eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
926 دنبال‌کننده
31 عکس
6 ویدیو
79 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آمدی در خاک ایران،خاک ایران سبز شد از جنوب کشور من تا خراسان سبز شد ردِّ پایت شد مسیر رودهای بی قرار هر کجا که آمدی حتی بیابان سبز شد می شود ردِّ تو را در نقشه ها ترسیم کرد چون به هرجایی که باریده ست باران،سبز شد خواستم دورت بگردم در خیابان رضا تا که گفتم السلام از دور میدان سبز شد در خیابانِ رضا پشت چراغِ قرمزش بارها تا هشت خواندیم و خیابان سبز شد بارها دیدم که مادر از زیارت آمد و تاک پیر خانه ی ما در زمستان سبز شد گندم پس مانده های کفترانت را شبی ریختم در سفره دیدم صبح از آن نان سبز شد روضه ی انگور می آمد به گوشم من خودم در شب سی صفر دیدم که ایوان سبز شد دست در انگور بردی رنگ مشهد سرخ شد بعد از آن خورشید هر صبحی که سر زد سرخ شد گشت جدش رو سپید آن جا که با یک خوشه زهر هشتمین پیغمبر آل محمد سرخ شد مثل جدّش منتقم می خواست پس با این دلیل تا همیشه پرچم بالای گنبد سرخ شد مثل زهرا مادرش در اتفاق کوچه ها رنگ رفتن شد کبود و رنگ آمد سرخ شد در میان کوچه ها دستار بر سر زرد شد دست بر در زد به سرعت چهره ی در زرد شد زهر از بس که قوی بود و امام از بس لطیف زهر چون رد شد همه دیدند حنجر زرد شد در غلاف و در مصاف، این گشت روضه، هرکجا؛ راویان گفتند حنجر، روی خنجر زرد شد سرخ بود و زرد بود و مرد کم کم شد کبود گفت یا زهرا رضا و بعد از آن دم شد کبود با نبی و با حسن با یاعلی موسی الرضا پیش غم های صفر ماه محرم شد کبود گوییا رنگین کمانی می رود زیرا به زهر؛ هم سپید و سرخ و زرد این مرد شد هم شد کبود از خراسان روضه خیلی دور شد یابن الشبیب زهر وقتی قاطی انگور شد یابن الشبیب اشک در چشمان آقا حلقه زد آنجا که گفت حال و روز جدِّ ما ناجور شد یابن الشبیب در هجوم تیر ها و نیزه ها گم شد تنش در میان سنگ ها محصور شد یابن الشبیب در میان علقمه عباس از بس تیر خورد پیکرش چون کندوی زنبور شد یابن الشبیب حرف حرفِ جنگ بود اما پس از عباس ما حرف دشمن نیز حرف زور شد یابن الشبیب آه زجرآورترین جای سفر آنجاست که زجر، شب بر جستجو مٲمور شد یابن الشبیب عمه هرجایی به دشمن رو نمی زد پیش زجر؛ در بیابان عاقبت مجبور شد یابن الشبیب رحیمی
ماه صفر رفت و دوباره محشری شد هنگامۀ شور و عزای دیگری شد اسلام، گریان امام عسکری شد در خانه، مظلوم دو عالم بستری شد مسموم شد مولا خبر در شهر پیچید آقا به خود از شدت این زهر پیچید آقا عزادارت زمین و آسمانند با ما تمام قدسیان هم نوحه خوانند بر چشمهامان اشکهای ما روانند در زیر بار ماتمت قدها کمانند امشب دل زهرا و حیدر غم گرفته مهدی کنار بسترت ماتم گرفته تو خود غریبی سامرایت هم غریب است این روزها حال و هوایت هم غریب است فرزندِ دور از دیده هایت هم غریب است حس می کنم حتی عزایت هم غریب است صاحب زمان بر پای تو صورت نهاده است غربت