eitaa logo
نویسندگان جریان
588 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
126 ویدیو
9 فایل
در جریان باشید. کانال انتشارات @jaryane_zendegi زیرنظر مجموعه فرهنگی تربیتی کتاب پردازان @ketabpardazan_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بعضی از درد‌ها را باید مادر باشی تا بفهمی... بعضی از درد‌ها را باید شیرخواره داشته باشی.... بعضی از دردها را باید کودک گرسنه و سینه‌ی بی‌شیر داشته باشی.... ولی یک درد را فقط کسی می‌فهمد که شیر به سینه‌اش آمده و اما شیر خواره اش.... رباب جان امروز هزاران هزار مادر برای علیِ کوچک تو اشک ریختند، ضجه زدند. روی خراشیدند. می دانم، نمی‌شود درد تو را وقتی کودکشان را توی آغوش دارند درک کنند. اما بانو جان جایی نه نزدیک این‌جا بلکه هر روز دورتر و دورتر مادرانی ده ماه است این درد را خوب می‌فهمند. مادرانی با آغوش‌های خالی و سینه‌های به شیر نشسته! مادرانی که فقط تو حال آن‌ها را خوب درک می‌کنی! توی شهر ما رسم است، مادران شهدا به مادران تازه شهید از دست داده سر می‌زنند. راستی از کربلا تا غزه چقدر راه است؟ ✍انسیه شکوهی عضو محترم کانال 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«دوباره انگار کسی در دلم علم می زند، پر شور و با اراده محکم بر زمین سرد دلم می زند. دلم می لرزد و خاطرات آن قدم زدن در تاریکی شب و صدای مداحی های عربی و بوی عطر چای تلخ عراقی که بر روی آتش دم می شود و سنگ ریزه هایی که توی کفش می رود و شروع به دویدن می‌کند. گرما ی هوا حالا خیلی کمتر شده اما هنوز هوا شرجی است و دم دارد. به موکب ها نگاه می کنم و ذهنم می شود جعبه ی بیست سوالی با اینکه ساعت از دو گذشته اما هنوز از خدمات و آب های بسته بندی و شبنم زده‌ی شان قدری کم نشده. با بلند شدن صدای زیارت عاشورا به زمان حال برمی‌گردم و اشک هایم را آرام از گوشه چشم هایم جمع و جور میکنم. روضه تازه داشت شروع می‌شد و من هنوز نوای حسین جان را می شنیدم با خوردن قدری چای تلاش میکنم تا در حال بمانم و دوباره سوار بر ماشین زمان خیالم نشوم...» ✍شادی داوری 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
همه‌ی روزها عاشورا و همه‌ی زمین ها کربلا‌ست. این ماییم که یزید هزار و چهارصد سال پیش را لعنت می‌کنیم و در مقابل یزید حال منفعل هستیم! وقتش نشده که ثابت کنیم راه قدس از کربلا می‌گذرد؟ ✍ فاطمه نیتی 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
«اشک پرسید: _چرا بی‌تابی؟ چشم پاسخ داد: _چرا باران شرمنده بود آن روز، من هم به همان دلیل ... اشک آرام بارید...» ✍ فاطمه صداقتی 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
16.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. «چند شبی است که بعد غروب مشغول هستیم... گفتگو با آدم های زیادی را تجربه کردیم؛ سوال و پاسخ های مختلف؛ گفتگو های دوستانه، برگزاری مسابقه و همچنین پذیرایی با یک استکان شیرکاکائوی خوشمزه! سوال های جذابی را طراحی کردیم و هرکس درست پاسخ می داد جایزه می گرفت. نمیدانم تجربه کرده اید یا نه؛ بعضی مکان ها علاوه براینکه حس خوبی به آدم هدیه می دهند، انسان در آنجا احساسِ تعلق خاطر می کند. انگار همه چیز آشناست. از یکی از بزرگان شنیدم که فرمودند هرگاه دلتان سخت به تنگ آمد، با ذکر حسین نفس بکشید. اینجا از همان مکان هایی بود که نام امام حسین، آرامش خاصی به آن بخشیده بود... به کربلاهم که نگاه کنید نامش کربلا بود اما حضرت حسین که پابه آن گذاشت، نامش کربلای مقدس شد. الا ایُ حال، قلب آدمی هم اینگونه خواهد شد، اگر کاری کنیم امام وارد آن شود.» ✍ فاطمه لشکری 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
