.
«خرمشهرها»
✍ سیده_ال_موسوی
یادم هست اول دوره انتخاباتی همه مدافعین حرم که اکثرا الان شهید شدهاند، به او رای دادند.
محال است این انتخاب اشتباه باشد و حال که میبینم الحق از جنس خودشون انتخاب کرده بودند.
خرداد پر کاری در پیش رو داریم، بیکار ننشینم و درست با رعایت اصول اخلاقی پیش برویم و در مسیر صواب روشنگری کنیم.
کاش به خون ریخته شهدا بیحرمتی نکنیم! این ماه، ماه یافتن حق از ناحق است، جبهه حق را بشناسیم و به اطرافیان خویش بشناسانیم.
مثل سید ابراهیم بی ریا و با اخلاص #خادم_الرضا باشیم، با اخلاق و صبوری مسیر حق را پیش بگیریم و یار و یاور رهبر باشیم.
ما عاشقان شهدا باید مثل شهدا عمل کنیم.
هر فتنهای پیش بیاد شتابان قضاوت نکنیم.
کانالهای سیاسی که مسیر درست به ما نشان میدهند، دنبال کنیم.
از کسانی نباشیم، که بی طرف در جبهه ی حق و باطل سکوت اختیار کردند. یا حق و یا باطل راه میانهای این بین نیست! سکوت جایز نیست!
ظهوری و آخرتی در پیش داریم باید پاسخگوی خداوند و امام عصر عجل الله فرجه باشیم.
رهبری که وعدهی فتح خرمشهرها به ما داده بود، شاید این روزها فتح دیگری در راه باشد. خرمشهرها در راه است...
#رییس_جمهور
#سیدالشهدای_خدمت
#هشتمین_رئیس_جمهور
🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱
دوش دیدم که ملایک دَرِ میخانه زدند
گِلِ آدم بِسِرشتَند و به پیمانه زدند
ساکنانِ حرمِ سِتْر و عِفافِ ملکوت
با منِ راهنشین بادهٔ مستانه زدند
آسمان بارِ امانت نتوانست کشید
قرعهٔ کار به نامِ منِ دیوانه زدند
جنگِ هفتاد و دو ملّت همه را عُذر بِنِه
چون ندیدند حقیقت رَهِ افسانه زدند
شُکرِ ایزد که میانِ من و او صلح افتاد
صوفیان رقصکنان ساغرِ شکرانه زدند
آتش آن نیست که از شعلهٔ او خندد شمع
آتش آن است که در خرمنِ پروانه زدند
کس چو حافظ نَگُشاد از رخِ اندیشه نقاب
تا سرِ زلفِ سخن را به قلم شانه زدند
تفالی به نیت شهدای خدمت💔🥺
💠 @jaryaniha
چیزی به پایان آخرین سفر
استانیات نمانده...
لحظهها را خوب میچشم، مینوشم، میبویم... تا آخرین لحظات بودنت را
در قاب زمان ثبت کنم.
🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱
رفتی و دل دیگر شده در غم رها سید
بار دگر در مملکت برپا عزا سید
از بالگردت لاشه ای تنها به جا مانده
گویند روحت پر گرفته تا خدا سید
از بس که پی گیر و مصمم بوده ای در کار
آخر شدی در راه خدمت جان فدا سید
با رفتنت باز این دل من زیر رو گشته
دارم من اندر قلب خود خوف و رجا سید
دنیا پر از افراد پر حرف است اما تو
پر از عمل بودی ولی بی ادعا سید
حالا که از دنیا برفتی ما بفهمیدیم
تو کارها کردی ولی اندر خفا سید
تو نیستی در زمره اموات این عالم
مصداق احیاءٌ شدی داری بقا سید
عمری شنیدی نیش و باز از پا نیفتادی
در حق تان کردیم ما خیلی جفا سید
مولا رضا داده به ما قولی سه جا آید
بر وعده اش حتما کند مولا وفا سید
عمری تو بودی دم خور محروم و مسکینان
ای با ضعیفان در جهان درد آشنا سید
عمری به هرحالی شهادت آرزویت بود
در حال خدمت تو شدی حاجت روا سید
هرچیز در عالم بود دارای حد و مرز
ای مهربانی هایتان بی انتها سید
هرجا که سیل آمد به سرعت تو در آنجایی
ای سید عمامه خاکی، بی ریا سید
در کارتان حتی نشد یک اشتباه پیدا
عمری تو بودی بین ما چه بی خطا سید
این میزها این صندلی ها را رها کردی
دنبال کار مردمان رفتی کجا سید
هرگز نباشد این گمان یاد تو گردد گم
در سینه های کل ما داری تو جا سید
✍زهرا محمدیان
عضو محترم کانال
#اقلیت_ملیونی
#شهید_جمهور
🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱
لحظات خدمت
دل چیزی میخواهد و دنیا چیز دیگری.
دوست دارم بنشینم پای تلویزیون، یا توی کانال ها و گروه ها بچرخم و مدام برای خودم روضه پیدا کنم، پشت هم فیلمها و عکسهایش را ببینم که چقدر مهربان، مُخلِص و مردم دار بود.
دلم میخواهد هیچکس دوروبرم نباشد تا نخواهم هق هق گریه ام را قورت بدهم، اما از این خبرها نیست.
