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔹اذن ورود🔹 تو ای مرغ شباهنگم، به حسرت بال و پر وا کن صدای کوبۀ در شد، برو زهرا تو در وا کن به نزد او ببر با خود، سلام از من درود از من که این مهمان ناخوانده، گرفت اذن ورود از من.. حضور او بُوَد آری، کلید قفل در بسته به هر جا می‌گذارد پا شود بارِ سفر بسته ولی می‌داند این مهمان، که اینجا خانۀ وحی است که دور شمع این محفل، پُر از پروانۀ وحی است نشسته بر لب زهرا، دعای عافیت‌سوزی: خدایا حرمت این در، مبادا بشکند روزی مدینه در خیال خود، غم ما را تجسم کن میان گریۀ حسرت، تو با زهرا تبسم کن :: مدینه! بعد پیغمبر، چه محزون و غم‌انگیزی بهارت در سفر رفت و تو مهمان‌دار پاییزی مدینه بعد پیغمبر، ندیدی روز خوش دیگر امان از بی‌وفایی‌ها، امان از چرخ بازیگر.. مدینه بعد پیغمبر، مصیبت سر به هر سو زد خودم دیدم که گلزارش، میان شعله می‌سوزد.. مدینه بعد پیغمبر، تو با زهرا مدارا کن علی مظلوم و تنها شد، گره از کار او وا کن مدینه بعد پیغمبر، در این گلشن چه دیدی تو؟ صدای قلب زهرا را، ز پشت در شنیدی تو
زخمی که دارد بر جگر را مرهمی نیست احضار اجباری شدن درد کمی نیست با پاره ی جان رسول الله بد کرد مامون رضا را باطنا نفی بلد کرد بابا ندارد طاقت دوری فرزند آقایمان را از جوادش دور کردند قسمت نشد با چشم سر بابا ببیند در رخت دامادی جوادش را ببیند دور از وطن حالا غریب افتاده در طوس در چنگ شمری نانجیب افتاده در طوس چشمی به در دارد نگاهی سمت جاده دلواپس و دلتنگ روی خانواده جز روضه ی گودال روی لب ندارد این هم حسینی که دگر زینب ندارد از بی کسی او دل زهرا بگیرد باید غلامی دست آقا را بگیرد از بین حجره جمع کرده فرش ها را دارد به خاطر ماجرای کربلا را با نام و یاد کربلا بر خود بپیچد از درد روی خاک ها بر خود بپیچد با ناله مادر را صدا زد مثل جدش در بین حجره دست و پا زد مثل جدش وقتی شبیه جد خود خدالتریب است یعنی غریب بن غریب بن غریب است از مرو تا مروه برایش گریه کردند مردم برای روضه هایش گریه کردند از بخت بد حالی شبیه محتضر داشت اما سر او را جواد از خاک برداشت سم را نمی دانم چه ها با آن بدن کرد اما جواد اهل بیت او را کفن کرد اهل سناباد آب غسلش را می آورد محض رضای حضرت زهرا می آورد مهریه ی زن های نوغان خرج او شد تابوتش از باران گل خوش عطر و بو شد جدش ولی با ضربه ی پا پشت و رو شد سرنیزه ای بر پهلوی جدش فرو شد ای وای از جدش که زیر دست و پا رفت تا کوفه خون تازه ای با نعل ها رفت
زهر اُفتاده است بر جانت تب و آتش شده است مهمانت می‌فشاری زِ درد دندان را می‌کِشی زانوان بی‌جان را شعله‌ها سرکش است می‌دانم جگرت آتش است می‌دانم شده وقت غروب بین مسیر به زمین پا مکوب بین مسیر به سر خود عبا کشیده‌ای و سر خود را کجا کشیده‌ای و پیش زهرا زمین مخور اینقدر تک و تنها زمین مخور اینقدر آه با چشم تار اُفتادی وای پنجاه بار اُفتادی این چه زهری است بی صدا شده‌ای چقدر مثل مجتبی شده‌ای به اباصلت  ناله زن شاید جای تو درب حجره بگشاید حیف دور و برت برادر نیست غیر آن چند تا کبوتر نیست به سر تو برادری که نبود خوش بحال تو  خواهری که نبود خواهری نیست بی نفس بدود سمت تو روی خار و خس بدود خواهری نیست بین نامحرم گاه پیش تو گاه پیش حرم پُر خون است روی پیرهنت به در حجره می‌کشی بدنت سر تو دور از همه اُفتاد روی دامان فاطمه اُفتاد ای اباصلت خاطر زهرا زودتر ببند درها را از زمین این حصیر را بردار صورتم را به خاکها بگذار درد حرف تو را برید ای داد پسرت ناله‌ات شنید ای داد سرفه‌ها آمد و امانت برد آتش زهر استخوانت برد به زمین چنگ می‌زنی شاید لحظه‌ای این نفس به لب آید بین حجره کمی تقلا کن راه مسدودِ سینه را وا کن لب تو خون شده است صبری کن پسرت آمده است صبری کن لب گزیدی که ناله تا نزنی پیش این طفل دست و پا نزنی ریخت مژگانت از عزای حسین گریه کردی ولی برای حسین آه ما را عزیز زهرا کشت آه ریاّن حسین ما را کشت بین گودال بود و گیرافتاد آی پامال بود و گیرافتاد تکیه بر نیزه داد نیزه شکست شمر آمد به روی سینه نشست همگی آمدند یابن الشبیب عمه‌ام را زدند یابن الشبیب