eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
748 دنبال‌کننده
26 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دیروز اثر به اشک و آهم دادند امروز در این حرم پناهم دادند فردا به تمام عاشقان خواهم گفت: در حصنِ ولایت تو راهم دادند استاد
دَحْوُ الْاَرْضْ راه جان و راه جانان گشت طی جامِ دَحْوُ الْاَرْضْ شد لبریز مَیْ دستِ حق آورده نور پاک را گسترش می داد اینجا خاک را هرچه می بینید از آنِ خداست کُلِّ هستی تحتِ فرمانِ خداست می رود از خاکْ آبِ چشمه ها می درخشد آفتابِ چشمه ها از افق مِهرِ خداوندی دمید شد ز دَحْوُ الْاَرْضْ بِیْتُ الَّه پدید روز دَحْوُ الْاَرْضْ روز نعمت است روز مِهر و روز لطف و رحمت است بود تقدیر خداوندِ مُبین تا گذارد پایْ انسان بر زمین از عنایات خداوندِ جهان این زمین گردید جای مردمان این زمین را انبیا دادند نور وز قدوم اولیاءاش یافت شور نور خیل انبیا اینجا نشست شور عشق اولیا در ما نشست از جمیعِ انبیا و اولیا سوی ما تابید نور مصطفی مصطفی ختم رُسُل ، خورشید عشق آسمان را جلوه ی جاوید عشق در نبی بنگر ز حق منشور را آمد و آورد با خود نور را این زمین چون وادی طور است طور مکّه چون یثرب همه نور است نور می درخشد عشق در ارض و سما در نجف چون کاظمین و سامرا می درخشد عشق دائم بر زمین از مزار آفتابِ هشتمین بعد هر سُوءُالْقَضا ، حُسْنُ الْقَضا بنگر ای دل بر زمین نینوا عشق از کرب و بلا کرده طلوع گشت دَحْوُ الْاَرْضْ از اینجا شروع کربلا این سرزمین عاشقان خاک او دُرِّ ثَمینِ عاشقان کربلا این وادی عشق و جنون ترجمان چشم های لاله گون کربلا تصویرِ مِصْباحُ الْهُدی ست کربلا زیباترین شهرِ خداست کربلا این آرزوی اهلِ دل خاک او شد آبروی اهلِ دل ** محمود تاری «یاسر»
مسافر وصال زائر قبر رضایم که تو را می طلبم آمدم نزد رضا از تو رضا می طلبم تا به وصل تو رسم در حرم پاک رضا مُحرم کوی رضا گشته صفا می طلبم سُفره ی مِهر خودت را به روی من بِگُشا من ازین سُفره فقط نان و غذا می طلبم گفتم اظهار گدایی نکنم پیش امام رسد اینجا ز دَر و بام ، گدا می طلبم ای که ایوانِ طلایِ دل هر خسته دلی وعده ی وصل به ایوان طلا می طلبم این که بیمار شدم از غم هجران شماست تو طبیب و ز وصال تو دوا می طلبم ای که دست تو بُوَد پنجره فولادِ دلم از فراق تو مریضم که شفا می طلبم از شما حال و هوایی به وجود آمده است وصل تان را به همین حال و هوا می طلبم نَفْسِ اَمّاره ی من کرده مرا از تو جدا من کی از نَفْسِ بَد اندیش جفا می طلبم خسته از راه رسیدم به حریم رضوی تشنه لب آمده ام آب بقا می طلبم آمدم در حرمِ شاه خراسانی خویش از شما تذکره ی کرب و بلا می طلبم ای دلت سوخته از داغ حسین بن علی سوزی از قلب شما را ز وفا می طلبم با همان یَابْنَ الشَبیبی که بفرمود رضا اشک از بهرِ چنین شور و نوا می طلبم «یاسرم» چشمِ امیدم همه بر دست شماست فقط از دست شما لطف و عطا می طلبم ** محمود تاری «یاسر»
