❤ بسم رب الشهدا ❤
#داستان_عاشقانه_مذهبی
#قسمت_یازدهم
#کیف_سنگین_عروس!
💟امین همیشه عادت داشت کیف مرا نگه دارد، میگفت «سنگین است!!»
یادم است در مراسم عروسی هم کیف کوچک مرا نگه داشته بود.
آنقدر این کار را ادامه داد که فیلمبردار شاکی شد و گفت:
«آقای داماد کیف خانمتان را به خودش بدهید. شما داماد هستید!»
امین به او گفت «آخر کیفش سنگین است.» فیلمبردار با عصبانیت گفت:
«این کیف که دیگر سنگینی ندارد!!»
⭐بعدها هرکس زندگی خصوصی مارا میدید برایش سخت بود باور کند مردی با اینهمه سرسختی و غرور، چنین خصوصیاتی داشته باشد. امین همیشه میگفت:
«مرد واقعی باید بیرون از خانه شیر باشد و در خانه موش».
🍃موضوع این نبود که خدایی نکرده من بخواهم به او چیزی را تحمیل کنم یا با داد و بیداد موضوعی را پیش ببرم، خودش با محبت مرا در به اسارت خودش درآورده بود. واقعا سیاست داشت در مهربانیش.
✳معمولاً سعی میکردیم برای هم وقت بگذاریم بسیاری از کارها را با هم انجام میدادیم حل جدول، فیلم دیدن و...دوستانش به خاطر دارند که همیشه امین یک کولهپشتی سنگین با خودش به محل کار میبرد و به خانه میآورد.
✔به او میگفتم «اگر این کوله به درد خانه میخورد بگذار اینجا بماند اگر هم وسایل اداره است با خودت خانه نیاور، کولهات خیلی سنگین است.» چیزی نمیگفت یکی از دوستانش هم که از او پرسیده بود به او گفته بود خانه ما کوچک است همسرم اذیت میشود کتابهای من را جا به جا کند.
👌امین از آنجا که برای زمانهایش برنامهریزی داشت، میخواست اگر فرصتی در محل کار پیش آمد مطالعه کند و اگر لحظهای در خانه فرصتی پیش آمد از آن هم بینصیب نماند.
💟علاقه عجیبی به زن و زندگی داشت و واقعاً وابستگی خاصی به هم داشتیم، شاید بیش از حد....
✔حتی بعد از عروسی هم خرید هدایایش ادامه داشت.
اصلاً اگر دست خالی میآمد با تعجب میپرسیدم برام چیزی نخریدی؟! میگفت «فکر میکنی یادم میرود برایت هدیه بخرم؟ برو کولهام را بیاور...»
حتماً چیزی در کولهاش داشت؛ مجسمه، کتاب، پاپوش یا هر چیز دیگر... خیلی زیاد وابستهاش بودم.
#داستان_واقعی_شهید_امین_کریمی
ادامه دارد.....
مداحی آنلاین - سرود فاطمه قهرمانمه - محمدرضا راجی.mp3
3.92M
🌸 #میلاد_حضرت_زهرا(س)
💐چادر تو ارثیهی نور و نجاته
💐اسم تو مادر به خدا رمز حیاته
محمدرضا راجی
@jihadmughniyeh_ir
🎖 احکام نو+جوان
💡حس برادرانه
✍🏻 پرسش: من یه دختر نوجوانم.
اشکال داره به یک نفر حس برادرانه داشته باشم؟!
#ارتباطات
#آیت_الله_خامنه_ای
@jihadmughniyeh_ir
⋞🌸💛⋟
دنیاۍمنبااینحالخراب
نبۅدنتۅراجارمۍزند...
‹ ↵#سلامباباجان🌤 ›
السلامعلیڪیاخلیفةاللهفےارضھ..✋🏻-
@jihadmughniyeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیارتنامه 🌸
به نیت شهید" حاج قاسم سلیمانی "
بسم الله الرحمن الرحیم
| السلامعلیڪیارسولالله
| السلامعلیڪیاامیـرالمؤمنین
| السلامعلیڪیافاطمهالزهـرا
| السلامعلیڪیاحسـنِبنعلے
| السلامعلیڪیاحسـینِبنعلے
| السلامعلیڪیاعلےبنالحسین
| السلامعلیڪیامحمدبنعلے
| السلامعلیڪیاجعـفربنمحمـد
| السلامعلیڪیاموسےبنجعـفر
| السلامعلیڪیاعلےبنموسیالرضاالمرتضے
| السلامعلیڪیامحمدبنعلےِالجـواد
| السلامعلیڪیاعلےبنمحمـدالهادی
| السلامعلیڪیاحسنبنعلیِالعسـڪری
| السلامعلیڪیابقیهالله،یاصـاحبالزمان
| السلامعلیڪیازینبڪبری
| السلامعلیڪیاابوالفضلالعبـاس
| السلامعلیڪیافاطمهالمعصومه
''السلامعلیڪمورحمهاللهِوبرڪاته''
[@jihadmughniyeh_ir]
•🖤🖇•
جاماندھ زِ خوبان شدهام گریہ ندارد؟!
