eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
727 دنبال‌کننده
25 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بیابان بود و صحرا بود آنجایی که من بودم هزاران خیمه بر پا بود آنجایی که من بودم شمیم یاس یاسین دشت را پر کرده بود اما گلاب اشک زهرا بود آنجایی که من بودم قیام عاشقان راست‌قامت بود عاشورا قیامت آشکارا بود آنجایی که من بودم تمام سورۀ ایثار و آیات جوانمردی به هفتاد و دو معنا بود آنجایی که من بودم پیام روشن «اَلموت اَحلی مِن عسل» یعنی شهادت هم گوارا بود آنجایی که من بودم چرا آتش بگیرند از عطش گل‌های داودی اگر بین دو دریا بود آنجایی که من بودم کسی از اسب می‌افتاد پشت نخل‌ها، آری علم در دست سقا بود آنجایی که من بودم صدای بت شکستن در فضا پیچیده بود اما خلیل‌الله تنها بود آنجایی که من بودم شعاع آفتاب از مشرق گودال سر می‌زد که ثارالله پیدا بود آنجایی که من بودم عدالت زیر سم اسب‌ها پامال شد، آری ستم در حد اعلا بود آنجایی که من بودم شدم محو نگاه عمه‌ام زینب که در چشمش تمام دشت زیبا بود آنجایی که من بودم چرا آن روز تل زینبیه اوج عزت شد که چشم‌انداز فردا بود آنجایی که من بودم چه گل‌هایی که زیر بوته‌های خار پرپر شد مگر پاییز گل‌ها بود آنجایی که من بودم؟ هلال ماه نو وقتی نمایان می‌شد از محمل فقط یک نیزه بالا بود آنجایی که من بودم...
چه تفاوت بکند ناله کند یا نکند که دلِ سوخته را ناله مداوا نکند چه تفاوت بکند پا بکشد یا نکشد کاش میشُد خودش اینقدر تقلا نکند زهر اینبار چه دارد  متورم شده است زهر با این تنِ بیمار مدارا نکند این جوانی که کنار پدر اُفتاده زمین چه کند گریه اگر بر سرِ بابا نکند اینهمه جایِ جراحات برای شام است زهر هرچند که سخت است چنین تا نکند نَفَس آخر و با روضه‌ی ویرانه گریست نشُد او یاد غمِ عمه‌ی خود را نکند یادش اُفتاد که هم بازیِ او می‌اُفتاد سنگ رحمی به سرِ دخترِ نوپا نکند گفت دستم... سرِ زنجیر به دستش بستند پس از آن شِکوه‌ای از آبله‌ی پا نکند کاش میشُد که سرِ بام کسی ننشیند یا اگر رفت فقط شعله مُهیا نکند چادر عمه پناهش شد و نالید : سرم... چه کنم تاکه مرا زجر تماشا نکند - - - زنِ غساله چه فهمید  که میگفت به خود بهتر این است که این مقنعه را وا نکند
خورشید پنجم ------------- ای ماه منیر امام باقر بر عشق امیر امام باقر همنام گرامی محمّد والا و خطیر امام باقر فرزند امیر مؤمنانی از نسل غدیر امام باقر ای زاده ی عقل و بینش و عشق دانا و خبیر امام باقر خورشید امید پنجمینی آئينه مسیر امام باقر ای سرو همیشه سبز قامت در دشت کویر امام باقر در محضر آسمانی تو ما جمله حقیر امام باقر دل خسته رسیده ایم از راه ما را به پذیر امام باقر هستیم به درگه کریمت مسکین و فقیر امام باقر ای نور تجلّی امامت بر سائل خویش کن کرامت تو صبح سپیدِ بی قرینی فرزند امام چارمینی ای ماه که باقرالعلومی بر خاتم آسمان نگینی تفسیر زلال آفتابی تعبیر شکوه راستینی ای آیه ی روشن فضیلت آئينه ی مصحف مُبینی بر چشم فلک نشسته ای تو خورشیدی و روشناترینی پنجم گل بوستان ایمان سرچشمه ی جاری یقینی زیبنده چراغ آسمانی پاینده شقایق زمینی با هرچه سپیده همرکابی با هرچه سپیده همنشینی ای شاهد کربلای مظلوم از حنجر لاله ها طنینی ما مهر تو را به سینه داریم گلواژه ای از مدینه داریم ای حجّت حق ، ولیّ پنجم روشن ز رخت تمام انجُم با نام معطّر تو مولا گل کرده به روی لب تبسّم آید به نظر چراغ بینش وقتی که کنم تو را تجسّم با آن که تو آفتاب بودی گردیده مقام و رتبه ات گُم ای برده تو نان هر فقیری دستان تو داشت بوی گندم ای بوده