eitaa logo
نویسندگان جریان
600 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
132 ویدیو
9 فایل
🌱در جریان باشید. 🌱ادمین: @aseman311 🌱کانال انتشارات @jaryane_zendegi 🌱زیرنظر مجموعه فرهنگی تربیتی کتاب پردازان @ketabpardazan_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
-مامانی! +جانم؟ - گفتین پرچم حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه بود؟ +آره عزیزم. -پرچم حرم حضرت زهرا (س) نبود، نه؟ کلمات در صدایم می‌شکنند. بغض می‌کنم و جواب می‌دهم: +نه، گفته بودم که حضرت زهرا (س) حرم ندارند. برای روضه‌ی امشبم همین بس بود... ✍انیسه سادات یعقوبی 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم یکی از دغدغه‌های اصلی والدین و مربیان روش‌های صحیح انتقال مفاهیم دینی به کودکان است. نویسندگان حوزه ادبیات کودک‌هم از جمله افراد موثر در این زمینه محسوب می‌شوند. برای انتقال مفاهیم دو کار کلیدی به عنوان مقدمه لازم است. بخش اول بسترسازی مناسب است که مربوط به نحوه‌ی تربیت والدین می‌باشد. اما بخش دوم می‌تواند ابزاری مهم در دست نویسنده باشد یعنی: استفاده از ادبیات مناسب و قابل فهم. نویسنده مفهومی را که در نظر دارد، منتقل کند باید ملموس و با زبان کودکانه نشان دهد. استفاده از کلماتی که برای کودک زیبایی دارد. استفاده از ساختار زبانی که برای کودک جذابیت دارد. نکته بعد توجه به نیازهای کودکان در سنین مختلف است. به عنوان مثال نویسنده‌ای که می‌خواهد از کربلا و عاشورا برای کودکان زیر هفت سال بنویسد باید توجه داشته باشد که داستان را طوری ننویسد که امنیت خاطر و حسن ظن در وجود کودکان در این سن به خطر بیفتد. نکته ی بعدی توجه به ابعاد انتقال مفاهیم است. متاسفانه بیشتر کتاب‌های معارفی کودکانه تنها بعد آگاهی و علمی را استفاده کرده اند. مثلا در قالب داستان نشان می‌دهند که بچه‌ای از گفتن حقیقت ترسید و بعد برایش مشکلات زیادی ایجاد شد. در این موارد حتی اگر شیوه‌ی نمایش غیرمستقیم رعایت شود باز هم بعد آگاهی به تنهایی کافی نیست. توجه به ابعاد خیال، عاطفه ،انس و الفت، زیبایی گرایی و... تاثیر داستان را بسیار بیشتر می‌کنند. مثلا درباره عاشورا آگاهی دادن به اصل حادثه هر چند با روش‌های درستش خوب است ولی برای کودکانی که قرار است با خواندن داستان شخصیت آن‌ها شکل بگیرد یا الگوسازی برایشان اتفاق بیفتد یا در شکل گیری هویت در آینده کمک‌شان کند صرفا آگاهی کافی نیست. از این رو در مناسبت‌ها بهتر است از ابعاد دیگر استفاده بیشتری شود. مثلا در ماه محرم با توجه به ابعاد گفته شده،بیشتر به این موارد حول محور وجود اباعبدالله الحسین (علیه السلام) و خاندان و یاران باوفایشان پرداخته شود: مهربانی، شجاعت، صداقت، ادب، دوستی و... ✍ آمنه افشار 🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«شماره ی مادرم را می‌گیرم مشغول است. شماره ی خاله ام را می‌گیرم، جواب نمی‌دهد. دوباره شماره می‌گیرم و هیچ کدام جواب نمی‌دهند. شخصی دوتا از دوستانم پیام می‌دهم جواب نمی‌دهند. با خودم فکر می‌کنم چه خبر شده است؟ چرا هیچ کس جواب نمی دهد؟ دوباره که به مادرم تلفن می کنم صدای مادرم در صدای مداحی گم می‌شود و می‌گوید:« روضه ام. بعد زنگ می‌زنم.» اهی می‌کشم و یادم می‌آید ساعت شروع عاشقی و عرض ارادت عشاق خدمت حضرت ارباب است. من درگیر بچه هایی که سر سازگاری با روضه رفتن نداشتند شده ام و انگار که از غافله عقب مانده ام. راستی آه حسرت هم عرض ارادت محسوب می‌شود؟» ✍انسیه سادات یعقوبی 🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.
