eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
804 دنبال‌کننده
27 عکس
4 ویدیو
71 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت دشمن میان کوچه چو بگرفت بر تو راه رویش سیاه باد کز او شد جهان سیاه دستش بلند گشت نگویم دگر چه شد ترسم که جان شود به تن انس و جان تباه دستش بلند گشت ولی از درون خاک از دل کشید ناله پیمبر که آه آه خورشید مات شد که چرا نیمه‌های روز در کوچه‌های شهر مدینه گرفته ماه گفتی که شب بخاک سپارد تو را علی تا بعد مرگ هم نکند بر رخت نگاه بر طفل دل شکستۀ تو ناله سرکنم یا بر تو بارَم اشک غم، ای عصمت اله او صبحدم شفای تو را خواست از خدا تو مرگ خویش را طلبی وقت شامگاه مظلومتر ندیده جهان از تو و، علی تاریخ هست بر سخنم بهترین گواه تو رنج خویش در دل شب می‌بری بگور او، راز خود بوقت سحر می‌برد بچاه بردار سر ز خاک و شبی همرهش بیا بنگر که بی تو شب بکجا می‌برد پناه بردار سر زخاک ز ششماهه‌ات بگو برگو کجاست تربت آن طفل بیگناه؟ روزی عیان بخلق شود دردهای تو کان روز مهدی تو شود بر تو دادخواه «میثم» رخ نیاز بر این آستان بیار ای مستمند، حاجتت از این خاندان بخواه -غلامرضا-سازگار
حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت چه زود گشت فراموش حکم داورشان چه زود عهد شکستند با پیمبرشان چه زود اجر رسالت به مصطفی ص دادند چه زود رفت کلام خدا ز خاطرشان جواب حق نمک، داده شد به غصب فدک جزای ختم رسل شد شرار آذرشان دو گوشوارۀ عرش خدای می لرزید چو گوشواره به گلزار وحی پیکرشان گهی به همره بابا فتاده اشک فشان گهی به گریه دویدند دور مادرشان همینکه مادرشان بر روی زمین افتاد دو دست کوچک خود را زدند بر سرشان ز ضربه ای که به مادر رسید فهمیدند که شد شهید همان پشت در برادرشان هزار سال فزون بعد دفن این دو شهید ندیده کس اثر از تربت مطهرشان علی به فاطمه  می سوخت فاطمه به علی شرارۀ دلشان بود اشک دخترشان مغیره فاطمه را می زد و علی می دید هزار حیف که یک تن نبود یاورشان خدا گواست که زهرا س شهیده رفت به خاک اگر چه نیست گروهی هنوز باورشان  -غلامرضا-سازگار
حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت چاك شد قلب من از غصه چو پیراهن من شست هجر تو به خوناب جگر دامن من تا چراغی به شب تار بقیعت سوزد شمع سان شعله برآید ز دل روشن من هیچ دانی ز فراقت چه گذشته به علی آخر عمر تو بود اول جان كندن من آمدم این دل شب با تو بگویم ای دوست كه منم یك تن و این شهر همه دشمن من هر شمرده نفسی را كه زدی در پس در كرد صد بار جدا جان مرا از تن من نفسم حبس شده گریه گلویم بسته تو دعا كن كه شود خاك سیه مدفن من آنچنان زار بگریم كه ز چشمم ریزد سیل اشكی كه شود بعد تو بنیان كن من  (میثمم) فاطمه با مهر تو آیم به بهشت جرم كونین بود گر همه بر گردن من -غلامرضا-سازگار
حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت تمام شمع وجود تو آب شد مادر دعای نیمه شبت مستجاب شد مادر گل وجود تو پرپر شد و به خاک افتاد بهشت آرزوی ما خراب شد مادر بجای شمع که سوزد به قبر پنهانت علی کنار مزار تو آب شد مادر میان آن همه دشمن که می زدند تو را دلم به غربت بابا کباب شد مادر حمایت از پدرم را گناه دانستند که کشتن تو در امت ثواب شد مادر به محفلی که علی بر تو مخفیانه گرفت سرشک دیده ی زینب گلاب شد مادر به یاد ناله مظلومیت دلم سوزد که چون سلام پدر بی جواب شد مادر نشان غصب فدک ماند تا به ماه رخت گرفته نیمه ای از آفتاب شد مادر علی بیاد جوانیت پیر گشت چو دید خمیده سرو قدت در شباب شد مادر عنایتی صف یوم الحساب «میثم» را که خسته از گنه بی حساب  شد مادر -غلامرضا-سازگار
