حضرت علی اصغر(ع)-مدح و ولادت
خانه وحی شده جنت اعلا امشب
کرده مه در کف خورشید تجلا امشب
از زمین یکسره بر عرش معلا امشب
این بود ذکر خوش اهل تولا امشب
که رباب امشب، قرص قمری آورده
پدر پیر خرد را پسری آورده
غم گنه، خنده ثواب است ثواب است امشب
بخت اندوه بخواب است بخواب است امشب
در گُل دیده گلاب است امشب
غرق در وجد رباب است رباب است امشب
روح از شادی و از شوق نگنجد به تنش
بوسه گیرد زلب اصغر شیرین دهنش
اهل دل جلوه جان از نظرش بستانید
داروی درد خود از خاک درش بستانید
بوسه از روی ز مه خوبترش بستانید
عیدی از فاطمه و از پدرش بستانید
عالم از وجد و صفا جنت دیگر آمد
گل بیارید که امشب علی اصغر آمد
مهد او کعبه و چشم همگان زمزم اوست
زندگی بخش دو صد عیسی مریم دم اوست
ماه من مدح و ثنای همه عالم کم اوست
آشنای دل خوبان دو عالم غم اوست
گر به لب خنده و گر اشک فشانی دارد
با حسین بن علی راز نهانی دارد
عطر گل از نفس او به چمن می آید
بوی خون از دهنش جای لبن می آید
گه پدر را زدمش روح به تن می آید
گاه لب بسته و چشمش به سخن میآید
بر لبش جام بلا خوب تر از شیر آید
نگران است که کی حرمله با تیر آید
مفتخر می کند این طفل بنی الزّهرا را
نه بنی الزّهرا بلکه همه دنیا را
می برد خنده اش از شوق دل بابا را
آورد یاد پدر قصّه عاشورا را
آیه عشق به خال و خط و رویش پیداست
مرگ خونین ز سپیدی گلویش پیداست
ماه رخسار نکوتر زمهش را نگرید
بر رخ یوسف زهرا نگهش را نگرید
شرف قرب وی و بُعد رهش را نگرید
بسر دوش پدر قتلگش را نگرید
طفل را دامن مادر همه دم جا باشد
او زند بال که بر شانۀ بابا باشد
گُل رخساره او لاله علیّین است
بند قنداقه او طُره حورالعین است
پدرش بوسه زند بر لبُ ذکرش این است:
«دهنت باز ببوسم که لبت شیرین است»
خاندان نبوی دست بدستش دادند
بوسه ها بود که بر نرگس مستش دادند
کیست این طفل که توحید بود مرهونش
عشق، دلداده و ایثار و وفا ممنونش
می دهد نور به خورشید رخ گلگونش
سرخ رو وجه خداوند بود از خونش
این همان است که در قلزم خون خنده کند
خنده اش حجّت حق را کُشد و زنده کند
این چه ماهی است که خورشید سرافکنده اوست
این چه طفلی است که استاد خِرد بنده اوست
این چه کشته است که جان دو جهان زنده اوست
این چه ذبحی است که خون را شرف از خنده اوست
«میثم» این کودک شیریست که پیرش گویند
پیشتازان صف عشق امیرش گویند
#استاد-غلامرضا-سازگار
#حضرت_زینب
کی دیده در یم خون، آیات بی شماره؟
قرآنِ سوره سوره، اوراقِ پاره پاره؟
افتاده بر روی خاک یک ماه خون گرفته
خوابیده در کنارش هفتاد و دو ستاره
پاشیده اشک زهرا بر حنجر بریده
گه می کند زیارت، گه می کند نظاره
سر آفتاب مطبخ، تن لاله زاری از خون
کز زخم سینه دارد گل های بی شماره
از گوشِ گوشواری دو گوشواره بردند
دارد به گوش خونین خون جای گوشواره
یک کودک سه ساله خفته کنار گودال
ترسم که شمر آید، در قتلگه دوباره
درخیمه آب بردند، بهر رباب بردند
سینه شده پر از شیر، کو طفل شیر خواره
مادرعجب دلی داشت، ذکر علی علی داشت
آب فرات می زد بر حنجرش شراره
چون سینه ها نسوزند؟! چون اشک ها نریزند؟!
