دنیــا هفت رو دارد:🌹
۱- خوشی و سرور؛ 🌼
۲- ناخوشی و اندوه؛ 🌼
۳- عافیت و تندرستی؛ 🌼
۴- موفقیت و کامیابی؛ 🌼
۵- بخشـش و آمـرزش؛ 🌼
۶- احترام و محبت؛ 🌼
۷- چشم پوشی از بدی ها. 🌼
🔶 از خدا می خواهم که اولی را نصیب شما کند؛
🔶 دومی را از شما دور کند
🔶 با سومی شما را بپوشاند؛
🔶 چهارمی را در مسیرتان قرار دهد
🔶 و پنجمی قسمتتان
🔶 ششمی از طرف من تقدیم شما
🔶 و هفتمی را هم از شما درخواست دارم.
#جملات_طلایی_علماء_وشهدا
@jomalat_talaei_olama_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#گفتگو با خانم هدایت همسر#شهیدحسن_عباسی ومادر#شهیدمحمدرضاعباسی
فرصت را غنیمت شمردیم و به دیدار حاجیه خانم فاطمه هدایت #همسر شهید حسن عباسی و #مادر شهید محمد رضا عباسی رفتیم. حوالی ساعت ۸ صبح به روستای پیله وران از توابع براآن جنوبی (شرق اصفهان ) رسیدیم. وقتی به خانه شهید رسیدیم با استقبال گرم حاجیه فاطمه مواجه شدیم، چهره متبسم او حرفهای زیادی برای گقتن داشت. ما را به داخل اتاقی دعوت کرد که در و دیوارش رنگ و بوی دو شهیدش را می داد. مادر رشته ی کلام را به دست گرفت و از حضور ما تشکر کرد. او گفت: این اولین گفتگوی من بعد از ۳۲ سال در رابطه با عزیزان شهیدم است که از این جهت خرسندم.
حاجیه فاطمه از همسرش گفت: #شهیدحسن اولین #شهیدروستا بود. فردی متدین و وظیفه شناس که شغلش کشاورزی بود ولی در زمان آغاز جنگ ، کارگر میگرفت و سر زمین میگذاشت و صبح به بهانه باربری به اصفهان میرفت و ساعت ۱۱ شب بر میگشت.
یک روز یکی از بستگان به من گفت: میدونی حسن کجا میره؟ کسی او را با وانت پر از اسلحه دیده که سربازان زیادی دورش بودند.
تنم لرزید و وقتی قضیه را به او گفتم در پاسخ من گفت: حاج خانم خدا بزرگه، من کی باشم تو باید محکم باشی.
بعدا فهمیدم برای آموزش سربازان صبح ها از بسیج مسجد الغفور اصفهان اسلحه بار می زند و شب دوباره این اسحله ها را بر می گرداند و این کار را با وانت خودش انجام می داد.
وقتی از این کارش مطلع شدم حالا دو نفری برای رزمندهها تلاش میکردیم . یادم می آد برام آرد میآورد و من نان میپختم و با وانت میبرد برا بسیجیان …
این همسر و فرزند شهید در ادامه خاطراتش گفت: قرار بود با دوستش تریلی بخرند که منصرف شد: دلیلش را ازش پرسیدم، گفت: تصمیم گرفتم اسمم را برای اعزام به جبهه بنویسم و بالاخره اسمش را نوشت و رفت.
حاج فاطمه در پاسخ به این سوال که چه جملهای از شهید به یادتان است، گفت: بعضی وقتها بهش میگفتم من را با ۴ تا بچه میخواهی رها کنی، میگفت: ای بابا، حاج خانم اگه تو و بچهها را جلوی چشمام قتل عام کنند من از دفاع دست برنمیدارم.
نذری برای اینکه اسمش برای جبهه در بیاید
چند وقتی بود اسمش را برای اعزام نوشته بود ولی در نمی آمد مثل ابر بهار گریه میکرد و به من میگفت: شما راضی نیستی، تو باید زینب وار باشی مگه ما عزیز تر از زینب هستیم.
یه روز رفته بود امام زاده ابراهیم – در زبان محلی بهش میگند امامزاده غریب – ۱۰ هزار تومان در سال ۱۳۶۰ برا اینکه این بار اسمش برا جبهه در بیاد نذر کرده بود و به نذرش رسید و حاجت گرفت.
اولین #شهیدروستا
بعد از چند بار به جبهه رفتن آخرین بار که می خواست به جبهه برود حال عجیبی داشت: در صورتش رنگ شهادت را میدیدم ولی خودم را راضی میکردم. بعد از گذشت 12 روز از آخرین باری که به جبهه رفت یعنی در تاریخ ۲۱ بهمن ۱۳۶۰ در #چزابه به شهادت رسید. در یک روز بارانی ۵ روز بعد از شهادتش آمبولانس پیکر پاکش را به روستا آورد. انگار شهادتش مشوق همه شد تا به جبهه بروند. قبل از رفتنش قسمم داده بود که براش گریه نکنم تا کسی ببینه چون عزیز تر از حضرت زینب نیستیم .
حاجیه فاطمه به عهدش هنوز پایبند بود و بغضش را فرو میبرد.