«داشتم فکر می‌کردم مگر من دهه اول محرم، یا کلا در ماه محرم و صفر جایی هم می‌روم که عکس بگیرم و متن بنویسم؟؟؟ فکر کردم این سبک زندگی من درست است آیا؟! فکر می‌کردم نکند دارم به ماه محرم بی محلی می‌کنم؟ نکند قساوت قلب گرفتم؟ فکرها می‌آمدند و می‌رفتند و من یکی یکی شان را نخ می‌کردم به سوزن و طرح، می‌کشیدم روی پارچه های قدیمی مامان جون.. مامان جون، همون مامانِ بابا را هرگز ندیدم، اما هنوز هم از پارچه و نخ سوزن‌شان استفاده می‌کنم. این‌بار اما عجیب حس خانواده به مم می‌داد. کنجکاو شده بودم. افکار لحظه لحظه خوش رنگ تر می‌شدند و جان می‌گرفتند. به خودم که امدم فهمیدم یک دسته را اشتباه دوختم. بعد از اینکه بازش کردم متوجه شدم دسته های درست را شکافته‌ام! نمی‌دانستم حواسم کجاست... اعصابم اجازه ادامه خیاطی و گلدوزی را نمی‌داد. بوی آش رشته بلند شده بود. آرام سرک کشیدم توی پذیرایی. بابا بالاخره بعد از 24ساعت از جراحی دندان روی کاناپه و جلوی تلویزیون خوابش برده بود درحالی که صدای تلویزیون بلند بود. کنترل را به قصد خاموش کردن از زیر دستش کشیدم اما نتوانستم خاموش کنم! روضه حرم حضرت معصومه بود. عاشق قم بودم و صحبتای حاج آقا رفیعی. امسال دهه اول انگار موضوع صحبتشان خانواده بود و به خصوص خانواده حضرت اباعبدالله. حواس من، احساسات من و خود من ناخودآگاه اینجا بود. هوش و گوش و قلب من... پ.ن: محرم شاید برای من روضه نداشته باشه اما دلی که بی قرار باشه وصل میشه چه بخوای و چه نخوای...» ✍ حلیمه زمانی 🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.
«این بقچهٔ محترم» زنْ عمو عزیز و عمو محبوب، چهل تکه می دوختند. نه الان، ۱۰۰ سال پیش. شاید هم ۲۰۰ یا ۴۰۰ یا ۱۰۰۰ سال پیش... . این چهل تکهٔ مشکی شان شد بقچهٔ سیاهه ها و پرچم های مجلس امام حسین. مامان بزرگم آخرین چهارشنبهٔ ماه صفر آش می پخت. خاله حمیده و خاله مرضی به مرور زمان، با پول های ذره ذره، کتاب دعا و مهر و سیاهه جور می کردند تا هر سال، مجلس خانهٔ بابابزرگ مجلس تر شود. نذری می پختند و پخش می کردند بین همسایه ها، نه فقط به صِدی خانم و افسر خانم و صیامی و وزیری... نه، به ۱۰۰ خانه، ۲۰۰ خانه، ۱۰۰۰ خانه از هر طرف... . حالا این بقچهٔ محترم را آوردم تا بچه هایم بازش کنند و عطر تو را، از هزاران هزار سال پیش ببویند، و نوای تو را، از هزاران هزار خانه، بشنوند‌... . ✍️مریم درانی 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
📌چگونه بهتر بنویسیم؟! 🔷تقسیم بندی قید از لحاظ دستوری: 💫قید مختص. کلماتی که به جز نقش قیدی نقش دیگری در جمله نمی‌گیرند. ⛱کلمات تنوین‌دار عربی که وارد زبان فارسی شده‌اند، همگی قید مختص هستند. مانند: «احتمالاً، اتفاقاً، حتماً، مسلماً، یقیناً، اصلاً...» ⛱عبارات و ترکیبات عربی که وارد زبان فارسی شده‌اند، قید مختص هستند؛ مانند: «الحق و الانصاف» ⛱گروه‌های کلمه‌ای که با حرف اضافه ساخته می‌شوند و به جای قید به کار می‌روند، قید مختص هستند؛ مانند: «به راحتی از زندان فرار کرد.» ☕️ادامه دارد.... منبع: نویسنده شو/ انتشارات بیکران دانش 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«بسم الله الرحمن الرحیم» «روضه، منزل یکی از دوستان مادرم دعوت بودیم. وقتی از آسانسور بیرون آمدیم، این جمله قشنگ را روی سر در منزلشان دیدم. بعد از زیارت عاشورا یک مداح آقا امد و مداحی کرد. راستش از این که گریه ام نمی‌گرفت پیش ارباب عذاب وجدان داشتم. به خاطر همین رفتم و مقابل این جمله زیبا نشستم. و به آن خیره شدم. مداح داشت از نبود ارباب می‌گفت، از این که ام البنین دیگر پسر ندارد. از این که با اسبان روی بدن ارباب می‌تازیدند. آنجا بود که حس و حالم منقلب شد. آنجا بود که دیگر قطرات اشکم مثل تگرگ سیل راه انداختند. و بعد سر نماز مغرب و عشاء آنقدر گریه کردم آنقدر گریه کردم که آرامشی درونم را دربرگرفت.» ✍ فاطمه کرباسفروشان 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