eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
742 دنبال‌کننده
26 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
برگدای خانه اش معصومه، عصمت می‌دهد دستِ زائرهای خود برگ شفاعت می‌دهد برکسی که خاک شد، تاثیر ِتربت می‌دهد قولِ دیدارِ رضا را در قیامت می‌دهد مثل سلطان ، گنبدِ این شاه بانو با صفاست زائر ِ معصومه در قم ، زائر قبرِ رضاست سفره ای مثل عموجانش حسن انداخته حضرت رب الکرم اورا کریمه ساخته هرکه بی حاجت به کویش پا گذارد؛باخته شک ندارم اصلاً او معصومه را نشناخته مثل زهرا مادرش احسان او بی انتهاست دختر باب الحوائج، دیده بر راه گداست مثل زینب مو به مو تفسیر قرآن می کند با تکان چادرش کافر مسلمان می کند دست او باز است و زینب وار، احسان می کند خواهر سلطان ِعالم کار ِسلطان می کند از کلام حضرت صادق چنین معلوم شد زائرِ او زائرِ هر چهارده معصوم شد رشته های معجر او دست بافِ فاطمه است هرکه دورش گشته بی شک در طواف فاطمه است در عفافِ زندگیِ او، عفافِ فاطمه است عشق او تفسیر ِ عین و شین و قاف فاطمه است هیچ مردی با چنین اعجوبه ای هم تا نشد عاقبت هم همسری در رتبه اش پیدا نشد سالهای سال در چشم انتظاری سوخته در فراق روی بابا دیده بر در دوخته اسم زندان در دل او شعله ها افروخته گریه های بی صدا را از کسی آموخته خانهٔ موسی بن جعفر بیت الاحزانش شده گریه در ده سالگی روزی چشمانش شده در یتیمی احترامش را نگه می داشتند دور تا دورش برادر ها اقامت داشتند بی اجازه پا کنار خانه اش نگذاشتند جای هیزم شاخه گل در پشت در بگذاشتند داغ بابا دید اما داغی مسمار نه کوچه های تنگ دید اما درودیوار نه فاطمه بود و مدینه قامتش را تا نکرد بی حیایی با لگد در را به سویش وا نکرد با کف پا روی چادر قاتلی امضا نکرد گوشوارش را کسی در کوچه ها پیدا نکرد مادرش زهرا ولی در زیر یک «در» گیر کرد سینه‌ی زخمی سه ماهه مادرش را پیر کرد بعد بابا با رضا جان بیشتر مأنوس شد ساحل چشمان او دلبند ِ اقیانوس شد غربت آن دم در تمام ِ هستی اش ملموس شد که رضایش از مدینه رهسپار طوس شد شد مدینه بی رضا، یکسال مانند قفس گریه می کرد و صدا می زد رضا را هرنفس نامه ای از یار آمد، بالهایش باز شد موسم ناقه سواری های او آغاز شد تا به شهر ساوه بغض دشمنان ابراز شد بال و پرهای های کبوتر ها شکارِ باز شد صحنه ای از کربلا با دیدهٔ تر دیده است در دیار بی کسی داغ برادر دیده است سوی قم او داغدار آمد ولی با احترام کوچه واکردند مردم در میان ازدحام می رسید از هر طرف تنها صدای السلام شد گریز روضه ام یک جمله «ای لعنت به شام» چه بلایی بر سر ناموس حق آورده اند عمه سادات را خیلی مُعَطّل کرده اند کوچه کوچه محمل ِ بی پرده را چرخانده اند دورِ ناقه چشم‌های بی طهارت مانده اند خارجی فرزند زهرا را به خنده خوانده اند بسکه سرها را به روی نیزه ها رقصانده اند بارها از روی نیزه سر زمین افتاده است گیسوی آقام دست آن و این افتاده است بی طهارت ، دستْ گردان آیهٔ تطهیر شد بسته دستِ قافله در حلقهٔ زنجیر شد باتکانِ نیزهٔ ششماهه مادر پیر شد بارها با نیزه دار مست او درگیر شد داد زد نامرد با بال و پرش بازی نکن کودکم خوابیده بس کن باسرش بازی نکن