مجنون و پریشان شدهام گریہ ندارد💔؟!
#روزتون_شہدایۍ🥀✨
#حاج_قاسم🍂✨
#شهیدجھادعمادمغنیه🌿(:
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
@jihadmughniyeh_ir
💐 مادر، مادر، مادر... / توجه ویژه رسول خدا به جایگاه زنان
🎉 میلاد حضرت زهرا س و روز زن و مادر مبارک باد
🌼 رهبرانقلاب:
" پیغمبر اکرم در جواب کسی که سؤال کرد: «من اَبِرَ؟» به چه کسی نیکی کنم؟
🌸 فرمود: «امّک.» یعنی «به مادرت.»
🌸 دفعه دوم هم همین را فرمود؛
🌸 دفعه سوم هم همین را فرمود.
🌺 دفعه چهارم که سؤال کرد، فرمود: «اباک.» یعنی «به پدرت».
🌟 پس، زن در مقیاس خانواده و در رابطه با فرزندان، حق سنگینتری دارد. البته این هم نه از باب این است که خدای متعال خواسته است جمعی را بر جمع دیگر ترجیح دهد. بلکه به این جهت است که زنان زحمت بیشتری تحمّل میکنند.
❇️ این هم عدل الهی است. زحمت بیشتر است؛ پس حق هم بیشتر است. ناراحتی بیشتری تحمّل میکند؛ پس ارزشش بالاتر است. همه اینها از روی عدالت است." ۱۳۷۳/۰۷/۲۰
🌱#مادر
🌹#روز_مادر
نماز سکوی پرواز 59.mp3
5.05M
#نماز ۵۹
✍باید تمرین کنیم؛
نمـازمون، فقط ادایِ نماز نباشه.
🔻اگه قلبمون در نماز
درگیرِ هم کلامیِ باخدا نباشه؛
نمازمون راهی به آسمون نداره!
هم کلامیِ باخدا رو تمرین کنیم
@jihadmughniyeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این خونها پاک نمیشوند...💔
#ایران_تسلیت
@jihadmughniyeh_ir
❤ بسم رب الشهدا ❤
#داستان_عاشقانه_مذهبی
#قسمت_دوازدهم وسیزدهم
#ذوق_زندگی
🌠 گاهی در خانه با هم ورزش رزمی کار میکردیم. نانچیکو را به صورت حرفهای به من یاد داد.
🔫تیراندازی با اسلحه شکاری با اهداف روی سنگ، برگ درخت و ... هردومان برای زندگی خیلی ذوق داشتیم.
👌 آنقدر که وقتی کسی میگفت بچهدار شوید، با تعجب میگفتم چرا باید بچهدار شوم؟
وقتی این همه در زندگی خوشم چرا باید به این زودی یک مسئولیت دیگری را هم قبول کنم که البته وقت من و امینم را محدودتر میکند.
✔ به امین میگفتم «تو بچه دوست داری؟» میگفت «هروقت تو راضی شوی و دوست داشته باشی.
تو خانم خانهای. تو قرار است بچه را بزرگ کنی. پس تو باید راضی باشی.»
🌟میگفتم «نه امین، نظر تو برای من خیلی مهم است. میدانی که هر چه بگویی من نه نمیگویم.» میگفت «هیچوقت اصرار نمیکنم.
باید خودت راضی باشی.»
من هم پشتم گرم بود.
👈تا کسی حرفی میزد، میگفتم فعلاً بچه نمیخواهم، شوهرم برایم بس است. شوهرم همه کسم است.
فکر میکردم زمان زیادی دارم تا بچهدار شوم.
✳اواخر امین میگفت «زهرا خیلی بد است که ما این طور هستیم، باید وابستگی ما به هم کمتر شود...»
انگار که میدانست قرار است چه اتفاقی بیفتد. برای من میترسید. حرفهایش را نمیفهمیدم.