همیشه عده‌ای هستند که با بی تفاوت بودن تصمیمات را رقم میزنند! آنها انتخاب می‌کنند، بی تفاوت باشند. انتخاب می‌کنند دیگران برایشان تصمیم بگیرند. انتخاب می‌کنند برایشان فرقی نکند حق را جای باطل جا بزنند. انتخاب می‌کنند که ظالم ظلمش را ادامه دهد. اگرچه به ظاهر بی‌طرفند! عاشورای امروز....غزه ✍ فاطمه نیتی 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
به رسم ادب، اول هر گفتگو را سلام می‌گویند؛ از همین رو خواستم سلامی خدمتت بدهم. اما انگار گفتن این سلام قرار است سخت ترین سلام دادنِ عمرم باشد. به این راحتی ها نیست حالا که شانه هایم از فرط خستگی می لرزد و کمرم زیر بار مشکلات کمان شده است، با چشمانی که شرمندگی از آن ها چکه میکند، همه‌ی آن گناهانی که فرسنگ ها دوری را ساخته است کنار بزنم و بگویم: سلام آقا. سخت است اما یقین دارم سختی آن از مهربانی تو بیش نیست. مگر نه اینکه تو امام حسین خسته هایی و من خسته ترین عاشقت؟ روی من در مقابل تو سیاه است اما قلبم از عشق تو همچون حرمت سرخ می‌تپد. حالا که حرف از عشق دیرینه ام به تو پیش می‌آید، قلم از همیشه عاجز تر شده و دایره ی لغات از همیشه تنگ تر. حسین جان، بگذار بی تکلف ترین نویسنده ی جهان شوم و غیر ادبی ترین متنم را برایت نگارش کنم. واو به واو دنیا در مقابلت به زانو در می‌آیند، واو به واو کلمات که جای خود دارند! می‌گویند، عشقِ بچگی، فراموشی ندارد. آقای خسته ها! عشق تو، نام تو، روضه های تو و تمام هر آنچه مربوط به تو میشود، در بند بند بچگی های من رسوخ کرده و حالا هر چقدر هم که تغییر کنم، بزرگ شوم و یا حتی پیر شوم، تو همان حسین بچگی هایم می‌مانی. همان که پناهش تنها برگ برنده ام در بازی دنیاست. همان که آخرین خانه ی امیدی است که می‌دانم هیچگاه دست خالی روانه ی زندگی‌ام نمیکند. و من حالا با تمام وجودی که بند بندش به عشق تو مبتلاست، از تمام جهان تنها یک چیز میخواهم، تنها یک نام، تنها یک اسم، تنها یک حسین...» ✍نازنین عنایتی ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
«می‌گویند معنای عشق برای هرکس فرق می‌کند، اما معنای عشق به حسین تنها عشق مشترک بین کودک و پیر و جوان است، همان عشقی که تورا مضطر میکند تا با هرکاری که میتوانی خودت را به معشوقت وصل کنی،چه با نذری،چه با موکبی با یک میز و سه لیوان و چه با قطره ای اشک. و چه زیباست این عشق که حسین هر سه کار را با هر کیفیتی ،به نسبت کمیت نمی‌سنجد، بل به نسبت عشق می‌سنجد و آیا عشق اصیل و واقعی چیز دیگری جز این است؟...» ✍مریم جنگجو 🌊جریان؛ تربیت نویسندهٔ جریان ساز 🌊 ‌💠 @jaryaniha در جریان باشید! 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن رحیم به این فکر می‌کنم که آیا پروانه می‌تواند خودش را به آتش شمع نکُشد؟ عشق امانش میدهد؟ یاران کربلا چطور؟ آیا میتوانند غیر از ریختن خونشان در راه عشق آرام بگیرند؟ _پاسخ میدهند: عشق شیرین تر و زیباتر از آن است که بتوان از آن گذشت... چگونه؟ _هنگامی که عشق در تار و پودت رسوخ کند بی اختیار به سمت معشوق حقیقی میشتابی و هیچ جز او نمی بینی و نمی دانی هربار که شمشیری قفس تن را میشکافد خونی فوران میکند گویی سال هاست منتظر چنین لحظه ای بوده است تا که رها شود و در دریای خونین عشق جاری گردد و قلب به گونه ای دیگر میتپد صدایش ساز نی نواست که از غم هجران یار ناله میکند از بی تابی رسیدن به آغوش یار شکایت میکند و جان فریاد میکشد: بکوبید،بزنید،،بدرید،بکشید...مرا که دیگر تاب سوز انتظارش را ندارم دیگر صبر و قرار دوری او را ندارم؛ پس شما دردم را با ضربت هاتان با زخم ها و آسیب هاتان بر تن خسته ام سهولت می بخشید فکر نکنید که دردم را می افزایید، نه! بلکه از آن می‌کاهید... آری آری شما راه را بر من کوتاه میکنید آنقدر کوتاه که عاشق پیشه ای همچون من، بی قرار و تب کرده از یار دلخواه، راضی و آرام میگردد! ✍ ستاره غلام نژاد 🌊 جریان، تربیت نویسنده جریان ساز 🌊 💠 @jaryaniha 🌱 در جریان باشید.