نور اشک
نگاهم کردی و دیگر نگاهم را عوض کردم
به نور اشک ، دنیایِ سیاهم را عوض کردم
همینکه اولین بار این گدا نام تو را برده
درونم انقلابی گشت ، شاهم را عوض کردم
نه تنها آرزوها را ، نه تنها خنده هایم را
که حتی پای غمهای تو آهم را عوض کردم
خدایم جهل بود از سنگ ، صدها مرتبه بدتر
به امداد دعای تو اِله م را عوض کردم
به زیر سقفِ ذلت بوده ام یک چند و حالا شکر
به زیر پرچم سرخت ، پناهم را عوض کردم
همه گفتند شغلت چیست ، گفتم خادم روضه
که با این نوکریِ شاه ، جاهم را عوض کردم
در این سختیِ راه کربلا آسایشی محض ست
به گامِ اول راهم ، رفاهم را عوض کردم
میانِ راه اگر گلزار نزدیک نگاهم بود
به عشق دیدن گلدسته راهم را عوض کردم
حامد آقایی
#حامد_آقایی #شعر_مدح_اباعبدالله_الحسین #شعر_مدح_امام_حسین
کوله های خالی
بر دیده بارِ گریه کشیدن چه فایده!
طعم وصال را نچشیدن چه فایده!
پشت سر جنازه دویدن چه فایده!
خود را اسیر مرگ ندیدن چه فایده!
وقت عروج، بی پر و بالی من بد است
این کوله های پاره و خالی من بد است
کورم! عصاکِشَم شده هر کور دیگری
دنیا فریب داده مرا جور دیگری
سر در نیاوَرَد کسی از گور دیگری
ای قبر تنگ! آمده مامور دیگری
تا حکم شد که محکمه اش را بیاورید...
اسم علی و فاطمه اش را بیاورید
رب الکریم! درد گدا را چه می کنی؟
عبد فراری آمده، حالا چه می کنی؟
با آبروی ریختهء ما چه می کنی؟
باشد نبخش، با دل زهرا چه می کنی؟
تا دیگ رحمتت بزند در خرابه جوش...
مادر گرفته بار گناه مرا به دوش
رحمی به اشک صورت این رو سیاه کن
افتاده ام ز چشم همه، یک نگاه کن
فکری برای سائل بی سرپناه کن
یک شب مرا میان نجف سر به راه کن
هرچند بندهء تو گنهکار آمده
ما را بخر، علی سر بازار آمده
دیگر علی خودت کم ما را درست کن
این غصه های عالم ما را درست کن
حال غریب و درهم ما را درست کن
یک کربلا ببر، غم ما را درست کن
بالاسر جنازه ام از کربلا بخوان
از پیرهن که نیست و از بوریا بخوان
بالاسر حسین، به جانش که ریختند...
با چوب و سنگ روی دهانش که ریختند...
با نیزه ها به صوت اذانش که ریختند...
با چکمه روی قدّ کمانش که ریختند...
خواهر به مادرش که رسید التماس کرد
مادر رسید و شمر، پسر را خلاص کرد
رضا دین پرور
#رضا_دین_پرور #شعر_روضه #شعر_مدح_اباعبدالله_الحسین #شعر_مدح_امام_حسین #شعر_مدح_سید_الشهداء
#سید_ابراهیم_رئیسی
ای پیشرو در روز های کار و خدمت!
بادا مبارک بر تو پاداش شهادت!
خدمت گزار مخلص ملت تو بودی
در جمعیت، سررشته ی وحدت تو بودی
در روزگار ساده ات رنگ خدا بود
والاترین سرمایه ات مهر رضا بود
در دست هایت عطر خدمت موج می زد
در هر کلام تو کرامت موج می زد
استان به استان شاهد سعی تو بودند
یاران تو را، الگوی مسیولین سرودند
کار تو هرگز شاید و اما نمی داشت
پیش تو اصلا خستگی معنا نمی داشت
هشتم رئیس دولت و محبوب ایران
خدمت گزار کوی سلطان خراسان
ای آبرو از مشهد مولا گرفته!