همیشه عضوی از این خانواده است هر بار یاد کوچه افتادی فِسُردی با یاد زهرا مادرت صد بار مردی راحت شدی دیگر تو با زهری که خوردی کمتر کسی برده چنان رنجی که بردی پیداست مولا از غروب دیدگانت کار خودش را کرده زهر دشمنانت سخت است فرزندت بگیرد دامنت را بعدش ببیند لحظۀ جان دادنت را خاموش بیند چشمهای روشنت را پیشت بماند تا ببیند رفتنت را ما هم به همراه ائمه روضه خوانیم گریان آلامِ دل صاحب زمانیم ابر غم تو کرده سایه ، سامرا را در غم فرو برده تمام سینه ها را ویرانه کرده کوچه های قلب ما را کرده تداعی روضه های کربلا را غمهای دیگر را غم تو برده از یاد آقا بمیرم ظرف آب از دستت افتاد تا ظرف آب از دستهایت بر زمین خورد یاد آمدت ساقی عمود آهنین خورد تا تیر بر مشک یل ام البنین خورد افتاد مشک و ضربه ها از آن و این خورد بر ساقی و بر اشکهایش گریه کردید با حضرت مهدی برایش گریه کردید اصلا همه بر دستهایش گریه کردند بر دستِ از پیکر جدایش گریه کردند پیغمبر و زهرا برایش گریه کردند بر ماجرای کربلایش گریه کردند این روضه هم مثل تمام روضه ها شد از هر جهت رفتیم آخر کربلا شد مقیمی
یاکریمِ سامرا کیستم من از غلامانِ قدیم سامرا کیستم جلدِ حریمش، یاکریمِ سامرا شکر عمری رزقم از دستِ کریمان می رسد از کریمِ در مدینه یا کلیمِ سامرا مزهّ دارد با مَصابیحِ الدُّجی، کَهفِ الوَری راه رفتن در صراطَ المستقیمِ سامرا گرچه شد تخریب این گلدسته ها و گنبدش کم نخواهد کرد از شانِ عظیمِ سامرا نسل اندر نسلِ ما را هم کفایت می کُند منصبِ کلبِ نگهبانِ حریمِ سامرا عطر و بوی کربلا دارد تمامِ مرقدش از نجف انگار می آید نسیمِ سامرا کاش می شد ساکنِ این قطعه بودم از بهشت کاش من هم می شدم عمری مقیمِ سامرا شریف زاده
مقاومت اسلامی فلسطین، مثنوی 🔹حقوق بی‌بشر ذلیل شد امیری‌اش، صغیر شد کبیری‌اش شکسته شد توهّمِ شکست‌ناپذیری‌اش صفوفشان دو دسته شد، عنانشان گسسته شد فسونشان فسانه شد، طلسمشان شکسته شد تمام شد دوبار در زمین فساد کردنش لَتُفسِدَنَّ مَرَّتَینِ فِی البِلاد کردنش تو سرزمین قبله‌ای، اقامه کن نماز را بی‌آبرو کن این جماعت قمارباز را تمام آیه‌های سرخ فتح را مرور کن زمین به ارث می‌رسد، نگاه در زبور کن تو نقطۀ تلاقی چهارسوی عالمی و جُرم تو همین‌که ایستاده‌ای و محکمی چه نقشه‌ها برای تو کشیده‌اند گرگ‌ها چه خواب‌ها، چه خواب‌ها که دیده‌اند گرگ‌ها چه شاخه‌ها تبر شود، چه زیرها زبَر شود که سازمان بی‌ملل حقوق بی‌بشر شود! دوباره از خیانت سران خودفروخته هزار سرو لِه شد و هزار غنچه سوخته سکوت‌های بی‌شرف، قنوت‌های بی‌هدف منافقان میان حقّ و باطل‌اند بی‌طرف درنگ شو! به سوز سینه اهلُ بَیت را بخوان شتاب کن، وَ ما رَمَیتَ إذ رَمَیت را بخوان قیام آدمیّت و خروش دینی است این صدای پای زئران اربعینی است این ورای این حصارها و سیمِ خاردارها طلوع می‌رسد، شکوفه می‌کند بهارها به دوست خنده می‌زند، به دشمن اخم می‌کند طبیبمان می‌آید و علاج زخم می‌کند یگانه راز رَستن و نجات چیست عاقبت؟ به عصر کربلا قسم، مقاومت مقاومت جهاندار