عالم حریم حرمت آل پیمبر است کلِّ فلک همان فدک آل کوثر است چیزی ندارد این دو جهان غیر فاطمه دنیا چو گوی، در کفِ دستان حیدر است ما غیرِ خیرِ فاطمه خیری ندیده ایم هر نعمتی که هست سرِ خوان مادر است آری به حرمت حرم ثامن الحجج ایران حریم حضرت موسی بن جعفر است اصلاً قسم به حضرت معصومه و رضا این مملکت هدیّۀ زهرای اطهر است مکه مدینه سامره کرب و بلا نجف تا کاظمین یکسره با قم برابر است بالاترین زمان که پس از روز مادر است معصومه شاهد است، همین روز دختر است آمد چه دختری که چو زینب کند قیام جان برادر است و رضا جان خواهر است از مشهدِ شَهَنشَه و شیرازِ شاچراغ تا قم حریم این دو سه خواهر برادر است شوق زیارت و حرم و آب و دانه ام یعنی که من کبوتر این آستانه ام ای مرقد تو قبلۀ عالم تو را سلام ای امتدادِ سورۀ مریم تو را سلام ای جانشین زینب و زهرا به حلم و صبر جام طهور کوثر و زمزم تو را سلام ای پارۀ تنِ همۀ آل مصطفی وی بضعۀ نبیِّ مکرّم تو را سلام ای بارگاه قدسیِ تو آشیانه ای… بر بهترین سلالۀ خاتم تو را سلام آئینه دارِ معرفةُ الفاطمه تویی ای رازدارِ خلقتِ آدم تو را سلام باید تو را عقیلۀ دوّم صدا کنیم عِلم لدُن تُوراست مسلّم، تو را سلام یک نَخ ز چادر تو همان حبل محکم است ای بر عفاف،رشتۀ محکم تو را سلام نیکان تو را ملیکۀ اسلام خوانده اند ای وصف تو ز نَیّرِ أعظم تو را سلام شد بارگاهِ قدسیِ تو کلبۀ مَلَک آید ز هر فرشته دمادم تو را سلام عشق رضا و شوق حریمت،دو بالِ عشق با این دو بال،نیست در عالم زوالِ عشق ما را اگر به کشور تو بار داده اند یعنی به ما خزائنِ أسرار داده اند بعد از ولای فاطمه و زینب و حسین بر زینبِ رضاست که این کار داده اند تو خود نشانِ سلسلۀ این أمانتی یعنی تو را ولایتِ ابرار داده اند وقتی حدیث می‌کنی از جدِّ اکرمت بر تو کلامِ فاطمه انگار داده اند موسی سِرِشتی و گُلِ موسی بن جعفری دین را نمک به کام تو بسیار داده اند هستی فقیه و مجتهده در علومِ دهر بر تو عجیب بینشِ بیدار داده اند پا جای پای حجّتِ سرمد گذاشتی با تو به ما بشارت و إنذار داده اند طی کرده ای چه ناب مسیرِ امام را زیبات، نامِ قافله سالار داده اند میخواستی که زائر کوی رضا شوی بعد از عروج، رخصت دیدار داده اند حالا دفاع از حَرمت تا هنوز هست صحن و رواق محترمت تا هنوز هست تو در تمام مُلک و مَلک تا نداشتی آنگونه خِلقتی که تو همتا نداشتی روحِ مجرّدِ تو همان نور فاطمه ست نوری که جز به صُلبِ علی جا نداشتی وقتی شدی تو خانه بدوشِ امام خویش جز انفجارِ نور تمنّا نداشتی در مقطعی که نهضتِ تو انقلاب کرد غیر از خدا تو هیچ کسی را نداشتی روح خدا به مکتب تو رُشد کرده است غیر کلامِ حق، یَدِ بَیضا نداشتی در نوجوانی اَت به فِقاهت رسیده ای در پُرسشی نبود، که فتوا نداشتی شد حوزه های علمیه از عِلم تو علَم ای عالمه که عِلم ز دنیا نداشتی شأن و مقامِ شامخِ تو همچو زینب است با آنکه عمرِ زینب کبری نداشتی ** آنچه مصائب است چشیدی ولی یقین بر نیزه رأس زادۀ زهرا نداشتی از ساوه تا به قم به شما مرحبا رسید از کوفه تا به شام به زینب جفا رسید