کنار بینوایان ای خورده غم تمام مردم در پیش ستمگران تو بودی چون کشتی غرقِ در تلاطم جان‌ها ز غم تو آتش افروز دلها ز غم تو در تألم بر تربت تو نشسته آهم با قبر تو دیده در تکلّم ای آن که کرامت وسیعی آئينه ی عشق در بقیعی ای نور امید در مدینه وی صبح سپید در مدینه اشکم به عزای جانگدازت از دیده چکید در مدینه ای لاله ی پرپر ولایت ای گشته شهید در مدینه چون قامت مرتضی ز ماتم قدّ تو خمید در مدینه تو سوخته ای به یاد زهرا زآن شعله که دید در مدینه خون گشت دلت ز رنج مادر زآن رنج شدید در مدینه از داغ غم تو غرقِ در خون خورشید دمید در مدینه از آتش آه سینه ی تو شد شعله پدید در مدینه وقتی که تو از نفس فتادی اندوه رسید در مدینه وقتی که شهادتت رقم خورد بر بام دلم سیه عَلَم خورد ** محمود تاری «یاسر»
به نام خدا دو گل از شاخه افتادند پرپر یکی در کوفه آن یک در مدینه شکست از کشتیِ این بحر لنگر یکی در کوفه آن یک در مدینه دو مرد از آسمان حق دمیدند شهادت را به جان خود خریدند یکی از زهر کین آن یک ز خنجر یکی در کوفه آن یک در مدینه ندیدم این چنین مظلوم و تنها غریب و یکّه و بی یار مولا یکی پور عقیل آن یک ز حیدر یکی در کوفه آن یک در مدینه یکی با قلب خون چون ماهپاره یکی دل خسته بر دارُالاماره یکی لب تشنه آن یک نور کوثر یکی در کوفه آن یک در مدینه یکی جسم شریفش گشت در خاک یکی افتاده خونین جسم بر خاک یکی بی دل یکی با جسم بی سر یکی در کوفه آن یک در مدینه یکی اندوه او بر دل نشانند یکی بر خاک جسمش می کشانند وَ هر دو در غم و ماتم شناور یکی در کوفه آن یک در مدینه یکی بگریست بهرِ کام عطشان یکی گفتا میا کوفه حسین جان وَ هر دو با دل خون ، دیده ی تر یکی در کوفه آن یک در مدینه ** محمود تاری «یاسر»
دلم تنگ شده برسانید به آقا که دلم تنگ شده دلم از دوری تو سنگ تر از سنگ شده من فقط مال توام پس برسانم به خودت من که دنبال توام پس برسانم به خودتحال من لحظه به لحظه همه درد است و غم است سوختن مرهم دلتنگی ِ داغ حرم است آه در آه نفس می کشم و می سوزم آه در کنج قفس می کشم و می سوزم دلِ بیچاره مگر جز تو کسی هم دارد با همه داشته ها بی تو همش کم دارد من حسینی نشدم تا که رفاهم بدهند زخم خوردم که مگر پیش تو راهم بدهند روضه در روضه فقط اشک پناهم داده من اگر آمده ام فاطمه راهم داده ای فدای تنِ در دشت رهایت ای عشق بهتر از اشک نداریم برایت ای عشق منبر نیزه ی تو قبله نمایم شده است روضه ی تشنگی ات راه گشایم شده است کوفه از تشنگی ات خنده کنان بر می گشت لبت از خون گلوی پسرت تر می گشت بسترم پر شده از یاد تو ای کشته ی اشک زنده ی اشکم و امداد تو ای کشته ی اشک
پسر فاطمه(س) همه جا رفتم عاقبت شر بود زندگی بی تو شرم آور بود سر هر سفره ای نشستم‌حیف بخدا سفره تو بهتر بود زیر هر پرچمی اسیر شدم پرچم روضه های تو سر بود لا اوبالی شدم نفهمیدم چایی روضه مستی آور بود روضه خوان گفت رزق هرکس نیست روضه خوان گفت و گوش من کر بود پسر فاطمه نگاهم کن باز با گریه رو به راهم کن دوره گردم فقیر و بیچاره م تو مرا پای روضه شاهم‌کن من پشیمان رسیده ام تو ببخش دیده گریان رسیده ام‌تو ببخش قول مردانه آمدم بدهم با دل و جان رسیده ام تو ببخش در سرم غیر تو هوایی نیست غیر این بزم آشنایی نیست غیر این وادیِ محبت تو منِ آلوده را که جایی نیست آه عالیجناب رحمی کن باز بر این خراب رحمی کن تو در خانه ات نگاهم دار گوش من را بتاب رحمی کن ای کس و کار من امام حسین همه جا یار من امام حسین من همان جنس بنجل شهرم ای خریدار من امام حسین فرخنده
