eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
942 دنبال‌کننده
31 عکس
7 ویدیو
80 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
حلول ماه مبارک رمضان گرامی باد ********************* در جسمِ زمین دوباره جان می آید الطافِ  خدا  از  آسمان می آید اسفند به پیشوازِ فروردین رفت دارد  که  بهارِ  رمضان می آید ********************** رضا یزدی اصل
اسیری دل و گیسوی تو حکایتی است رسیده اول ماه و شب زیارتی است هلال ماه که مکشوفه میشود هرماه گریز روضهء ما کوفه میشود هرماه عقیله گفت : حسین جان ببین سیه پوشم ز روی نیزه عزیزم بیا در آغوشم تکان بده مژه بر روی نیزه نازی کن تو با دل من گیسو سپید؛ بازی کن کجا کشیده ببین روزگار زینب را نسیم شانه زده موی نامرتب را چقدر روی ملیح تو را عوض کردند چه بر سر ِ سرِتو در تنور آوردند تکان بده لب خود، شهر را هدایت کن دلم گرفته حسین آیه ای تلاوت کن به چشم خارجی از ما نگاه را بردار ببین چگونه معطل شدم سر بازار
رحمت حق شد تمام * به پا شده بارِ عام ماه مناجاتيان * اي رمضان السلام الهنا يا كريم سيدنا يا كريم ماهِ خدا آمده * وقت عطا آمده بارِ دگر بندة * بي سر و پا آمده الهنا يا كريم سيدنا يا كريم خداي توبه پذير * آمده ام سر به زير از منِ شرمنده تو * بيا و خُردِه مگير الهنا يا كريم سيدنا يا كريم سفره تماشايي است * به پا چه غوغائي است ماه ضيافت شده *وقت پذيرائي است الهنا يا كريم سيدنا يا كريم شنيده ام دلبري * عاشق چشم تري نيمة شب از كرم *ناز گدا مي خري الهنا يا كريم سيدنا يا كريم ناله و آهم ببين * بار گناهم ببين براي رسوائيم * روي سياهم ببين الهنا يا كريم سيدنا يا كريم آمده ام با علي *پَر بكشم با علي تا كه ببخشي مرا * نعره زنم يا علي علي علي يا علي به سر هوای نجف * منم گدای نجف خانة زهرا بُوَد * صحن و سرای نجف علی علی یا علی بي دل و شيدا شدم * بندة مولا شدم عزت من بس همين * عاشق زهرا شدم علي علي يا علي مكن مرا اي خدا *لحظه اي از خود جدا تو را قسم بر حسين* تشنه لب كربلا تشنه لب عالمين سيدنا يا حسين لشگریان می زدند . خنده کنان می زدند بیشتر از دیگران . شمر و سنان می زدند وای حسینم حسین زینب کبری دوید * داد سر او کشید بی سر و پا خنده کرد رأس حسین را بُرید خرابه گشته حرم.منتظردلبرم کاش ببافد یکی . موی سپید سرم یاابتا یاحسین درد سره قافله . شدم دراین فاصله چشم تو روشن شدم.همسفره حرمله یاابتا یاحسین دختری آواره ام.مرگ شده چاره ام مسخره کردند همه. روسری پاره ام یاابتا یاحسین روزی من غم شده. قامت من خم شده دخترک ناز تو . موی سرش کم شده اشک غریبی نریز.بگو به من ای عزیز بعدتو آیا ببین . شدم شبیه کنیز
رمضان است رفیقان! همه بیدار شویم همه بیدار در این فرصتِ سرشار شویم زیر سنگینی اعمالِ پریشان مُردیم رمضان است، بیایید سبک‌بار شویم می‌توانیم در این ماه به قرآن برسیم می‌توانیم در این ماه، علی‌وار شویم ماهِ مهمانیِ حقّ است، بیایید همه تا نمک‌خورده‌ی این سفره‌ی افطار شویم چشم‌ها را بتکانیم در این ماهِ زلال با دو آیینه همه راهیِ دیدار شویم زین کنیم اسب، رفیقان! سفری در پیش است جای اُتراق نَه این‌جاست، خبردار شویم سِرِّ سی جزء به سی روز فرو می‌آید هان! رفیقان! همه آیینه‌ی اسرار شویم یازده ماه گذشت و خبر از عشق نشد با خداوند، در این ماه مگر یار شویم رمضان است رفیقان! همه بیدار شویم همه بیدار در این فرصتِ سرشار شویم