❌اعتراض کردم که «چرا اینطور میگویی؟ خیلی خوب است که 2 سال و 8 ماه از زندگی مشترک ما میگذرد و این همه به هم وابستهایم که روز به روز هم بیشتر عاشق هم میشویم.»
💯واقعاً علاقه ما به نسبت ابتدای آشناییمان خیلی بیشتر شده بود. گفت «آره، خیلی خوب است اما اتفاق است دیگر. خدایی ناکرده...»
🔸 گفتم «آهان! اگر من بمیرم برای خودت میترسی؟»
🔹گفت «نه، زهرا زبانت را گاز بگیر این چه طرز حرف زدن است؟
اصلاً منظورم این نیست!»
از این حرفها خیلی ناراحت میشد.
❤ گفتم «همه از خدا میخواهند که اینقدر با هم خوب باشند!» دیگر چیزی نگفت
@jihadmughniyeh_ir
📌 وقت نماز شب
✍🏻 پرسش: چه زمانی می توانیم نماز شب بخوانیم ؟!
💬 پاسخ : مسافر و کسی که برای او سخت است نافلۀ شب را بعد از نصف شب بخواند، میتواند آن را در اوّل شب بجا آورد.
#نماز_شب
#آیت_الله_شبیری_زنجانی
@jihadmughniyeh_ir
°•°•°
|سلام امام زمانم✋|
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ...
سلام بر تو ای چشم بینای پروردگار...
که همه عالم در نظر توست و
نظر همه عالم به سوی تو..
«أللَّھُـمَ عَجِّلْ لِوَلیِک ألْـفَـرَج🌻»
صبحتون_مهدوی
@jihadmughniyeh_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زیارتنامه 🌸
به نیت شهدای " زائرحاج قاسم سلیمانی "
بسم الله الرحمن الرحیم
| السلامعلیڪیارسولالله
| السلامعلیڪیاامیـرالمؤمنین
| السلامعلیڪیافاطمهالزهـرا
| السلامعلیڪیاحسـنِبنعلے
| السلامعلیڪیاحسـینِبنعلے
| السلامعلیڪیاعلےبنالحسین
| السلامعلیڪیامحمدبنعلے
| السلامعلیڪیاجعـفربنمحمـد
| السلامعلیڪیاموسےبنجعـفر
| السلامعلیڪیاعلےبنموسیالرضاالمرتضے
| السلامعلیڪیامحمدبنعلےِالجـواد
| السلامعلیڪیاعلےبنمحمـدالهادی
| السلامعلیڪیاحسنبنعلیِالعسـڪری
| السلامعلیڪیابقیهالله،یاصـاحبالزمان
| السلامعلیڪیازینبڪبری
| السلامعلیڪیاابوالفضلالعبـاس
| السلامعلیڪیافاطمهالمعصومه
''السلامعلیڪمورحمهاللهِوبرڪاته''
[@jihadmughniyeh_ir]
وَٱلَّذِينَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡكُفَّارِ...🖤🕊
#روزتون_شہدایۍ🥀
#حاج_قاسم🍂
#شهیدجھادعمادمغنیه💔
@jihadmughniyeh_ir
°•°•°
"طریق سلیمانی"
آغوش نسیم، ناملایم شده است
خونگریهی لالهها مداوم شده است
با پای جنون مسیر حق را رفتند
یک شهر شبیه حاج قاسم شده است...🖤
@jihadmughniyeh_ir
°•°•°
یه باختایی تو زندگی هست که از برد
قوی تره ،جا نزن.🦋🍀
@jihadmughniyeh_ir
💠 حدیث روز 💠
💎 مقایسه دنیا با آخرت
🔻پیامبر اکرم (صلىاللهعليهوآلهوسلم):
⬅️ وَاللّهِ مَا الدُّنيا فِي الآخِرَةِ إلّا مِثلُ ما يَجعَلُ أحَدُكُم إصبَعَهُ هذِهِ فِي اليَمِّ، فَليَنظُر بِمَ تَرجِعُ!
✍ به خدا سوگند كه دنيا در مقايسه با آخرت جز مانند اين كه فردى از شما اين انگشتش را در دريا فرو ببرد، نيست؛ پس بنگرد كه انگشتش با چه [مقدار آب] بازمیگردد .
📚 بحارالأنوار: ج ۷۳، ص ۱۱۹، ح ۱۱۰
@jihadmughniyeh_ir
نماز سکوی پرواز 60.mp3
4.53M
#نماز ۶۰
❣الحمدلله که دارَمت؛ علی ع
سایه تو که بر سرم باشد؛
بالهایم برای پریدن قدرت میگیرند.