جایی که ناله خیزد از قلبِ سنگ خاره
یاس سفید و نیلی، طفل یتیم و سیلی
میثم در این مصیبت، خون گریه کن هماره
#استاد حاج غلامرضا سازگار
#اربعین_حسینی
#جامانده
«شکوائیه با سه زبان فارسی ، ترکی و عربی
به مناسبت فراق زیارت اربعین»
نَشکو اِلَیک سَیِدَنا مِن مُفارَقه
نَشکو اِلَیک مِن اَثَرِ نارِ بارقه
نَشکو اِلَیک یابنَ نَبی یابنَ مُصطَفی
مِن کِثرة المَوانِعِ مِن هِجر کربَلا
مولا ز جور دَهر به تو شکوه میکنیم
نه من ، تمام شهر به تو شکوه میکنیم
آتش گرفتهایم حسین جان چه آتشی
آیا بُود که دست به دلهای ما کشی؟
دستی که تا به سینهی زینب گذاشتی
با شکوه قهر و ، با غم دل کرد آشتی
ای بر فراز نیزه سرت سر تر از همه
ای در فضیلت و عظمت برتر از همه
ای تربتت شفای مریضانِ بی طبیب
نَشکو اِلَیک یابنَ حَبیب ایهالحَبیب
جابر کجاست بشنود این سوز و آه را؟!
با خود کند شماره ستونهای راه را
ما در هوای کرب و بلا راه میرویم
با پای سر به بارگهِ شاه میرویم
چشم انتظار لطف شما ماندهایم ما
از دست ما بگیر ، که جا ماندهایم ما
جا مانده از قطارِ شهیدانِ معتبر
جا مانده از مواکبِ نورانی سفر
آری سفر ، سفر به دیار حماسه ها
از موقِفِ نجف، حرکت سوی کربلا
ما شکوه میکنیم ، چرا راه بسته شد؟!
تنها نه قلب ما، دلِ زینب شکسته شد
زینب هنوز منتظر پا پیاده هاست
این پا پیادگی شرف خانواده هاست
ما سر سپردهی درِ این خانواده ایم
با خانواده نوکرِ این خانواده ایم
از دستِ خویشتن ، زِ دلم شکوه میکنم
از دست دل نه، از عملم شکوه میکنم
دل با شماست، نفس ولی میدهد فریب
وای از فریب کاریِ این نفس، ای غریب
نَشکو اِلَیک مِن فِتَنِ عَصر و الزَمان
الغوث یابنَ فاطمه، الغوث و الامان
بالی به ما بده به هوای تو پر زنیم
حالی به ما بده که صمیمانه در زنیم
هر سال اربعین دلِ ما روبراه بود
ره بسته شد، دلیل کدامین گناه بود؟
خاکم به سر، ز ما نکند قهر کردهای
یا این قبیله را مگر از یاد بردهای
نَشکو اِلَیک یابنَ شَهید، ایهالشهید
سن بیل آنان جانی بیزی گل ائتمه نا امید
میندیر نجات کشتیسینه قوی ما غرق اولاخ
قویما اسیر توطئهی غرب و شرق اولاخ
نَشکو اِلَیک یابنَ علی یابنَ فاطمه
دریا کیمی دوشوب بو اورکلر تلاطمه
بیز اربعین زیارتیوین مشتریسیوخ
بیچاره یوخ عنایتوین مشتریسیوخ
بیز ایستریخ حرم توزی قونسون بو اوزلره
بلکه بصیرت آرتیرا خونبار گوزلره
بیز ایستریخ حرمده اورک داغلیاخ سنه
زینب دیلیجه نوحه دیاخ آغلیاخ سنه
#استاد کلامی زنجانی
