#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
شب بود و اشک بود و علی بود و چاه بود
فریاد بیصدا، غم دل بود و آه بود
دیگر پس از شهادت زهرا به چشم او
صبح سفید همچو دل شب سیاه بود
دانی چرا جبین علی را شکافتند؟
زیرا به چشم کوفه عدالت گناه بود
خونش نصیب دامن محراب کوفه شد
آن رهبری که کعبه بر او زادگاه بود
یک عمر از رعیت خود هم ستم کشید
اشک شبش به غربت روزش گواه بود
دستش برای مردم دنیا نمک نداشت
عدلش به چشم بینگهان اشتباه بود
همصحبتی نداشت که در نیمههای شب
حرفش به چاه بود و نگاهش به ماه بود
مولا پس از شهادت زهرا غریب شد
زهرا نه یار او که بر او یک سپاه بود
وقتی که از محاسن او میچکید خون
عباس را به صورت بابا نگاه بود
«میثم!» هزار حیف که پوشیده شد ز خون
رویی که بهر گمشدگان شمع راه بود
#غلامرضا_سازگار
۹ فروردین ۱۴۰۳
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
دو دیده از غم یارم پر از ستاره کنم
هوای فاطمه کرده دلم چه چاره کنم
بیا به تیغ خود ای خصم دون سرم بشکن
که بعد فاطمه از عمر خویش سیرم من
اگر چه می شکند قلب زار دختر من
بیا که دیده به راهم نشسته همسر من
بیا ببین که چنان مرغ پر شکسته شدم
زبی وفایی این اهل کوفه خسته شدم
بیا که داغ دلم را به جز تو خاتمه نیست
بیا بیا که به مسجد دوباره فاطمه نیست
ببا که فکر جوان مردنش علی را کشت
بیا که یاد کتک خوردنش علی را کشت
زخاطرم نرود قصه در و دیوار
بیا که قصه سیلی دهد مرا آزار
اگر چه تیغ تو لرزه به ماسوا انداخت
غلاف تیغ مغیره مرا زپا انداخت
به تازیانه نگویم دگر چها کردند
زدند و فاطمه ام را زمن جدا کردند
بیا بیا که دگر من غریب و تنهایم
تمام عمر عزادار داغ زهرایم
#عبدالحسین
۹ فروردین ۱۴۰۳
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
با کولهبار نان، شبِ آخر قیام کرد
مردی که هرچه داشت به کف وقف عام کرد
یک در میان جواب سلامش نمیرسید
آن که خدا به هر قدم او سلام کرد
هم جود کرد و هم به خودش ناسزا شنید
او باز هم مقابلشان احترام کرد
از غربتش به قول خودش بس، که روزگار
با مرتضی معاویه را هم کلام کرد
بر دوش اوست چرخش دنیا ولی بر آن
طفلی نشست و حس نشستن به بام کرد
بعد از نماز نافلهی شب بلند شد
سمت مدینه فاطمهاش را سلام کرد
با این سلام روضهی آخر شروع شد
با خاکهای چادر زهرا تمام کرد
غمگینترین امیر! الهی که بشکند
دستی که خنده را به لب تو حرام کرد
هفتآسمان به جوش و خروش آمده مرو
آن را علی به گوشهای از چشم رام کرد
جای صلات ماذنه با صوت مرتضی
حی علی العزای علی را پیام کرد
بیدار کرد قاتل خود را که حاضرم…
با شوق خویش خون خودش را به جام کرد
تا ضربه خورد عالم و آدم به سر زدند
در عرش و فرش گریه، خواص و عوام کرد
تا ضربه خورد خنده به لبهای او نشست
گویا به زهر تیغ, عسل را به کام کرد
دستی به روی دوش حسن تا به خانهاش
هر کوچه را به خون سرش سرخ فام کرد
درخانه زینب است رهایم دگر کنید
آری رعایت دل او را امام کرد
زهراست کعبه و حجرش زینب است و بس
روی جبین دختر خود استلام کرد
آری رعایت دل زینب سفارش است
وای از دمی که بنت علی رو به شام کرد
آن دختری که سایهی او هم ندیدنی است
چشمان بد به دور و برش ازدحام کرد
یک بیحیا که دید کنیزی نمیبرد
از آل مرتضی طلب یک غلام کرد
#موسی_علیمرادی
۹ فروردین ۱۴۰۳
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
رسید وضعِ مُقَدّر ، تَهَدَّمَت وَالله
رسید وقت مُقَرّر ، تَهَدَّمَت وَالله
صدای صیهه ای از آسمان به گوش رسید:
شکست سجده ی حیدر ، تَهَدَّمَت وَالله
تمام عرش به هم ریخت از نوای علی
شکافت فرق مطهّر ، تَهَدَّمَت وَالله
ز ضربِ خارجیِ بی حیا به وقت سجود
به ضربِ کینه و خنجر ، تَهَدَّمَت وَالله
گرفت خاتمه « سُبحانَ رَبّیَ الاَعلَی »
به « فُزتُ » گشت مُغَیّر ، تَهَدَّمَت وَالله
نمازِ صبحِ خودش را تمام کرد امام
به حال زخمی و مُضطر ، تَهَدَّمَت وَالله
محاسنش به دمششدخضاب درمحراب
وَلیّ حضرت داور ، تَهَدَّمَت وَالله
یگانه زاده ی کعبه ، یگانه قبله ی دهر
یگانه جان پیمبر ، تَهَدَّمَت وَالله
شبیه فاطمه اُفتاد روز های پسین
علی به بالش و بستر ، تَهَدَّمَت وَالله
کنارِ بستر او شاهزادگانش سخت...
