eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
941 دنبال‌کننده
31 عکس
7 ویدیو
80 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
؛ ؛ ؛ جا دارد اگر از غم دلدار بمیرم در گریه رهایم کن و بگذار بمیرم مجموعه‌ای از درد و مصیباتِ گران است هر جمعه که در حسرت دیدار بمیرم حالا که درِ وصلْ به‌رویم شده بسته سر را بگذارم سرِ دیوار بمیرم از حُسن کمالش بنویسم همه‌ی عمر اصلاً چه خیالی که سرِ دار بمیرم یا رب سببی ساز ببینم گل رویش مگذار که با دیده‌ی خون‌بار بمیرم یک بار اگر قرعه‌ی وصلش به من افتد نزد پسرِ فاطمه صدبار بمیرم ماه رمضان روزی من کن که کنارش یا وقت سحر یا دم افطار بمیرم ** ای کاش که لب تشنه، گرسنه، دم افطار در روضه‌ی آن پای پر از خار بمیرم جان‌های دو عالم همه قربان رقیه می‌گفت که من پای غم یار بمیرم بابای من از راه می‌آید به خرابه حیف است که در کوچه و بازار بمیرم کعب نی و زنجیر و لگد، ضربه‌ی سیلی حق دارم از این هجمه‌ی آزار بمیرم تب کرده‌ام از دوری تو، عشق همین است اصلاً گله‌ای نیست که بیمار بمیرم بی وقفه صدایت زدم و شمر مرا زد از لذتِ شیرینیِ تکرار بمیرم در طول مسیر عمه سپر بود برایم شرمنده از این شدت ایثار بمیرم خیلی به سرت زخم نشسته‌ست، شمردم می‌خواهم از این غُصه‌ی بسیار بمیرم حالا که سرت آمده و پیکر تو نیست در گریه رهایم کن و بگذار بمیرم
تمام‌ دین علی است و به غیر از این هم‌ نیست ز ما هرآنچه بگیرند جز علی غم‌نیست درون سینه ی من ، قلب  یا علی گوید دلم اسیر علی گشته این خبر کم‌ نیست به جز زمان رسیدن به محضر مولا مقابل احدی لحظه ای سرم خم نیست همه پناه بگیرند در زمان بلا مرا پناه به غیر از علی در عالم نیست گدای یک نظر از چشم حضرتش هستم خدا گواه است که چشمم اسیر خاتم نیست شنیده ام که علی میرسد دم مرگم تمام عمر به شیرینی همان دم نیست همیشه گریه مرا سوق داده تا نجفش چه دارد اشک که فیضش در آب زمزم نیست همین که پلک رطوبت گرفت خیر آمد هزار دریا را برکت همین نم نیست نبی برای علی گریه کرد مثل حسین بیا که گریه برایش کم‌ از محرم نیست . . . سرش به یک طرف افتاده بر روی شانه سرش اگر چه روی شانه هست محکم نیست برای امر مراعات حال قاتل خود به قدر شیر خدا هیچکس مصمم نیست ببار در غمش اما بدان که قتل علی اگر چه هست ولی ‌کار ابن ملجم نیست تمام عمر عزادار همسرش بوده است سر دو تا شده نزد علی که ماتم نیست
بستر برای زینب کبری یادآور غم های بسیاری است زخم سر بابای مظلومش یک زخم سی ساله است که کاری است زینب فراوان لاله برمی‌داشت سی سال پیش از بستر زهرا حالا همان بستر پر از لاله است از خون جاری از سر مولا خون دل است اینها نه خون زخم سر  باز کرده زخم دیرینه امروز جاری از سر و دیروز می آمد از پهلو و از سینه این روزها حال و هوای او حال و هوای حضرت زهراست پیشانی مولا اگر باز است شرح عزای حضرت زهراست هر روز پیش چشم مولا بود آن لحظه