eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
727 دنبال‌کننده
25 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت علی اصغر(ع)-مدح و ولادت خانه وحی شده جنت اعلا امشب کرده مه در کف خورشید تجلا امشب از زمین یکسره بر عرش معلا امشب این بود ذکر خوش اهل تولا امشب که رباب امشب، قرص قمری آورده پدر پیر خرد را پسری آورده غم گنه، خنده ثواب است ثواب است امشب بخت اندوه بخواب است بخواب است امشب در گُل دیده گلاب است امشب غرق در وجد رباب است رباب است امشب روح از شادی و از شوق نگنجد به تنش بوسه گیرد زلب اصغر شیرین دهنش اهل دل جلوه جان از نظرش بستانید داروی درد خود از خاک درش بستانید بوسه از روی ز مه خوبترش بستانید عیدی از فاطمه و از پدرش بستانید عالم از وجد و صفا جنت دیگر آمد گل بیارید که امشب علی اصغر آمد مهد او کعبه و چشم همگان زمزم اوست زندگی بخش دو صد عیسی مریم دم اوست ماه من مدح و ثنای همه عالم کم اوست آشنای دل خوبان دو عالم غم اوست گر به لب خنده و گر اشک فشانی دارد با حسین بن علی راز نهانی دارد عطر گل از نفس او به چمن می آید بوی خون از دهنش جای لبن می آید گه پدر را زدمش روح به تن می آید گاه لب بسته و چشمش به سخن می‌آید بر لبش جام بلا خوب تر از شیر آید نگران است که کی حرمله با تیر آید مفتخر می کند این طفل بنی الزّهرا را نه بنی الزّهرا بلکه همه دنیا را می برد خنده اش از شوق دل بابا را آورد یاد پدر قصّه عاشورا را آیه عشق به خال و خط و رویش پیداست مرگ خونین ز سپیدی گلویش پیداست ماه رخسار نکوتر زمهش را نگرید بر رخ یوسف زهرا نگهش را نگرید شرف قرب وی و بُعد رهش را نگرید بسر دوش پدر قتلگش را نگرید طفل را دامن مادر همه دم جا باشد او زند بال که بر شانۀ بابا باشد گُل رخساره او لاله علیّین است بند قنداقه او طُره حورالعین است پدرش بوسه زند بر لبُ ذکرش این است: «دهنت باز ببوسم که لبت شیرین است» خاندان نبوی دست بدستش دادند بوسه ها بود که بر نرگس مستش دادند کیست این طفل که توحید بود مرهونش عشق، دلداده و ایثار و وفا ممنونش می دهد نور به خورشید رخ گلگونش سرخ رو وجه خداوند بود از خونش این همان است که در قلزم خون خنده کند خنده اش حجّت حق را کُشد و زنده کند این چه ماهی است که خورشید سرافکنده اوست این چه طفلی است که استاد خِرد بنده اوست این چه کشته است که جان دو جهان زنده اوست این چه ذبحی است که خون را شرف از خنده اوست «میثم» این کودک شیریست که پیرش گویند پیشتازان صف عشق امیرش گویند -غلامرضا-سازگار
کی دیده در یم خون، آیات بی شماره؟ قرآنِ سوره سوره، اوراقِ پاره پاره؟ افتاده بر روی خاک یک ماه خون گرفته خوابیده در کنارش هفتاد و دو ستاره پاشیده اشک زهرا بر حنجر بریده گه می کند زیارت، گه می کند نظاره سر آفتاب مطبخ، تن لاله زاری از خون کز زخم سینه دارد گل های بی شماره از گوشِ گوشواری دو گوشواره بردند دارد به گوش خونین خون جای گوشواره یک کودک سه ساله خفته کنار گودال ترسم که شمر آید، در قتلگه دوباره درخیمه آب بردند، بهر رباب بردند سینه شده پر از شیر، کو طفل شیر خواره مادرعجب دلی داشت، ذکر علی علی داشت آب فرات می زد بر حنجرش شراره چون سینه ها نسوزند؟! چون اشک ها نریزند؟! جایی که ناله خیزد از قلبِ سنگ خاره یاس سفید و نیلی، طفل یتیم و سیلی میثم در این مصیبت، خون گریه کن هماره حاج غلامرضا سازگار
