eitaa logo
نویسندگان جریان
607 دنبال‌کننده
2هزار عکس
151 ویدیو
30 فایل
🌱در جریان باشید. 🌱ادمین: @aseman311 🌱کانال انتشارات @jaryane_zendegi 🌱زیرنظر مجموعه فرهنگی تربیتی کتاب پردازان @ketabpardazan_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*بسم الله الرحمن الرحیم * 🌀شخصیت های پشمالوی شما هم آدم اند.! وقتی شخصیت های جذاب و حیوانی داستان را می پرورانید، مطمئن شوید دلیلی در ذهن دارید که می خواهید درباره ی این نوع خاص از حیوانات بنویسید و نه حیوان یا شخص دیگر. شاید گرگ احساس برانگیز داستان شما دندان هایی بزرگ داشته باشد اما از دندان هایش ققط برای تکه کردن کیک استفاده می کند. خوک داستان شما خیلی غذا می خورد اما جز در رستوران مورد علاقه اش غذا نمی خورد. برای ساختن شخصیت های حیوان داستانی خیلی تحت تأثیر شخصیت های حیوان واقعی قرار نگیرید. همه ی گرگ ها (در داستان) لزوماً درنده نیستند و خوک ها لازم نیست همیشه کثیف باشند. خوب است که خرس داستان شما مانند یک خرس واقعی رفتار کند و عسل به دست آورد، اما شرایطی ایجاد کنید تا خرس در صدد پیدا کردم راه های نو و خلاقانه ای برای به دست آوردن عسل باشد. کودکان دوست دارند شخصیت های بامزه و عجیب ببینند؛ چه انسان باشند چه حیوان. منبع: خلق شخصیت هایی که بچه ها دوست دارند. ✍ سمیرا خسروپور 🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.
در یک شب گرم تابستانی، مثل بقیه ی شب های محرم، مرضیه همراه پدر و مادر و خواهر کوچکترش راهی مسجد شدند. وقتی به آنجا رسیدند، مرضیه از مادرش اجازه گرفت و وارد مهد مسجد شد. در آنجا دید که مقدار زیادی مداد رنگی و مداد شمعی وسط دایره ای که بچه ها تشکیل داده بودند، ریخته شده و همه ی بچه ها مشغول رنگ آمیزی تصویری هستند. روی برگه تصویر دختری کشیده شده بود که دست برادر کوچکش را گرفته بود. هر دو سر بند یا رقیه (س) داشتند و در دست دخترک درون تصویر لیوان آبی بود. بالای سر دخترک هم نوشته بود: بنوش به یاد لب تشنه ی دختر ارباب مرضیه هم مثل بقیه ی بچه ها نشست و مشغول رنگ کردن تصویر شد. روضه تمام شد و مرضیه در حالیکه برگه رنگ شده اش را دستش گرفته بود، با خانواده اش به خانه برگشت. شب موقع خواب، همانطور که دراز کشیده بود، برگه ی رنگ آمیزی شده اش را در دست گرفته بود و نگاهش می کرد. وقتی مادر برای گفتن شب بخیر پیش مرضیه آمد، مرضیه از مادر پرسید: مامان؟! مادر با مهربانی جواب داد: بله دخترم؟ مرضیه نگاهی به برگه اش انداخت و پرسید: مامان، حضرت رقیه (س) هم موقعی که داشت می رفت پیش خدا تشنه اش بود؟ مادر با غم عجیبی که در صدایش بود، جواب داد: بله دخترم. تشنه اش بود! مرضیه چشمانش را بست و گفت: خوب خیالم راحت شد. حالا شب بخیر مامان جون. مادر با تعجب به مرضیه نگاه کرد اما چیز دیگری نگفت.