حضرت زهرا(س)-شام غریبان بچه ها رنگ خزانید نبیند حیدر خسته از داغ جوانید نبیند حیدر اشک آهسته فشانید نبیند حیدر همگی مرثیه خوانید نبیند حیدر زینبش را ببرید و سرِ هر نافله ای سرِ سجاده نشانید نبیند حیدر شکوه از دست عدو با دل غمناک کنید زین اهانت گله از خاک به افلاک کنید گریه بر فاطمه با دیدهء نمناک کنید خون دلدار علی از رخ در پاک کنید موقع شستن خون از در و دیوار فقط کاش می شد بتوانید نبیند حیدر چادر فاطمه از چشم علی دور کنید رحم بر آن دل پر غصه و رنجور کنید چادر فاطمه را گوشه ای مستور کنید فضه اش را پیِ این قائله مأمور کنید لااقل دورنکردید اگر چادر را خاک آن را بتکانید نبیند حیدر کاش یک مرد شود حداقل پیدا کاش که بگوید به مغیره بد و بی رحم نباش بهر آزردن حیدر نکن اینقدر تلاش روی زخم دل حیدر نمک اینقدر نپاش وقت و بی وقت به همراهیِ قنفذ ، با قصد سرِ این کوچه  نمانید نبیند حیدر به خزان علوی دیده بهاری بکنید اشک غم بر علی و فاطمه جاری بکنید موقع غسل ، علی را همه یاری بکنید کاشکی با کمک هم همه کاری بکنید حتی الامکان رخ و بازو و هر آن چیزی را که شما در جریانید نبیند حیدر داده از دست ، علی دلبر و جانانۀ خود مرتضی مانده و تاریکیِ کاشانۀ خود میل برگشت ندارد به عزاخانۀ خود چو علی خواست که بیرون رود از خانۀ خود وسط حیدر و در رفته و حائل گردید جلوی میخ بمانید نبیند حیدر عاقبت پر زد و جان داد مسیحای علی بی کس و یار شد آخر دل تنهای علی هر کجا بود به پا مجلس زهرای علی یادتان باشد اگر محض تسلای علی قصد کردید بخوانید شما فاتحه ای قدری آرام بخوانید نبیند حیدر -مقیمی
اصلا نفوذ خطبه‌ی من بی‌اثر شده است... ...یا اینکه گوش مردم این شهر کر شده است؟ دیگر نمانده قدرت در جبهه ماندنم بابا ببین که دختر تو خون‌جگر شده است آنقدر بعد تو بدنم ضرب دیده است دستم... سرم... تمامِ تنم مختصر شده است مرهم اثر نمی‌کند و دردسر شده این زخم روی دست، سرش بازتر شده است دیگر توانِ بازویم از دست رفته است گویا کبودی و ورمش بیشتر شده است اجرِ رسالتت ثمرش تار گشتنِ... ...چشمانِ من ز ضربه‌ی آن خیره‌سر شده است باعث شده است دور و برم تیره‌تر شود دردی که روی گونه‌ی من مستقر شده است هرشب برای محسن خود گریه می‌کنم از آن زمان که قتلگهش پشت در شده است یادم نمی‌رود که بدون مقدمه دیدم که چادرِ سر من شعله‌ور شده است باز استخوان سینه‌ی من درد می‌کند حتی نفس‌کشیدن من دردسر شده است فضه بیا که وقت نماز است چاره کن از خونِ دست، پیرهنم باز، تر شده است علی قاسمی شیرازی
