eitaa logo
جـــــان ِ قـــــلم
63 دنبال‌کننده
58 عکس
23 ویدیو
9 فایل
قلم که جان ندارد ، بی روی دل گشایت #مشکلات_داستان_امروز 🩸✨ با کمک خواهی و دستگیری از حضرت زهرا «ام المقاومه» سلام الله علیها و «سید شهیدان اهل قلم» ✨🖊️ دریافت نظرات و ارتباطات : @sha1st
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم درد ما داستان است. شاید اصلی ترین درد هنری مثل سینما (سینمای زخمی) ، داستان باشد... چرا که داستان پایه و بن مایه ی فیلمنامه نویسی است. اراده ی این سلسله جلسات از آنجایی آمد که فهمیدیم که «درد ما داستان است». داستان دغدغه ی ماست و خود داستان شخصیتی دردمند و زخمی است که محتاج درمانگرانی دلسوز و دردمند است! ما در این جلسات می خواهیم با هم رمان بخوانیم و بنویسیم و از آوینی و هر متفکر دیگری هم کمک بگیریم تا بلکه بالأخره دستمالی به این درد بسته شود ... در «داستان» یک چیزهایی سرجای خودشان نیستند و ما به دنبال همان ها هستیم. آن پازل های گم شده ... @jane_ghalam
جان قلم کجاست ؟ 🔆قسمت اول ما یک جمع خسته ایم. خسته از دیدن جوی که بین نویسندگان امروزی وجود دارد. جوی که متاسفانه بین اغلب نویسندگان وجود دارد این است که از نظر محتوای آثار ، از فکر و فلسفه و علم ، خالی هستند و با باری سبک به میدان می روند تا اجناسی سبک وزن را در قالب یک داستان بفروشند. و حتی میلی هم به پخته کردن این بار با ارزش ندارند و به راحتی از زیر این وظیفه شانه خالی می کنند ... این آش وقتی شورتر می شود که نویسندگان امروزی اغلب دچار تعصبات این طرفی و آن طرفی هم می شوند و میل ندارند که حقیقت را استشمام کنند ، حال هرچه که باشد. ادامه دارد ... 🩸✨ @jane_ghalam
جان قلم کجاست ؟ 🔆قسمت دوم اگر فکرشان روشن باشد و از تله ی تعصب جان سالم به در ببرند و تغذیه های فکری مداومی هم داشته باشند ، در اغلب اوقات دچار تله ها و بی محلی به سوالات بی جواب دیگری هستند : ای داستان نویس ! آیا تو می دانی که حقیقت داستان چیست و از کجا می آید؟ کارکرد داستان و فایده اش چیست؟ آیا اصلا مخاطب و انسان دنیای امروز را می شناسی؟ آیا تا به حال ارزش کارت را درک کرده ای و قدرش را دانسته ای که دقیقا روی چه قله ی بلندی ایستاده ای؟ حواست هست که با ندانستن آسیب های بدنوشتن می توانی گوهر چشم و قلب و وقت مردم را به دره ی زیر پایت بیندازی؟ ادامه دارد ... 🩸✨ @jane_ghalam
جان قلم کجاست ؟ 🔆قسمت سوم هرکدام از اعضای این گروه در مسیر نوشتن خود به سوالات زیادی درباره ادبیات داستانی رسیده اند. ما به دنبال حقیقتیم. به دنبال بحث درباره دغدغه هایی که ذهنمان را مدام نیشگون می گیرند. به راستی حقیقت چیست؟ اصلا بگو ببینم که ادبیات چیست؟ داستان چیست؟ رابطه اش با دین چطور است؟ آیا تعهد اسلامی و هنر متناقض اند؟ آیا می شود خدا و خرما را با هم داشت و به یک هنرمند اصیل تبدیل شد؟ اگر شدنی است ، فرآیند تحقق آن چگونه است؟ دیگران ِ بی ریشه ما را می بینند و می گویند که واه واه واه چه حرف های بیخودی. کله تان بیخود بوی قرمه سبزی می دهد! خب بگویند. ادامه دارد ... 🩸✨ @jane_ghalam
