#حضرت_زهرا_شور
به سبک آه ریان...
آه مادر
تک و تنها رفتی پشت در
آه مادر
تو زمین خوردی جلو حیدر
آه مادر
به خدا نمی کنم باور
خونه ی وحیه و آتیشِ بلا، وا محمدا ۲
ترسیدن بچه ها توو سر و صدا، وامحدا ۲
با لگد ادا شد حق مصطفی، وا محمدا ۲
توی آسمون پیچیده این ندا، وا محمدا ۲
وای مادر
یه تنه مقابل لشکر
وای مادر
غرق خونه سوره ی کوثر
وای مادر
چی بگم از آتیشِ معجر
داغیِ میخه و طفل بی گناه، موندی بی پناه ۲
فضه رو صدا زدی میون راه، موندی بی پناه ۲
در و همسایه ها می کنن نگاه، موندی بی پناه ۲
علی درداشو باید بگه به چاه، موندی بی پناه ۲
آه مادر
سخته بین دود و خاکستر
آه مادر
مثل پروانه شدی پر پر
آه مادر
بیت الاحزان میگه درد آور...
نقل مقتله که غرق خون شدی، نیمه جون شدی ۲
یه جوری زدن که قد کمون شدی، نیمه جون شدی ۲
بی هوا زدند و در شکسته شد، سر شکسته شد ۲
مرد خونه ی تو سر شکسته شد، سر شکسته شد ۲
#وحید_محمدی
#حضرت_زهرا_زمزمه
بند اول:
در و دیوار با فاطمه
مسمار با فاطمه
کاری کرده که دیگه پا نمیشه
دم خونه شد غائله
بعد اون ولوله
زهرای من دیگه زهرا نمیشه
دنیا عذابم کرد
خونه خرابم کرد
پیش چش فاطمه از خجالت آبم کرد
داره غریبونه
میره از این خونه
اون که زمینخورده زنش حالمو میدونه
بند دوم:
همه دنیام یا فاطمه
تنهام یا فاطمه
بعد تو علی میشه خونه نشین
اشک زینب در اومده..
حسن حالش بده
وقتی میبینن که افتادی زمین
بانو زمین خوردی
با رو زمین خوردی
پهلو شکستهی من از پهلو زمین خوردی
صورتت آب رفته
زیر نقاب رفته
بهم بگو دستت شکسته یا که خواب رفته؟
#مظاهرکثیرینژاد
هی ببینمت
ای بهترین پدیده ،الهی ببینمت
خورشید من ،سپیده، الهی ببینمت
این وعده ی خداست که روزی تو می رسی
موعود برگزیده، الهی ببینمت
ای آفتاب صبح تماشایی بهار
روشن تر از سپیده، الهی ببینمت
یا ایهالعزیز، به سجاده ی نیاز
اشکم به ره دویده ، الهی ببینمت
این اشک ها امان دلم را بریده اند
ازپشت ابر دیده ،الهی ببینمت
از بس ندیدمت شب هجران روی تو
خواب از سرم پریده، الهی ببینمت
موی سفید، زمزمه در گوش می کند
عمرم به سر رسیده، الهی ببینمت
ای یادگار و منتقم فاطمه بیا
بر تربت شهیده، الهی ببینمت
چشم انتظار توست «وفایی» و از همه
یک زمزمه شنیده ، الهی ببینمت
#سیدهاشم_وفایی
چشمه ی زمزم
ای خوشا آن کس که دم از آل پیغمبر زند
دست خود بردامن صدیقه ی اطهر زند
باز گردد بررُخش درهای جنّات نعیم
هرکه دراین آستانه حلقه ای بردر زند
هرکه این جا چشم خود را چشمه ی زمزم کند
دربهشت آرزوها ساغر از کوثر زند
آن که دربزم عزای فاطمه اشکی نریخت
روز واویلا دو دست خویش را برسر زند
نزد زهرا قدسیان خاکسترش را می برند
هرکه چون پروانه این جا درشرر پرپر زند
بشکند دستی که با یک ضرب سیلی ازجفا
بر رخ یاس علی ،او رنگ نیلوفر زند
ازحساب خود «وفایی» غم ندارد روز حشر
مُهر خود را گرکه زهرا پای این دفتر زند
#سیدهاشم_وفایی
ياس نبوی
ای كه انسيّه ای ومهرمُجسّم داری
برتراز آدمی و جلوه ی آدم داری
كعبه ی عصمتی و قبله ی ايمان و اميد
در زلال نگهت چشمه ی زمزم داری
عالمه،فاضله وانسيّه الحورایی
فخربرهاجرو برساره ومريم داری
چشمه ی خيركثيری وسپهرحسنات
بارش رحمتی و فيض دمادم داری
يازده آينه ازنورتوتابنده شد ند
مركزنوری واشراف برعالم داری
تاكه دين دست خوش فتنه وكينه نشود
درره دين همه جاعزم مصمّم داري
هيچ كس چون تونكرده است حمايت زعلی
دردل ازغُربت اوحجله ی ماتم داری
غاصبان رابه سراشيبی بن بست كشاند
ماجرائی كه ازآن كوچه ی پُرغم داری
گل ياس نبوی هستی وعمرت چون گل
غم بسيار ولی زندگی كم داری
سيرتاريخ گواهست كه ای ياس كبود
فاطميّه نه همين بوی محّرم داری
ای «وفایی»غم مادرچه ملال انگيزاست
دربغل ازغم او زا نوی ماتم داری
#سیدهاشم_وفایی
کوه مصیبات