حضرت زهرا(س)-شام غریبان
فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد؟
به طفلی رخت ماتم در برم کرد
الهی بشکند دست مغیره
که در این آستان بی مادرم کرد
گُل من چون تو را در گِل بپوشم
زهجران تو خون دل بنوشم
در ایام جوانی قسمتم شد
که تابوت تو را گیرم بدوشم
دعائی زیر لب دارم شبانه
تو آمین گوی ای ماه یگانه
الهی هیچ مظلومی نبیند
عزیزش را به زیر تازیانه
بیا با هم نماز شب بخوانیم
دعای دل بتاب و تب بخوانیم
کتاب قِصّه ی غم های خود را
نهان از دیده ی زینب بخوانیم
به خاک افتاده جسم اطهرش بود
به روی دامن فضّه سرش بود
میان آن همه رنج و غم و درد
به فکر غصّه های شوهرش بود
همه عهد خدا بشکسته بودند
علیه ما بهم پیوسته بودند
از آن، در خانه ام از پا فتادم
که دست شوهرم را بسته بودند
شرار دل به گردونم بریزد
به دامن اشک گلگونم بریزد
پس از مرگ تو چشمم مانده در راه
که قاتل آید و خونم بریزد
پس از تو همچنان مرغ اسیرم
که هم از لانه هم از دانه سیرم
به جان باغبان ای گل دعا کن
که امشب در قفس تنها بمیرم
غمت برده زدل تاب و توانم
تو رفتی من چرا باید بمانم
گلویم آنچنان از گریه بسته
که نتوان بهر تو قرآن بخوانم
#استاد-غلامرضا-سازگار
حضرت زهرا(س)-شهادت-شام غریبان
گل من چون تو را در گل بپوشم ؟!!!
ز هجران تو خــــــون دل بنوشم ؟!!!
در ایـــــــام جوانی قسمتم شد ...
که تــــابوت تو را گیرم به دوشم !...
*
دعایی زیر لب دارم شبانه ...
تو آمین گوی ای ماه یگانه !
الهی هیچ مظلومی نبیند ...
عزیزش را به زیر تـــــازیانه !!!
*
بیا با هم نمــــاز شب بخوانیم ...
دعای دل به تاب و تب بخوانیم ...
کتاب قصّه ی غم های خود را ...
نهــان از دیده ی زینب بخوانیم !!!...
*
به خاک افتاده جسم اطهرش بود ...
به روی دامـــــــن فضّه سرش بود ...
میـــــــان آن همه رنج و غم و درد ...
به فکر غصّه هـــای شوهرش بود !
*
غمت برده ز دل تاب و توانم
تو رفتی من چرا بـاید بمانم !
گلویم آنچنـان از گریه بسته ...
که نتوان بهر تو قرآن بخوانم !!!
*
چرا بــال و پر مـا را شکستی ؟
نهــــال بی بر مـا را شکستی
الهـی بشکند قنفذ دو دستت
که دست مادر ما را شکستی ...!!!
*
نگاه نــــــور عینت آتشــــــم زد
تمــــــاشای حسینت آتشم زد
تنت را در کفن پیچیدم آن شب
سکــــوت زینبینت آتشــــــم زد
***
فلک دیدی چه خاکی بر سرم کرد ؟!!!
به طفلی رخت مــــاتم در برم کرد !
الهـــــــــــی بشکند دست مغیره ...
که در این آستــــان بی مادرم کرد !!!