*در وصف مداح،،،* در قلّه ای از معرفت پیداست مدّاح در اعتقادش کوهِ پا بر جاست مدّاح هیئت بهشت دائم روی زمین است اینجا مقیم جَنًّةُ الْمأوا ست مدّاح در روضه ی رضوانِ هیئت چون در آید زیباتر از سرسبزیِ طوباست مدّاح فریاد او وقفِ عزای اهل بیت است آئینه دار گلشن طاهاست مدّاح سربازی از سربازهای جبهه ی نور تنها طریق نور را پویاست مدّاح خود را به دنیا کی فروشد مادح عشق جایی که جاهش برتر و والاست مدّاح لبریز از شور و شعور و عشق باشد شور و شعور و عشق را معناست مدّاح بهر دفاعِ از ولایت سینه چاک است یعنی که در این عرصه چون دریاست مدّاح در خطّ گلگون ولایت رهرو حق در حفظ سنگرهای دین کوشاست مدّاح باشد نشان افتخار او به عالَم تنها غلام حضرت مولاست مدّاح باشد ارادتمند درگاه حسینی در این ارادت واله و شیداست مدّاح در کُلُّ اَرْضٍ کربلا خود را ببیند یعنی دلاور مرد بی پرواست مدّاح تن زیر بار ذلّت دونان نداده ست آزاده ای در عرصه ی دنیاست مدّاح آزادگی را از حسین آموخته او قالوا بَلیٰ را در بلا جویاست مدّاح وقتی که می خواند حسینم وا حسینا دریایی از احساس عاشوراست مدّاح وقتی که می گوید ز سقّای علمدار لب تشنه ی یک جرعه از سقّاست مدّاح وقتی که می خواند امان از اشک زینب گریان برای زینب کبراست مدّاح دارد به لب ها نغمه ی یَابْنَ الْحَسَن را در انتظار مهدی زهراست مدّاح از ما نباشد آن که غیر حق بگوید هر جا حقیقت رخ نمود آنجاست مدّاح “یاسر” به بازار ولا حق می فروشند تنها خریدار چنین کالاست مدّاح حاج محمود تاری
«شکوائیه با سه زبان فارسی ، ترکی و عربی به مناسبت فراق زیارت اربعین» نَشکو اِلَیک سَیِدَنا مِن مُفارَقه نَشکو اِلَیک مِن اَثَرِ نارِ بارقه نَشکو اِلَیک یابنَ نَبی یابنَ مُصطَفی مِن کِثرة المَوانِعِ مِن هِجر کربَلا مولا ز جور دَهر به تو شکوه می‌کنیم نه من ، تمام شهر به تو شکوه می‌کنیم آتش گرفته‌ایم حسین جان چه آتشی آیا بُود که دست به دلهای ما کشی؟ دستی که تا به سینه‌ی زینب گذاشتی با شکوه قهر و ، با غم دل کرد آشتی ای بر فراز نیزه سرت سر تر از همه ای در فضیلت و عظمت برتر از همه ای تربتت شفای مریضانِ بی طبیب نَشکو اِلَیک یابنَ حَبیب ایهالحَبیب جابر کجاست بشنود این سوز و آه را؟! با خود کند شماره ستونهای راه را ما در هوای کرب و بلا راه می‌رویم با پای سر به بارگهِ شاه می‌رویم چشم انتظار لطف شما مانده‌ایم ما از دست ما بگیر ، که جا مانده‌ایم ما جا مانده از قطارِ شهیدانِ معتبر جا مانده از مواکبِ نورانی سفر آری سفر ، سفر به دیار حماسه ها از موقِفِ نجف، حرکت سوی کربلا ما شکوه می‌کنیم ، چرا راه بسته شد؟! تنها نه قلب ما، دلِ زینب شکسته شد زینب هنوز منتظر پا پیاده هاست این پا پیادگی شرف خانواده هاست ما سر سپرده‌ی درِ این خانواده ایم با خانواده نوکرِ این خانواده ایم از دستِ خویشتن ، زِ دلم شکوه می‌کنم از دست دل نه، از عملم شکوه می‌کنم دل با شماست، نفس ولی می‌دهد فریب وای از فریب کاریِ این نفس، ای غریب نَشکو اِلَیک مِن فِتَنِ عَصر و الزَمان الغوث یابنَ فاطمه، الغوث و الامان بالی به ما بده به هوای تو پر زنیم حالی به ما بده که صمیمانه در زنیم هر سال اربعین دلِ ما روبراه بود ره بسته شد، دلیل کدامین گناه بود؟ خاکم به سر، ز ما نکند قهر کرده‌ای یا این قبیله را مگر از یاد برده‌ای نَشکو اِلَیک یابنَ شَهید، ایهالشهید سن بیل آنان جانی بیزی گل ائتمه نا امید میندیر نجات کشتی‌سینه قوی ما غرق اولاخ قویما اسیر توطئه‌ی غرب و شرق اولاخ نَشکو اِلَیک یابنَ علی یابنَ فاطمه دریا کیمی دوشوب بو اورکلر تلاطمه بیز اربعین زیارتیوین مشتری‌سیوخ بیچاره یوخ عنایتوین مشتری‌سیوخ بیز ایستریخ حرم توزی قونسون بو اوزلره بلکه بصیرت آرتیرا خونبار گوزلره بیز ایستریخ حرمده اورک داغلیاخ سنه زینب دیلیجه نوحه دیاخ آغلیاخ سنه کلامی زنجانی
حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت قلب سلاله های پیمبر کباب شد آخر دعای مادرشان مستجاب شد شمعی که بود روشن از او خانۀ علی آخر کنار حجرۀ در بسته آب شد ماهی که نقش پنجۀ ابر سیاه داشت با دست بوتراب نهان در تراب شد امشب ستارگان همه فریاد می زنند کز داغ ماه خون جگر آفتاب شد از یک شراره چشمۀ خورشید شد سیاه با یک هجوم بیت ولایت خراب شد شهر مدینه روز قیامت گواه شد بالله به فاطمه  ستم بی حساب شد در مجلس عزای جوان می برند گل اینجا سرشک دیدۀ زینب گلاب شد ای مرغ شب سلام ببر بهر فاطمه با او بگو سلام علی بی جواب شد «میثم» شکست پشت علی از فراغ یار مولا ز غصّه پیر به فصل شباب شد -غلامرضا-سازگار
حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت سوزم و سازم و ناید ز درون فریادم کاش من زودتر از فاطمه جان می دادم از زمانی كه شریك غمم از دستم رفت هر دم آید غمی از نو به مبارك بادم تا قیامت نه پس از واقعه ی محشر هم ناله ی یا ابتایش نرود از یادم مرگ در خانه ی بی توست مرا در شب تار بِهْ از آن روز كه در كعبه ز مادر زادم کاش روزی که زدی ناله کنار دیوار چون در سوخته می سوخت همه بنیادم كس نداند كه در آن دم به تو و من چه گذشت تو نفس می زدی و من ز نفس افتادم خصم خوشحال كه بال و پر من بشكسته رفتی و از غم خود كرده ای دشمن شادم -غلامرضا-سازگار
حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت دشمن میان کوچه چو بگرفت بر تو راه رویش سیاه باد کز او شد جهان سیاه دستش بلند گشت نگویم دگر چه شد ترسم که جان شود به تن انس و جان تباه دستش بلند گشت ولی از درون خاک از دل کشید ناله پیمبر که آه آه خورشید مات شد که چرا نیمه‌های روز در کوچه‌های شهر مدینه گرفته ماه گفتی که شب بخاک سپارد تو را علی تا بعد مرگ هم نکند بر رخت نگاه بر طفل دل شکستۀ تو ناله سرکنم یا بر تو بارَم اشک غم، ای عصمت اله او صبحدم شفای تو را خواست از خدا تو مرگ خویش را طلبی وقت شامگاه مظلومتر ندیده جهان از تو و، علی تاریخ هست بر سخنم بهترین گواه تو رنج خویش در دل شب می‌بری بگور او، راز خود بوقت سحر می‌برد بچاه بردار سر ز خاک و شبی همرهش بیا بنگر که بی تو شب بکجا می‌برد پناه بردار سر زخاک ز ششماهه‌ات بگو برگو کجاست تربت آن طفل بیگناه؟ روزی عیان بخلق شود دردهای تو کان روز مهدی تو شود بر تو دادخواه «میثم» رخ نیاز بر این آستان بیار ای مستمند، حاجتت از این خاندان بخواه -غلامرضا-سازگار
حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت چه زود گشت فراموش حکم داورشان چه زود عهد شکستند با پیمبرشان چه زود اجر رسالت به مصطفی ص دادند چه زود رفت کلام خدا ز خاطرشان جواب حق نمک، داده شد به غصب فدک جزای ختم رسل شد شرار آذرشان دو گوشوارۀ عرش خدای می لرزید چو گوشواره به گلزار وحی پیکرشان گهی به همره بابا فتاده اشک فشان گهی به گریه دویدند دور مادرشان همینکه مادرشان بر روی زمین افتاد دو دست کوچک خود را زدند بر سرشان ز ضربه ای که به مادر رسید فهمیدند که شد شهید همان پشت در برادرشان هزار سال فزون بعد دفن این دو شهید ندیده کس اثر از تربت مطهرشان علی به فاطمه  می سوخت فاطمه به علی شرارۀ دلشان بود اشک دخترشان مغیره فاطمه را می زد و علی می دید هزار حیف که یک تن نبود یاورشان خدا گواست که زهرا س شهیده رفت به خاک اگر چه نیست گروهی هنوز باورشان  -غلامرضا-سازگار
حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت چاك شد قلب من از غصه چو پیراهن من شست هجر تو به خوناب جگر دامن من تا چراغی به شب تار بقیعت سوزد شمع سان شعله برآید ز دل روشن من هیچ دانی ز فراقت چه گذشته به علی آخر عمر تو بود اول جان كندن من آمدم این دل شب با تو بگویم ای دوست كه منم یك تن و این شهر همه دشمن من هر شمرده نفسی را كه زدی در پس در كرد صد بار جدا جان مرا از تن من نفسم حبس شده گریه گلویم بسته تو دعا كن كه شود خاك سیه مدفن من آنچنان زار بگریم كه ز چشمم ریزد سیل اشكی كه شود بعد تو بنیان كن من  (میثمم) فاطمه با مهر تو آیم به بهشت جرم كونین بود گر همه بر گردن من -غلامرضا-سازگار
حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت تمام شمع وجود تو آب شد مادر دعای نیمه شبت مستجاب شد مادر گل وجود تو پرپر شد و به خاک افتاد بهشت آرزوی ما خراب شد مادر بجای شمع که سوزد به قبر پنهانت علی کنار مزار تو آب شد مادر میان آن همه دشمن که می زدند تو را دلم به غربت بابا کباب شد مادر حمایت از پدرم را گناه دانستند که کشتن تو در امت ثواب شد مادر به محفلی که علی بر تو مخفیانه گرفت سرشک دیده ی زینب گلاب شد مادر به یاد ناله مظلومیت دلم سوزد که چون سلام پدر بی جواب شد مادر نشان غصب فدک ماند تا به ماه رخت گرفته نیمه ای از آفتاب شد مادر علی بیاد جوانیت پیر گشت چو دید خمیده سرو قدت در شباب شد مادر عنایتی صف یوم الحساب «میثم» را که خسته از گنه بی حساب  شد مادر -غلامرضا-سازگار
حضرت زهرا(س)-تدفین مدینه در کجا گم کرده ماهت اختر خود را؟ چرا از اشک، شستی دامن غم پرور خود را؟ مدینه، رهنمائی کن به سادات بَنی الّزهرا که در خاک تو گم کردند قبر مادر خود را مدینه تو به جا ماندی و زهرا  اوفتاد از پا عجب یاری نمودی دختر پیغمبر خود را مدینه، بیم آن دارم که زینب بی پدر گردد کمک کن تا علی از خاک بردارد سر خود را مدینه، گریه کردی بر علی آن شب که پیغمبر گرفت از دست او آزرده جسم همسر خود را مدینه، هیچ بانویی کنار خانه اش تنها نبیند بین دشمن دست بسته شوهر خود را مدینه، یاد آر از آن غروب درد آلودت که بیمار علی زد ناله های آخر خود را مدینه، کاش در اشک علی گم می شدی آن شب که پنهان کرد زیر گل گُل نیلوفر خود را مدینه، روز محشر پیش پیغمبر گواهی ده علی شب در کفن پیچید جسم همسر خود را مدینه، اشک (میثم) خون شده اینک قبولش کن که در دامان تو از دیده ریزد گوهر خود را -غلامرضا-سازگار
حضرت زهرا(س)-بعد از شهادت-شام غریبان دارد نشانـه از حـرم بـی نشانه ات تشییع مخفیانـه و دفـن شبانـه ات باب تو باب وحی در رحمت خداست چون شد که قتلگاه تـو شد آستانه ات نه در اُحد، نه در دل صحرا، نه در بقیع حتی تو حق گریه نـداری به خانه ات از خیمه هـای سوختـۀ کربـلا گذشت آن آتشـی کـه سبـز شد از آشیانه ات در پیش چشم فاتح بـدر و احد زدند گه بـا غلاف تیغ و گهـی تازیانـه ات حق داشتی خمیده شوی چون هلال ماه ای کوه غصه های علـی روی شانـه ات صد بار جان فشاندی و در یاری علی دیدنـد بـاز جانـب مسجــد، روانه ات ای حامی علی که گمان داشت شوهرت با دست خـویش دفـن کنـد مخفیانه ات وقتی که دست خصم به رویت بلند شد افتــاد لــرزه بـر بدن نازدانه ات میثم سراغ قبر تو را می‌گرفت و دید در قلب او بود حرم بی‌نشانه‌ات -غلامرضا-سازگار