#اربعین
ز جا برخیز و وا کن چشم در چشم تر زینب
ببین ای خفته ی آرام، حال مضطر زینب
نبودم پای رفتن، حال با سر آمدم پیشت
چرا تنها رها کردی مرا، ای لشکر زینب!
کنار قتلگاهت ماند جان زینب و رفتم
به جسم بی رمق تا شام ای هم سنگر زینب!
اگر برخیزی از جا خواهرت را نیز نشناسی!
نمی پرسی برادر جان، چه آمد بر سر زینب
شکایت میکنم پیش تو از باد مصیب ها
که پیش آسمان افکند از رخ معجر زینب
ذبیح من چه نزدیک است آن روزی که می بُرّد
ستیغ بغض های در گلویم حنجر زینب
به یادت هست؟! مادر شانه می افتاد از دستش
شکسته مثل دست فاطمه، بال و پر زینب
تمام لاله ها را یک به یک زیر پَرم بُردم
بنفشه زار شد از ظلم دشمن، پیکر زینب
سرت بر نیزه بود و چوب محمل حائل ما شد
شکست آن چوب را از فرط دلتنگی، سر زینب
به پایت قطره قطره خون زینب ریخت، مولایم!
که این درسی است از ایثار های مادر زینب
سرت قرآن که میخوانْد از سرِ من هوش پر میزد
چه میکردی! تو با قرآن خود ای باور زینب!
لب تو چوب می خورد و دل زینب ترک می خورد
به لب آمد ز دست چوب، جان مضطر زینب
برایت حرف ها دارم که بیم گفتنم باشد
گذشته خاطراتی جان گداز از منظر زینب
به ماه کربلا سوگند، قلبم ارباً اربا شد
گذشت از تیر های چشم مردم، معبر زینب
سکینه مضطرب شد از جسارت های بی پروا
نگاه غیرت اللهی تو شد یاور زینب
رقیه از حضور اربعین جاماند و با خِجْلت
به جای او زیارت میکند چشم تر زینب
#سید_روح_الله_موید
#دم_سینه_زنی
#شهادت_امام_رضا_علیه_السلام
غریب شهر توسی ای آشنای دوران
به لطف یک نگاهت شد کشورم مسلمان
شد این مدال ایمان، عزت اهل ایران
رضا رضا جان، رضا رضا جان
شد هجرت بزرگت، رونق فزای مذهب
با آنکه در غریبی جانت رسیده بر لب
صبر و شهادت تو، شد مُهر هجرت تو
رضا رضا جان، رضا رضا جان
پوشیده رخت ماتم، جوادِ داغ دیده
با اشک از مدینه، پیش پدر رسیده
سر پدر به دامان،گوید به چشم گریان
رضا رضا جان، رضا رضا جان
زهر جفای مأمون شرر به پیکرت زد
دوباره تیر غصه به قلب مادرت زد
زهرا به چشم گریان گوید به آه و افغان
رضا رضا جان، رضا رضا جان
دور از وطن چه دیدی؟ از فتنه ی ستمگر
ای بضعه ی پیمبر خون شد دل پیمبر
شد کشته ی عداوت، هشتم امام امت
رضا رضا جان، رضا رضا جان
از داغ ماتم او دل ها به شور و شین است
راهی به شهر مشهد امام کاظمین است
جواد مضطر آید موسی بن جعفر آید
رضا رضا جان، رضا رضا جان
معصومه خواهر او گِرید به باغ جنت
برادر عزیزش مسموم شد به غربت
بانوی قم عزادار گوید به چشم خون بار
رضا رضا جان، رضا رضا جان
#سید_روح_الله_موید
#دم_سینه_زنی
#زائر_مشهد
یا امام رئوف نگاهِ ما سوی تو
یا انیسَ النفوس پناهِ ما کوی تو
ای نگاهت شفا، دردِ ما کن دوا
یا رضا جان یا رضا جان
در عزای شما شد دل ما غم سرا
زهرِ کین با دلت چه کرده ای مقتدا!
