eitaa logo
جنت‌‌الحسین«ع»:)
1.6هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
4.7هزار ویدیو
30 فایل
هیئت مجازی جنت الحسین ع جنت الحسین ع=بهشت حسین ع🤍 نوع فعالیت: مذهبی، سیاسی، فرهنگی متولد شدیم: ۱۴۰۲/۱/۷ کپی: آزاده🌿 فقط جهت تبادلات و همسایگی و آیدی مدیر کانال:mahva_128@ https://harfenashenas.ir//message.php?name=Mahva ناشناسمون🙂🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋 با این گند کاری که اینا در اوردن باید به فکر یک دختر دیگه باشم، هیچ کدوم از دخترا خبر نداشتن بعد از چندوقت که اینجا بودن قراره چه اتفاقی براشون بیوفته پس اگر هم فرار کردن برامون هیچ دردسری نداره. باید توی مهمونی فردا شب همونجا یکی رو انتخاب کنم بفرستم جای مهرناز که فرار کرده، عَی دختر اگه دستم بهت برسه مفنگی، چنان تیکه تیکت کنم که مرغ های آسمون به حالت زار بزنن. _کیارش... کیارشششش _بله آقا... بله عامر خان امری داشتین؟! _ببین کیا خبر داری که چیشده معشوقه جناب عالی گم و گور شده،،، باید فردا شب باید دنبال ی دختر تو جمعیت بگردی تا بفرستیم جاش، افتاد؟ _(با ناراحتی) بله خبر دارم،،، چشم هرچی شما بگین _کیارش اون دختر از اولشم پا بده نبود ولش کن بچسب به یکی دیگه... _با اجازتون من برم، کار مهمی هست ببخشید... _برو برو.... ببینم فردا شب چه میکنی. **** _مهوا میشه شما داخل نیای بمونی بیرون؟ _علی مگه قرار نیست حارد هارو گیر بیاریم؟ _اره خب... _خب که خب به جمال زیبات، شما پایین اونا رو به حرف بگیر تا من حارد هارو پیدا کنم،،، زمانی که داشتم سیستم هاشون رو چک میکردم... به قلم مهوا🫀 ❗️ 🦋@jannathoseyn🦋
🦋 داشتم سیستم هاشون رو چک میکردم اونا حارد رو متصل کردن و نشونه هاش هست،،، فقط مشکل اینه اگه به امنیت خودشون زیاد اعتماد دارن قطعا نباید جای پنهان شده ای بزارن ... _مهوا ببین از شنود حرف هاشون میشه پی برد که کجا گزاشتن حارد هارو میگم بررسی کنن وخبر بدن. _باشه *_اینقدر کارشون رو تمیز انجام دادن که اصن سخت میشه رمز کشایی کرد... ولی با بررسی بچه ها یک جمله «شام شب طبقه بالا زیر میز» با اینور رو اونور کردنش زیاد تکرار شده. _یعنی میشه گفت حارد ها اونجاست؟! _امیدوارم... ** _سروان مشکاتی(مهوا) این شنود که بهتون وصله بهش دست نمیزنید تا اگه اتفاقی افتاد مشکلی نباشه... _بله جناب سرگرد... خب همگی در موقعیت های خودتون مستقر بشین من، سروان مشکاتی، سروان محبی(محمدمهدی) و سروان سبحانی(علیرضا) میریم داخل. رمز عملیات «بسم الله الرحن الرحیم، یا حیدر کرار» به قلم مهوا🫀 ❗️ 🦋@jannathoseyn🦋
🦋 همه مهمونا داشتن کم کم میومدن به سامی سپرده بودم تو همون مهمونی ی دختر جذاب پیدا بکنه بزاره جز اون 15 نفر باشه و بفرستیمش تا من حساب اون قمر و مصیب مفت خور رو برسم. پارتی های من حرف نداشت از همه جا میومدن و پایه ثابت میشدن. اصلا این پارتی های من استارت این برنامه ها بود که از طریق این دخترا پول در بیاریم... _به به سلام جناب مهندس خوش اومدین بفرمایید. **** وارد شدیم من و علی کنار هم و یک خانم هم با