جان قلم کجاست ؟ 🔆 قسمت چهارم ما می خواهیم از پنجره ی فلسفه به نوشتن نگاه کنیم. تکنیک چیست؟ چرا هرچه بیشتر تکنیک یاد می گیریم ، خلاقیتمان بیشتر کشته می شود؟ آیا برای نوشتن به تکنیک ها نیاز داریم؟ چرا پس از دریافت آموزش ها قلم هایمان خشک تر می شود؟ چرا وضعیت آموزش داستان نویسی مطلوب نیست؟ اصلاً آیا می شود داستان را آموزش داد؟ چرا نویسندگان ماندگار کمی داریم؟ چرا بسیاری از آثار امروزی بی روح و خشک اند؟ چرا مردم داستان نمی خوانند؟ راهکار تغییر این اوضاع چیست؟ و مهم تر از همه اینکه چرا هیـچ کس بلند نمی شود بپرسد که چرا همه چیز یکجوری است ؟ چرا ککمان هم نمی گَزَد که یک چیزی سرجایش نیست؟ جان قلم سرجایش نیست. گویا که این روزها ، قلم ، جان ندارد ... ادامه دارد. 🩸✨ @jane_ghalam
جان قلم کجاست ؟ 🔆 قسمت آخر گروه جان قلم مفتخر و امیدوار است که از سوال به آزادی برسد. به شکوفا شدن. به درخشیدن قلم هایی که امروز راه به راه اسراف می شوند و با عشق و خدا روی کاغذ نمی لغزند. جان قلم ، به دنبال جان است‌. و می داند که قلمی که جان دارد جادو خواهد کرد و دنیا را نجات خواهد داد. هنر را نجات خواهد داد. سینما را‌. تئاتر را. و انسان را ... چرا که قلم ، پایه ی هنرهای دیگر است. چرا که قلم ، انسان ساز است ... ✨با توسل به روح بزرگ و فکر بزرگ سید شهیدان اهل قلم که این ایده را به جان ما ریخت ... 🩸✨ @jane_ghalam
. در جهانی پر از پوشال های حقیقت، به دنبال حقیقت می گشتم تا شاید بفهمم که در کجای جهان هستی قرار دارم. تاریخ من کجاست و رسالتم چیست. من تنها انسانی کوچک نبودم بلکه خداوند روی من حساب اشرف مخلوقاتی باز کرده بود و آموخته بود که باید بجنگم. کربلایی داشتم که باید وظیفه ام را در آن به انجام می رساندم. پس شروع به نوشتن کردم اما متوجه شدم که هیچ کس نمی نویسد. همه در حال بگومگو هستند، عده ای خودنمایی می کنند و عده ای در خواب می نویسند. غم برم داشت. ترس برم داشت. شروع به یافتن افرادی کردم که صحنه ی دنیای آدم های خوابی که دیده ام را دیده باشند. کویری پر از خار که در آن انسان ها بیدار نیستند و در خواب ترین حالت ممکنشان به خواب رفته اند. آفتاب سوزان بود و مرا می سوزاند اما کک دیگران هم نمی گزید چون خواب بودند و در خواب با هم حرف می زدند و می خندیدند. باید چند بیدار را پیدا می کردم تا با عجله ملت را بیدار کنیم. دویدم و چندین کویر درندشت را طی کردم و جز معدودی انسان بیدار کسی را نیافتم. به آنها گفتم که بیایید بنویسیم. از درد تاریخ امروز... از انسان هایی که کف کویر دراز کشیده اند و خودشان را به خواب زده اند و از لمس شن های سوزان و آفتاب تند بالای سرشان می سوزند و تمام می شوند. آن هم در خواب. ✍🏻 نویسنده : پناه @Jane_ghalam
. امر «نوشتن» در غربت است. در غربت است که انسان می‌فهمد شعر ها و قصه ها به چه درد می‌خورند. اینجاست که اشک می‌ریزد و خوشحال است که داستایوفسکی ده سالش را به نوشتن رمان ابله گذارنده. او با روزگار می‌رود و می‌خواند که: شبی که آواز نی تو شنیدم چو آهوی تشنه پی تو دویدم دوان دوان تا سر چشمه رسیدم نشانه ای از نی و نغمه ندیدم در درد است که زبان با انسان سخن می‌گوید و پاسخ آن سخن شعر است. داستان نیز شاعرانه نوشته می‌شود و این به معنای نوستالژی گری نیست. این همان عهد هنر است که ما امروز آن را از یاد برده ایم و این نه یک قصور جمعی و گروهی که حوالت سوزناک شب های تاریک است. شاید بتوان گفت شب های تاریک توسعه نیافتگی و نوشتن در این تاریخ درد است. هرچند روشنفکرنماها در کلاس هایشان با لبخند بدبختی های کافکا را شخصیت پردازی کنند و ابلهی داستایوفسکی را درس بدهند اما نوشتن، با چنین خیال راحتی پیش نمی آید. اول باید عهد هنر را درک کنیم... ✍🏻 ز.قربانی @Jane_ghalam