...کنند گریه چو مادر ، تَهَدَّمَت وَالله
امان ز هِق هِقِ زینب ، امان ز کُلثومش
امان ز ناله ی دختر ، تَهَدَّمَت وَالله
ندا رسید :«علی کشته شد» ،زمان لرزید
ندا رسید سراسر : " تَهَدَّمَت وَالله"
مهی دو شقّه فِتادست در برِ زینب
سری شبیه به اختر ، تَهَدَّمَت وَالله
گذشت و قصّه ی موج بلارسید به طَف
دوباره روضه ی یک سر ، تَهَدَّمَت وَالله
سری به نیزه بلند است در برِ زینب
سرِ عزیزْ برادر ، تَهَدَّمَت وَالله
#محمدعلی_نوری
۹ فروردین ۱۴۰۳
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
مهمانِ دختر است علی ، جز نمک نخورد
یک ظرف شیر بود ولی جز نمک نخورد
دختر به گریه گفت که مهمانِ من مرو
شالش گرفت حلقهی در : جانِ من مرو
پیشِ یتیمها پدری سر به زیر رفت
این بارِ آخر است که با ظرف شیر رفت
مسجد رسید روضهی خود را به پا کُنَد
مسجد رسید قاتل خود را صدا کند
تا ضربه خورد بُغضِ پریشانیاش شکست
تا ضربه خورد صفحهی پیشانیاش شکست
جبریل پیشِ ضربهی او شهپرش گرفت
از بس شدید بود که زهرا سرش گرفت
اُفتاده است بر رویِ سجاده پیکرش
اُفتاده مثلِ فاطمهاش وای با سرش
محراب غرق آتش و سیلی و دود شد
سر ضربه خورد گوشهی چشمش کبود شد
خَم شد گمان کنم که به دیوار خورده است
شاید به پهلویش نوکِ مسمار خورده است
خون میچکید از سر و روی و محاسنش
زهرا رسیده بود ، در آغوش محسنش
رویِ عبای سرخ ولی خانه میرود
چشم انتظار دارد علی خانه میرود
آهسته گفت آه عبا را رها کنید
زینب دَمِ در است مرا رویِ پا کنید
ماندم حسن که زیر بغلهاش را گرفت
یا باز چشم زینب کبراش را گرفت
اینبار شُکر حق که زینب عبا ندید
اینبار شکر حق که او بوریا ندید
#حسن_لطفی
۹ فروردین ۱۴۰۳
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
برداشت سر ز سجده و در دَم سرش شكست
با ضربتي ، نمازِ مجسّم ، سرش شكست
از شرم ، سرخ شد به فلك صورت فلق
خورشيد بي قرينه ي عالم سرش شكست
سر در نيام خويش فرو بُرد سَيفِ او
وقتي به تيغ زاده ي مُلجَم سرش شكست
پيشاني مقدّس او تا شكاف خورد
بين بهشت حضرت آدم سرش شكست
در عرش قلب حضرت زهرا كباب شد
وقتي قرار سينه ي خاتم سرش شكست
گيرم نمي رسيد نداي "تهدّمت"
من خود به گوش خويش شنيدم، سرش شكست
پيوستگيِّ ابرويش از هم گُسسته شد
از بس به دست حادثه، مُحكَم سرش شكست
تكرارِ جاودانه اي از بوتراب بود
مردي كه در حوالي عَلقَم سرش شكست
بعد از علي و مُسلمِ تنها ، در اين ديار
---تفسيرْگويِ سوره ي مريم*سرش شكست
*اشاره به حضرت زينب عليهاسلام
#محمد_قاسمی
۹ فروردین ۱۴۰۳