آب شد پیکرت نوحه خوان مادرت
یا رضا جان یا رضا جان
زائرانت به اشک، داغ تو تسکین کنند
صبح و شب قاتلت را همه نفرین کنند
از زمین تا فلک نغمه ی هر ملک
یا رضا جان یا رضا جان
مادرت فاطمه دیده پر از گوهر است
خواهرت در جنان با دل غم پرور است
هر دو با سوزِ جان در غمت روضه خوان
یا رضا جان یا رضا جان
شهر مشهد شده صحنه به صحنه عزا
بر لب زائران زمزمه ی یا رضا
غصه از حد فزون، دیده ها غرق خون
یا رضا جان یا رضا جان
آمده در حرم زائری از راه دور
حاجت خویش را به گریه سازد مرور
ای عزیز بتول از همه کن قبول
یا رضا جان یا رضا جان
#سید_روح_الله_موید
#امام_رضا_علیه_السلام
تو آن حسی که گاهی در دلی آگاه می آیی
مثال حس خوب شاعری، ناگاه می آیی
نگاهت مأمن ایمان و کویت ضامن جان ها
تو آن آرامشی که در "امین الله" می آیی
تو آن شاهی که با افتادگان همراه می گردد
تو از بس مهربانی با رعیت راه می آیی
تو آن مهری که مهرت را دریغ از کس نخواهی کرد
تو آن ماهی که بر دلجویی از هر چاه می آیی
تو خورشید زمین هستی و نور آسمان هایی
که از رحمت سراغ مردم گمراه می آیی
بنازم رأفتت را ای امام مهربانی ها
به استقبال زائر در مسیر راه می آیی
رضایی و همه از ساحت قدست رضا هستند
که حتی در نگاه دشمنان دل خواه می آیی
وداعت با مزار ختم مرسل گفت با تاریخ
می آیی سوی مَروْ اما تو با اکراه می آیی
ولیعهد رسول اللهی و سلطان دل هایی
به ظاهر پیش ظلم دشمنان کوتاه می آیی
تویی آن مظهر "راضیةً مرضیة" ی قرآن
که راضی بر قضا سوی شهادت گاه می آیی
امید ما تویی روز قیامت ای که فرمودی:
سه جا بر یاری زوار این درگاه می آیی
#سید_روح_الله_موید
#زیارت_قبول
هر چند که چون گُل، تنِ ما افسرده
در نامه ی ما مُهرِ زیارت خورده
ای کاش که قدرْ دانِ مهدی باشیم
تا سال دگر که زنده و که مُرده؟
#سید_روح_الله_موید
#ولادت_امام_عسکری
دل به دریا زد و کنایه به ماه
پرده وا کرد از آن رخ دل خواه
خالق این جمال زیبا کیست؟
وحده لا اله الا الله
یک جهان لطف در کرشمه ی ناز
یک جهان مِهر در پگاهِ نگاه
پسر هادی است و او را هست
دخترِ شاهِ روم، خاطر خواه
آمدم جان دهم برایش،کاش!
بنوازد مرا به تیر نگاه
نرسد دست ما به ساحت او
قدرِ او عرش و قدّ ما کوتاه
چه بگویم به مدح آیه ی نور
من که هستم اسیرِ نفسِ سیاه
«آفتاب از پی اش هراسان است
او گل آفتاب گردان است»
چشم ها، رشکِ چشمه ی حیوان
مردمک، مردمش بلا گردان
زلف، تو در تو و شِکن به شِکن
هر شکنجش شکنجه ی دشمن
قوسِ ابرو، قیاسِ اعجازش
قابِ قوْسِیْن، چشمْ اندازش
خالِ مشکین، خصالِ احمدیش
خویِ خوبان، دمِ محمدیش
نفَسش نفْس آیه ی هستی
نظرش نذر سایه ی هستی
وَجَناتش نجابت وجدان
حرکاتش حکایت ایمان
دست و پا متصل به خیر و کرم
چشم و دل متصل به جود و نعم
«آفتاب از پی اش هراسان است
او گل آفتاب گردان است»
سخنش عطر وحی را دارد
کلماتی خدا نما دارد
فیض در بوسی حریمش را
خضر و عیسی جدا جدا دارد
کعبه از فیض دیدنش جا ماند
غیبت این قَدْر خونْ بها دارد
دستِ حاجت نشان دهد بر دوست
هرکه سودای سامرا دارد
دل عشاق از تجلی شوق
شادیِ "سُرَّ مَن رَءاٰ" دارد
حسنِ عسکری که حُسن رخش
یک جهان حُسن کبریا دارد
«آفتاب از پی اش هراسان است
او گل آفتاب گردان است»
قامتش اعتدالِ عدلِ خداست
قَدرِ او تا همیشه ناپیداست