اقا محمدمهدی وارد شد تا ضایع نشه. کنار هم نشستیم و مثلا مشغول صحبت بودیم، استرس تمام وجودم رو گرفته بود احساس خوبی نسبت به این موقعیت و این لحظات نداشتم... علی داعما درحال گوشت زد کردن بود تا حواسم به خودم باشه. _مهوا جان نقشه رو که میدونی حواست باشه طبقه بالا دست خودته سپردم دست کاردرستش پس هیچ نگرانی نباید داشته باشم... مراقب خودت هم هستی. _باشه.... باشه به قلم مهوا🫀 ❗️ 🦋@jannathoseyn🦋
🦋 امشب مهوا خیلی خاص شده بود،،، ولی نگرانی رو تو چشماش میدیدم ... مهوا دختری بود با چشمهای مشکی و مژه های فردار بینی رو فرم و صورتی معمولی اما جذاب و زیبا... _آروم و صدای آهسته گفتم: بسم الله........ یاحیدر کرار همه هم یک یا حیدر اروم گفتن، من حاج کمیل بودم اسم مستعارم رو میگم،،، ماها اسم مستعار داشتیم،،،من نگران بودم نگران مهوا این جمع خیلی خطرناک بود... اما من دلم روشنه من مطمئنم خدا کمکمون میکنه... بعد از کلی تذکر دادن به مهوا پاشد رفت.... ماموریت من شروع شده بود،،، پاشدم که برم طبقه بالا در حال طی کردن راه بودم همه یک دستشون گیلاس بود و یک دستشون سیگار.... همه ی طوری نگاهم میکردن از این نگاه ها متنفر بودم، لباسم خردلی بود پوشیده اما مجبور بودم تنگ بپوشم. رسیدم دم پله زیر لب بسم الله... گفتم و راهی جهنم دوم شدم.... عامرخان بهم سپرده بود براش دختر گیر بیارم،،، هیچ دختر چشامو نمیگرفت همشون خیلی از فیس افتاده بودن از بس اینجا به خوردشون داده بود عامر که عملی شده بودن... اما دختر هست انگار تازه وارده و اولین بارشه اومده شاید بشه تورش کرد، با دوستش داشتن میرفتن سمت رختکن که خواستم دنبالش برم همون لحظه.... به قلم مهوا🫀 ❗️ 🦋@jannathoseyn🦋
🦋 همون لحظه عامرخان صدام زد و مجبور شدم برم پیشش... بهم گفت که همون دختره چشم هاشو گرفته و جورش کنم.... رفتم طبقه بالا داشتم چک میکردم که کسی بهم شک کرده یانه کلی راهرو و در اینجا بود اصن نمیدونم باید برم تو کدومشون... یهو یکی گفت: _خانم چه کمکی میتونم بهتون بکنم؟ دستمو گزاشتم رو قلبم و گفتم: آقا ی اهمی اوهومی نمیگی قلبمون هری میریزه تو معدمون؟ الان جواب شوور مارو شوما میدی؟ _واه واه خانوم حالا چه جوشی هم میاره،،، ببخشید من عذرمیخوام، حالا چه کمکی میتونم بهتون بکنم؟ _میخواستم برم دستشویی باره اوله میام بهم گفتن بیام بالا ته راهرو... راهنماییم کرد و رفت، هوووف اقا نمیگه ادم قلبم داره. خب حالا باید چیکار کنم؟ چجوری بگردم دنبال اون اتاق؟ همینطور که از دستشویی خارج میشدم تصمیم گرفتم تک تک بگردم دیگه چاره ای نیست. داشتم شروع میکردم که متوجه ی صداهایی شدم راهروی آخر کنارشم یک راهپله بود به نظر میومد اونجا میتونستم صدا هارو بشنوم سریع تا کسی منو ندیده خودم رو تو راهپله کشوندم و داشتم به صداهاشون گوش میدادم میگفتن: سامی تا نیم ساعت دیگه باید بفرستیمشون چیشد پس؟ _باشه باشه میارمش... نگران نباش اینقدرم تکرار نکن دیگه ای بابا... به قلم مهوا🫀 ❗️ 🦋@jannathoseyn🦋