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
کس نمی داند چها بر قلب مولا میگذشت
لحظه های آخرش با یاد زهرا میگذشت
دخترش را کرد آرام و سپس در را گشود
گفت کاش آن روز زهرایم به پشت در نبود
در که شالش را گرفت از دل قرارش را گرفت
یادش آمد میخ در دار و ندارش را گرفت
شال خود محکم ولی در را علی آهسته بست
یادش آمد ضربِ در پهلوی زهرا را شکست
تا قدم در کوچه ها زد لرزه بر پایش فتاد
یاد آن روزی که بین کوچه زهرایش فتاد
یادش آمد باز تنها یاورش را میزدند
دستهایش بسته بود و همسرش را می زدند
تا در مسجد فقط میکرد مولا زمزمه
فاطمه یا فاطمه یا فاطمه یا فاطمه
گریه میکرد و دعا می کرد یارب یا مجیر
که علی را دیگر از این مردم دنیا بگیر
سجده آخر دعای مرتضی شد مستجاب
تیغ اشقی الاشقیا بشکست فرق بوتراب
خورد با صورت زمین شیر خدا از حال رفت
در همان لحظه دلش یک لحظه تا گودال رفت
دید در گودال آن خدّالتریب افتاده است
بین یک لشکر حسین او غریب افتاده است
یک طرف در بین مقتل دست و پا میزد حسین
یک طرف بر روی تل زینب صدا میزد حسین
دور تا دورِ حسینش چشم تا می کرد کار
نیزه بود و نیزه بود نیزه بود و نیزه دار
گفت ای نامرد کمتر بین خون تابش بده
یا مَبُر سر از تنش یا لااقل آبش بده
#عبدالحسین
۹ فروردین ۱۴۰۳
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
آن شب غمش لرزه به ارکان فلک می زد
فزت و رب الکعبه آتش بر ملک می زد
کعبه شب میلادش از یک سو ترک برداشت
این بار انگار از هزاران سو ترک می زد
گویا برای زخم های کهنه اش می خواست
عمری اگر هر شب فقط لب بر نمک می زد
گویا برایش نخلها هم گریه می کردند
با چاه نخلستان اگر حرف از فدک می زد
بر قاتلان همسرش هر روز بر می خورد
آری خدا اینگونه صبرش را محک می زد
آری علی را در میان کوچه ها کشتند
روزی که قنفذ داشت زهرا را کتک می زد
#مهدی_محمدی
۹ فروردین ۱۴۰۳
#امیرالمومنین_شهادت
#شب_نوزدهم
خیره به اسمان شده این دیده ی ترم
من بی کس همیشه تاریخ حیدرم..
یک روز آب خوش به گلویم نرفته ست
از ابتدا غریب مرا زاد مادرم
افطار تلخ من به نمک باز میشود
خرما چرا گذاشته زینب برابرم
ای کوفه خوش بخواب علی رفتنی شده
راحت شدید از من و فریاد منبرم
وقت اذان شدست مهیای رفتنم
شمشیرتان کجاست بکوبید بر سرم
الله اکبر! اشهد حیدر بلند شد...
یارب گواه باش که پر گشته ساغرم
فزت و رب کعبه!سرم غرق خون شده
این را برای فاطمه سوغات میبرم
من را رها کنید خودم راه میروم
حالا که ایستاده دم خانه دخترم
زینب بمان به خانه که خانه ست جای تو..