در جوار تو چقدر احساس عزت میکنم چهارده معصوم را یکجا زیارت میکنم
ما از ازل فقط در این خانه را زدیم جایی نرفته ایم و به این سمت آمدیم دلداده ی کریمه ی آل محمدیم یعنی گدای خواهر سلطان مشهدیم حاجت به آستانه ی دیگر نمیبریم ما ریزه خوار سفره ی موسی بن جعفریم ماه آمده است خواهر خورشید را ببین این نور فاطمی که درخشید را ببین عید است روز آمدنش،عید را ببین در سیره اش تجلی توحید را ببین دست گره گشای دوعالم رسیده است پایان شام تیره ی ماتم رسیده است باید که ماه سر بگذارد به پای او خورشید جابه جا شود از هر ندای او آنکس که گفته حضرت کاظم برای او این جمله عجیب که بابا فدای او وقت شفاعت است که پرچم به دست اوست روز حساب چشم دو عالم به دست اوست نور از زمین به کل سماوات میدهد بی بی کریمه ای ست که حاجات میدهد با قُم به ما مجال مباهات میدهد از بس که بوی مادر سادات میدهد از عطر فاطمه حرم اومعطر است صحن و سرای او حرم امن مادر است عفت به اوج میرسد از بال چادرش حجب و حیاست طرحی از اشکال چادرش آیات نور میشود احوال چادرش بوده است مثل فاطمه منوال چادرش از نسل سیدالشهدابنت مجتبی ست آرامش و قرار دل حضرت رضاست از لطف اوست سفره ی نان باز میشود قفل هزار مشکلمان باز میشود از شهر اوست بخت جهان باز میشود از قم سه در به سمت جنان باز میشود مهرش درون سینه ی مردم نشسته است باغ بهشت گوشه ای از قم نشسته است در لحظه ی کرامت اوعالمی فقیر بر حسن خلق فاطمی اش عرشیان اسیر راه بهشت میگذرد از همین مسیر ازخانه اش رسیده بهاران به زمهریر حوا و هاجرند در این خانه خادمه بانوی خانه کیست تجلای فاطمه معصومه فاطمه است دلیلم کمال اوست آیینه ی پیمبروزهرا جمال اوست مریم هرآنچه هست به واقع مثال اوست ایمان آسیه جلوات جلال اوست خیر کثیر و اوج کرامت رسیده است این عالمه به علم امامت رسیده است....
شهر پیغمبر دوباره نور باران‌ می‌شود خانه ی دلهایمان امشب چراغان‌می‌شود می رسد یک‌گوهری که می‌دهد بر دل صفا با ورودش عالمی مثل گلستان می‌شود باب حاجات همه خنده به لب دارد چرا ؟ فاطمه.. بار دگر دارد نمایان‌می‌شود غصه را بیرون‌کن از دل نعره ی شادی بزن نازل از عرش خدا الطاف باران‌می‌شود کیست این‌بانو فقط تندیس عشق فاطمی با محبت کردنش‌دنیا گلستان‌می شود نام او معصومه شد معصومه ی هفت آسمان با حضورش قسمت م سرو جانان می شود خواهر سلطان رسیده.. ای به نازم‌بر حیا با زیارت کردنش آقا چه خندان می‌شود می‌رسد یک روز این خواهر برادر بی گمان قبله گاه.. عده ایی در ملک ایران‌می‌شود شهر قم‌ یک‌ روز می گردد تجلی گاه عشق ماه..هم‌از دیدنش در خویش‌پنهان‌می‌شود کاش‌می شد روزی ام‌ تا بر حریمش پر کشم خوش بحال آنکه این ایام مهمان می‌شود