#استاد-غلامرضا-سازگار
حضرت زهرا(س)-شام غریبان
پرستوی مهاجرم ، چرا ز لانه می روی
اگر ز لانه میروی ،چرا شبانه می روی
قرار من شکیب من ، مهاجر غریب من
فدای غربتت شوم ، که مخفیانه می روی
حیات جان امید دل ، علی بود ز تو خجل
که با کبودی بدن ، ز تازیانه می روی
کبوتر شکسته پر ، مرا به همرهت ببر
چرا بدون همسرت ، ز آشیانه می روی
چهار طفل خون جگر ، زنند در غمت به سر
تو بر زیارت پدر ، چه عاشقانه می روی
الا به رخ نشانه ات ، مگر شکسته شانه ات
که موی زینبین خود ، نکرده شانه می روی
همای بی ترانه ام ، چرا ز آشیانه ام
به کوی بی نشان خود ، پر از نشانه می روی
فتاده بر دلم شرر ، که تو در این دلِ سحر
ز همسرت غریب تر ، برون ز خانه می روی
«میثم» از چه واهمه تو راست مهر فاطمه
به حشر هم سوی جنان بدین بهانه می روی
#استاد-غلامرضا-سازگار
#حضرت_زهرا
بیرون ببر ای آسمان از محفل من ماه را
کز آتش دل کردهام روشن چراغ آه را
از بسکه دود آه من گردید سدّ راه من
در کوچههای شهر خود گم کردم امشب راه را
گفتم به شب زاری کنم خون جگر جاری کنم
صبح آمد و دادم ز کف این رشته کوتاه را
باید که اسرار درون از سینهام ناید برون
ورنه به آتش میکشم با ناله مهر و ماه، را
از شدت اندوه و غم ریزد نیستان را بهم
در بند بیند شیر اگر بر جای خود روباه را
تا محرم اسرار من با بذل جان شد یار من
بر راز گوئی، کردهام پیدا درون چاه، را
رزم آوری آزادهام اما ز پا افتادهام
زیرا که از کف دادهام دخت رسول الله را
هر گه که با سوز درون از خانه میآیم برون
چشمم شود دریای خون بینم چو آن درگاه را
«میثم» اگر روشن دلی خشدار کز راه علی
دشمن به آگاهی برد یاران نا آگاه را
#استاد حاج غلامرضا سازگار
حضرت ام البنین سلام الله علیها
ای به بنین تو درود همه
فاطمه یا "فاطمه یا فاطمه
باغ گل یاس سلام علیک
مادر عباس سلام علیک
ای همه از خود سفرت تاحسین
اذن دخول حرمت یاحسین
سایه نشین حرم آفتاب
غرق شده در کرم آفتاب
فاطمه دوم حیدر شدی
مادر یک ماه و سه اختر شدی
طوبی، طوبی لک زین احترام
دختر زهرا به تو گوید سلام
قدر تو گوی شرف از ناس برد
ارث ادب را ز تو عباس برد
جز تو که بر شیرخدا شیر زاد؟
جز تو که بر شیر علی شیر داد
!جز تو که در کرب و بلای حسین
چار پسر کرده فدای!حسین
چار پسر دادی و زین افتخار
شد حرم چار امامت مزار
پاسخ آن وفا و احساس تو
فاطمه شد مادر عباس تو
چار پسر داشتی ای جان پاک
رفت غریبانه تنت زیر خاک
لیک جوانان عرب ره سپر
در پی تابوت تو همچون پسر
بر لبشان ناله یا فاطمه
اشک فشاندند برایت همه
دیده اوتاد برایت گریست
سیدسجّاد برایت گریست
نیست عجب اینکه به ترفیع تو
فاطمه آید پی تشییع تو
به غیرت و وفا و احساس تو
به خون پیشانی عباس تو
ناله جانسوز تو در گوش ماست
چوبه ی تابوت تو بر دوش ماست
باز هم آی ماه شهادت فروز
مراسم دفن تو می بود روز
بر در بیت تو شرارت نشد
بر گل روی تو جسارت نشد
ضربه به بازوت نزد هیچکس
لگد به پهلوت نزد هیچکس