مرضیه خوابش برد. کمی که گذشت صدای گریه ای باعث شد که از خواب بیدار شود. وقتی چشمانش را باز کرد و با دقت گوش کرد، دید که صدا از جایی نزدیک بالشتش می آید. وقتی نشست، لیوان آب درون تصویر را دید که گوله گوله اشک می ریخت. با تعجب به لیوان آب و قطره های اشکش نگاه کرد و پرسید: چی شده لیوان آب؟ چرا گریه می کنی؟ لیوان نفس عمیقی کشید و میان هق هق گریه اش گفت: همش تقصیر توئه که من گریه می کنم! مرضیه با تعجب پرسید: تقصیر من؟ چرا؟ مگه من چیکار کردم؟ لیوان آب به اطرافش اشاره کرد و گفت: ببین...خوب نگاه کن، تو همه ی این تصویر رو رنگ کردی به جز من! مرضیه حالا با اخم و جدی داشت به تصویری که رنگ کرده بود نگاه می کرد. انگشتش را کشید روی لیوان آبی بدون رنگ و گفت: من می دونم تو رو رنگ نکردم. اصلا از عمد تو رو رنگ نکردم! لیوان آب با تعجب پرسید: خب چرا؟ مرضیه بغض کرد و گفت: آخه می دونی، من شنیده بودم که حضرت رقیه (س)، موقعی که رفتن پیش خدا، تشنه بودن! برای همین دلم نیومد تو رو رنگ کنم. گفتم خوب حالا که ایشون تشنه بودن، این دختر تو تصویر هم تشنه باشه به یاد دختر امام حسین (ع). لیوان آب حالا گریه اش بند اومده بود و رفته بود تو فکر. یک کمی که گذشت لیوان آب گفت: خیلی خوبه که تو به یاد دختر امام حسین بودی و هستی اما یه چیز دیگه رو هم می دونی؟! مرضیه دستی به چشماش کشید و پرسید: چی رو؟ لیوان آب گفت: من مطمئنم که حضرت رقیه (س) از دیدن آب خوردن و تشنه نبودن دخترای همسن خودشون ناراحت که نمیشن هیچ، تازه خیلی هم خوشحال میشن! مرضیه که انگار چیز تازه ای کشف کرده بود گفت: وای راست میگی لیوان آب. حالا غصه نخور. من صبح وقتی هوا روشن شد، حتما تو رو هم رنگ می کنم تا مثل بقیه ی نقاشی قشنگ بشی! لیوان آب لبخندی زد و گفت: ممنونم مرضیه خانم مهربون. صبح وقتی مرضیه از خواب بیدار شد، چشمش به برگه ی کنار بالشتش و لیوان آب بدون رنگ افتاد. لبخند زد و گفت: الان رنگت می کنم لیوان آب! بعد سریع مداد آبی رنگش را برداشت و شروع کرد به رنگ کردن لیوان آب. همان موقع مادر مرضیه وارد اتاق شد و با دیدن مرضیه که مشغول رنگ آمیزی بود، پرسید: چیکار می کنی دختر مامان؟ مرضیه خندان جواب داد: دارم یک کاری می کنم که لیوان آب دیگه اشک نریزه! ✍️فاطمه ممشلی 🎨 حلیمه زمانی 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌چگونه بهتر بنویسیم؟! 💠چهار ساختار جمله خبری 🍀جمله اسنادی: مسندالیه + مسند + فعل مسندالیه (نهاد) چیزی یا کسی است که پیرامونش خبری می‌دهیم و مسند (گزاره) خبر یا دانستنی است که به مسندالیه باز می‌گردد. مثال: هوای روشنی است. هوا، مسندالیه است؛ یعنی چیزی که روشنی به آن باز می‌گردد. تاریک، مسند است؛ یعنی چیزی که درباره مسندالیه گفته می‌شود. ☕️ادامه دارد.... منبع: نویسنده شو/ انتشارات بیکران دانش 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام؛ نیمه‌شب تون بخیر. بعد از چندین هفته که جای پست داستان نویسی در کانال خالی بود، امشب با یک مدل جدید با شما هستیم. از این هفته، در کنار آموزش تکنیک های نویسندگی، تمرین هم داریم. این تمرینات رو حتما در برنامه‌ی روزانه نوشتن تون قرار بدید. با ما باشید 👇
⭕️بدون توقف...! نویسنده‌ها روزانه می‌نویسند. درست مثل قهرمانان المپیک که هر روز ورزش می‌کنند تا در اوج آمادگی باشند. بدون توقف نوشتن، کمک می‌کند تا جریان افکارتان را آزاد کنید. آن گاه شاهد صید ایده‌هایی خواهید بود که با جاری شدن کلمات از ذهن‌تان، بوجود آمده‌اند. پس تمرین زیر را انجام دهید.👇 📝برای ۱۰ تا ۱۵ دقیقه بدون توقف بنویسید. هر چیزی که به ذهن‌تان می‌رسد را بنویسید و نگران اشتباهات آن نباشید. ☕️ ادامه دارد... ✍ انصاری زاده 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فراق و وصل چه باشد رضای دوست طلب که حیف باشد از او غیر او‌ تمنّایی 🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.