خو گرفتیم به هجران و گرفتاری خویش بیقراریم و دچاریم به ناچاری خویش طلب ما ز کریمان سرِ جایِ خودش است ما فراموش نکردیم بدهکاری خویش قرب ما گوشه نشینان به نوازش نکشید گریه کردیم سحر، موقع دلداری خویش برو سجادهء ما را بتکان، مِی بردار بسکه مستیم در این میکده با زاری خویش وسط حلقهء عشاق، زمینگیر شدیم خوب شد بین گداهای حرم پیر شدیم خاکِ ویرانِ زمین عالم بالا شده است راهِ معراج همه خانهء موسی شده است می کشانند عقب قافله تا عرش، مرا طورِ موسی همه اش جلوهء زهرا شده است دختر فاطمه در اصل، خودش فاطمه است بی جهت نیست که معصومهء بابا شده است خواهری آمده تا دل ز برادر ببرد آنکه با اذن رضا آبروی ما شده است مات او گنبد و گلدسته و ایوانِ طلاست ذات او جلوه ای از پنج تن آل عباست بین ما زمزمه و حال دعایش پیچید در محله، خبر لطف و عطایش پیچید بیشتر گرم طوافش که شدم فهمیدم دور و اطراف ضریح، اسم خدایش پیچید خِیریّت داشت بماند، نرود جای دگر وسط کوچه اگر پای گدایش پیچید خوب شد درد مریضی که به پایش افتاد خوب تر شد که رضا نسخه برایش پیچید جای ما امن شده تا به تلاطم نخوریم بهتر این است که از کنج حرم جُم نخوریم خاک، زر می شود از یک نظر رهگذرش آمدم سجده کنم باز روی خاک درش وقت و بی وقت، چرا درب حرم را نزنم حرجی نیست به دیوانه اگر زد به سرش با گنهکاری خود آمدم و راهم داد باز شرمندهء زهرا شده ام بیشترش آه ای بادصبا آه دلم تنگ شده حاجتم را برسان دست ضریح پدرش شدنی نیست بگیرد دل ساقی ز کسی شدنی نیست نگیرند سراغی ز کسی خواهری سوخت ولی مضطر و رنجیده نشد وسط معرکه ها بال و پرش چیده نشد به سر و صورت و آن پوشیه اش دست نخورد نور خورشید، نهان مانده و تابیده نشد هرکسی دور و برش بود فقط محرم بود نخی از معجر او دست کسی دیده نشد محترم بود و سر کوچه و بازار نرفت وسط بزم می و مجلس اغیار نرفت
در ولادت حضرت فاطمه معصومه ........ نور ببین حضرت معصومه را مثل نگین حضرت معصومه را عرش نشینان همگی دیده اند ماه جبین حضرت معصومه را هم نفسِ آینه آورده اند روی زمین حضرت معصومه را دیده گشایید ، همه بنگرید سبزترین ، حضرت معصومه را کعبه ی دل نیز تصوّر کنند اهل یقین حضرت معصومه را عشق پدید آمد و تفسیر کرد نور مُبین حضرت معصومه را عشق چراغ حرمش می شود سایه نشین کرمش می شود سر زده از دیده ی او آفتاب چون رخ تابیده ی او آفتاب ماه بود دُرّ درخشان وی گوهر غلتیده ی او آفتاب حُسن درخشنده ی او چشمه سار نام درخشیده ی او آفتاب چشم حقیقت نگرش در حجاب چهره پوشیده ی او آفتاب جاریِ نورِ رخ او آبشار چشمه جوشیده ی او آفتاب در سبد روشن آئینه ها شاخهِ گلِ چیده ی او آفتاب چهره بر آورد چو ماه تمام حضرت معصومه علیها سلام بوی گل آینه در عالم است گلشن ذالقعده ازو خُرّم است عصمتِ لبریز ز نور ولا دختر آئینه ، گل مریم است فاطمه ی حضرت موساست او عطر عقیق و صدف خاتم است می شکفد روی دو دست نسیم با نفس صبحدمان همدم است کوثرِ موّاج به صحرای عشق نهرِ بهشتی ست ، وَ یا زمزم است دست کریمانه ی او سبزِ سبز مثل شقایق که پر از شبنم است نقش لبم نام دل انگیز اوست بحر کرم دست گهرخیز اوست دختر موساست ، جهان طور او روشنی هر دو جهان نور