میدانم؛
که تو راههای آسمان را بیشتراز راههای زمین میشناسی.
پرواز یادَم بدِه
@jihadmughniyeh_ir
❤ بسم رب الشهدا ❤
#داستان_عاشقانه_مذهبی
#قسمت_چهارده
#خانمم_راتنهانمیگذارم
💕 برای جشن ازدواج برادرم آماده میشدیم. میدانستم امین قرار است به مأموریت برود اما تاریخ دقیق آن مشخص نبود.
تاریخ عروسی و رفتن امین یکی شده بود.
به امین گفتم «امین، تو که میدانی همه زندگیم هستی ...»
خندید و گفت «میدانم. مگر قرار است شهید شوم.»
گفتم «خودت میدانی و خدا،که در دلت چه میگذرد اما میدانم آنجا جایی نیست که کسی برود و به چیز دیگری فکر کند.»
🔸سر شوخی را باز کرد گفت «مگر میشود من جایی بروم و خانمم را تنها بگذارم؟»
✳باز هم نگفت که قرار است به سوریه برود. اول گفت می خواهم به مأموریت اصفهان بروم.
مأموریتی که 10 روز و شاید هم 15 روز طول میکشد. غصهام شد.
گفتم «تو هیچ وقت 10 روز مرا تنها نگذاشتهای.
خودت هم میدانی حتی در سفرهای استانی 4-3 روزهات من چه حالی پیدا میکنم.
شبها خواب ندارم و دائماً با تو تماس میگیرم...»
🔸گفت «ببین بقیه خانمها چقدر راحت همسرشان را وقت سفر بدرقه میکنند و میگویند به سلامت!»
🔹گفتم «نمیدانم آنها چه میکنند، شاید همسرشان برایشان مهم نباشد...»
🔸گفت «مگر میشود؟»
🔹گفتم «من نمیدانم شاید اصلاً آنها دوست دارند همسرشان شهید شود...»
🔸 سریع گفت «تو دوست نداری شوهرت شهید شود؟»
🔹 گفتم «در این سن و سال دلم نمیخواهد تو شهید شوی. ببین امین حاضرم خودم شهید شویم اما تو نه!»
🔸گفت «پس چطور است که در دعاهایت دائماً تکرار میکنی یا امام حسین خودم و خانوادهام فدای تو شویم؟»
🔹گفتم «قربان امام حسین بشوم، خودم فدایش میشوم اما فعلاً بمان. اصلاً این همه کار خیر ریخته! سرپرستی چند یتیم را بر عهده بگیر و...»
⚠️برنامه سوریهاش را به من نگفته بود! فقط گفت آموزش نیروهای اعزامی به سوریه را به عهده دارم.
گاهی کمی دیرتر به خانه میآیم....
کلی شکایت میکردم که بعد از ساعت کاری نماند و به خانه برگردد.
میخواست مرا هم سرگرم کند تا کمتر خانه باشم اما من برنامه باشگاه، استخر و ... را طوری چیده بودم که وقتی ساعت کاری او به اتمام میرسد، به خانه بیایم.
✳️دقیقاً این کار را انجام دادم تا سرم گرم نشود و از امین غافل نشوم!
به خانه میآمدم و دائماً تماس میگرفتم که من غذا را آماده کردم و منتظرت هستم، کجایی؟!
🔆گاهی حتی بین روز مرخص ساعتی میگرفت و به خانه میآمد!
میخندیدم و میگفتم بس که زنگ زدم آمدی؟
میگفت «نه، دلم برایت تنگ شده...»
یک وقتایی که پنجشنبه و جمعه هم مأموریت داشت اواسط هفته مرخصی میگرفت و به خانه میآمد...
💟آنقدر مرا وابسته خودش کرده بود و آنقدر برایش احترام قائل بودم که حتی وقتی برای میهمانی به خانه مادرم میرفتیم، عادت کرده بودم پایین پایش کنار مبل بنشینم.
هرچه میگفت «بیا بالا کنارم بنشین من راحت نیستم...»
میگفتم «من اینطور راحتترم... دستم را روی زانوهایت میگذارم و مینشینم...»
امین میگفت «یادت باشد دود اگر بالا نشیند کسر شأن شعله نیست»
✅راستش را بخواهید دلم میخواست همیشه همسرم جایگاهش بالاتر از من باشد....
امین همه جوره هوای من را داشت بنابراین عجیب نبود که تمام هستیام را برای او بگذارم.
@jihadmughniyeh_ir