eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
939 دنبال‌کننده
32 عکس
7 ویدیو
80 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
محاصره‌ست ولی جای هیچ دلهره نیست که نور لَم‌ یَزَلی قابل محاصره نیست تنش اگرچه به ظاهر اسیر سامره است نسیم عطر حضورش اسیر سامره نیست کدام‌ بند و اسارت؟ که دست فضل کسی چنین به میمنۀ روزگار و میسره نیست کسی که شیفتۀ زرق و برق سامری است مرام او که مرام امام سامره نیست به حج نرفت و سفارش به اربعین فرمود چنین گشوده به سوی ظهور، پنجره نیست چقدر درس گرفتیم از او ولی افسوس هنوز سیرۀ او نام هیچ کنگره نیست
از آن زمان که خدایم سرشت تا باشم نوشت تا که فقط عاشق شما باشم نوشت با همه کس غیر تو غریب شوم نوشت تا که فقط با تو آشنا باشم خدا رقم زده این سرنوشت را؛ چه کنم؟ همیشه شاه تو باشی و من گدا باشم امام عصر، امام زمان، مباد دمی دمی که از تو و از یاد تو جدا باشم تو نیستی و من این را ز خود نپرسیدم در این زمانه که او نیست، من چرا باشم میان خانه ات امشب عزا به پا کردی چه می شود که در آن مجلس عزا باشم برای آنکه کمی در غمت شریک شوم اجازه می دهی امشب که سامرا باشم؟ قسم به اشک روانت برای من بنویس که باز یک سحر جمعه کربلا باشم
لبان تشنه اش وقتی تکان خورد عطش برحنجر و براستخوان خورد به لبهای تو ظرف آب ميخورد لبِ ارباب چوب خیزران خورد!
از زهر تمام پیکرش می لرزید پیوسته ز پا تا به سرش می لرزید افتاد حسن یاد حسن وقتی که در کوچه به یاد مادرش می لرزید
رسیدم با دعایت شصت و نه شب میان روضه هایت شصت و نه شب درون سینه سینه زنانت شده دارالعزایت شصت و نه شب حلالم کن نمردم از غم تو نشد جانم فدایت شصت و نه شب صدایم راببین آقا گرفته زدم هر دم صدایت شصت و نه شب گمانم خواهرت هم گریه کرده پس از تو در قفایت شصت و نه شب ملائک نوحه خوان در عرش اعلا عزادارت خدایت شصت و نه شب لباس مشکیم را دوست دارم سیه پوشم برایت شصت و نه شب نشد تاکه بمیرم من برای سر از تن جدایت شصت و نه شب همین حاجت فقط،دلتنگم آقا به سر دارم هوایت شصت و نه شب صد و ده شب نجف باشم الهی بمانم کربلایت شصت و نه شب
قربان آن سری که به زانو نهاده است امشب امام ما پدر از دست داده است
♻️زمزمه شهادت امام حسن عسکری علیه السلام♻️ ◾️◾️▪️◾️◾️▪️◾️◾️▪️◾️◾️▪️◾️◾️▪️◾️◾️ بند ۱ خداوندا ۲ اسیر درد و خسته ام من خداوندا ۲ بار سفر را بسته ام من منم منم غریب و تنها منم منم عزیز زهرا جانم حسن جانم حسن جان ۲ بند ۲ کجایی ای ، عزیز من ، گل امید باغ زهرا بیا یک دم ، به بالینم ، بابا کند تو را تماشا کجایی ای نور دو دیده زمان رفتنم رسیده جانم حسن جانم حسن جان ۲ بند ۳ غریبم من ۲ که شام من سحر ندارد غریبم من ۲ که ناله ام اثر ندارد غم دلم ز حد زیاد است چراغ عمر من به باد است جانم حسن جانم حسن جان ۲ بند ۴ فلک داده ۲ به باد کینه حاصل من بمیرم من که آخر شد داغ مدینه قاتل من تمام هستم رفته بر باد کسی نمی کند ز من یاد جانم حسن جانم حسن جان ۲ محمد مبشری
چند رباعی شهادت امام حسن عسکری علیه السلام صد شکر که میر و سروری هست هست به ما در عرش خدا بال و پری هست به ما تاریکی قبر و برزخ و روز حساب شافع چو امام عسکری هست به ما امشَب دل شیعیان ز غصه خون است چشمان امام عصرمان جیحون است گردیده امام عسکری مسموم و غصه به زمین و آسمان افزون است دو حسن هستند امامان مجتبی و عسکری کز کرامت از ازل تا حشر دارند مشتری هرزمان جویی توسل بر همین دو نور پاک در دو دنیا بی گمان، بس فیض عظمی می بری امشب از غم، سامرا چون بیت الاحزان گشته است میزبان عرشیان و سوگواران گشته است شد امام