حضرت زهرا(س)-شهادت مدینه کاش به جز کوچۀ بنی هاشم به سمت خانۀ ما راه دیگری هم داشت که ما ز کوچۀ سیلی گذر نمی کردیم مدینه کاش گذرگاه بهتری هم داشت چه زود رفت ز  یادِ مهاجر و انصار که شهر کوچک یثرب پیمبری هم داشت پیمبری که غم امت خودش را خورد ز دیدِ شهر نه انگار دختری هم داشت شکست و سوخت و خاکستریّ و میخی ماند که باورت نشود خانه اش دری هم داشت پرش شکست به ضرب غلاف ،آنگونه که فکر هم نکنی او مگر پری هم داشت به جز خمیدگیِ قامتش که حیدر دید دو جا شکستگی و زخم بستری هم داشت جفا به تک تکِ این خانواده موروثی است مگر نه اینکه حسینش به تن سری هم داشت صدای مادر او را شنید در گودال ولی نگفت که مقتول ، مادری هم داشت سری به نیزه بلند است ، حامل نیزه نگفت این سرِ بر نیزه خواهری هم داشت به کوفه کرد جسارت نگفت این بانو دو روزِ قبل علمدار لشگری هم داشت -مقیمی
حضرت زهرا(س(-بعد از شهادت جز کنار تو نوا این دل شیدا نکند چه کند گر برِ تو عقدۀ دل وا نکند نیمه شبها به سر تربت تو می آیم که کسی قبر تو را فاطمه پیدا نکند دلبرم جز علی و ماه  ، کنار قبرت هیچکس نالۀ جانکاه و غم افزا نکند نشود بسته درِ سوخته و بشکسته تا به غیر تو کسی در به رویم وا نکند دخترت فکر نمی کرد که آید روزی که برت چادر و سجاده مهیا نکند هر کجا پای نهم قاتل تو می بینم درد من را به جز از مرگ مداوا نکند فاطمه امر به صبر است که باعث شده بود دشمن من ز جسارت به تو پروا نکند پشت در کاش علی بود به جایت که عدو سند سقط جنین با لگد امضا نکند کاش میمرد علی تا که مغیره پیشش نیلی از ضربت سیلی، رخ زهرا نکند سر فرو می برم از غصه و غربت در چاه که نظر اشک مرا زینب کبری نکند شب به سر آمد و باید سوی خانه بروم روز را هم بنگر یاریِ مولا نکند -مقیمی
حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت-از زبان امام حسن مجتبی(ع) رهایم که نمیسازد همین کابوس و تکرارش همین خواب پریشان و شب و اندوه و آزارش پدر ناگفته می داند من این را خواندم امشب از نگاهِ سر به زیرِ او خجالت های بسیارش حسین آرام میگرید که می فهمد سکوتم را ولی زینب مرا کُشته مرا کُشته از اصرارش به تن پیراهنی دارد که مادر برتنش کرده لباسی که اناری بود رنگش ، نقشِ گلدارش لباسی را  که فضه بسکه  شسته رنگ و رو رفته است ولی پاره شده پهلویِ آن از جای مسمارش نشسته با همان چادر که خاکِ کوچه را خورده به یادِ مادرم اُفتاده ام امشب زِ دیدارش میان کوچه بودم دستِ من در دست مادر بود مرا می برد تا خانه مرا با حالِ بیمارش سرِ راهم حرامی بود و راهی تنگ نالیدم خداوندا نیافتد بر من و مادر سر و کارش رسید و مادرم تا نامِ بابا بُرد از خشمش لبِ خود را گزید و مُشت شد دستِ ستمکارش به رویم چادر خود را کشید و خواست با چشمم نبینم ضربِ سنگین را نبینم چشمِ خونبارش یکی با رویِ دستش زد یکی با پشتِ دستش زد یکی نقشی به رویش زد یکی هم زد به دیوارش یکی انداخت از خاک و یکی انداخت از پایش یکی از چشمها زخم و یکی از چشمها تارش به دوشم مادرم را می کشیدم  گریه ام می گفت خدایا هیچ طفلی را نساز اینسان گرفتارش -لطفی
حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت سوختم ز آتش داغ تو ندانم چه کنم شرر افتاده به غمخانه ی جانم چه کنم بعد تو بیکس و بی یاور و تنها شده ام رفته از دست برون تاب و توانم چه کنم روز بر روز تو می نالم و شب بر شب تو برده طاقت ز کفم اشک روانم چه کنم مانده ام با که بگویم که چه آمد بسرم عقدۀ دل شده این راز نهانم چه کنم آن نشانی که تو بر سینه زدی از امت بردی ای دوست ندادی تو نشانم چه کنم زندگی مشکل و در سینه نفس تنگ شده عاجز از گفتن آن مانده زبانم چه کنم آب از دیده ی خونبار به بارم شب و روز که شدی کشته تو ای تازه جوانم چه کنم رفتی آخر ز برم یار ستمدیدۀ من همه شب تا به سحر اشک فشانم چه کنم "کربلایی " به عزای تو بگفتا به فغان مانده است از غم تو نطق و بیانم چه کنم -علی-کربلائی
حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت منم شمعی که از جان دادن پروانه می لرزد به روی  گونه هایم  اشک، دانه دانه می لرزد از آن روزی که دشمن پشت پا بر هستی من زد دل  ویرانه ام  از  دیدن  بیگانه می لرزد چرا از من حسن حرف  دلش را می کند پنهان چه بغضی در گلو دارد که بی تابانه می لرزد حسینم روضه ی دیوار و در هر لحظه می خواند زمین و  آسمان همراه این دردانه می لرزد پریشان است  موی  کودکانم، فاطمه  برگرد ببین با آه طفلان تو  دارد شانه میلرزد چه آمد بر سر این خانه بعد از رفتنت بانو صدای در  که  می آید  تمام  خانه  میلرزد -درویش
حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت رفتی و در سینه ام دل بی قراری میکند چشم هایم اشک نه! خونابه جاری میکند رفتی و بوی تو مانده در تمام خانه ام یاد تو حتی "خزانم را بهاری" می کند خاطرات خوبمان یادم نرفته "فاطمه" حق بده حیدر برایت گریه زاری میکند بعد تو حال حَسن  بدجور میسوزاندم گوشه ای کز کرده دائم سوگواری میکند ظرف آبی میگذارم شب به بالین حسین نیمه شب پا میشود شب زنده داری میکند تاکه کمتر حس کنم من جای خالی تورا دخترم زینب برایم خانه داری می کند -حسن-بیات لو
_زهرا_س_ شکوه معرفت از پای تا سری زهرا به رتبه از همه افلاکیان سری زهرا مقام قدر تو را فهم خاک نشناسد  ز مرز باور انسان فراتری زهرا بهشت خانه ی تو جبرئیل باران است خدای مهر و حیا را پیمبری زهرا نشان بوسه ی گرمش به دست و رو داری  که از برای پدر مثل مادری زهرا ز سینه ی تو پیمبر بهشت می بوئید  که از شمیم کرامت معطری زهرا تو آن حقیقت نابی که در تموج نور  دل از ملائکة الله می بری زهرا حطیم و خیف و مقام و منا و حجر و حجر مطاف و سعی صفا مروه مشعری زهرا بتول و فاضله صدیقه بضعه ی احمد زکیه طاهره مرضیه کوثری زهرا به هودجی ز جلال و جمال بنشینی که روز واقعه خاتون محشری زهرا در آستان خدا مادرانه می آیی و آبروی من از لطف می خری زهرا نمی رسد به بلندای مدح تو غزلم ز  آنچه گفته و ناگفته برتری زهرا حدیث کوچه و دیوار و در شهادت داد که چون امیر حماسه دلاوری زهرا شکسته پهلوی پاک تو را نفهمیدند که در خزانه ی لولاک گوهری زهرا شکفت بغض علی در نگاه ابری و گفت : مرو مرو که مرا یار و یاوری زهرا چگونه با پر و بال شکسته و خسته کبوترانه از این خانه می پری زهرا "کمیل" در حرم لطف توست بی بی جان که بر زمین و زمان سایه گستری زهرا ... -کاشانی
یک مدینه دشمن و یک حیدر تنها بمان اه ای تنهاترین یار علی ، با ما بمان حرف رفتن می زنی ، همسفره ی تنهاییم یا مرا با خود ببر یا با علی زهرا بمان دشمنان گویند حیدر را ز پا انداختیم تا بماند فاتح خیبر شکن بر پا بمان چشم خود وا کن ببین چشم علی کم سو شده روشنای خانه ام در این شب یلدا بمان تو که میدانی چقدر این دختر تو مادری است پس برای گریه های زینب کبری بمان گر چه میدانم برای تو مدینه شد قفس تا که بال زخمی ات بهتر شود اینجا بمان کارهای خانه را بسپار دست فضه ات تو فقط شانه بزن گیسوی زینب را بمان ناخدا غیر از خدا دیگر ندارد هیچکس کشتی پهلو گرفته در دل دریا بمان .. -کاشانی