به امید آمده ام خانه خرابم نکنی  همه کردند جوابم تو جوابم نکنی  بار ها آمدم و باز مرا بخشیدی  با کلام برو این بار خطابم نکنی  همه هستی ام این قطره ی اشک است خدا  وای اگر رحم بر این چشم پرآبم نکنی  به ثوابی که ندارم چه امید ی بندم  آب چون نیست طلبکار سرابم نکنی  به گمان همه من بنده ی خوبی هستم  پیش چشم همه عاری ز نقابم نکنی  آبرویم همه این است شدم عبد حسین(ع)  وای اگر نوکر این خانه حسابم نکنی  من که یک عمر شدم نوکر شش ماهه ی او  جلوی حرمله ای کاش عتابم نکنی  گر قرارست بسوزم بزن آتش اما  جلوی قاتل ارباب عذابم نکنی 
بپذیر این سر درمانده ی بی سامان را رد مکن این دل وامانده ی بی درمان را هر که هر طور که آمد تو پذیرفتی زود ماندیدیم که آواره کنی مهمان را من معطل نشدم زود رسیدم به خودت ای فدای تو که برداشته ای دربان را در دکان کرمت توبه شکستم بسیار طلب از بنده نکردی ز کرم تاوان را عدل مطلق سر این سفره نبودم به یقین گر محک میزدی اول به دلم ایمان را وَ تَجَرَّأْتُ بِجَهْلِي به خودت خسته شدم سر به راه سحرت کن سر این نادان را من به این اشک دلم زنده شود صبح و مسا در بیابان دلم قطع مکن باران را کار ما بسته به دو چشمه ی در صورت ماست میبرد خشکی چشم از همه پیکر جان را نکشم دست ز دامان کریمان حتی گر ببرند از این سفره خالی نان را ما به نان علی و فاطمه ایمان داریم بس که دیدیم سر سفره یشان احسان را شاهد آیات خداوند به قرآن کریم نان زهرا و علی پخته کند انسان را . دستگیر دل بی تاب و قرارم گردان ساقی از لب آب آمده ی عطشان را گر چه دست و سر او را ز جفا بشکستند نشکست از سر ایمان و وفا پیمان را بی برادر شدن کمر شکن است علقمه مثل مقتل حسن است جای خفتن بلند شو عباس مادرت بی قرار در وطن است جان من با تو رفته از خیمه این که افتاده روی خاک ، من است چاره از دست داده ام چه کنم ؟؟؟ پیکرت یک بدن نه چند تن است بر دلم زخم طعنه افتاده گاهی اوقات تیغ از سخن است بی برادر شدن عواقب داشت این همان انتهای سوختن است پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۴۰۲
گرچه در عرشی و آنجا سرفرازی می کنی از گنهکاران، خودت مهمان نوازی می کنی سومین قدر آمده، دیر آمدم، سرگشته ام رفتم و با آبروی رفته ام برگشته ام نیستم دلواپسِ اینکه مرا رسوا کنی دعوتم کردی، چرا باید مرا دعوا کنی سختگیری که کنی، جمعی معطّل می شود یک نفر توبه کند، کار همه حل می شود برگه ی تضمین سلطان را بگیر و تا مکن آبروداری کن و پرونده ام را وا مکن من که گفتم از گنهکاری پشیمانم دگر پیش چشم دشمن زهرا نسوزانم دگر آنهمه سرمایه که دادی، ز کف دادم، ببخش دیگر امشب به علی قول شرف دادم، ببخش جای غمگین بودن، اظهار ارادت می کنم باز با ذکر علی امشب عبادت می کنم گرچه میدانم که فیض تو به عالم می رسد من فقط دستم به بی دست محرم می رسد مثل حُر، انداختم پائین، سرم را آمدم خسته از بیراهه ام! دیدم حرم را آمدم تشنه ی جام حسینم، کربلا لازم شدم لنگ لنگان، یا رقیه گفتم و عازم شدم دست من را دختری که بر زمین خورده گرفت او گناه نوکرش را باز نشمرده گرفت گفت بابا خسته ام از حرفهای سرسری پیر شد عمه! کجا بودی که پُر خاکستری چشم تارم از دو چشم خون، خجالت می کشد لکنت من از گلوی تشنه منّت می کشد کو تن و آن حنجر و انگشترت! حرفی بزن خورده ام زخم زبان، با دخترت حرفی بزن من که دندانم شکسته ... وای، دندان ترا! مو پریشانم ... ولی موی پریشان ترا! ای سر بالانشین، ویران نشین را ناز کن عمه مجروح است باباجان، بغل را باز کن