عسکری مسموم زهر کینه و از غمش، مهدیِ زهرا زار و نالان گشته است آن مظهر مهر داوری را کشتند بر دین نبی بیانگری را کشتند پوشیده سیه ارض و سما با مَهدی زیرا که امام عسکری را کشتند سامرا صحن امام عسکری ست وادی اش را صد هزاران مشتری ست صحن دیگر هم امام هادی است آن هدایتگر که بر ما سروری ست در سامرا هردم گدایی می نمایی با دست مهدی بی گمان حاجت روایی سائل، گدا هرجا فراوان بوده و هست اما گدا تنها گدای سامرایی !!! خُلق علی و پیمبری ما را بس وز سایر خَلق، برتری ما را بس تاریکی قبر و سختی روز جزا الطاف امام عسکری ما را بس
در بسترش نشسته فقط آه می کشد با چشم خیس نالۀ جانکاه می کشد در بسترش نشسته سرش درد می کند می سوزد از درون جگرش درد می کند یک عمر می شود که غمی بین سینه داشت در سر هوای رفتن شهر مدینه داشت این عمر کم به غربت و تبعید سر شده با ظلم و جور و کینه و تهدید سر شده عمرش میان حلقۀ عدوان گذشته است یعنی میان غربت و زندان گذشته است هر چند بی توان شد و بی حال و خسته بود لبهای خشک و تشنۀ خود را ز هم گشود فرمود لحظه ای پسرم را بیاورید مهدی کجاست تاج سرم را بیاورید شب می رسد دوباره بیار آفتاب را در پای بسترم برسان عشق ناب را ناگاه مخفیانه و دور از نگاه ها سر زد در آسمان حسن ماه ماه ها آمد کنار بستر بابا نشست و بعد... بغضش به حال غربت بابا شکست و بعد دارد وصیت پدر آغاز می شود دارد زمان گفتن صد راز می شود با احتضار و حال و هوای غروبی اش دستی کشید بر روی صندوق چوبی اش می خواست تا عبای پیمبر در آورد عمامه و قبای پیمبر درآورد می دید در رخ پسرش اقتدار را می داد دست مهدی خود ذوالفقار را ناگاه علت غمِ دائم شد آشکار اسرار داغ و ماتمِ دائم شد آشکار اینجا غمی به وسعت تاریخ جلوه کرد در آن نگاه غمزده یک میخ جلوه کرد بر یادگار عصمت و پاکی نگاه کرد بر لاله های چادر خاکی نگاه کرد خون در جوار چادر زهرا چه می کند؟ هیزم کنار چادر زهرا چه می کند؟ فرمود از غم دل ما زار گریه کن از غصه های حیدر کرار گریه کن بر مادری که پشت در افتاد بر زمین بر جرأت و جسارت مسمار گریه کن هنگام روزه داری ات ای میوۀ دلم با یاد مجتبی دم افطار گریه کن بر آن کسی که در وطنش هم غریب بود بر آن امیر بی کس و بی یار گریه کن بر پیکر فتاده به دریای علقمه بر حسرت نگاه علمدار گریه کن آخر پدر به سمت لباسی اشاره کرد شرح مصیبت بدنی پاره پاره کرد برکشتۀ فتاده به گودال گریه کن بر آن تن شکسته و پامال گریه کن بر خواهری که آمده گودال قتلگاه رفته کنار پیکرش از حال گریه کن بر چشم خونفشان علمدار کربلا بر زخم دست ساقی اطفال گریه کن ناله بزن به پیکرِ زیر و زبر شده فرمود گریه کن به تن مختصر شده مجتبی شکریان
. امشب که زداغ عسگری گریانیم با ناله ی صاحب الزمان نالانیم از بهر تسلای دل  مهدی او عجل لولیک الفرج  می خوانیم .
خودش تنها خبر از داغ های بیکرانش داشت که مانند علی داغی در عمقِ استخوانش داشت امان از کینهٔ دیرینه! میدانم که پیش از زهر چه بغضی خفته در هر لقمه هایِ خشکِ نانش داشت به خود از درد می پیچید و لبها به کبودی رفت به جای آب، زخمِ زهر وقتی در نهانش داشت دلِ سرداب شد آشوب؛ موجِ گریه راه انداخت سحر شد ... آرزویِ لحن زیبایِ اذانش داشت عرق می ریخت و از حال رفت و سخت می لرزید جگر می سوخت از زهری که کامل قصدِ جانش داشت اگر چه عسکری، اما حسن بود و دمِ آخرگمانم ذکر «لا یومَ کَیومکْ» بر زبانش داشت به یاد ظهر عاشورا، به یاد جدّ مظلومش دم آخر چه حالِ روضه در اشک روانش داشت پدر پیش پسر در سامرا ... در کربلا امّا؛ پسر پیش پدر جان داد! سر بر زانوانش داشت! مرضیه عاطفی