او دُرّ ثمین ، گوهر عطر و عفاف می چکد از غنچه ی مسرور او مصحف گل آمده در مدحتش لوح کرامت همه منشور او گرچه نهان ، لیک درخشنده است دیده ی روشنگر و مستور او زیر قدم های سلیمانی اش گشته دل خسته ی من مور او خوانده اگر آینه اش دل ولی نیست به جز فاطمه منظور او آن که فلک از رخ او منجلی ست فاطمه ، معصومه ی آل علی ست مدح ورا تا دلم آغاز کرد خلق مضامین شد و اعجاز کرد وقت طلوع رخ بانوی نور پلک مرا جانب گل باز کرد مرغ دلم رفت به یثرب ز شوق از حرم سینه چو پرواز کرد بارشِ توفانیِ اکرام او شور مرا شعله برانداز کرد از مدد عشق دلِ بی قرار هر نفسی مهر وی ابراز کرد با دم بانوی مسیحا نفس عشق مرا با همه دمساز کرد مُلک و مَلک شاد ز شمشاد او زنده شد از تابش میلاد او ،،،،،،،،، محمود تاری «یاسر»
شوق نماز شکر پدرها چه محشر است وقتی خبر رسیده که نوزاد دختر است دختر چه دختریست کریمه مطهر است در یک کلام مظهر الله اکبر  است. . ریحانه بهشتی موسی بن جعفر است بار دگر نشسته به منظور دیگری موسای دیگری وسط طور دیگری تابیده شد به عرش خدا نور دیگری زهرا هبوط کرده زمین جور دیگری خیر کثیر خانه باباست کوثر است لولاک آمدست برای دو فاطمه پیغمبران شدند گدای دو فاطمه عالم فدای شرم و حیای دو فاطمه ما سجده میکنیم به پای دو فاطمه معصومه مثل مادر خود از همه سر است نشنیده اند از لب او جز رضا رضا دارد تپش تپش دل او یک صدا...رضا طوری دل کریمه گره خورده با رضا وابسته اش شدست دراین سالها رضا خواهر نگو که دارو و ندار برادر است آمد به قم رسید گلستان درست کرد چادر تکاند رحمت باران درست کرد چه جنتی میان بیابان درست کرد نوکر برای حضرت سلطان درست کرد بختش بلند هرکه براین خانه نوکر است جاده به جاده پشت سر یار راه رفت بیمار بود با تن تبدار راه رفت شکر خدا که دور ز اشرار راه رفت در یک مسیر راحت و هموار راه رفت این شان واقعی نوامیس حیدر است پادرد میکشید ولی خون جگر نبود نبود با مست های بی سرو پا همسفر نبود آزرده از شلوغی بین گذر نبود یعنی اسیر طعنه ی صدها نفر نبود. حالا گریز روضه به یک جای دیگر است آنجا که آفتاب بدون حجاب بود رنگ کبود بر رخ زنها نقاب بود پایین نیزه زیر کتک ها رباب بود درآن میانه صحبت بزم شراب بود بازین چه شورش است که هردیده ای تر است
شيخ می آيد حرم ، گمراه می آيد حرم با تمام زائرانش راه می آید حرم هيچ فرقی نيست بين زائرانش چونکه هم_ _بنده می آيد حرم ، هم شاه می آيدحرم لحظه ای خالی نمی ماند اگر دقت کنیم روزها خورشيد و شب ها ماه می آيد حرم خوش به حال شاعری که ساکن شهر قم است گاه می آيد حرم ، بیگاه می آيد حرم رتبه ها بر عکس دنیا می دهد اینجا جواب کوه از شوق زیارت کاه می آید حرم گرچه در ظاهر بدی قصد زيارت کرده است در حقيقت عارف بالله می آيد حرم هر که می خواهد ببیند قطعه ای از عرش را راه خود را می کند کوتاه می آيد حرم بُعد منزل نيست چونکه این سفرروحانی است هرکسی هر جا بگويد : آه می آيد حرم شاه ورعيت ،مست وعارف، شيخ وگمراه و همه با تمام زائرانش راه می آيد حرم...