در ماتم تو قلب یک دنیا گرفته!
اجرِ تلاش و خدمتِ شام و پگاهت
شد سایه ی قدس رضا آرام گاهت
رفتی سلام ما رسان بر حاج قاسم
که نیست مثل او به جسمت جای سالم
صوت عدالت خواهی ات مانده است در گوش
ای مهربان، هرگز نخواهی شد فراموش!
#سید_روح_الله_موید
تقدیم به رئیس جمهور شهید
رضا در روز میلادش تو را در عرش مهمان کرد
خبر در کمتر از یک لحظه دلها را پریشان کرد
میان کوه در مه در هوایی سرد و نا آرام
خدا چشم سحر خیز تورا لبریز باران کرد
تمام مردم ایران بدهکار کسی هستند
که جان پاک خود را این چنین تقدیم ایران کرد
مدال افتخارت نوکری در آستان اوست
خوشا آن کس که خود را وقف سلطان خراسان کرد
بهشتی می شوی مثل رجایی ها و میدانم
تمام دردها را می شود با عشق درمان کرد
تمام عمر مانند شهیدان زندگی کردی
و دست حق تورا اینگونه مهمان شهیدان کرد
شبیه حاج قاسم پر کشیدی سید ابراهیم
شهادت برتو آتش های دنیا را گلستان کرد
ز جا برخیز ای خدمتگزار ساده و محبوب
ببین پروازت ایران را چگونه غرق طوفان کرد
وجودت خستگی را لحظه ای نشناخت در دنیا
خدا هم عاشقی های تورا اینگونه جبران کرد
جدایی از تو تا روز قیامت باورش سخت است
چگونه می شود این داغ را در سینه پنهان کرد
#احمدعلوی
#امام_رضا
#زیارت_مخصوصه
خوشم که شاه رئوفم مرا صدا کرده
میان این همه مردم مرا سوا کرده
مرا کشانده به اینجا دگر عوض بشوم
به بی پناهِ گنهکار اعتنا کرده
زِگوشه ی حرمش تا به عرش راهی نیست
مرا امام رضا عاشقِ خدا کرده
اگر گره به دلم خورده چاره اش اینجاست
گره ز کار دلم با نگاه وا کرده
یقین کنید که سلطان نگفته می بخشد
همین که زائرِ اویی به تو عطا کرده
زمان جلوه ی یا ایها الرضایی خویش
ز بس که لطف نموده همه رضا کرده
به زیر سایه ی ایوان باصفایِ رضا
دلم هوایِ نجف ؛ صحنِ مرتضی کرده
بلند بلند به پیری گریه می کنم امشب
شبیه طفل که دستِ پدر رها کرده
صدایِ پای محرم به گوش می آید
چه آتشی به جگر روضه ها به پا کرده
قسم به ناله ی شب های جمعه ی زهرا
دلم هوایِ سحرهایِ کربلا کرده
صدا زند پسر من ؛ کدام بی انصاف
تنت بدون کفن بر زمین رها کرده ؟
قاسم نعمتی
#امام_رضا
#زیارت_مخصوصه
مانند کبوتر به هوای تو رهائیم
از جانبِ سلطان برسد هرچه ، رضائیم
مارا چه بدوخوب به پای تونوشتند
احسان بکنی یا نکنی باز گدائیم
از بس که گنه دیدی و نادیده گرفتی
رو داد به ما تا که دگر بار بیائیم
آلوده دلان راه به میخانه ندارند
ما تشنهی وصلیم ، اگر بی سر و پائیم
عمریست که در حسرت یک نیمه نگاهت
بیمار ِ فِراغیم و به دنبال ِ دوائیم
مارا کرمِ تو درِ این خانه کشیده
آقایِ رئوفم، همه محتاجِ عطائیم
یکبار شده جانِ جوادت بغلم کنم
ما قافله ای خسته ، گرفتارِ بلائیم
مازائرِ عرشیم سحرهایِ حریمت
درپایِ ضریحت همه مهمانِ خدائیم
آشفتگی نوکرتان علتش این است