ای که از عشق علی پیرو الله شدی مطمئن باش که بی فاطمه گمراه شدی نوکر شیرخدا باش و ببین شاه شدی خوش بحال تو اگر عابر این راه شدی شعر من در پی خود دیده تر می جوید گوش کن ام بنین باپسرش می گوید: بازوانت چقدر مثل پدر می ماند روی نورانی تو مثل قمر می ماند لعل لبهای تو شیرین چو شکر می ماند صورتت کعبه و خالت چو حجر می ماند وارث غیرت مولای زمینی پسرم سند مادری ام بنینی پسرم اینقدر آه نکش ناله نزن گریه نکن هرچه دیدی الم و درد و محن گریه نکن با زمین خوردن و افتادن من گریه نکن حداقل جلوی چشم حسن گریه نکن چونکه در کودکی ازدست کسی رنجیده وسط کوچه ای افتادن مادر دیده قسمتم شد در این خانه کنیزی پسرم با کنیزیست رسیدم به عزیزی پسرم من نبودم قدحی اشک نریزی پسرم گوش واکن که بگویم به تو چیزی پسرم بنگر تاب و قرار دل بی تابت را این حسین است ببین صورت اربابت را این کبوتر همه جا بر پر خود حساس است نوکرش باش که بر نوکر خود حساس است پسر فاطمه بر خواهر خود حساس است بیشتر از همه بر مادر خود حساس است پیش او شانه به مویت نزدم گریه نکن یا اگر بوسه به رویت نزدم گریه نکن پیش این غمزده باید که رعایت بکنم پیش او از تو نباید که حمایت بکنم پیش او کم به تو شاید که محبت بکنم گرنشد در بر او بوسه نثارت بکنم نشو دلگیر از این قصه نکن مأیوسم در عوض نیمه شب انقدر تو را می بوسم بین این مردم بد ذات هوادارش باش سپرش باش و نگهبان و نگهدارش باش توامان نامه نگیر از کسی و یارش باش علمش را که به تو داد علمدارش باش سعی کن باهمه نیروت علم را بردار غیرت مادری ات را به تماشا بگذار کربلا می روی و مونس آنها هستی یک تنه ارتش با غیرت آقا هستی گوش کن تو سپر عترت زهرا هستی پس رکاب قدم زینب کبری هستی حرفم این است که همواره مؤدب باشی بیشتر دور و برحضرت زینب باشی می شوی یک تنه سرلشگر و سقای حرم میشوی مایه آرامش دل های حرم پسرم شاهرگت را بده در پای حرم نگذاری که بیایند تماشای حرم نگذاری که غمی قسمت زینب باشد یاکه چشمی به قد و قامت زینب باشد کودکان تشنه که باشند خودت سقایی تشنه باشد علی اصغر بشود غوغایی مایه راحتی و دلخوشی آنهایی مطمئند که با مشکِ پری می آیی گرچه از سوز عطش پیکر تو غرق تب است قطره ای آب نخور اصغرشان تشنه لب است مشک بردار که خشکیدن لبها حتمی ست عجله کن تو که پاییدن دریا حتمی ست موقع آمدنت حمله اعدا حتمی ست تیربارن شدن چشم تو آنجا حتمی ست جای باران پسرم تیر سویت می ریزد مشک اگر پاره شود آبرویت می ریزد ماه دنیایی و مهتاب به تو وابسته ست ساقی خیمه ای و آب به تو وابسته ست دل دردانه بی تاب به تو وابسته ست تو علمداری و ارباب به تو وابسته ست تو که برخاک بیافتی سپرش می شکند علم تو که بیافتد کمرش می شکند گرچه ازلشگر بی شرم بلا می بینی در سیاهی زمین نور خدا می بینی گرچه از نیزه و شمشیر جفا می بینی در عوض گل پسرم فاطمه را می بینی پسرم ازمن دلخسته سلامی برسان جای من چادر خاکی شده اش را بتکان نظری