با نگاهت، می‌زنم با قدسیان پر، در بهشت می‌گذارم سر، بر این خاک معطر، در بهشت آب سقاخانه‌ات را هر زمان نوشیده‌ام گوییا نوشیده‌ام از حوض کوثر، در بهشت خوانده بودم: «با کریمان کارها دشوار نیست» باز مبهوتم، در آوردم چرا سر در بهشت؟ خوب و بد، با هم، میان صحن تو، پر می‌زنند نیست قانونِ «کبوتر با کبوتر...» در بهشت کوه خضرم، ایستاده نه، که می‌آیم به سر با هوای عطر تو، چون روز محشر، در بهشت شهد سوهان‌های شَهرت، برده است از خاطرم طعم آن گندم که خوردم، شام آخر، در بهشت رفتم از قم تا به مشهد، با قطار واژه‌ها تا که خواندم از برادر، پیش خواهر، در بهشت گر چه دور از آن بهشت زیر پای مادرم، جای مادر، سوی دختر، می‌کشم پر، در بهشت چشمه‌ی تسنیم و نهرند، اشک‌های چشم من پیش چشمم رد شد آخر، روضه‌ی در، در بهشت می‌شود یعنی بخوانی در قیامت هم مرا؟ تا بخوانم از شکوهت، بار دیگر در بهشت ما به جای قبر پنهان، زائر صحن توایم فاطمه! ما را شفاعت کن، چو مادر، در بهشت
چراغانی شده همه آسمونا دختر فاطمه آمده به دنیا به مقدمش حورالعین میریزه یاس و لاله خدا میدونه امشب امام رضا خوشحاله یا حضرت معصومه ....... نشسته در کنار گهواره بابا زیر لب میخونه فداها ابوها امید قلب باباست کریمه ی آل الله است همه میگن این دختر چقدر شبیه زهراست یا حضرت معصومه ....... رضا محو جمال تابنده اوست چه اسم فاطمه برازنده اوست گل ولا روییده مه ولا تابیده هرچی بخوای امشب از امام هشتم میده یا حضرت معصومه ....... شب میلاد او دارم این زمزمه اشفعی لنا فی الجنه یا فاطمه تموم عمر از این در نمیروم یک لحظه گدایی کوی تو به عالمی می ارزه یا حضرت معصومه
طی شد شب هجران و مبارک سحر آمد مژده بده ای دل که صبا خوش خبر آمد در گلشن دین باز گل یاس در آمد بانوی قم آمد ، غم عالم به سر آمد درد همگان باز نگفته شده درمان آمد به جهان ، جان ِ علی جان ِ خراسان یک بار دگر سوره کوثر شده معنا فریادرس هر لب ِ تشنه شده دریا ای حیدریون فاطمه برگشت به دنیا تا کور شود هر که بُوَد دشمن مولا ای مردم عالم پس ازین عرش نشینید از فاطمه هر چیز شنیدید ، ببینید ماییم همه ملت ایران ِ کریمه هستیم کنیزان و غلامان کریمه در سفره ی ما هست فقط نان کریمه موریم ولی مور سلیمان ِ کریمه هر قدر جهان رنگ عوض کرد به کَرّات جز لطف ندیدیم ازین عمه سادات او کیست که صاحب نفسانند گدایش او کیست که معصوم کُنَد جان به فدایش والله فقط کار ائمه است ثنایش جمع ِ حرم آل کسا صحن و سرایش چون کعبه بُوَد عزت این روضه ی رضوان این فخر بهشت است که قم گشته در ِ آن ای فاطمه ی فاطمه ای بانوی جنت دلبسته ی دار الکرمت اهل کرامت دارند بزرگان ز تو امّید شفاعت قم مرد خدا دیده چه بسیار ، چه بسیار شیعه چه قَدَر هست به این شهر بدهکار بر سینه که مثل تو زده سنگ رضا را آوازه ی عشق تو گرفته همه جا را کوتاهی عمر ِ تو بر افراشت وفا را رفتی تو ره ِ زینب ِ شاه ِ شهدا را مانند عقیله تو وفادارترینی بر یوسف مشهد تو خریدار ترینی من گرچه بَدَم سائل درگاه شمایم گردیده قم و مشهدتان سعی و صفایم بی نان و نوایم نه تویی نان و نوایم من بنده ی دربار معین الضعفایم بانو چو گذشته بده رنگی به حنایم بیچاره شدم ، دیر شده کرببلایم