در زمانی که تیغ سرکش خصم
بی محابا به شیعیان برخاست
جوشن از صبر و حلم و تقوا داشت
با تقیّه سپاه را آراست
تا مبادا که شیعه ی علوی
خدشه بیند از آنکه اهل جفاست
خونِ دل خورد و حفظِ وحدت کرد
اگر از شیعه مکتبی برجاست
در خلاف مسیر اگر برویم
اختلاف است و این رویّه خطاست
آنچه آن مقتدا کند حق است
آنچه آن دل ربا کند زیباست
نام ابن الرضا سزاوارش
نورِ چشم است و نورِ چشم رضاست
«آفتاب از پی اش هراسان است
او گل آفتاب گردان است»
ماه رویت که آشکار آید
مِهر بر بامِ روزگار آید
مو که از رو کنار می ریزی
آیه ی لیل و النهار آید
در شبانگاه شانه ات شاهد
به تماشای آبشار آید
ناز کن تا جهان نیاز شود
ناز تو یک جهان به کار آید
نامه با چند خط نوشتی که*
شیعه ات با تقیّه بار آید
بعد تو نیز شیعه صبر کند
با غم مهدی ات کنار آید
شب هجران اگر چه سخت بُوَد
راحتی نیز بر مدار آید
می رسد آن زمان که یار رسد
روز پایان انتظار آید
علیِ دیگر از کنار حرم
تکیه بر رکنِ مستجار آید
تا زند ریشه ی ستمگر را
دست بر تیغ ذوالفقار آید
هر کجا رو کند به وصف رخش
از لب خلق این شعار آید
«آفتاب از پی اش هراسان است
او گل آفتاب گردان است»
#سید_روح_الله_موید
پی نوشت: در تاریخ دارد که حضرت جهت حفظ تقیه و در امان بودن دوستان به خط های مختلف نامه کتابت می فرمودند.
#حضرت_معصومه سلام الله علیها
#مدح
چنان پوشیده در نور است آن تندیس زیبایی
که باشد یک به یک شایسته ی القاب زهرایی
به دنیایش رضا سوگند، از بس محو حق بوده
جدا گردیده از آمال او امیال دنیایی
سِواد معجرش آموخت بر شب پرده داری را
غبار مرکبش شد توتیای چشم بینایی
نخوانده نامه را، پاسخ بگوید دختر موسی
به حیرت مانده ابناء بشر از این توانایی
چو بیند حضرت کاظم جواب نامه را گوید:
پدر قربان او گردد از این اِشراف و دانایی
بپرس از حضرت موسی بن جعفر این کرامت را
مگر علم لدنّی گفته او را جای لالایی؟
شفاعت می کند از شیعیان در عرصه ی محشر
تصوّر کن چقدر آن روز میگردد تماشایی
دمی که دید در غربت گرفتار است مولایش
عَلَم بر دوش شد در یاری مولا به تنهایی
کنیزِ شوکتِ شاهانه ی او مادرِ گیتی
غلامِ همتِ مردانه ی او بود آقایی
مسیر راه از فیض شما شد جاده ی رحمت
به هر جایی که رفتی سبز شد باغ شکیبایی
حضور با شکوهت آبروی اهل ایران شد
حیا و غیرت ما ثبت شد در چرخ مینایی
قسم بر زینب کبری که در این کشور مولا
ز فرزندان زهرا میشود با گل پذیرایی
تویی آن زن که بعد از حضرت صدیقه و زینب
خدا شایسته اش دیده برای حکم فرمایی
غبار قبرت از علم لَدُن پر بوده تا رفته
فقاهت از سر کویت به سر حد شکوفایی
به دریای علومت دیده ام جمع فقیهان را
چنان غواص ها در حال اقیانوس پیمایی
بزرگانی چنان بهجت اگر صاحب نفس بودند
ز انفاس شما آموختند اعجاز عیسایی
به پیشت مجتهد باعلم و عارف با عمل آید
حساب عاشقان پاک است از این وسواس مبنایی
دلم با آرزوی "اشفعی لی" میشود آرام
که من را جز تولا و تبری نیست دارایی
گنه کارم من و ای عصمت حق پرده پوشی کن
پناه آورده ام در سایه ات از بیم رسوایی
#سید_روح_الله_موید
#حضرت_زینب_ولادت
#حضرت_زینب_مدح
شروع با خطاب به #امام_زمان
ای آرزوی عشق، تمنا کنم تو را
در شاه بیت عاطفه انشا کنم تورا
پرسند اگر تجلی حسن تو را ز من
