#جهاد به من یاد داد...
#جهاد به من یاد داد با شلوار لی هم میشه #شهید شد..
میشه پولدار بود و #شهید شد..
میشه #عاشق شد و #شهید شد..
میشه تفریح کرد و #شهید شد..
میشه زندگی کرد و #شهید شد..
میشه تلاش کرد و #شهید شد..
میشه آرزو کرد و #شهید شد..
میشه #دهه_هفتادی بود و #شهید شد..
#شهادت_به_رسم_جهاد
#جهادنا
#شهید_جهاد_مغنیه
#شهیدجهادعمادمغنیه
#رفیق_شهیدم
#جهاد_في_قلبي
#الگوی_جوانان
#شهید_مدافع_حرم #شهیدجهادمغنیه
#جهاد_ادامه_دارد
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@jihadmughniyeh_ir
#معرفی_شهید
#مدافع_حرم
#شهید_محسن_حججی
نام پدر: محمدرضا
تاریخ تولد: ۱۳۷۰/۰۴/۲۱
محل تولد: ایران - اصفهان - نجف آباد
تاریخ شهادت: ۱۳۹۶/۰۵/۱۸
محل شهادت: سوریه
طول مدت حیات: ۲۶ سال
مزار شهید: گلزارشهدای نجف آباد - اصفهان
#زندگینامه
#شهید_محسن_حُججی متولد ۲۱ تیر ماه سال ۱۳۷۰، در نجف آباد اصفهان است.
وی در زمینهٔ ترویج و تبلیغ کتاب از اعضای فعّال مؤسسه احمد کاظمی بود و به فعالیتهای خیریه و نیکوکارانه و کمک به محرومیت زدایی در مناطق فقیر ایران می پرداخت. اطرافیان وی می گویند که وی نحوه از دنیا رفتنش را پیش بینی و آرزو کرده بود «جوری شهید شود که هم مثل امام حسین (ع) باشد و هم مثل مادرش، فاطمه زهرا (س).»
وی پس از استخدام در سپاه، عصرها در کتابفروشی کار کرده و درآمد حاصل از آن را در اردوهای جهادی برای فقرزدایی خرج میکرد. حُجَجی در هنگام شهادت، فرزندی دو ساله داشت.
#محسن_حججی دانشآموخته مرکز آموزش علمی کاربردی علویجه در رشته تکنولوژی کنترل، ورودی سال ۱۳۸۷ بود. وی همچنین از خادمینِ راهیان نور در مناطق عملیاتی دوران جنگ ایران و عراق بود.
زمانی که به سوریه اعزام شد در لشکر زرهی هشت نجف اشرف فعالیت داشت.
سرانجام در ۲۶ سالگی در تابستان سال ۱۳۹۶ به اسارت نیروهای داعش در سوریه درآمد و دو روز بعد در تاریخ ۱۸ مرداد ماه همانند مولایش حسین بن علی(ع) با سر بریده به زیارت حق شتافت.
مزار وی در گلزارشهدای نجف آباد اصفهان قرار دارد.
#شهید_مدافع_حرم
#محسن_حججی
#شهید_بی_سر
#درخواستی_اعضا
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
@jihadmughniyeh_ir
رمان واقعی بنام فرار از جهنم
نوشته #شهید_مدافع_حرم
#سید_طاها_ایمانی، در ۶۷قسمت
از سرگذشت پر پیچ وخم یڪ تازه مسلمان امریڪایی، قبل از تشرف به اسلام و بعداز آن،
که در جنگ میان شیطان و فرشته و بهشت وجهنم،در آخر بر شیطان پیروز شده
و راه بهشت را در پیش می گیرد…
به عبارتی میتوان گفت این داستان واقعی به نوعی ثابت ڪننده امڪان تغییر در انسان می باشد
که همه چیز حتی خویهای حیوانی شخص نمیتواند مانع تغییر و رسیدن به انسانیت شود
ومیتوان باوجود تمام مشڪلات و سختیهای پیش رو و زمینه وجود گناه و دوری از انسانیت
بازهم انسان زیست؛ و فراموش نڪرد که خدا همه جا با مااست…
خودتون بخونید قضاوت با شما …
@jihadmughniyeh_ir
✍ #وصیت_شهید
جهان در حال #تحول است
دنیا دیگر طبیعی نیست
الان #دو جهاد در پیش داریم،
اول #جهاد_نفس که واجب تر است؛ زیرا همه چیز لحظه ی #آخر معلوم می شود که اهل جهنم هستیم یا بهشت.
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری
#شهید_مدافع_حرم
🔰کانال قرارگاه فرهنگی مجازی🔰
•••✾شهید جهاد عماد مغنیه✾•••
@jihadmughniyeh_ir
🎙فرازی از سخنرانی #شهیدجهادعمادمغنیه در سالگرد #شهادت پدرش #حاج_رضوان
🔴 ای آقا و مولای ما، برای ما نزد خدای متعال #شهادت طلب کن که ما تا آخرین نفس در راه خدا ایستادیم و بزرگترین آرزوی ما در این راهِ پر از قربانی و فیض و سرور این است که خود و ارواحمان را فدای این #خط_مقدس سازیم؛ در زیر پرچم #حزب_الله و با چتر پیروزی خدا متعال.
#شهید_جهاد_عماد_مغنیه
#شهید_مدافع_حرم
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
🖥 @jihadmughniyeh_ir
🍃❣🍃❣🍃
🌷خانواده #شهید مغنیه به یک #مهمانی خانوادگی بزرگ دعوت بودند. محل مهمانی در منطقه #الغبیری بود.