؛ هر کسی آمده از شاه و غلام و بَرده وسط صحن و سرای حرمت بی پَرده سر تعظیم به سوی قدمت خم کرده به امیدی به خدا عرض سلام آورده... ...زائری که همه‌ی دار و ندارش هستی همه جا و همه‌ی عمر کنارش هستی مُرده‌ام، آمده‌ام تا که تو جانم بدهی مثل فرشِ حرمت خوب تکانم بدهی راه گم کرده‌ام و راه نشانم بدهی به پناه آمده‌ام تا که امانم بدهی اشتباهات مرا حُسن عمل می‌گیری مهربانی و مرا زود بغل می‌گیری عرشیان خاک تو را نقش به رخساره زدند خادمان گوش به فرمان تو نقاره زدند حوض‌های حرمت یکسره فواره زدند شعله‌ی عشق به جان من بیچاره زدند برسان بر لب خشکیده‌ی ما پیمانه بده پیمانه‌ای از کوثر سقاخانه هر که بر پای تو افتاد، بها می‌گیرد  "یا رضا خانه‌ات آباد" نوا می‌گیرد با نخ پنجره فولاد شفا می‌گیرد وسط صحن گوهر شاد دعا می‌گیرد وا شده هر گره‌ی کور به نام پسرت ای فدای تو و این لطف و مرام پسرت خجل از روی تو هستم به جوادت سوگند مست گیسوی تو هستم به جوادت سوگند حاجی کوی تو هستم به جوادت سوگند همه جا سوی تو هستم به جوادت سوگند تا که شد سفره‌ی تو پهن، وفادار شدم بی بها بودم و در صحن، بهادار شدم نور رحمانی حق هستی و تابان هستی تو برای من قحطی‌زده باران هستی تا ابد شاه رئوفی و رضاجان هستی تو مرا جانی و جانانی و سلطان هستی بی تو من دلهره‌ی کرب و بلا را دارم با تو من تذکره‌ی کرب و بلا را دارم ** جهت گریه‌ی ما تا به ابد معلوم است بین ما گریه برای دگران مذموم است بیشتر آن چه که در روضه‌ی ما مرسوم است روضه‌ی یابن شبیب تو بر آن مظلوم است روضه خواندی و همه اهل مصیبت شده‌ایم گریه‌کن‌های لب جد غریبت شده‌ایم قدرت بر روی پا، پاشدنش را بُردند وقت غارت شد و کل بدنش را بُردند ته گودال عقیق یمنش را بُردند نیزه‌داران ز تنش پیرهنش را بُردند خون او با جگر بادیه آمیخته شد آیه‌های بدنش سخت به هم ریخته شد
سلام حضرتِ سلطان! سلام اقبالم! شدم گدای حریمت، به خویش می‌بالم فقط غبار تورا می‌کشم به چشم تَرم فقط مسیر تورا می‌روم در این عالَم دوباره درد خودم را نگفته یادم رفت مرا کنار ضریحت شفا بده، لالم به مستمندی‌ام اینجا همیشه مفتخرم ز حاجت نگرفته همیشه خوشحالم چو دامن تو گرفتم به دامت افتادم چه خوب! در حرم تو شکسته شد بالم غلامی تو شده کار هر شب و روزم همیشه از کرم توست رزق هر سالم از آن زمان که شده سُفره‌ام بنام جواد زیادتر شده والله برکتِ مالم مرا بخر که مُحَرم دوباره گریه کنم دوباره فکر سیاهی و پرچم و شالم اگر که قبل عزای حسین جان دادم بیا عزیز دلم با حسین، دنبالم ** صدای ضجه‌ی مادر، همیشه محزون است سرت به نیزه چرا رفته ماهِ گودالم؟! لباس پاره تنت بود، کوفیان بُردند شهید بی‌کفنم از غم تو می‌نالم
صید این صحرا همه آهوست یاهویی بزن وَحدهُ را وقت إلّاهوست آهویی بزن از خراسان می دمد خورشید، والشمسی بخوان صبح نزدیک است آری پرده را سویی بزن جان همه صحن و سرای اوست، اسفندی بسوز دل همه فرش رواق اوست، جارویی بزن چلچراغی نیستی گر در شبستان، لااقل قطره‌ی اشک زلالی باش و سوسویی بزن راه اگر دور است نزدیکان او کم نیستند نامه‌ای بنویس و بر بال پرستویی بزن ای دل از رفتن مشو غافل، رسیدن با تو نیست هر طرف رو می کنی دریاست، پارویی بزن