حضرت علی اصغر(ع)-ولادت باز هم شهر نبی معدن اسرار شده غنچه ای با برکت هدیه به گلزار شده باز هم نام علی بر لب آقا گل کرد باز هم حضرت ارباب پسر دار شده روزۀ ماه رجب به که به آقا چسبید تا سحر مست از این لحظۀ دیدار شده غنچۀ ناز رباب است به قدری زیباست چقدر گل که به پاس قدمش خار شده بسکه نورانیت از چهره او می بارد بی سبب نیست که هر آینه ای تار شده سفرۀ حیدریونِ رجب امشب پهن است در دهش سیزده انگار که تکرار شده پسر حیدری یوسف زهرا آمد آخرین حیدر ارباب به دنیا آمد این قبیله همه شان لایق پیغمبری اند همه مستند ولی مست می کوثری اند اسمشان مثل علی صولتشان مثل علی فرصت جنگ بیافتد همه شان حیدری اند غیرت الله جهانند علی های حسین مثل بابا همه جا پیش همه مادری اند سن مهم نیست دراین قوم همه میدانند در روایتگری دین همه شان منبری اند علیِ اکبر و اوسط خودشان محشری اند ولی انگار که مست علی آخری اند علی اصغر دل این چند علی را برده روی پیشانی او بوسۀ زینب خورده هیبت چهره اش ازبس که به مولا رفته با نگاهش غم و درد از دل بابا رفته بی سبب نیست رقیه علمی آورده چونکه بی واسطه بازوش به سقا رفته نوه حیدر و زهراست در این شکی نیست در ملاحت به علی اکبر لیلا رفته اختر و ماه در آغوش هم اند آنجا که از سردوش شه علقمه بالا رفته چقدر پاقدم این پسر با برکت نامۀ شخص گرفتار به امضا رفته عمه اسفند میارد نخورد چشم علی فکر زینب طرف محسن زهرا رفته دل بی بی طرف باغ جنان پر می زد جای محسن چقدر بوسه به اصغر می زد این دو شش ماهه یکی باده یکی ساغر شد علت مستی شیعه ز می کوثر شد یکی از عشق فدای حرم حیدر شد یکی از عشق فدای پدر بی سر شد یکی از بغض و عداوت به علی٬خونین شد یکی از بغض حسین ابن علی پر پر شد یکی از ضربه مسمار به جانان پیوست یکی از تیر سه پر کشته بی حنجر شد آن یکی آیه مظلومیت زهرا شد این یکی سوره مظلومیت حیدر شد آن یکی آبروی دشمن حیدر را برد این یکی کشته بی غیرتی لشگر شد این دو شش ماهه شفیعان قیامت هستند این دو شش ماهه دو اسباب شفاعت هستند -نظری
حضرت علی اصغر(ع)-ولادت بنویسید از او از همۀ زاویه ها تیترها پاورقی ها متن ها حاشیه ها همه جمعند سر سفرهء ارباب حسین رنگ و بوی علوی دارد اگر قافیه ها جای دارد که بیایند دوباره همگی به کمک ، مریم ها ، هاجرها ،آسیه ها همۀ هاشمیون منتظر یک خبرند حبس گردیده نفسهای همه در ریه ها قلب ها می تپد و ثانیه ها حساس است می شمارند همه تک تکِ این ثانیه ها نوهء ماهرخِ حضرت زهرا آمد علیِ سوم ارباب به دنیا آمد خانۀ حضرت ارباب معطر شده است رونق خانۀ اوچند برابر شده است خانه ای با سه برادر ، سه قمر ، سه خورشید پدری محو رخِ این سه برادر شده است روی یک دوش ، رقیه ، علی اصغر حالا جاش دوشِ دگرِ ساقی لشگر شده است ز دو چشمش همه آثار بزرگی پیداست چقَدَر زود شبیه علی اکبر شده است همه تبریک بگوئید به ارباب و ربا ب راحت جان پدر ، هستی مادر شده است پدرش هرچه که خواهیم به ما می بخشد حتماً این بار به ما کرببلا می بخشد مثل خورشید به دل سرزد و تابید علی صورتش مثل قمر بود  و درخشید علی آمد وآمدنش خنده به لبها آورد آمد و بر پدرش روحیه بخشید علی زیر و رو شد دل ارباب چو خندید رباب عمه خندید ، لبش وا شد وخندید علی  