ای که فاطمه افتاد سخت است ، ناموس علی آن روز در پیش چشمان همه افتاد . جان دادم آن لحظه که نامردان انسیه ، حورا  را نمی‌دیدند بر چادرش پا می‌نهادند و انگار زهرا را نمی‌دیدند نه اتفاقا خوب می‌دیدند آن کوچه را از عمد سد کردند نه اتفاقا خوب می‌دیدند از عمد پهلو را لگد کردند نه اتفاقا خوب می‌دیدند که بین دیوار و در افتاده یک لحظه دیدم دومین ابلیس با پا به جان کوثر افتاده اشک خجالت بود در چشمم خون شهادت بر روی زهرا خون می‌چکید از چشمهای من خون می‌چکید از بازوی زهرا حالا در آغوش پر از دردم محسن پس از سی سال می‌آید بار سفر بستم خدا را شکر زهرا به استقبال می‌آید
غیر این بال که باشد به هوایت دلخوش به چه دل خوش کند این بسته به پایت دلخوش کی گرفتار بهشتیم؟ که تنها هستیم به نسیم حرم کرببلایت دلخوش دل به اعمال نبستیم که هستیم مدام به عزاداری در بزم عزایت دلخوش وقتی از چشم کریم تو نخواهیم گرفت به نگاهی است کریمانه گدایت دلخوش دیگرانند به خشکی عبادت مغرور ما به تر دامنی از گریه برایت دلخوش از سر نیزه بخوان آیه ای از کهف که هست خواهر خسته ات از ره به صدایت دلخوش
ما از ازل فقط در این خانه را زدیم جایی نرفته ایم و به این سمت آمدیم دلداده ی کریمه ی آل محمدیم یعنی گدای خواهر سلطان مشهدیم حاجت به آستانه ی دیگر نمیبریم ما ریزه خوار سفره ی موسی بن جعفریم ماه آمده است خواهر خورشید را ببین این نور فاطمی که درخشید را ببین عید است روز آمدنش،عید را ببین در سیره اش تجلی توحید را ببین دست گره گشای دوعالم رسیده است پایان شام تیره ی ماتم رسیده است باید که ماه سر بگذارد به پای او خورشید جابه جا شود از هر ندای او آنکس که گفته حضرت کاظم برای او این جمله عجیب که بابا فدای او وقت شفاعت است که پرچم به دست اوست روز حساب چشم دو عالم به دست اوست نور از زمین به کل سماوات میدهد بی بی کریمه ای ست که حاجات میدهد با قُم به ما مجال مباهات میدهد از بس که بوی مادر سادات میدهد از عطر فاطمه حرم اومعطر است صحن و سرای او حرم امن مادر است عفت به اوج میرسد از بال چادرش حجب و حیاست طرحی از اشکال چادرش آیات نور میشود احوال چادرش بوده است مثل فاطمه منوال چادرش از نسل سیدالشهدابنت مجتبی ست آرامش و قرار دل حضرت رضاست از لطف اوست سفره ی نان باز میشود قفل هزار مشکلمان باز میشود از شهر اوست بخت جهان باز میشود از قم سه در به سمت جنان باز میشود مهرش درون سینه ی مردم نشسته است باغ بهشت گوشه ای از قم نشسته است در لحظه ی کرامت اوعالمی فقیر بر حسن خلق فاطمی اش عرشیان اسیر راه بهشت میگذرد از همین مسیر ازخانه اش رسیده بهاران به زمهریر حوا و هاجرند در این خانه خادمه بانوی خانه کیست تجلای فاطمه معصومه فاطمه است دلیلم کمال اوست آیینه ی پیمبروزهرا جمال اوست مریم هرآنچه هست به واقع مثال اوست ایمان آسیه جلوات جلال اوست خیر کثیر و اوج کرامت رسیده است این عالمه به علم امامت رسیده است....