کاش شود جاری اشک همه
"از حرمت تا حرم فاطمه
«میثم» آلوده دل سوخته
چشم به سوی حرمت دوخته
ذکر دل اوست به هر صبح شام
تا که دهد بر تو مکرر سلام
باغ گل یاس سلام علیک
مادر عباس سلام علیک
#استاد - غلامرضا- سازگار
ه مناسبت حلول ماه رجب
ماه پـر فیض رجب، ماه نبـی، ماه خداست
ماه توبه، مه رحمت، مه ذکر است و دعاست
ماه از خــویش بریـدن بـه خـدا پیـوستن
خرم آن کس که به حق واصل و از خویش جداست
مـاه میـلاد شـریف دو محمّــد دو علـی
که پر از جلوۀ مـاه رخشان ارض و سماست
جمعــۀ اول ایــن مــاه، جمــال ازلــی
در تمـاشـای رخ حضـرت باقـر پیـداست
دوم مـاه رجـب عیـد بـزرگی دگـر است
عید میـلاد علـی بـن جـواد بن رضاست
سوم ماه رجـب آن دهمیـن حجت حـق
جگرش لختۀ خون از شرر زهـر جفاست
دهم ماه رجب بـا گل رخسار جـواد
موجزن رایحۀ عطـر ولایت بـه فضاست
بـارک الله کــه در سیــزده مــاه رجـب
عید میـلاد علـی، مظهر رب الاعـلاست
کعبـه آغـوش گشـوده چـو گریبـان از هم
کــه ز قـلب حـرمالله، علـی عقـدهگشاست
صـاحبخانـه نــدا داد کــه ای بنـت اسـد
خانـه از مـاست ولیکـن متعلـق به شماست
قـدر و جــاه تــو بـود فـوق مقــام مـریم
پسـر تـو علـی اسـت و پسـر او عیسـاست
نجل پـاک تـو امـام است بـه نجـل مریم
گرچـه او مریـم و عیسـاش پیـامآور ماست
این پسر رکن و مقام است و حطیم و زمزم
این پسر حجر و حجر، مروه و مسعا و صفاست
نیمـۀ مــاه رجـب روز وفــات زینـب
او که دخت علی و مادر صبر است و رضاست
زینب، آن فاتـح میـدان اســارت کـه هنوز
زنـده از خطبـۀ او واقعــۀ کــربوبـلاست
شیـردخـت علـی و فاطمـه و اخـت حسن
که حسین دگـر است و نفسش عاشوراست
بیست و پنج رجب از بهـر محبان علی
روز اندوه و غم و ناله و اشک است و عزاست
روز آزادی زندانــی زهــرای بتـول
روز قتل خلف حضـرت صـادق، موساست
گوییـا در دل تـاریـک سیــهچـال، هنـوز
بانـگ العفـو بلنـد از دو لب آن مـولاست
آن کـه دربـارۀ وی آمـده سـاق مرضوض
چشمها گر ز غمش خـون بفشانند رواست
روز بیسـت و ششـم مـاه رجـب داغ پـدر
بـر دل و بـر جگـر سوختـۀ شیـر خداست
بـر دل ختـم رســل داغ ابـوطالـب مانـد
آن کـه ایمـانش فـوق همـۀ ایمانهاست
بیست و هفت رجب است عید بزرگی دیگر
عید مزمـل و مدثــر و نــور و طاهـاست
عید بعثـت کـه نبـی رخـت رسالت پوشید
به! چه عیدی که به از عید صیام و اضحاست
عید پــرواز بشــر، عیــد نــزول قــرآن
عید نابــودی بـت، عیـد تجلای خداست
بیست و هشت رجب آغاز فراقیست بزرگ
که حسینبنعلی عازم دشت و صحراست
کـاروان پسـر فـاطمــه هنگـام سحــر
سر به کف دارد و عازم به سوی کربوبلاست
عــزم حــج دارد و در اول ره مـیبینــد
قتلگاه است بر او مروه، صفا تشت طلاست
همقـدم زینـب و عبـاس و علیاکبر
پیش رویش علی و پشت سر او زهراست
گاه بـر فـرق علـیاکبـر خـود مینگــرد
گاه میگرید و چشمش به دو دست سقاست
گاه در سینـه کنـد نوک سنان را احساس
گاه بیند که بریـده سـر پـاکش ز قفاست