🌷همه بچه ها و نوه ها به مناسبت ولادت #حضرت_رسول_ص دور هم جمع بودند.
از همه ی نوه ها درخواست شده بود برای این جلسه #صحبتی_کوتاه آماده کنند و طی چند کلمه بگویند که برای سال جدید میلادی چه #برنامه هایی دارند .
🌷همه ی نوه ها صحبت کردند تا اینکه نوبت رسید به #جهاد_مغنیه...
جهاد فقط گفت: طرحم برای سال بعد را هفته ی آینده میگویم!...
🌷همه شروع به اعتراض کردند، می گفتند جهاد دارد شرطی که برای همه گذاشته شده را نقض میکند. بعضی ها میگفتند کارش را آماده نکرده است!
🌷وسط #خنده و اینکه هرکسی به شوخی چیزی میگفت، جهاد از حرفش کوتاه نیامد، اصرار داشت که طرحش برای سال آینده را هفته ی بعد می گوید.
درست یک هفته بعد دوباره خانواده دور هم جمع شدند ولی این بار، در بین خیل گسترده ی کسانی که برای #تسلیت آمده بودند!!...
طرح جهاد، #شهادت بود.
🔺به روایت #مادربزرگ_شهید
#شهید_جهاد_مغنیه 🌷
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_شاخص_سال۹۸
🍃🌹🍃🌹
🌙@jihadmughniyeh_ir
#یاد_شهید♥️
« . ﻳﻪ ﺭﻭﺯ ﺳﯿﺪ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻥ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻣﻨﻄﻘﻪ توضیح ﻣﻴﺪﺍﺩ . ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ﻣﻦ خیلےﺧﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ، ﺷﺐ ﻗﺒﻠﺶ ﻫﻢ ﻧﺨﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ . ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ﺍﺻﻼ ﺑﻪ ﺣﺮﻓﺎے ﺳﯿﺪ ﮔﻮﺵ نڪردم . ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺷﺪﯾﻢ ڪہ ﺑﺮﯾﻢ ، ﺩﯾﺪﻡ ﺍﺳﻤﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺗﻮ ﻟﻴﺴﺖ ﺍﻓﺮﺍﺩے ﮐﻪ ﺳﯿﺪ ﻣﻴﺨﻮﺍﺳﺖ ﺑﻔﺮﺳﺘﻪ! ﺧﯿﻠﯽ ﺗﺮﺳﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ؛ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪﻩ ﮐﻪ ﺣﻮﺍﺳﻢ ﻧﺒﻮﺩ . ﺭﻓﺘﻢ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﮔﻔﺘﻢ : «ﺳﯿﺪ ﻣﻨﻮ ﻧﻤﯿﻔﺮستے؟»
ﮔﻔﺖ : «ﻭﺍﺳﻪ ﺷﻤﺎ ﻳﻪ ﻣﺎﻣﻮﺭﯾﺖ ﺧﺎﺹ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓﺘﻢ پس ﻓﺮﺩﺍ مےدم بهتون »
ﺧﯿﺎﻟﻢ ﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪ . ﺭﻓﺘﻢ ڪﺎﻣﻞ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ڪﺮﺩﻡ .
ﺩﻭ ﺭﻭﺯ ﺷﺪ . . ﺑﻪ ﺳﯿﺪ ﮔﻔﺘﻢ : «ﺳﯿﺪ ﺟﺎﻥ ، ﻣﺎﻣﻮﺭﯾﺖ ﺧﺎﺹ ﭼﯽ ﺑﻮﺩ؟»
ﮔﻔﺖ : «ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﮐﺮﺩے؟»
ﮔﻔﺘﻢ : «ﺁﺭﻩ»
ﮔﻔﺖ : «ﻣﻴﺪﻭﻧﺴﺘﻢ ﺧﺴﺘﻪ ﺍے ﺍﮔﻪ ﺑﻬﺖ مےگفتم ﺑﺮﻭ ﺑﮕﯿﺮ ﺑﺨﻮﺍﺏ ﯾﺎ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﻬﺖ مےگفتم ﭼﺮﺍ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﻧﯿﺴﺖ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ میشدے . ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭے ﺑﻬﺖ ﺑﮕﻢ ﺗﺎ ﺑﺎ ﺧﯿﺎﻝ ﺭﺍﺣﺖ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ڪنے . ﺣﺎﻻ ﻣﺎﻣﻮﺭﯾﺖ ﺧﺎﺹ! ﭼﻨﺪ ﻣﺎﻫﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺳﺮ ﻧﺰﺩے ؛ ﺑﺮﻭ ﺳﺮ ﺑﺰﻥ ﻭ ﺑﯿﺎ .»
ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺟﺎ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﺳﯿﺪ ؛ خیلے ﻣﻬﺮﺑﻮﻥ ﺑﻮﺩ ، خیلے . .🌱
ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺑﻮﺩ . ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺗﺬڪﺮ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﻧﻤﻴﺪﺍﺩ . ﻫﺮ ڪے ﺟﺎے ﺳﯿﺪ ﺑﻮﺩ ، ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ﺩﻋﻮﺍﻡ ﻣﯿﮑﺮﺩ .»
#شهید_مصطفے_صدرزاده🥀🌙
#شهید_مدافع_حرم🕊✨
#زندگیتون_مهدوے💛🌻