با آفتاب و آینه معنا کنم تورا
تو راز سر به مهری و در سجده از خدا
خواهم به آه و ندبه که افشا کنم تو را
وقتی اسیر غربت دنیایی خودم
در کنج دل بگردم و پیدا کنم تو را
شرمنده ام که در اثر روسیاهیم
خیمه نشین خلوت صحرا کنم تورا
(این دیده نیست قابل دیدار روی تو
چشمی دگر بده که تماشا کنم تورا)
تا مست فیضتان شوم و مستفیض لطف
دعوت به جشن (بزم) زینب کبری کنم تو را
روشن ز نور عصمت او عالمین شد
تفسیر شادی و غم زینب حسین شد
حیدر که بوده زینت هستی عبادتش
زینب ز عرش آمده گردیده زینتش
زینب، چه زینبی؟ که شده در طفولیت
آغوش پنج حجت حق مهد عصمتش
زینب، چه زینبی؟ ز همان خردسالگی
خواندند صابرین، جبل استقامتش
جبریل خاکبوس اتاق جلالتش
روح القدس ملازم روح قداستش
جایی برای عالم دیگر نمانده است
آنجا که هست زینب و علم و فقاهتش
هرجا سخن به یاد حسین است لاجرم
آید کلام زینب و عشق و محبتش
چشمی به سمت سایه ی او هم نرفته است
سوگند میخورم به حیا و نجابتش
زیبا سروده شاعر دلداده ای که گفت:
(زینب عفیفه ای است که در راه عفتش)
(عباس می دهد نخ معجر نمی دهد)
یک لحظه چادر شرف از سر نمی دهد
جز مصطفی که نام علی بی وضو نگفت
تفسیر نام او احدی مو به مو نگفت
تفصیل شان زینب کبری نگفتنی است
چون عارفی که قصه رازِمگو نگفت
از چهار سالگی غم زینب شروع شد
دنیا به جز حدیث جدایی به او نگفت
می خواست از حکایت محسن کند سوال
آمد میان حنجره بغض گلو نگفت
مادر! دلیل روی کبودت چه بوده است؟
هر قدر کرد دخترکش پرس و جو، نگفت
مادر دلش گرفت و زبان باز کرد و گفت:
(می زد مرا مغیره و یک تن به او نگفت)
(زن را کسی مقابل شوهر نمی زند)
(مادر کسی مقابل دختر نمی زند)
وقتی سخن ز گرمی فردای محشر است
زینب به فرق فاطمیون سایه گستر است
او ابر رحمت است به دریای کربلا
ماییم قطره ای که به دریا شناور است
در ماجرای زندگی زینب و حسین
یک روح عاشقانه ولی در دو پیکر است
رحمت به روح شاعر دلخسته ای که گفت:
ابیات ناب را که چنان درّ و گوهر است
(احکام ارث در همه جا چون بیان شود
سهمی ز خواهر است و دو سهم از برادر است
این امتیاز در خور زینب بود که او
میراث عشق را به برادر برابر است)
جان ها فدای زینب و قلب صبور او
از صبر و از غریبی او دیده ها تر است
زینب چه دید روز دهم بین قتلگاه
کز گفتن و شنیدن آن قلب، مضطر است
آن حنجری که بوسه بر آن داد مصطفی
حالا نشان بوسه شمشیر و خنجر است
آن سینه ای که مخزن اسرار عشق بود
دردا که زیر چکمه شمر ستمگر است
( "والشمرُ جالسُُ" نفس مادرش گرفت)
(سر را برید و روبروی خواهرش گرفت)
#سید_روح_الله_موید
السلام علیک یا فاطمه الزهرا
ای معجرت نجابت! و ای چادرت حجاب!
در پرده مانده از رخ ماه تو آفتاب
ای محور "لِیُذهِبَ عَنکُم"! وضو بگیر
دستی ببر به آب و ببخش آبرو به آب
بی پرده رو به آینه کن قبله را ببین
هرچند نیست آینه را تابِ بازتاب
لبریزِ مهربانی تو میشود پدر
وقتی تو را به "ام ابیها" کند خطاب
از صبر توست عزت اسلام و اهل بیت
از اشک توست آبروی عترت و کتاب
گرچه شکست بازوی انسیه با غلاف
با آنکه بسته بود یدالله با طناب
کی فاطمه سکوت کند در خروش ظلم؟
کی موج خسته میشود از قهر پیچ و تاب؟
وقتی ز آه فاطمه لرزید عرش و فرش
در حیرتم چه شد، که نشد آسمان خراب؟
مولا سؤال کرد که ای مَحرم علی!