این کوچه نیست جای تو ای بانوی حرم
از کوچه رد شدن به تو یکروز میرسد
از حال و روز کوفه ی آنروز مضطرم
فریاد میزنند ببینید اسیر را
فریاد میزنی که خدا نیست معجرم
فریاد میزنند که خیراتشان دهید
فریاد میزنی که زنسل پیمبرم
فریاد میزنند که زینب حسین کو؟
فریاد میزنی که به نیزه است دلبرم
#سیدپوریا_هاشمی
۹ فروردین ۱۴۰۳
#امیرالمومنین_زمزمه
#شب_نوزدهم
از تیغ ابن ملجم کافر
که شد سرم غرقاب خون یکسر
آمد به یادم خون میخ در
زهرا کجایی
از بس که خون رفت از سرم، اصلاً
ببین ندارم قوتی در تن
حسن شده عصای دست من
زهرا کجایی
در بین محراب ای گل پرپر
مانند تو خوردم زمین با سر
ای وای من ای وای من ای وای
خون لخته بر رُخم چکید ای وای
تا که سرم را بسته دید ای وای
رنگ از رخ زینب پرید ای وای
امون از این غم
روزم شده از غصه ها چون شب
طاقت ندارد دخترم زینب
ببینه من هستم به تاب
امون از این غم
افتاده ام من از نوا ای وای
هستم به یاد کربلا ای وای
ای وای من ای وای من ای وای
اگر که بر لب آمده جانم
اگر چه خون گرفته چشمانم
در زیر مرکب ها نمی مانم
ای داد و بیداد
ای وای من از گودی گودال
میشه تن حسین من پامال
از نیزه ی دشمن شود بی حال
ای داد و بیداد
وقتی تَرک میخوره آیینه
یکی با پا میکوبه رو سینه
ای وای من ای وای من ای وای
#محمود_اسدی_شائق
۹ فروردین ۱۴۰۳
#شب_نوزدهم
#ضربت_خوردن
وقتی نشست، تیغ به پیشانی علی
"فُزْتُ وَ رَبِّ" بود غزل خوانی علی
خشکیده باد چشمه ی آن سرزمین که شد
بی بهره از دو دیده ی بارانی علی
در جنگ، شیرِ بیشه و در خانه مردِ کار
این بود راه و رسمِ مسلمانی علی
جز در وصال فاطمه و شوق دیدنش
دنیا ندیده بود پریشانی علی
زینب چه حال داشت خدایا که می رسید
لحظه به لحظه، لحظه ی پایانی علی
مادر که رفت امید به غیر از پدر نداشت
گویا ز بعد رفتن حیدر خبر نداشت
#سید_روح_الله_موید
۱۰ فروردین ۱۴۰۳
#مولانا_امیرالمومنین_علی_علیه_السلام
#شب_ضربت_خوردن_امیرالمومنین
#شب_نوزدهم
#شب_قدر
#قصیده
چه کرد کوفه که حیدر بی احترام شود؟
کسی نبود که بر قلبش التیام شود
امام مظهر صبر خداست ای کوفه
چه کردهای تو که صبر خدا تمام شود؟!
نبود شأن علی بین کوفیان باشد
که با اهالی این شهر همکلام شود
مگر مرام علی بین شهر شهره نبود؟
چه میشود که چنین کوفه بیمرام شود؟
حرامزاده نبودند کوفیان اما
امان از این که شکمها پر از حرام شود
امان از اینکه سخنهای شبهدار خواص
دلیل اصلی گمراهی عوام شود
زبیر فکر نمیکرد بعد پیغمبر
به سوی فتنه رود دشمن امام شود
به جز ابوذر و مقداد و چند تن دیگر
کسی نبود که آماده قیام شود
عجیب نیست بدون علی، ابوموسی
به مکر و وسوسه عمروعاص خام شود
نخواست کوفه برای خدا جهاد کند
که خواست تیغ علی نیز در نیام شود
کسی مقابل دشمن سپر نخواهد شد
تمام کوفه اگر هم که قتل عام شود
نه این دلیل به حق بودن معاویه نیست
اگر که دور و بر باطل ازدحام شود
به منصبی نرسد در حکومت علوی
کسی بخواهد اگر صاحب مقام شود
کسی بدون علی عاقبت به خیر نشد
اگرچه معتکف مسجد الحرام شود
خوشا کسی که علی میشود خریدارش
به خانهاش رود و بنده و غلام شود
خوشا به حال هر آنکه شهید راه علی است
و دفن در نجف و وادی السلام شود
رسید کار به جایی که روز عاشورا
حسین، کشته و غارت زده خیام شود
رقابت است سرش را که زودتر ببرد
رقابت است سرش قسمت کدام شود
رسید کار به جایی که اهل بیت علی
اسیر و راهی بازار شوم شام شود
نشستهایم که یک روز منتقم برسد
نشستهایم فقط وقت انتقام شود
#آرش_براری
۱۰ فروردین ۱۴۰۳