بی آه دلم نمی‌شود یک لحظه بی نوحه و دم نمی‌شود یک لحظه با گریه دائمی هم ای جان علی از داغ تو کم نمی‌شود یک لحظه صد بار دلم شکسته چون پهلویت تلقین بدهم چگونه بر بازویت؟؟؟ فرمود نبی انسیه الحورایی من با چه دلی خاک بریزم رویت تو آینه بودی و ترک‌ها خوردی یک زخم عمیقی که نمک ها خوردی من فاتح خیبرم ولی شرمنده در خانه ام از عدو کتک ها خوردی آغشته شده به خاک قبرت دستم با دست خودم بند کفن را بستم در وقت نماز خواندنم مخصوصا هنگام قنوت یاد دستت هستم
ما از ازل فقط در این خانه را زدیم جایی نرفته ایم و به این سمت آمدیم دلداده ی کریمه ی آل محمدیم یعنی گدای خواهر سلطان مشهدیم حاجت به آستانه ی دیگر نمیبریم ما ریزه خوار سفره ی موسی بن جعفریم ماه آمده است خواهر خورشید را ببین این نور فاطمی که درخشید را ببین عید است روز آمدنش،عید را ببین در سیره اش تجلی توحید را ببین دست گره گشای دوعالم رسیده است پایان شام تیره ی ماتم رسیده است باید که ماه سر بگذارد به پای او خورشید جابه جا شود از هر ندای او آنکس که گفته حضرت کاظم برای او این جمله عجیب که بابا فدای او وقت شفاعت است که پرچم به دست اوست روز حساب چشم دو عالم به دست اوست نور از زمین به کل سماوات میدهد بی بی کریمه ای ست که حاجات میدهد با قُم به ما مجال مباهات میدهد از بس که بوی مادر سادات میدهد از عطر فاطمه حرم اومعطر است صحن و سرای او حرم امن مادر است عفت به اوج میرسد از بال چادرش حجب و حیاست طرحی از اشکال چادرش آیات نور میشود احوال چادرش بوده است مثل فاطمه منوال چادرش از نسل سیدالشهدابنت مجتبی ست آرامش و قرار دل حضرت رضاست از لطف اوست سفره ی نان باز میشود قفل هزار مشکلمان باز میشود از شهر اوست بخت جهان باز میشود از قم سه در به سمت جنان باز میشود مهرش درون سینه ی مردم نشسته است باغ بهشت گوشه ای از قم نشسته است در لحظه ی کرامت اوعالمی فقیر بر حسن خلق فاطمی اش عرشیان اسیر راه بهشت میگذرد از همین مسیر ازخانه اش رسیده بهاران به زمهریر حوا و هاجرند در این خانه خادمه بانوی خانه کیست تجلای فاطمه معصومه فاطمه است دلیلم کمال اوست آیینه ی پیمبروزهرا جمال اوست مریم هرآنچه هست به واقع مثال اوست ایمان آسیه جلوات جلال اوست خیر کثیر و اوج کرامت رسیده است این عالمه به علم امامت رسیده است....