گریه برای حسین(ع) نفس چه فایده، وقتی که در هوای تو نیست بدا به حال گدایی که مبتلای تو نیست مرا به غیر خودت دست هیچکس مسپار کسی شبیه خودت فکر بنده های تو نیست نه اشک مانده برایم ،نه ناله های سحر چه کرده ام که دلم شامل عطای تو نیست دلم کبوتر هر بام می شود...افسوس.. خودت بگو چه کنم با دلی که پای تونیست مرا به «گریه برای حسین »می بخشی وگرنه بنده ی تو لایق سرای تو نیست چه دارد آنکه ندارد غم حسین تو را چگونه درک کنم ماتم حسین تو را به غیر روضه پی کار دیگری نروم که من شناخته ام عالم حسین تو را تو خواستی که من از روز اول عمرم به دوش خود بکشم پرچم حسین تو را به غیر تربت کرب و بلا دوایی نیست.. به عالمی ندهم مرهم حسین تو را به نوکری خودم فخر می کنم ،آری چه دارد آنکه ندارد غم حسین تو را
خبر داری حسین؟ از من بی خانمان آلوده تر داری حسین؟ یا که از حال خراب من خبر داری حسین؟ کام تلخی دارم از بس که اسیرم سیدی برمذاق تلخ من شهد شکر داری حسین گرچه قلبم را گرفته هرکس و هر نا کسی گاه گاهی از دل زارم گذر داری حسین روضه هایت حال و روزم را دگرگون می کند داغ جانکاهی تو در بین جگر داری حسین لحظه مردن سرم را روی دامانت گذار مطمئنم که هوای محتضر داری حسین نیستم حر و پشیمان آمدم من را ببخش در میان کل عالم تو اثر داری حسین پاسخ گرمی بده بر این سوال نوکرت.. از من بی خانمان آلوده تر داری حسین؟  # محسن راحت حق
عزیزم حسین(ع) آه ای نفسی که داری اوج میگیری براش نشکنی خود را نباید پر بگیری در هواش گر زمینگیرش نباشی زندگی بی فایده ست خاک عالم بر سرت وقتی نباشی خاک پاش یار ما دربین ما هی رفت و آمد میکند هرکسی نشناخت اورا وای بر روز سیاش چشم بر دنیا ببند و حسن یوسف راببین مثل یعقوبی که آخر سر گذشت از چشمهاش بی سر و پایی شبیه من رفیقی ناب داشت گنج انگاری که در ویرانه ها خوش بود جاش پیش استادان تواضع داشتن دشوار نیست مرد هستی با جزامی ها سر یک سفره باش رتبه بالا و پایین با لباس و جامه نیست خوب ثابت کرد این را شاه ما با بوریاش از روی زین بر زمین افتاد و دندانش شکست گفت دندان بشکندهم راضی ام من با رضاش نیزه ها تکبیر میگفتند بین قتلگاه تیغها تسبیح میدادند روی دست وپاش شمر روی جانماز سینه اش سر میبرید میبرید اما حسینم بود سرمست خداش سربه روی نیزه دادو عاشقانش را خرید هر دو دنیا خیر دیدیم از حسین و کربلاش # وحید عظیم پور
فریضه ی تو رو ادا میکنم اینجا رو با روضه منا میکنم یاد غمای کربلا می کنم امام باقر کاش لا اقل خواب میدیدم مدینه م قسمت شده برم بقیع بشینم بهتره که بمیرم و نبینم نداری زائر شیعه برات بمیره چه غریبی آقا باقر علمی و کسی دور و برت نیست روز شهادت تو اومده ولی باز توی بقیع کسی به غیر مادرت نیست گریه میکنم برات های های های های ناله میزنم برات وای وای وای وای مردم اونی که دیدی و ندیدن چند ساله بودی سر جلوت بریدن سر و بریدن عمه هات دویدن بیرون خیمه عمه گرفته بود جلو چشاتو شاید نبینی میزنن باباتو ناله میزد عمه رقیه باتو میون خیمه فک نمی کردی نعلای تازه ببندن بیان تو قتلگاه امامو زیر بگیرن فکر نمیکردی زنده باشی و ببینی که از نوامیس خدا اسیر بگیرن سرو زدن به نیزه ها وای وای وای وای آتیش زدن به خیمه ها وای وای وای وای شاخه های یاسو شکسته دیدی زین العبادو زار و خسته دیدی عمه رو با دستای بسته دیدی میون اغیار هی میگی کاش طفل رباب نمیرفت قافله به شام خراب نمیرفت زینب به مجلس شراب نمی رفت با مردم آزار سخته بی معجر با لباس پاره پاره مردا بخندن گریه ی زنو در آرن غیرتیا سخته با خونواده باشی یه مشت ارازل اسم کنیز بیارن نفرین کن امیه رو وای وای وای وای بد کشتن رقیه رو وای وای وای وای