سر به کف داشتن و تیـر گرفتـن به جگر
سپـر سنگ شـدن حـج امـام شهـداست
«میثم!»آن تربت ششگوشه بود در بر تو
وای من! از چه ندیدی حرم یار کجاست؟
#استاد-غلامرضا-سازگار
حضرت علی اصغر(ع)-ولادت
تبریک که بحر ولایت گهر آمد
طوبای بهشت شهدا را ثمر آمد
خون شهدا را سند معتبر آمد
در مکتب ایثار، حسین دگر آمد
از بیت حسین بن علی این خبر آمد
ریحانه ی ریحانه ی خیر البشر آمد
در دامن خورشید مه تام خوش آمد
رزمنده شش ماهه ی اسلام خوش آمد
این است که در گلبن ایثار گلاب است
از شوق شهادت همه شب در تب و تاب است
این است که در بحر ولایت دُرِ ناب است
در مکتب سرخ شهدا ختم کتاب است
این است که لب تشنه ی لعل لبش آب است
این غنچه نه، یک باغ گلِ سرخ رباب است
این عاشق و دلداده و پا بست حسین است
یا سوره کوثر به سر دست حسین است
این حُسن خدائی ست خدائی ست خدائی ست
لب تشنه فدائی ست فدائی ست فدائی ست
مولود مدینه است ولی کرب و بلائی ست
این شعله ی هفتاد و دو فریاد رهائی ست
در رزمِ حسین بن علی فتح نهائی ست
هر چند که در ارض کند جلوه، سمائی ست
این غنچه ی زهراست به گلزار شهادت
این مُهر حسین است به طومار شهادت
از لحظه ی میلاد به باباست نگاهش
از صبح ازل تیر بلا چشم به راهش
بنیاد ستم سوخته از شعله ی آهش
صد قافله ی دل پنهان در زلف سیاهش
الله که یک کودک و یک خلق سپاهش
لبخند شهادت به گُل روی چو ماهش
دل برده زخورشید ولایت مه رویش
جای لب بابا به سفیدیّ گلویش
در مهد، به عشق پدر افراشته قامت
در عهد به هر زمزمه اش کرده قیامت
تعظیم، به گهواره ی او برده کرامت
از دوش پدر بر همه دلهاش اقامت
ناخورده لبن بر دل خلقینش امامت
از رخم گلو داده به اسلام سلامت
تا پای به عالم زده، تا چشم گشوده
راهیّ سفر با پسر فاطمه بوده
این ست که از لحظه ی زیبای ولادت
هم گام پدر بوده تا مرز شهادت
بر شانه ی بابا همه دم داشته عادت
خندیدن و جان باختنش بود عبادت
پیوسته به سجّاده ی خون داشت ارادت
از حنجر خشکیده به خون داد سعادت
لبخند شهادت به لب از روز الستش
دادند همه هاشمیان دست به دستش
ناخورده لبن آمده لبریز سبویش
قرآنِ سر دست پدر مصحف رویش
لب بسته، به دل موج زند سرِّ مگویش
بر دوش پدر دیده ی عبّاس به سویش
گاهی نگه یوسف زهرا به گلویش
گه شانه کشد زینب بر طرّه ی مویش
گه در بغل لاله ی لیلاست مقامش
تا حشر زخون شهدا باد سلامش
ای باب مراد همه عالم علی اصغر
ای جسم تو توحیدِ مجسّم علی اصغر
ای شمعِ دلِ عالم و آدم علی اصغر
ای فتح حسین از تو مسلّم علی اصغر
ای خون خدا را همه دم، دم علی اصغر
از توست همین حاجت «میثم» علی اصغر
کز لطف و کرم دیده به سویش بگشایی
بر او حرم گم شده ات را بنمایی
#استاد-غلامرضا-سازگار
حضرت علی اصغر(ع)-مدح و ولادت
خانه وحی شده جنت اعلا امشب
کرده مه در کف خورشید تجلا امشب
از زمین یکسره بر عرش معلا امشب
این بود ذکر خوش اهل تولا امشب
که رباب امشب، قرص قمری آورده
پدر پیر خرد را پسری آورده
غم گنه، خنده ثواب است ثواب است امشب