آخر چرا برابر من میزنی نقاب؟
مولا سؤال کرد و در آن غسلِ نیمهشب
معلوم شد سؤال علی نیست بی جواب!
#سید_روح_الله_موید
بسم الله النور
#ولادت_حضرت_زهرا سلام الله علیها
#مدح_حضرت_زهرا سلام الله علیها
#مربع_ترکیب
روزی که از تجسم امکان خبر نبود
روزی نبود و گردش شمس و قمر نبود
حتی مجال لحظه برای گذر نبود
جز نور احمد از دم خالق اثر نبود
در ظلمتی که صبر ملک را ربوده بود
شد نور پاک فاطمه روشنگر وجود
زهرا رسید و نور جهان را فرا گرفت
در آسمان تجلی توحید پا گرفت
ظلمت کنار رفت و جهان روشنا گرفت
این نور محض را به بغل مصطفی گرفت
احمد که بوده نور رخش روح کائنات
کامل نبود بی گل او گلشن حیات
عالم در انتظار هبوط فرشته بود
حوریه ای که نور، گِلش را سرشته بود
خاکی که از شعاع الهی برشته بود
دست قضا به نامه ی این گُل نوشته بود
این آفتاب جلوه ای از نور سرمد است
این نسترن ملیکه ی باغ محمد است
کوثر، یکی از آن همه الطاف داوری است
او مریم است و لایق شأن پیمبری است
چون آفتاب، سُنت او ذره پروری است
قرآن ناطق است که از هر بدی، بری است
قدیسه هست و بانوی ملک قداست است
قدرش فراتر از شب قدرِ فِراست است
دختر که بود ام ابیها لقب گرفت
همسر که شد حبیبه ی یکتا لقب گرفت
مادر که گشت سرور زن ها لقب گرفت
در زندگی یگانه ی دنیا لقب گرفت
با آنکه درک شوکت او کار خاتم است
فرصت برای شرح مقامات او کم است
دنیا مجال نیست که او بی نهایت است
هر نکته از کرامت او صد حکایت است
این شاعرانگی سندش در روایت است
روز ظهور فاطمه، صبح قیامت است
آن روز قدر فاطمه فهمیده می شود
با حکم او بساط جزا چیده می شود
روزی که چشم ها همه حیران رحمت اند
یک مشت دلسپرده به دنبال فرصت اند
حتی پیمبران که بزرگان امت اند
چشم انتظار شافع روز قیامت اند
زهراست آنکه کار شفاعت به دست اوست
آری که اختیار قیامت به دست اوست
ای سیب دلربا که نصیب علی شدی
محبوب مصطفی و حبیب علی شدی
با گوشه ی نگاه طبیب علی شدی
در شورش زمانه، شکیب علی شدی
نامت کنار نام خداوند خورده است
جان علی به جان تو پیوند خورده است
در مردمی که جهل به آن ها سوار شد
دختر به گور کردنشان افتخار شد
تو آمدی و عزت زن آشکار شد
این روح غرق عاطفه، صاحب وقار شد
در مکتبی که نام تو در صدر نام هاست
یک زن، تجلی صفت رحمت خداست
خورشید سر گذاشته بر پای شوکتت
جبریل پر کشیده به بام ارادتت
سجاده چهره سوده به درگاه طاعتت
ایاک نعبد است گواه عبادتت
مادر ندیده ایم به این اوج بندگی
در بندگی نمونه و در کار زندگی
تیغ علی که شهره به هر کارزار شد
خم شد به پای بوسی تو، ذوالفقار شد
برخواست موج و در قدمت آبشار شد
پاییز سمت خانه ات آمد بهار شد
در هر چمن طراوت گل ها به بوی توست
حتی صفای جنت الاعلی به بوی توست
تو آن ملیکه ای که سراپا وقار بود
حوریه ای که چادر او وصله دار بود
همسایه با دعای شبت برقرار بود
آل عبا به محور تو استوار بود
قرآن ناطقی تو و قرآن داورت
بوده است همچون آینه ای در برابرت
ای رشک ساکنین جنان بیت ساده ات
دست قضا و پای قدر در اراده ات
زرین رکاب چرخ غلام پیاده ات
صبر وحیا دو ویژگی فوق العاده ات
صبر تو در مسیر خدا بی نظیر بود
سعی تو داد خواه امیر غدیر بود
روزی که خطبه خواندی و قرآن زبان گرفت