جا ماندهی راهِ سفرِ کرب و بلائیم
ما زنده بر عشقیم و گرفتارِ حسینیم
با دستِ رئوفت همه زَوّارِ حسینیم
زندانی بغداد زمین خورد و صدا زد
ما وارث یک مادر ِ افتاده ز پائیم
زان روز که شد چشم زنی تار ز سیلی
ما کوچه نشینان همه محتاجِ عصاییم
با دختر من بی ادبی کار ندارد
معصومه من راه به بازار ندارد
قاسم نعمتی
#امام_رضا
#زیارت_مخصوصه
امان نداد مرا این غم و به جان اُفتاد
میان سینهام این دردِ بی امان اُفتاد
به راه رویِ زمین می نشینم و خیزم
نمانده چاره که آتش به استخوان اُفتاد
چنان به سینهی خود چنگ می زنم از آه
که شعله بر پر و بالِ کبوتران اُفتاد
کشیدهام به سرِ خود عبا و میگویم
بیا جواد که بابایت از توان اُفتاد
بیا جواد که از زخمِ زهر میپیچد
شبیه عمهاش از پا نفس زنان اُفتاد
شبیه دخترکی که پس از پدر کارش
به خارهای بیابان به خیزران اُفتاد
به رویِ ناقهی عریان نشسته،خوابیده
و غرقِ خوابِ پدر بود ناگهان اُفتاد
گرفت پهلویِ خود را میانِ شب ناگاه
نگاه او به رُخِ مادری کمان اُفتاد
دوید بر سرِ دامان نشست خوابش بُرد
که زجر آمد و چشمش به نیمهجان اُفتاد
رسید زجر دوباره عزای کوچه شد و
به هر دو گونهی زهرا ترین نشان اُفتاد
رسید زجر و پِیِ خود دوان دوانش بُرد
که کارِ پنجه ی زبری به گیسوان اُفتاد
به کاروان نرسیده نفس نفس می زد
به خارهای شکسته کشان کشان اُفتاد
دوباره ناله ای آمد عمو به دادم رس
دوباره رأسِ اباالفضل از سنان اُفتاد
حسن لطفی
#امام_رضا
#زیارت_مخصوصه
کم ناز کن در باز کن مهمان رسیده
مهمان تو با دیده ی گریان رسیده
سرمایه ای که داده بودی باختم من
یا ذالکرم هنگامه ی احسان رسیده
حرف دل هر نوکری اینست عمری
هر چه رسیده از سوی سلطان رسیده
باور کن آقا تا حرم خود را کِشیدم
از این جدایی بر لبانم جان رسیده
افتاده بارم آمدم دستم بگیری
با چشم گریان عبد سرگَردان رسیده
مانند زهرا مادرت سائل نوازی
لطف تو بر دادِ گنهکاران رسیده
هنگام جان دادن قرار ما دوتا شد
جانِ خودت صبرم دگر پایان رسیده
گویا هنوز از گوشه ی صحنت سحرها
آه کسی جامانده از گُردان رسیده
چه ارتباطی بین اینجا با شلمچه ست
اینجا به پایان دوره ی هجران رسیده
امضای تو پای شهادت نامه ها بود
با دست تو این فیض بر یاران رسیده
تو سفره دار گریه کن های حسینی
با گریه هایت روضه تا ایران رسیده
من آمدم رزق عطایم را بگیرم
از تو برات کربلایم را بگیرم
قاسم نعمتی
#امام_رضا
#زیارت_مخصوصه
از داغِ زهر پیکرم آتش گرفته است
گویی تمامِ بسترم آتش گرفته است
تر میکند لبانِ مرا کودکم ولی
از تشنگی،لب ترم آتش گرفته است
پا میکشم به خاک و نفس میزنم که شهر
از آه آهِ آخرم آتش گرفته است
حالا کبوتران به غمم گریه میکنند
از بال و پر زدن،پَرم آتش گرفته است
امشب تمام حجرهی من کربلا شده
یک جرعه آب،حنجرم آتش گرفته است