🦋 دیگه نخواستم بشنوم باید تا وقتمون تموم نشده اون حارد هارو که حدس میزدم که باید توی همون اتاق باشه بگیریم از راهپله اومدم بیرون و هی ای پا اون پا میکردم تا بیان بیرون بعدش متوجه شدم که قفلش رمزیه برا من مثل اب خوردن بود باز کردنش... _صالحی کد هارو بزن.... موقعیت... زدی؟ _بله تا سه بشمرم محکم بازش کنید.... یک.... دو.... سه باز شد سریع رفتم داخل و در رو بستم، تو دستم دستکش بود و مراقبت های ویژه پلیسی،، همه جارو گشتم و تا رسیدم زیر میز ولی هرچی گشتم پیداش نمیکردم... _سلام تازه وارد... اینجا دنبال دستشویی میگردی یا شوورجونت خانم؟ وای بدبخت شدم این دیگه کی بود؟ چرا الان؟ _امممم در اینجا باز بود بعد منم نمیدونستم کجاست دستشویی، اومدم داخل... ببخشید الان میرم... تا خواستم برم بیرون... به قلم مهوا🫀 ❗️ 🦋@jannathoseyn🦋
🦋 تا خواستم برم بیرون از بازوم گرفت و گفت: اها اون وقت دستشویی زیر میزه که اونجا دنبالشی؟ _خب اخه کلیدم هم از تو جیبم افتاد دنبال اون میگشتم زیر میز... پیداش کردم دیگه. _شما خیلی خانم زیبایی هستی، راستی خبر دارین که عامر خان قراره دخترهای زیبای این مجلس رو بفرسته تور اروپا؟ تو دلم گفتم آره جون خودش تور اروپا... یهو علیرضا سر رسید و گفت: اینجا چه خبره؟ تو اینجا چیکار میکنی عزیزم قرار بود بری دستات رو بشوری که... میدونستم جز نقشه هست که منو بکشه بیرون از این شرایط، گفتم: ببخشید آراد جان(چون اسم اصلیش لو نره اراد میگم) میبینی اینجارو که کلی راهرو بوده منم دیدم اینجا درش بازه اومدم داخل. اون مرد گفت: ولی من خودم در اینجا رو بستم چطور ممکنه؟ _من نمیدونم ولی وقتی اومدم باز بود، بازم متاسفم بدون اجازه وارد اتاق شدم. و با علیرضا به سمت در رفتیم که اون آقا گفت: اون تور مسافرتی رو یادت نره بهش فکر کنی به هرحال شما بانوی شایسته ای هستین که عامرخان دستور دادن بهتون بگم... به قلم مهوا🫀 ❗️ 🦋@jannathoseyn🦋
🦋 _ممنونم از پیشنهادتون، فکر میکنم. راهمون رو گرفتیم و رفتیم کمی که از اتاق دور شدیم علیرضا گفت: مهوا خانم مراقب خودتون باشین. و رفت. رفتم پیش چند تا خانم که اونا هم مامور بودن مشغول صحبت های معمولی شدیم تا شک نکنن... یعنی اون حارد ها کجا میتونست باشه؟ یعنی ما اشتباه کرده بودیم یا قبل از ما پاک سازی کرده بودن؟ فقط ده دقیقه تا جلسه اونها و دستیابی به حارد ها داشتیم... علیرضا و مهوا پایین اومدن و رفتن سر جاهاشون نشستن پس احتمالا حارد هارو نگرفتن هنوز... رفتم نزدیک میز مهوا... _(با خنده و چشمک) سلام خانم زیبا افتخار آشنایی دارم؟ مهوا هم که همیشه پایه... _سلام به به چه آقایی بله،،، علی بیا بشین کارت دارم. _بگو... _علی یا حارد ها رو برداشتن و پاک سازی کردن یا ما اشتباه رمز گشایی کردیم. به قلم مهوا🫀 ❗️ 🦋@jannathoseyn🦋