آتش افتاده به جان همه اما چه شده؟
همه جمعند در خانه ی مولا چه شده؟
آسمان ناله زدو گفت درآن جا چه شده؟
فاطمه پشت در افتاده خدایا چه شده؟
دودی از آتش آن در به سماوات رسید
گل یاس نبوی را چه جراحات رسید
به فلک ناله ای از مادر سادات رسید
که خبر داشت که درعالم بالا چه شده؟
آسمان دید که برعرش طنین افتاده
شعله بربال وپر روح الامین افتاده
غنچه پرپر شده وگل به زمین افتاده
وای فضه توبگو پهلوی زهرا چه شده؟
فضه میگفت که از چشم گهربار بپرس
من نگویم چه شده از درودیوار بپرس
فاطمه روی زمین است زمسمار بپرس
آه مسمار درخانه دراین جا چه شده؟
درهیاهو که همه فتنه گران همدستند
ناگهان آتش و بیداد بهم پیوستند
عده ای دست علی را به طنابی بستند
بی حیا مردم بی شرم شمارا چه شده؟
گرچه مأمور به صبراست تواناست علی
دربر کوه مصیبات شکیباست علی
خیزای فاطمه ازجای که تنهاست علی
خیزازجا وببین حرمت مولا چه شده؟
نظر گل به سوی خرمنی ازخارافتاد
مثل آتش به دل اهل ستمکار افتاد
بازوی فاطمه با ضربتی ازکار افتاد
یارتنهای علی در براعدا چه شده؟
به خداوند ،گل لم یزلی زهرا بود
درشب غربت وغم نورجلی زهرا بود
تا که جان به تن یار علی زهرا بود
ای «وفایی» چه بگویم گل طاها چه شده؟
#سیدهاشم_وفایی
بزم محبّت
بهشت اُنس ما از گلشن جنّت نمی ماند
دراین گلشن گُلی بی بارش رحمت نمی ماند
براین درگه چو رو کردی غم روزی مخور هرگز
که مهمان دراین خانه بی قسمت نمی ماند
هر آن کس حرمت بزم محبت را نگه دارد
به روز بی کسی بی حرمت و عزت نمی ماند
در این جا فرصت خود را به کسب معرفت طی کن
که تا چشمان خود را واکنی ،فرصت نمی ماند
اگر این جا نشوید اشک حسرت چهره ی ما را
برای ما به رستاخیز جز حسرت نمی ماند
به اخلاص و یقین کن پیروی از مکتب زهرا
که این گوهر به روز حشر بی قیمت نمی ماند
بخوان ازغربت بانوی گُل غم نامه ای، بلبل
اگر چه درغم او بهر ما، طاقت نمی ماند
عجب نبود «وفایی» ازسخن گفتن اگر افتد
چوآید گریه از ره ،فرصت صحبت نمی ماند
#سیدهاشم_وفایی
جان جهان
باغ را آتش زدند وباغبان را می برند
شدزمین گریان چومی دید آسمان را می برند
یک طرف گل های باغ از غم گریبان می درند
یک طرف با دست بسته باغبان را می برند
پیش چشم لاله های باغ گلچینان چرا
همره خود جلوه ی باغ جنان را می برند
پشت درافتاده بانوی بهشت احمدی
دوزخی طبعان امیر مومنان را می برند
جان عالم برلب آمد باعث خلقت چودید
عده ای با ریسمان جان جهان را می برند
آی جبریل امین یکدم فرود آی وببین
راز دارومحرم راز نهان را می برند
دست عترت دامن پاک ولایت راگرفت
دید چون سرمایه ی امن وامان را می برند
تا که زهرا حافظ این بوستان سرمدی است
کی« وفایی »طایر عرش آشیان را می برند
#سیدهاشم_وفایی
#زمزمه
#زمینه
#قدیمی
#سبک_فرشی_ندارم_تا_کنم_مهمان_نوازی
با هر نفس آتش کشد از در زبانه
افتاده پشت در زمین بانوی خانه
انسیه الحورا دگر سیلی نمی خواست
بازوی ریحانه کجا و تازیانه
گشته رواق صورتش آیینه کاری
دارد ز ضرب دست یک ظالم نشانه
در کوچه ها پیش حسن مادر زمین خورد
پشت و پناه حضرت حیدر زمین خورد
آه و واویلا مظلومه زهرا
عالم به پیش چشم او شد ای تیره و تار
مادر یکی از دست خورد یکی زدیوار
آه و واویلا مظلومه زهرا
طوری زده بالا نمی آید صدایش
شد قد و بالای حسن اینجا عصایش
آه و واویلا.مظلومه زهرا
گم کرده راه خانه را با چشم کم سو
دستی به صورت دارد و دستی به پهلو
آه و واویلا مظلومه زهرا
افتاده ای در بستر و در اضطرابم
می دانم آخر می کنی خانه خرابم
زهرا یازهرا
پهلو به پهلو می شود اما به زحمت
مسمارِ در خیلی تورا کرده اذیت
زهرا یازهرا
با هر نفس سر واکند زخمِ تن تو
گُل کرده صدها لاله بر پیراهن تو
زهرا یازهرا
با پهلویت لگکرده بود آن لحظه مسمار
مقتل نوشته صورتت خورده به دیوار
زهرا یازهرا
#قاسم_نعمتی