بر لب اهل مناجات و سحر جان می رسد رفته رفته وقت مهمانی به پایان می رسد عبد رسوا و گریزانی که هر جا رفته است آخر مهمانی مولا، پشیمان می رسد در شب قدرش، همه بستند بار خویش را یک نفر جا مانده و با چشم گریان می رسد تا گنهکاری، پشیمان از گناهش می شود سوی او فورا خدا لبیک گویان می رسد بر سر این سفره تا هستیم، بر دل های مان.‌‌.. دائما انوار لطف حی سبحان می رسد سائل معرفت از بیت بتول و حیدریم هرچه بر ما می رسد از لطف ایشان می رسد تا که یک ذره فقط احساس غربت می کنیم بر سر ما دست آقای خراسان می رسد رزق آب و نان رعیت های این خانه فقط از عطای سفره ی بابای سلطان می رسد غربت موسی بن جعفر بر دلم آتش زند تا که هر دفعه به گوشم اسم زندان می رسد از رخ زرد و تن همچون خیالش شد عیان ارث از مادر به اولادش فراوان می رسد ساق پایش را چه کرده سندی ملعون مگر تا به محراب دعا افتان و خیزان می رسد
ای‌وای که از ماذنه گلبانگ اذان رفت فیض‌سحر و گریه‌ی شب از کف‌مان رفت افطار و دعا روزه و تسبیح و مناجات از سفره‌ی دل برکت ماه رمضان رفت
سفره آخر جمع شد ، سائل ولی در خانه ماند جای لبهای من میخواره بر پیمانه ماند دست و پا کردی برای باده نوشان کاری و در دل من آرزوی خدمت میخانه ماند دانه خوردند و پریدند از کنار سفره ات یک کبوتر از کبوترهای تو بی دانه ماند نان مشهد خورده ام ، جز این نمی سازد به من این کبوتر جلد دستان تو شد در لانه ماند نان خورت هستم ، زکاتم را تقبل کن خودت این گدا چشمش به حاتم بخشی سالانه ماند پایم از باب الجوادت رد نشد ، اذنم بده چون گداهای سر کویت سرم بر شانه ماند نوکرت تا پشت در با پای عقلش راه رفت در حرم با پای دل زائر شد و دیوانه ماند گنبدت خورشید را گرم طواف خویش کرد هر کسی پیش نگاهت شمع شد پروانه ماند
گذشت این رمضان هم، تو هم ز ما بگذر ز بار جُرم فراوان و کم ز ما بگذر تویی شکور و غفور و تویی کریم و رحیم ز روی لطف و عطا و کرم ز ما بگذر به حق نیمه ی ماه و مه جمال حسن به حق فاطمه ی محترم ز ما بگذر به حق فرق علی و لیالی قَدرت به حق منبر و محراب غم ز ما بگذر دلم به یاد حسینت همیشه غمگین است تورا به جان حسینت قسم ز ما بگذر به اشتیاق زیارت به شوق او کرده دلم دوباره هوای حرم ز ما بگذر به لحظه های سحر گاه و لحظه ی افطار به عید فطر قسم میدهم ز ما بگذر خدای لطف و عطا و کرامت و احسان مرا دوباره به ماه مبارکت برسان
می‌روی ای ماه من پس حال زارم را ببین قبل رفتن گریه بی‌اختیارم را ببین من بدی از روز و شب‌هایت ندیدم خوبِ من بعد رفتن، خوب حالا روزگارم را ببین شد خزان، ای ماه من! بعد از تو فصل بندگی اینچنین پاییزِ زودِ نوبهارم را ببین با سپاهش می‌رسد شیطان به استقبال من بی‌پناهم، دشمنان بی‌شمارم را ببین آمدی یک ماه نفس سرکشم آرام بود رفته‌ای حالا و نفس بی‌مهارم را ببین شانه‌هایم خم شد از سنگینی بار گناه پر شده باز از گناهان کوله‌بارم را ببین می‌روی و چشم بر راهم بیایی زودتر سخت مشتاق تو هستم انتظارم را ببین ای خدا! پرونده اعمال زشتم را نبین اینکه اولاد علی را دوست دارم را ببین شکر مشغول غلامی حسینم شکر شکر کیست از من بیشتر خوشبخت؟ کارم را ببین دلبری دارم که در عالم ندارد هیچکس هر که را دیدم به او گفتم که یارم را ببین