#بهار
«درونی ترین لایه ها را جُستی، خودت را به بالاترین نقطه دیوارها رساندی، و هر جا که توانت نکشید مِهرت را به کار گرفتی و مردَت را به یاری.
شب و روزت را یکی کردی. کار ماه را در هفته به پایان رساندی.
عجب خانه را یک تکه برق انداخته ای!
خودت، همسرت و بچه ها نونَوار شده اید. هفت سینت رو به راه است. آینه را هم تمیز میکنی و میگذاری درست وسط آن.
خودت را در آن نگاه میکنی.
خودت را .....
همان چیزی که در این لحظه باید ببینی.
بیا و دَمی بنشین.
آرام بگیر.
دویدن را رها کن.
حالا خودت را بگذار وسط
ژرف ترین لایه های وجودت را بکاو
رفیع ترین افق های ممکنت را تصور کن.
سالهای عمرت را ردیف کن تنگِ هم.
گذشته و آینده را به هم بچسبان.
ببین چگونه میتوانی خودت را نو کنی.
بانو ! خودت را خوب دیدی؟
حال آینه را بگذار و حرکت کن .
تو برای ساختنِ انسان آمده ای.
و نزدیک ترین انسان به تو همان خود است.
از همان جا شروع کن.
قدم بردار
و نرم نرم تاریخ را رقم بزن.
#خودآگاهی
#رشد
#تحویل_سال
#عید_نوروز
#بانوی_ایرانی
✍ فهیمه فرشتیان
@jaryaniha
#لحظه_نگاشت
درختان با ساز باد می رقصند و باران بر سرشان شادباش می بارد.
من این بزم دلنواز را از پشت پنجره ی بیمارستان تماشا می کنم.
این طرف پنجره، ما در بزم روزگار نشسته ایم و تماشا می کنیم لحظه ها را.
روزگار ما هم بهار است.
مثل بهار از آسمان روزگار برایمان می بارد.
گاه رنج است که بر سر و رویمان می ریزد و گاه بعد از نم باران روزگار، رنگین کمانی روی حال و روزمان کمان می زند و لبخند هم روی لب ما قوس می زند.
نشسته ام روبه روی پنجره ی بیمارستان، بزم بهار را تماشا می کنم.
باران چشم هایم را پاک می کنم و با خودم فکر می کنم: «زندگی من نیز بهار است و من مهمان خاص این بزم شده ام... .»
✍️انسیه سادات یعقوبی
#مادرانه
#بانوی_ایرانی
#صبرواستقامت
@jaryaniha