eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
739 دنبال‌کننده
26 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
درسته کشتنت جدا شده سر از تنت؟ نه! غارت شده پیرُهنت؟ نه! مرکب اومد رو بدنت؟ نه! درسته کشتنت جلوی خواهرت زدنت نه! آتیش زدن به گلشنت؟ نه! تکّه حصیر شد کفنت؟ نه! شکسته بال و پر! خونه تو دیدی شعله‌ور؟ نه! زدن زنت رو بی خبر؟ نه! بچه‌ تو کُشتن پشت در؟ نه! شکسته بال و پر! کِشیدنت بین گذر؟ نه! یاست شکسته از کمر؟ نه! شبونه رفته به سفر؟ نه! این زمزمه _ شور  کاربردی بوده و برای چند مناسب دیگر نیز قابل استفاده خواهد بود.
همیشه سهم آب و نان ما چندین برابر بود چرا که رزق ما از سفره‌ی موسی‌بن‌جعفر بود اگر باب‌الحوائج خوانده می‌شد علتش این است؛ که با قلب شکسته مرهم دل‌های مضطر بود زن بدکار و بُشر حافی و مردان زندان‌بان به لطف او برای هرکسی ایمان میّسر بود عذاب شیعیان یا قعر زندان؟ انتخاب از او به دوشش بار جرم دوستان تا روز محشر بود* اسیری که تمام مدت آزادی‌اش تنها زمان رفتن از زندان به یک‌زندان دیگر بود امام مهربانِ مسلمین افطار هر روزش به دست سندی‌بن‌شاهک ملعون کافَر بود اگرچه عاقبت آزاد شد، اما همه دیدند که بر یک تخته‌پاره در غل و زنجیر، پیکر بود به یاد مادرش افتاد هرکس دید جسمش را به او گفتند؛ "صارت کالخیال" از بس که لاغر بود شاعر: * امام کاظم علیه السلام فرمودند: «إنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ غَضِبَ عَلَى الشِّيعَةِ فَخَيَّرَنِي نَفْسِي أَوْ هُمْ فَوَقَيْتُهُمْ وَ اللَّهِ بِنَفْسِي» ترجمه: «خداوند متعال بر شیعه غضب کرد و مرا بین جان خودم و آنان مخیّر فرمود؛ پس به خدا قسم من با جان خودم شیعیان را حفظ کردم» 📚کافی، ج ۱، ص ۲۶۰
بسم الله الرحمن الرحیم شادی رسید دورِ عبایم  پرید و رفت آمد میان مَحبَس و من را ندید و رفت جز غم کسی برای عیادت ندیده‌ام هرکس رسید از تنِ من لاله چید و رفت بدکاره‌ای به پشتِ سرم گریه‌اش گرفت بوسید خاکِ پایِ منِ ناامید و رفت اصلا نیامده به سراغم در این قفس جز جان که عاقبت به لبانم رسید و رفت می‌خواستم به خواب رضا را بغل کنم چشمم که گرم شد زد و خوابم پرید و رفت سندی دوباره آمد و پهلوی من گرفت پا را گذاشت بر روی مویی سپید  و  رفت پا را گذاشت  ناله‌ی ساقِ مرا شنید ماند آنقدر  که دادِ مرا هم شنید و رفت زنجیرِ کهنه‌ایست فرو رفته  در گلوم زنجیر را به دست گرفت و کشید و رفت بر تخته‌ای که می‌بَرَدَم کاش حک کنید این پیرمرد دختر خود را ندید و رفت اُفتاده‌ام به یادِ یتیمانِ جَدِّ خود طفلی که زود داغ اسیری چشید و رفت وقتی که گفت عمه عَلَیکُنَّ بِاالفَرار از خیمه‌گاه شعله گرفته دوید و رفت اما چه زود سرخْ سواری از او گذشت دستی رسید و لاله‌ی گوشش درید و رفت آمد شکایتش به عمو‌جانِ خود کند یک سنگ ناگهان نفَسش را برید و رفت... (حسن لطفی ۴۰۲/۱۱/۱۵)
🏴 🏴 🏴 ✍شاعر:کربلایی امیر حسین سلطانی ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ عبد صالح خدا،ید تو مشکل گشا۲ مددی امام هفتم،پسر حضرت زهرا۲ مادرم به تو کنیز،عبد درگاهت عزیز۲ مددی امام هفتم،نظری به این گداها۲ به فدای تو،جان ناقابل دل به تو مایل،دل به تو مایل نام زیبایت،رافع مشکل دل به تو مایل،دل به تو مایل (باب الحوائج و،از عالمی سری تو والد رضا،موسی بن جعفری) (مددی مولا مولا مولا) ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ تو سجیّت الکرم،تو عزیز و محترم۲ ای به زخم همه دلها،نام تو شفا و مرهم۲ تویی استاد کلیم،کریم و ابالکریم۲ خود جنت حرم تو،و گدای توئه حاتم۲ ای سلام ما،بر روان تو بر همان جسم،ناتوان تو ای سلام ما،بر جوان تو آنکه خفته در،آسِتان تو (باب الحوائج و،از عالمی سری تو والد رضا،موسی بن جعفری) (مددی مولا مولا مولا) ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ شه مدفونه به طوس،الدخیل شمس الشموس۲ مددی امام هشتم،نکنی منو تو مایوس۲ دل من پر کشیده،از می ات سر کشیده۲ اومده خدمتت آقا،تو حریم تو به پابوس۲ بی پناهم من،تو پناهم ده در حریم خود،جا و راهم ده کوه عصیانم،تو امانم ده خط بطلانی،بر گناهم ده (سلطانی مایی و،ما جملگی فقیر ای والد جواد،ای شاه بی نظیر) (مددی مولا مولا مولا)
تجلّی غربت این که می آید ز خلوتگاه دوست ناله ی زنجیر یا آوای اوست کیست این افتاده در کنجِ قفس می کشد در موج اشک و خون نفس زورق اشکش که در خون می رود آتش آهش به گردون می رود کنج زندان صوت جانسوزِ چه کس با غُل و زنجیر گشته همنفس گوشه ی زندان نباشد جای شیر در غُل و زنجیر شیر حق اسیر حضرت موسی بن جعفر بی قرار جز غبار غم ندارد غمگسار آن که با خود عشق را همراه کرد قعر زندان را عبادتگاه کرد گوشه ی زندان کین سخت است سخت در عبادت این چنین سخت است سخت از شرار آهِ دل آئینه سوخت ناله ای آتش گرفت و سینه سوخت آنچه از او دیده در خون می رود آهِ شبگیری به گردون می رود ناگهان در بحر توفان می شود نامسلمانی مسلمان می شود آن به خلوتگاه جانان برده ره روز را نشناسد از شام سیه گرچه سرسبز است مانده خون به دل چون درختی در میان آب و گِل می زند سوسو چراغِ چشم او دارد آن مرد از رهایی گفتگو شعله های آهِ او گردد خموش می رسد فریادِ خَلِّصنی به گوش این شده مسموم از زهر جفا جانش از زندان تن گردد رها طور جان را وسعتِ سیناست او یوسف آل علی ، موساست او تا خزان می روید از عمق نگاش ارغوانی می شود گلبرگ هاش طایر گلزار حق ، گلگون نفس شد شهید از زهرِ کین کنج قفس از درون محبسِ خصم زبون پیکرش در اوجِ غربت شد برون در فضا پیچید ناگه بوی سیب حمل می شد پیکرش امّا غریب سینه از ماتم در آتش شعله ور دیده از غم در فراز و در نشیب جسم او بر شانه های اهلِ درد سینه ها لبریز از داغِ طبیب از اُفق های غم انگیز فلک می رسید آوایی از اَمَّنْ یُجیب روی تابوتِ غمش باید نوشت بر حبیب خود فدا شد این حبیب گرچه در زندان شده مویش سپید لیک در میدان نشد شیب الخضیب گرچه شد خَلِّصنی اش تفسیر لیک روی نی رأس اش نگردیده خطیب گرچه شد معصومه اش اندوهگین کس نزد بر دختران او نهیب چشم هستی غرقِ در خون از غمش قلبِ "یاسر" از غم او ناشکیب oo محمود تاری "یاسر"
آه فی قَعرِ السجون... بسته با زنجیره دستِ آسمون گوشه‌ی زندان افتاده نیمه جون آه فی قعر السجون... آه فی قعر السجون گوشه‌ی مطموره بی نام و نشون جاریه از ساق پاهاش رد خون آه فی قعر السجون آه دل تنگه شبا گریه می کنه برا هجر رضا اینهمه ساله همراهه با بلا آه دل تنگه شبا آه نم‌ناکه هوا تو سیاه چاله افتاده از نوا میگه بین گریه‌ خَلِّصنی خدا آه نم‌ناکه هوا آه سندی بی حیاست... اینکه میزندش حجتِ خداست خدا لعنت کنه ضربه‌ش بی‌هواست آه سندی بی حیاست... آه پَسته نانجیب... دستاشُ بر گردن بسته نانجیب بد دهن انگار که مسته نانجیب آه پَسته نانجیب... آه میسوزه پرش.... خورده به دیوار مثل زهرا سرش خاکی و خونینه کل پیکرش آه میسوزه پرش... آه غم داره نگاش میگذره با گریه این روز و شباش روضه میخونه با اشکای چشاش آه غم داره نگاش: آه رخ گلگون کنید ای ملائک رو در این هامون کنید قاتلش رو از گودی بیرون کنید آه رخ گلگون کنید