امشب دوباره خیمهی آتش گرفته را
میبینم و سراسرم آتش گرفته است
سرها به روی نیزه و سرنیزهها به تَن
یک دشت در برابرم آتش گرفته است
فریادِ دختری زِ دلِ خیمه میرسد
عمه کمک که معجرم آتش گرفته است
حسن لطفی
#امام_رضا
#زیارت_مخصوصه
گرچه روی شانه بارم را به زحمت می کشم
از رضا که دوستم دارد خجالت می کشم
ای که بوده سایه ات در این بلایا بر سرم
آخرش دیدی خودم را هم رساندم تا حرم
غرق نعمت بودم و ناشکری من شد زیاد
من پناه آورده ام آقا به تو در این بلاد
خیلی آقایی در آغوشت به دعوت آمدم
بازهم من را پذیرفتی زیارت آمدم
آمدم مهمانیت با سر به زیری یا رضا
دستهایم را سر پیری بگیری یا رضا
بازهم نیمه نگاهی کن تو ای سلطان به ما
روزهای خوبمان را باز برگردان به ما
کاش می شد رزق محتاجان درگاهت زیاد
ازدحام جمعیت می آمد از باب الجواد
بارها حاجت گرفتم بین این صحن و سرا
میل ایوان نجف دارم در این ایوان طلا
یا علی موسی الرضا جان علی ما را بخر
ما گرفتاریم یک شب کربلا ما را ببر
صاحب احیا حسین و روح اَو اَدنا حسین
از ته گودال خونین می رود بالا حسین
موی او پیچیده دست قاتل از بالای سر
سنگ خورده بارها از این و آن صد جای سر
رضا دین پرور
#امام_رضا
#زیارت_مخصوصه
من جدا از تو گرفتارم و با تو خوبم
حق بده سر به در خانه تو می کوبم
مثل آهوی فراری به تو رو آوردم
بغلم کن شود آرام دلِ آشوبم
مثل چشم تو، ضریحت چه بهم ریخت مرا
جذبهٔ دیدن تو کرده چنین مجذوبم
رونمایت همهٔ زندگی ام را بدهم
پردهٔ محمل خود بازکن ای محبوبم
گر بگویند که یک حاجت از این خانه بخواه
طلب وصل تو را می کنم ای مطلوبم
قلم انگشت ،مرکب دوسه تا قطرهٔ اشک
چند خطی شده این درد ِدل ِمکتوبم
بار افتاده مارا برسان کرببلا
زائر حضرت ارباب نما محسوبم
مادرم با نمک روضه بزرگم کرده
من به این نوکری از کودکی ام منصوبم
خیزران گفتم و دیدم دهنم درد گرفت
سالیان یست عزادار ِ لبی مضروبم
لبهٔ چوب کجا ،صورتِ محبوب کجا
مُشت ، مانند رقیه به لبم می کوبم
داد زد رأس تورا یک شبه پس می گیریم
تشنهٔ بوسه زتو بیشتر از آن چوبم
قاسم نعمتی
#امام_رضا
#زیارت_مخصوصه
ناله ای بر لبم از فرط تقلا مانده
سوختم از عطش و چشم به دریا مانده
باز دلتنگِ جوادم که در این شهرِ غریب
به دلم حسرتِ یک گفتنِ بابا مانده
دست و پا می زنم امّا جگرم می سوزد
به لبِ سوختهام روضه ی زهرا مانده
جان به لب می شوم و کرب و بلا می بینم
که لب کودکی از فرط عطش وا مانده
مادرش چشم به راه است که آبش بدهند
وای از حرمله آن جا به تماشا مانده
شعلهور می شوم از زهر و حرم می بینم
که در آتش دو سه تا دخترِ نو پا مانده
دختری میدود و دامنِ او می سوزد
ردِّ یک پنجه ولی بر رُخ او جا مانده
این طرف غارت و سیلی نگاه بی شرم
آن طرف بر نوک نیزه سرِ سقّا مانده
حسن لطفی