🦋 _ببین مهوا اینطور که معلومه این مهمونی برای رد گم کنی هست و اینطور که شنود میشه قراره برای دو هفته دیگه دخترا رو بفرستن. _پس حارد ها چی میشه؟ _نمیدونم هیچ سرنخی جز همون پیاما نداریم از حارد ها... _علی بهم پیشنهاد دادن برای اینجا ولی دارن همرو به اسم تور مسافرتی اروپا گیر میارن و معتادشون میکنن و میفرستنشون. _میخوای بری؟ خطرناکه مهوا... _گفتم فکر میکنم،،، نمیدونم علی خودمم توی این عملیات جون 14 تا دختر دیگه در خطره یک نفر قربانی شه بهتر از 14 تا 14 تا دختره که قربانی میشن _مهوا... معت... پریدم وسط حرفش و گفتم: نگران نباش.... حواسم به خودم هست. معتادم نمیشم. _پس باید ی چند تا دستگاه مستگاه بهت وصل کنیم به قلم مهوا🫀 ❗️ 🦋@jannathoseyn🦋
🦋 _باشه.... بعد از یکی دو ساعت بالاخره تصمیم به رفتن کردیم... _مهوا جان من و محمدمهدی و علیرضا میریم پیش ماشین شما بیا... _باشه منم رفتم سمت رختکن و لباسام رو عوض کردم و راه افتادم،،، از خونه خارج شدم و دنبال ماشین میگشتم ی ماشین زانتیا مشکی که برای علی بود. تقریبا اخرا پارک کرده بود همینطور که میرفتم... یک ماشین سفید جلو پام ترمز میکنه و... _علی نگاه کن این نقشه خونه مخفی اونهاست که طرفای لواسونه... _لواسون؟؟؟ شیراز کجا لواسون کجا،،، نکنه فردا یهو مارو تا فشم هم میکشن.... _ اونا برای رد گم کنی همه جا میرن...... اینجا و لواسون صرفا رد گم کنیه اینجا رو که اومدیم لواسونم بریم،،، مهوا خانم هم که جاسوس ماست.... حله؟ _نمیدونم علیرضا...... نمیدونم. به قلم مهوا🫀 ❗️ 🦋@jannathoseyn🦋
🦋 _علی.... علی اون مهوا خانم نیست؟ _علیرضا بدو بگیرشون.... بدوووووو _سریع دوییدم، جلو پای مهوا ترمز زد و به زور سوارش کرد راه افتاد که من و علی رسیدیم ولی رفتن محمدمهدی هم با موتور افتاد دنبالش که بهشون برسه.... دل تو دلمون نبود علی رو پای خودش بند نبود و هی با مرکز ارتباطمیگرفت تا مورد مشکوک هارو پیدا کنن محمدمهدی هم گمشون کرده بود... وقتی بردنم تو ماشین چشم هامو بستن و جلو بینیم دستمال گزاشتن که بعد از چند دقیقه بیهوش شدم و چیزی نفهمیدم... _برو تو ببینم _منو کجا اوردین؟؟ _ساکت شو و چیزی نگو... _یعنی چی بزارین برم خانوادم نگرانم میشن... _دخترکوچولو فعلا مهمون مایی عامرخان نمیتونه از شما بگذره اخه دیشب سرتو پول خوبی بهشنهاد شده.... آره دیگه میخواین برین تور اروپا،،، اینم همسفرهات... _یعنی چی؟ من گفتم فکر میکنم دیگه این چه کاریه؟؟ به قلم مهوا🫀 ❗️ 🦋@jannathoseyn🦋
🦋 _دهنت رو ببند سر من داد نزنا تا زدم دندونات رو خورد کنم دختره هرجایی.... _من هرجایی نیستم دهن کثیفت رو ببند بی شخصیت _اوه چه خشن... حیف که سپردن سالم ببرمت وگرنه حسابی ازت میرسیدم که ی جای سالم تو ب*دنت نمونه. _تو مال این حرفا نیستی... _حالا بهت نشون میدم با بد کسی در افتادی... رفت و در پشتش بست،،، همه دخترایی که اینجا بودن تزریقی بودن. *** الان 24 ساعته که از مهوا خبری نیست، دل تو دلم نیست و نگرانم میترسم دوباره بلایی سرش بیارن. _محمد مهدی شنود کردی؟چیزی دستگیرت شد؟ _نه علی به خدا اصن صدایی نمیاد یعنی یا متوجه شنود شدن یا مکانشون جای دیگس... _محمدمهدی تمامی واحد برادرا و خواهر هارو جمع کن و توجیه کن باید بریم لواسون تنها جاهایی که ما میدونم همونجاست... _علی جان عجله نکن ریسکش بالاست،،،ان شاءالله که هیچ اتفاقی برای مهوا خانم نمیوفته. به قلم مهوا🫀 ❗️ 🦋@jannathoseyn🦋