رحمتی بود که بر اهل زمین نازل شد به کویرِ دلِ خشکِ همه بارید علی عاشق نام علی بود حسین ابن علی پسرش را به همین قاعده نامید علی آمد ونامِ علی شایع و رایج شده است مثل عباسِ علی باب حوائج شده است پاکی ات رفته به زهرا و شمایل به علی رنگ و بوی تو چو زهراست و مایل به علی خلق وخویت چو حسین است وابالفضل ، ولی رفته جذابیت چشم تو کامل به علی دلِ خود را به پدر باختی و  دل به پدر پدرت باخته که باخته ای دل به علی محفل ذکر علی عادت دیرینۀ ماست هست اصلاً همۀ عشقِ محافل به علی هر که بر دامن تو دست توسل زد ، شد بی کم وکاست دل او متمایل به علی به علی رفته تماماً وجنات و سکنات به علی شیر خدا و نوهء او صلوات  -مقیمی
زل می زند با چشمهای تر به مادر هی فاطمه در لحظه ی آخر به مادر سرمایه اش را داد پای دین خدیجه پس در قبالش هدیه شد کوثر به مادر تاریخ می گوید چهل نامرد، در اصل؛ آنجا هجوم آورد یک لشکر به مادر تقسیم شد درد دو عالم بین این دو سیلی به حیدر خورد و میخ در به مادر زهرا هم آخر محسنش را خرج دین کرد مادر به دختر می رود، دختر به مادر از غنچه ای بعد از گذشت این همه سال حالا رسیده یک گل پرپر به مادر "ام ابیها" نیز "ام المومنین" شد چون می رسد این ارث از مادر به مادر "ام المصائب" زینب و مظلوم ارباب آقا به بابا می رود خواهر به مادر در کربلا سیراب گشت و با سه صورت با گریه اش خندید علی اصغر به مادر... رحیمی(زمستان)
هرکه نامت برد شیرین کام می گوید علی تا علی ساقیست ، مِی در جام می گوید علی در شب معراج ، جبریلِ امین با افتخار با رسول الله ، در هر گام می گوید علی در تمام غزوه ها با ضربه هایش یک به یک زیر لب پیغمبر اسلام می گوید علی با نیابت از خدا جبریل در ارض و سما دم به دم با اختیار تام می گوید علی بلکه میکائیل در هنگامِ پخشِ رزقِ خلق وقت صبح و ظهر و عصر و شام می گوید علی زمزم و مشعر ، منا ، سعی و صفا ، رکن و مقام حج ، حرم ، حاجی ، طواف ، احرام ، می گوید علی می رسد روزی که شیعه در کنار کعبه و .... یک مؤذن می رود بر بام می گوید علی مقیمی
حسین جان باز این چه شوری بود عالم را خبر کرد دنبال خود حور و ملک را در به در کرد تا خوب گردد زخمهایت چاره‌ای نیست باید برایت اشک‌ها را بیشتر کردمهرت میان سینه خاموشی ندارد هرقطره اشک این روضه‌ها را شعله ور کرد عشق تو ما را می‌کشد آخر حسین جان اما چگونه می شود بی عشق سر کرد باز این چه داغی بود در دل‌ها نشسته ما را هوای ماتم تو خون جگر کرد از تک تک ماها برایت گریه کن ساخت روزی که از این کوچه‌ها زهرا گذر کرد وقتی که زهرا بانی هر مجلس توست در روضه ات هر کس که دیر آمد ضرر کرد هر روز را با روضه ی راس بریده با گریه های بی امان شب را سحر کرد با روضه ی بزم شراب و خیزرانش میسوخت وقتی یاد لب های پدر کرد می دید طفلی شیرخواره هر زمانی یاد غریبیِ رباب بی پسر کرد با هر بهانه هر زمانی روضه می خواند از کوچه از بازار هر جاکه گذر کرد.‌.. شریف زاده