بخت اندوه بخواب است بخواب است امشب
در گُل دیده گلاب است امشب
غرق در وجد رباب است رباب است امشب
روح از شادی و از شوق نگنجد به تنش
بوسه گیرد زلب اصغر شیرین دهنش
اهل دل جلوه جان از نظرش بستانید
داروی درد خود از خاک درش بستانید
بوسه از روی ز مه خوبترش بستانید
عیدی از فاطمه و از پدرش بستانید
عالم از وجد و صفا جنت دیگر آمد
گل بیارید که امشب علی اصغر آمد
مهد او کعبه و چشم همگان زمزم اوست
زندگی بخش دو صد عیسی مریم دم اوست
ماه من مدح و ثنای همه عالم کم اوست
آشنای دل خوبان دو عالم غم اوست
گر به لب خنده و گر اشک فشانی دارد
با حسین بن علی راز نهانی دارد
عطر گل از نفس او به چمن می آید
بوی خون از دهنش جای لبن می آید
گه پدر را زدمش روح به تن می آید
گاه لب بسته و چشمش به سخن میآید
بر لبش جام بلا خوب تر از شیر آید
نگران است که کی حرمله با تیر آید
مفتخر می کند این طفل بنی الزّهرا را
نه بنی الزّهرا بلکه همه دنیا را
می برد خنده اش از شوق دل بابا را
آورد یاد پدر قصّه عاشورا را
آیه عشق به خال و خط و رویش پیداست
مرگ خونین ز سپیدی گلویش پیداست
ماه رخسار نکوتر زمهش را نگرید
بر رخ یوسف زهرا نگهش را نگرید
شرف قرب وی و بُعد رهش را نگرید
بسر دوش پدر قتلگش را نگرید
طفل را دامن مادر همه دم جا باشد
او زند بال که بر شانۀ بابا باشد
گُل رخساره او لاله علیّین است
بند قنداقه او طُره حورالعین است
پدرش بوسه زند بر لبُ ذکرش این است:
«دهنت باز ببوسم که لبت شیرین است»
خاندان نبوی دست بدستش دادند
بوسه ها بود که بر نرگس مستش دادند
کیست این طفل که توحید بود مرهونش
عشق، دلداده و ایثار و وفا ممنونش
می دهد نور به خورشید رخ گلگونش
سرخ رو وجه خداوند بود از خونش
این همان است که در قلزم خون خنده کند
خنده اش حجّت حق را کُشد و زنده کند
این چه ماهی است که خورشید سرافکنده اوست
این چه طفلی است که استاد خِرد بنده اوست
این چه کشته است که جان دو جهان زنده اوست
این چه ذبحی است که خون را شرف از خنده اوست
«میثم» این کودک شیریست که پیرش گویند
پیشتازان صف عشق امیرش گویند
#استاد-غلامرضا-سازگار
#حضرت_زینب
کی دیده در یم خون، آیات بی شماره؟
قرآنِ سوره سوره، اوراقِ پاره پاره؟
افتاده بر روی خاک یک ماه خون گرفته
خوابیده در کنارش هفتاد و دو ستاره
پاشیده اشک زهرا بر حنجر بریده
گه می کند زیارت، گه می کند نظاره
سر آفتاب مطبخ، تن لاله زاری از خون
کز زخم سینه دارد گل های بی شماره
از گوشِ گوشواری دو گوشواره بردند
دارد به گوش خونین خون جای گوشواره
یک کودک سه ساله خفته کنار گودال
ترسم که شمر آید، در قتلگه دوباره
درخیمه آب بردند، بهر رباب بردند
سینه شده پر از شیر، کو طفل شیر خواره
مادرعجب دلی داشت، ذکر علی علی داشت
آب فرات می زد بر حنجرش شراره
چون سینه ها نسوزند؟! چون اشک ها نریزند؟!
جایی که ناله خیزد از قلبِ سنگ خاره
یاس سفید و نیلی، طفل یتیم و سیلی
میثم در این مصیبت، خون گریه کن هماره
#استاد حاج غلامرضا سازگار