خدا روز ازل ما را به عشقت آشنا کرده چه عشقی که مرا از قید این عالم رها کرده نه اربابم، نه سلطانم، خدا را شکر می‌گویم که ما را در حریم حضرت سلطان، گدا کرده عزیز هر دو عالم شد، به بزم عشق مَحرم شد کسی که رو به درگاهِ علی موسی الرضا کرده نگاهش رحمت و رأفت، وجودش پاکی و عصمت خدا در " اِنَّمایش " حق مطلب را ادا کرده همه در حسرت جنت، خدا هم از سَرِ رحمت دری را از حرم سوی بهشت خویش وا کرده ولی جنت نمی‌آید به چشم زائرت وقتی... ...شبی را در کنار تو سحر کرده، صفا کرده خجالت می کشم وقتی که می‌آیم حضور تو ترحم کن به این بنده که سر تا پا خطا کرده به سقاخانه‌ات بردم پناه از درد و بیماری چه سقاخانه‌ای که درد عالم را دوا کرده همه آیینه‌ها لبیک می‌گویند آن کس را که یکبار از صمیم دل تو را خوانده صدا کرده قسم بر خطّه‌ی طوست، قسم بر شوق پابوست زیارت‌های مخصوصت، دلم را مبتلا کرده دلا بنگر افاضاتش، ببین بحرِ کراماتش ببین نور ضریحش بی خدا را با خدا کرده معطل کردن سائل به پشت در مرامش نیست به هر کس آمده در این حرم فوراً عطا کرده نمی‌گوید گنهکاری، نمی‌گوید خطا داری فقط آغوش بگشوده، محبت‌ها به ما کرده نرفته از حرم بیرون، کسی مأیوس یا محزون حوائج را به لطف و رحمتش یک‌یک روا کرده تشرف در حرم با اختیار خویش ممکن نیست یقین دارم که زهرا مادرش ما را دعا کرده قیامت هست پشت پنجره فولاد، یعنی که خدا قبل از قیامت شور محشر را به پا کرده چه سِرّی هست در پایین پایش هر که می‌آید تمنای زیارت از نجف تا کربلا کرده ** صفا در قلب این صحن و، بساط روضه هم پهن و دو چشمم اشک می‌بارد، هوای نینوا کرده قسم بر نور عین تو، به فَابکِ لِلحسینِ تو تو می‌دانی که عاشورا به قلب ما چه‌ها کرده قسم بر پلک مجروحت، قسم بر جدّ مذبوحت... چه کس با یک غریبِ بی دفاع اینگونه تا کرده؟ برو در قتلگاه ای دل، ببین آن بی حیا قاتل چگونه نیزه‌ها را در دل گودال جا کرده؟ تو را گیرم که دشمن کشت با لب‌های عطشانت تنت را بی کفن روی زمین، عریان چرا کرده؟ صدای مادرت پیچیده در عالم که می‌گوید: بمیرم...بی کفن، جا در میان بوریا کرده بُنَیَّ روی دامان خودم بودی، خودم دیدم چگونه قاتلت با خنجرش سر را جدا کرده
زائر چشم انتظار به دنبال تو می گردم درین صحن و سرا مولا کنار مرقد پاک علی موسی الرّضا مولا درین وادی قدم بگذاشتم ای یوسف زهرا به اشک زائران جدّ خود بازآ ، بیا مولا منم آهوی سرگردان درین صحرا ، نگاهی کن که صیّاد از پِی ام افتاده با تیر جفا مولا نباشد هیچ جا بهتر ازین وادی ، عنایت کن به دیدار تو نائل گردم اینجا از وفا مولا هوای دیدن رویت به سر دارم ، کرم فرما چه خوش باشد وصال اینجا، درین حال و هوا مولا خراسان آمدم صدها امید و آرزو دارم که باشد جمع آنها دیدن روی شما مولا منم آن زائر لب تشنه ای کز بهر دیدارت ز سقّا خانه اش نوشیده ام آب بقا مولا اگر اینجا به دیدار شما نائل نگردم من کجا باید روم آقا ، کجا مولا کجا مولا منم سائل ترین سائل برای وصل چشمانت گدای این دَرَم آری ، گدایم من گدا مولا بگیر اینجا دو دستم را ، نجاتم ده ز عصیان ها تو کشتیّ عطا باشی منم غرقِ خطا مولا یقین دارم ز مشهد می روی کرب و بلا آقا بِبَر قلب مرا با خود به سمت کربلا مولا از آنجا که حسین بن علی را جانِ جان هستی بُوَد جان و دلت هم مشهد و هم نینوا مولا برای غربت جدّت رضا خونین جگر داری برای این شهید از کینه ی خصم دَغا مولا چو مرغی در میان حُجره می زد بال و پر امّا نشد از پیکر گلگون سرِ پاکش جدا مولا سرِ پاکی جدا شد از تن و زینب تماشا کرد چه حالی داشت آنجا خواهر خون خدا مولا تأسی می کند هر زائر اینجا با نفس هایت وَ باشد قلب «یاسر» با نوایت همصدا مولا ** محمود تاری «یاسر»