بی آه دلم نمی‌شود یک لحظه بی نوحه و دم نمی‌شود یک لحظه با گریه دائمی هم ای جان علی از داغ تو کم نمی‌شود یک لحظه صد بار دلم شکسته چون پهلویت تلقین بدهم چگونه بر بازویت؟؟؟ فرمود نبی انسیه الحورایی من با چه دلی خاک بریزم رویت تو آینه بودی و ترک‌ها خوردی یک زخم عمیقی که نمک ها خوردی من فاتح خیبرم ولی شرمنده در خانه ام از عدو کتک ها خوردی آغشته شده به خاک قبرت دستم با دست خودم بند کفن را بستم در وقت نماز خواندنم مخصوصا هنگام قنوت یاد دستت هستم
بی آه دلم نمی‌شود یک لحظه بی نوحه و دم نمی‌شود یک لحظه با گریه دائمی هم ای جان علی از داغ تو کم نمی‌شود یک لحظه صد بار دلم شکسته چون پهلویت تلقین بدهم چگونه بر بازویت؟؟؟ فرمود نبی انسیه الحورایی من با چه دلی خاک بریزم رویت تو آینه بودی و ترک‌ها خوردی یک زخم عمیقی که نمک ها خوردی من فاتح خیبرم ولی شرمنده در خانه ام از عدو کتک ها خوردی آغشته شده به خاک قبرت دستم با دست خودم بند کفن را بستم در وقت نماز خواندنم مخصوصا هنگام قنوت یاد دستت هستم
ما از ازل فقط در این خانه را زدیم جایی نرفته ایم و به این سمت آمدیم دلداده ی کریمه ی آل محمدیم یعنی گدای خواهر سلطان مشهدیم حاجت به آستانه ی دیگر نمیبریم ما ریزه خوار سفره ی موسی بن جعفریم ماه آمده است خواهر خورشید را ببین این نور فاطمی که درخشید را ببین عید است روز آمدنش،عید را ببین در سیره اش تجلی توحید را ببین دست گره گشای دوعالم رسیده است پایان شام تیره ی ماتم رسیده است باید که ماه سر بگذارد به پای او خورشید جابه جا شود از هر ندای او آنکس که گفته حضرت کاظم برای او این جمله عجیب که بابا فدای او وقت شفاعت است که پرچم به دست اوست روز حساب چشم دو عالم به دست اوست نور از زمین به کل سماوات میدهد بی بی کریمه ای ست که حاجات میدهد با قُم به ما مجال مباهات میدهد از بس که بوی مادر سادات میدهد از عطر فاطمه حرم اومعطر است صحن و سرای او حرم امن مادر است عفت به اوج میرسد از بال چادرش حجب و حیاست طرحی از اشکال چادرش آیات نور میشود احوال چادرش بوده است مثل فاطمه منوال چادرش از نسل سیدالشهدابنت مجتبی ست آرامش و قرار دل حضرت رضاست از لطف اوست سفره ی نان باز میشود قفل هزار مشکلمان باز میشود از شهر اوست بخت جهان باز میشود از قم سه در به سمت جنان باز میشود مهرش درون سینه ی مردم نشسته است باغ بهشت گوشه ای از قم نشسته است در لحظه ی کرامت اوعالمی فقیر بر حسن خلق فاطمی اش عرشیان اسیر راه بهشت میگذرد از همین مسیر ازخانه اش رسیده بهاران به زمهریر حوا و هاجرند در این خانه خادمه بانوی خانه کیست تجلای فاطمه معصومه فاطمه است دلیلم کمال اوست آیینه ی پیمبروزهرا جمال اوست مریم هرآنچه هست به واقع مثال اوست ایمان آسیه جلوات جلال اوست خیر کثیر و اوج کرامت رسیده است این عالمه به علم امامت رسیده است....
با خطبه ی خود تیغ دو دم را چو کشیدم در سلسله بودم نفس از خصم بریدم شام است همان خیبر و من شیر خدایم فریاد برآورده بر آن درب رسیدم از جبر اسارت نه ، که با شوق پی فتح چون قلب که درسینه ، بی وقفه تپیدم با صبر و صلابت کمر از خصم شکستم هر چند که از شدت اندوه تکیدم مردان تبارم همه مقتول ، زنان نیز در بند ، لذا در غم یک ایل خمیدم آرام نبودم نفسی قدر چهل سال دم دادم و در آتش این داغ دمیدم زخم است از آن واقعه پلکم چه بگویم ای کاش نبیند احدی آنچه که دیدم بر نیزه سر غرقه به خون پدرم بود طفلان پی من ، من پی آن نیزه دویدم از شام بلا رفتم و با یاد سه ساله از کنج خرابه نفسی دل نبریدم هر روز به یاد تن صدپاره ی بابا چون روح که از جسم...چهل سال رهیدم در شام سیه روز خداوند گواه است درهفت مصیبت که کشیدم چه کشیدم...