جان دادی و به سعی تو اسلام جان گرفت
آهی کشیدی و نفس آسمان گرفت
آهت رسید و دامن طاغوتیان گرفت
این ننگ بر حکومت شان ماند تا ابد
باید که شرح داغ تو را خواند تا ابد
می سوختی هرآینه، پروانه شاهد است
دستاس گریه کرد به تو، شانه شاهد است
بر غربت تو گریه ی مردانه شاهد است
از چاه آب آوری و خانه شاهد است
وقتی به سمت چاه می افتاد راه تو
بالا می آمد آب، به شوق نگاه تو
روزی که کارنامه ی اسلام دود شد
سکان دین اسیر هوای یهود شد
بی حرمتی، جوابِ سلام و درود شد
دستت به دستگیری امت کبود شد
راه علی گرفتی و گشتی فدای او
بودی در اوج غربت او آشنای او
#سید_روح_الله_موید
#شهادت_امام_هادی علیه السلام
السلام ای هدایت مطلق
ای امام تمام خوبی ها
ای امید همه گنهکاران
مظهر مستدام خوبی ها
ای چراغ مسیر گمراهان
آفتاب امید ما هستی
نور چشم علی و زهرایی
دهمین نور کبریا هستی
نور شمس الشموس داری که
به تو ابن الرضا لقب دادند
دستمان را گرفته ای که تو را
هادیَ الاشقیا لقب دادند
نام زیبایتان علی باشد
مثل کرار هم جگر داری
پسر حضرت جوادی پس
ارث آقایی از پدر داری
روشن از آستان تو هر چشم
مست از ذکر نام تو هر گوش
تا که دید آن سپاه غیبی تو
متوکل ز ترس شد بی هوش
ای همه انبیا هواخواهت
ای هزاران ملک هوادارات
ایستادند اولیای خدا
به ادب روبروی دربارت
حرمت آنچنان صفا دارد
که به دل ها سرور آمده است
زائرت فکر میکند با خود
مثل موسی به طور آمده است
در ضریح تو نور خوابیده
گنبدت آبروی خورشید است
آفتاب هدایت عالم
از همین آستانه تابیده است
جامعه خواندم و به تو گفتم
اعتقادی زلال می خواهم
تا بگویم همیشه مدح علی
من زبان بلال می خواهم
مثل میثم مرا ولایی کن
تا نفس هست با علی باشم
مثل قنبر مرا هدایت کن
نوکر مرتضی علی باشم
نظری کن به سائل کویت
سائلت جز شما نمی خواهد
راستی ای بزرگ سامرّا
سامرایت گدا نمی خواهد؟
ای که در هر رگت کرم جوشد
جود از دولت پدر داری
(دوستان را کجا کنی محروم)
(تو که با دشمنان نظر داری)
ای فدای غریبیت آقا
مثل اجداد خود غریبی تو
گرچه در اوج عزتی اما
جان فدایت که غم نصیبی تو
بس که آتش زدند بر جانت
از جفای زمانه آب شدی
آه از این غصه، خاک بر دهنم
دعوت مجلس شراب شدی
آه از این هم جواری و صحبت
او کجا خصم روسیاه کجا؟
آه ای چرخ خانه ات ویران
او کجا مجلس گناه کجا؟
هتک حرمت شدی ولی آقا
دشمنی بود و خیزرانی نه!
پیش آن جمع بی حیا آن روز
مجلسی بود و دخترانی نه!
آه از ماجرای مجلس شام
یک طرف طشت و رأس نورانی
یک طرف قصه ی کنیزی بود
آه ای روضه خوان چه میخوانی؟
روضه خوان ها چرا نمی گویند
آخر مجلس شراب چه شد؟
آمد و بوسه داد بر لب ها
ناگهان حالت رباب چه شد؟
داغ اصغر براش کافی بود
طاقت این همه فراق نداشت
زخم ها باز تازه می گشتند
شام چیزی کم از عراق نداشت
روضه سخت است روضه ناموسی است
آل عصمت نظاره می کردند
دست گستاخ مردک شامی
به سکینه اشاره می کردند
مضطرب سوی عمه اش آمد
عمه این بی حیا چه می خواهد؟!
پدرم را که تشنه لب کشتند
دگر از جان ما چه خواهد؟
#سید_روح_الله_موید
هرکس به ره حسین بشتافته ست
آقایی عالمین را یافته است
در خلق ، حسین بن علی ، بی همتاست
این تافته را خدا جدا بافته است...
#سید_روح_الله_موید🌱
#الحمدالله_الذی_خلق_الحسین_ع