علیه‌السلام 🔹دریای رحمت🔹 خوشا آن غریبی که یارش تو باشی قرار دل بی‌قرارش تو باشی خوشا آن‌که تنها تو را دوست دارد چه خوش‌تر اگر دوستدارش تو باشی ز بیداد پاییز هم غم ندارد هر آن دل که باغ و بهارش تو باشی خوشا آن گدایی که تنهای تنها کناری نشیند، کنارش تو باشی... بر آن محتضر می‌برم رشک هر شب که شمع شب احتضارش تو باشی... خوشا آن‌که یک عمر پروانه‌ات شد که یک لحظه شمع مزارش تو باشی... شعاری به پیشانی خود نوشتم خوشا آن‌که تنها شعارش تو باشی گدایم گدایم گدایم گدایم گدای علی بن موسی الرّضایم... چه غم گر گنه‌کار و نامه‌سیاهم علی بن موسی الرضا داد راهم امام رئوفی که عالم فدایش کرم کرد و داد از عنایت پناهم... سراپا شدم غرق دریای رحمت نگویید دیگر که غرق گناهم همه روی گردانده بودند از من رضا کرد با چشم رحمت نگاهم... به جز دامن آل عصمت نگیرم به غیر از رضای رضا را نخواهم چو می‌خواست راهم دهد از کرامت عطا کرد، سوز دل و اشک و آهم اگر خوار بودم، اگر پست بودم رضا داد قدرم، رضا داد جاهم... گدایم گدایم گدایم گدایم گدای علی بن موسی الرّضایم...
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است حتی فرشته‌ای که به پابوس آمده انگار بین رفتن و ماندن مردد است اینجا مدینه نیست نه اینجا مدینه نیست پس بوی عطر کیست که مثل محمد است؟! حتی اگر به آخر خط هم رسیده‌ای اینجا برای عشق، شروعی مجدد است جایی که آسمان به زمین وصل می‌شود جایی که بین عالم و آدم زبانزد است هرجا دلی شکست به اینجا بیاورید اینجا بهشت ـ شهر خدا ـ شهر مشهد است
علیه‌السلام 🔹دورِ نزدیک🔹 تازه دانستم نه با آب و نه با نان زنده‌ام تازه فهمیدم نه با جسم و نه با جان زنده‌ام تازگی‌ها باورم شد این‌که مثل هر غریب دورتر از خود دلی دارم که با آن زنده‌ام هرکجا رفتم به چشمان من آمد خاک او دورِ نزدیکی که از او سخت حیران زنده‌ام گرم او بودم دریغا دیر فهمیدم که من با چه گرمایی در آغوش زمستان زنده‌ام.. سایه‌وار از خود ندارم هیچ دور از آفتاب هرکجا باشم به خورشید خراسان زنده‌ام
علیه‌السلام 🔹خاک‌بوسی کوثر🔹 حسی زلال داری و حالی زلال‌تر چشمان تو شده‌ست از این حس و حال، تر آری به خاک‌بوسی کوثر نشسته‌ای اشکی بریز از دل زمزم زلال‌تر آیینۀ نگاه تو تصدیق می‌کند در روشنی ندیده از او بی‌مثال‌تر لطفش به مرز معجزه نزدیک‌تر شده‌ست هر قدر آرزوی تو بوده محال‌تر دستان گرم او شده پاسخ‌ترین جواب وقتی که دست توست ز پرسش، سؤال‌تر :: پر می‌زند دلم به هوای زیارتش هر روز خسته‌حال‌ترم، خسته‌حال‌تر خود را کبوتر حرمش فرض می‌کنم هرگز ندیده‌ام ز خودم خوش‌خیال‌تر من نیز میروم که ببینم به چشم خود حسی زلال دارم و حالی زلال‌تر