پسرم از خواب بیدار شده و اگر گریه ام را ببیند باید به سوالهای تودرتویش جواب بدهم. فوری خودم را جمع و جور می کنم. میفرستمش تا آبی به دست و صورت بزند. دو قطره اشک میریزم. میآید و با همان صدای رسای همیشگی اش درخواست دمنوش اول صبح میکند.
صبحانه اش را آماده میکنم و خوشحالم که خواهر بزرگترش حالا خانه است و باهم صبحانه میخورند. هر چند دخترم هم چندان حال خوبی ندارد، اما بالاخره میخواهد چند لقمه ای بخورد.
میروم سراغ گوشیام. باید چند خطی بنویسم و در کانال تشکیلات بانوان نویسندگی که با دوستان داریم بگذارم.
اشک میریزم و مینویسم.
پسرک در قابِ در ظاهر میشود. صبحانه را خورده نخورده در فکر نهار است:«مامان، مگه امروز روز امام رضا نیست؟ پس چرا هنوز ماکارونی رو درست نکردین؟»
از چند روز قبل درخواست داده بود و من که می دانستم بچه ها این غذا را خیلی دوست دارند، گذاشته بودم در منوی روز عید.
دلم میخواست فقط چند تا تخم مرغ بیندازیم توی تابه و بخوریم برود. اصلا دلم میخواست می شد هیچ چیز نخوریم.
اشکی که هنوز خودش را گوشه ای از چشمم نگه داشته با انگشت میگیرم. باشه ای تحویل پسرم میدهم. و دوباره سر برمیگردانم روی گوشیام. توی گروه دوستی یک تصویر گذاشته. بازش میکنم . عکس شهید سیّد ابراهیم رئیسی است با نوشته ای که مرا از جا می کَند:«همه خادم الرّضاییم» بلند می شوم و دست روی سر پسرم می کشم:«آره. امروز روز امام رضاست.درست میکنم مامان. میخوای تو هم کمکم کنی؟»
تمام صبح را توی آشپزخانه دوروبرم میچرخد، حرف میزند،سوال میپرسد، مواد غذا را به دست و صورتش میمالد و چند بار با فاصله این سوال تکراری را می پرسد:«امام رضا همونیه که میریم حرمش؟»
من یک نیم روز مدام بغضم را قورت میدهم به این امید که مزه شیرین عشق به امام رضا بیشتر در جان پسرم بنشیند.
به این امید که در میان تَف دادن پیازها و آبکش کردن رشته های باریک ماکارونی، لابلای خنده ها و سوالهای فرزندم لحظاتی پیدا شود که من هم خادم امام رضا به حساب بیایم.
✍فهیمه فرشتیان
#شهید_جمهور
#خادم_الرضا
#خدمت
🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
🌱 در جریان باشید.
«همیشه خداحافظی سخت است...
وقتی میرود میبینی که چه روزهایی را از دست دادی...
حس دلتنگی بدترین حس جهان است.
حالا او آرام است و من پریشان و این حفرهای عمیق در قلب ملتهبم ایجاد میکند.
او شبیه هیچ کس بود، درست مثل حاج قاسم...
وقتی که رفت فهمیدیم که چه شمس شموسی را از دست دادیم.
سید مظلومان بودن کار هر کسی نیست و این حس غریب دوباره تکرار شد و قلبم دوباره سوخت...
حال، دلم به این خوش است که در آغوش حاج قاسم است.
حال، دلم به این خوش است که دیگر راحتتر میتواند تهدیدها را تحمل کند و اشک نریزد.
خلاصه بگویم، قلبم پاره پاره شد و حس جاماندهگی کردم. یک دنیا دلتنگی در قلب کوچکم جا شد.
کاش نمیرفت و ظهور مهدی زهرا (س) را میدید.
اما او بر میگردد همرا با سردار دلها...
حالا آرام بخواب...
آرامتر از آرامش کشتی بعد از طوفانی طولانی...
فقط یادت نرود سلامم را به حاج قاسم برسانی. بگو دلتنگم، دلتنگ آن نگاه خستگی ناپذیرش...
خداحافظ جمعههای نا آرام ...
خداحافظ بیخوابیهای پی در پی...
دیگر خستگیات تمام شد.
از پروازت به تهران جاماندی اما پرواز کردی به جایی بهتر، جایی در آغوش امام رضا
خداحافظ دردانهی امام رضا...»
✍فاطمه صداقتی
#شهید_جمهور
🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱
کاش بیدار شوم، آمده باشی به خراسان
بعدِ کرمان و بشاگرد و گلستان و لرستان
کاش بیدار شوم، اول اخبار تو باشی
سرزده، سر زده باشی به دو تا شهر و دهستان
رفته باشی سفر خارجه و زود بیایی
بروی باز به محرومترین نقطۀ ایران
با عبای گِلی و عینک و عمامۀ خاکی
پای درد دل مردم بنشینی کف میدان!
-زاهدان- تا به کسی خسته نباشید بگویی
یا کلنگی بزنی مدرسهای را به مریوان...
::
کاش بیدار شوم، زائر مشهد شده باشم
شب میلاد رضا باشد و خوش باشم و خندان
کاش بیدار شوم، زیرنویس خبر امشب
فقط از باد بگوید، فقط از بارش باران
✍مهدی جهاندار
#رئیسی_عزیز
#شهید_جمهور
🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊
💠 @jaryaniha
در جریان باشید! 🌱