در ادامه بیان کرد: وصیت نامه حسن را گم کردم و فقط جلد روش را دارم و سفارش اون برای اینکه محکم باشم و از حضرت زینب درس بگیرم یادم هست.
#روحشان_شاد🕊
#نام_یادشان_گرامی
#جملات_طلایی_علماء_وشهدا
@jomalat_talaei_olama_shohada
جملات طلایی علماء_شهدا_۲۰۲۳_۱۰_۱۷_۱۵_۱۲_۳۵_۶۳۸.mp3
485.2K
عملیات چزابه
به یاد#شهیدحسن_عباسی🌷🌷
ایشان در عملیات چزابه سال ۱۳۶۰ به درجه #شهادت نائل شدند🥀🌷
#روحشان_شاد🕊
#یادشان_باصلوات🌹
#جملات_طلایی_علماء_وشهدا
@jomalat_talaei_olama_shohada
💠خاطره_ای_ازمحمدرضا
#به_نقل_مادر
نگهبان بنیاد یک شب از صدای ناله محمد رضا بلند میشه و می بینه اون در حالی که خوابه داره زیارت عاشورا میخونه و وقتی به نام امام حسین (ع) میرسه رو به قبله دست بر سینه سلام میده و گریه میکنه در حالی که در خواب بود.
نگهبان به مادرش گفته بود: صداش کردم و گفت : داشتم امام حسین (ع) را ملاقات میکردم چرا بیدارم کردی؟
مادر در بیان بهترین خاطرهای که از محمد رضا به یاد دارید، ادامه داد: یک روز اسم گردانشان برای مشهد در آمده بود و به مشهد رفته بودند. در راه بازگشت، به اصفهان رسیده بودند و فرمانده از ماشین پیاده اش می کند و به او می گوید برو روسری و عطری که برای مادرت گرفتی بهش بده و فردا بیا جبهه ، اونم بلند گریه میکنه که من نمیخوام برم خانه، اون سوارش نمیکنه
محمد رضا به فرمانده میگه درسته احترامتون واجبه ولی روز قیامت جلوات را میگیرم که من را به جبهه نمیبری، نه من عزیز تر از شهدای کربلا هستم و نه مادرم عزیزتر از زینب که دوریام را نتواند تحمل کند.
فرمانده برمیگردد و پیشانی محمد را میبوسد و می گوبد قربان عشقت برم عزیزم، بیا و روز قیامت جلوی مرا نگیر.
حاج فاطمه اشک میریخت و گفت: در یکی از عملیات ها یکی از فرماندههان فامیل به فرمانده گردان محمد رضا میگه: اگه میشه محمد رضا را برش گردون چون مادرش تنهاست و این عملیات براش خطر داره.
فرمانده گردان هم به محمد رضا میگه، عباسی یا برو یا باید عقب جبهه باشی .
که محمد به فرمانده میگه میدونم حمله است، من به مادرم گفتم من براش پسر نمیشم، تازه مگه خدای جلو و عقب خط جبهه فرق داره اون باید من را محافظت کنه.
فرمانده گردان با شنیدن حرفاش: کف دو تا پایش را می بوسه و کفش هایش را به پاش میکنه، یکی از فرماندههای دیگه قمقمه محمد رضا را میبنده و بهش میگه عباسی روز قیامت از آب قمقمه ات یک کمی هم به ما بده.
بعد از حمله میبینند محمد رضا سالم داره میاد و میگه دیدید خدای همه یکی است و همه گردان به گریه میافتند.
چند روز بعدش وقتی برای امتحان از جبهه به روستا برگشت و بعد از برگزاری امتحانات دوباره عازم جبهه شد ، در زمین ام الفجر خمپاره میخوره جلوی پاش و در تاریخ ۱۳۶۶/۶/۲۳ به #شهادت می رسد.
هم رزمانش گفتند: آخرین صدایی که ازش شنیدیم یا زهرا و پدر به دادم برس بود.
حاج خانم پسرش مثل علی اکبر موقع شهادت پدر را صدا زد در حالی که پدر ش ۶ سال قبل این مسیر را طی کرده بود.
دیگه گریه امانش نداد و همه به گریه افتادیم.
حاجیه فاطمه هدایت در پایان به جمله ای به یاد ماندنی از فرزندش اشاره کرد و گفت: همیشه بهم میگفت مامان خواهرانم را جوری تربیت کن که زینب وار باشند و در شهادت من گریه نکن چون نه من عزیز تر از شهدای کربلا هستم و نه تو عزیز تر از زینب.
🥀قسمتی از متن #وصیت_نامه_محمدرضا
((اما تو ای برادرم : مواظب باش که شیطان تو را فریب ندهد و دنبال یک مشت بچه هایی که میخواهند تو را به گمراهی بکشانند نرو، سعی کن که کوشا باشی
و اما شما خواهرانم: اگر خواسته باشید یک انسان الهی باشید باید حجابتان را حفظ کنید زیرا حجاب است که به انسان انسانیت می بخشد و زینب وار زندگی کنید.))
#نام_یادشان_گرامی
#راهشان_پر_رهرو✨❤🌹
#جملات_طلایی_علماء_وشهدا
@jomalat_talaei_olama_shohada
enc_16677715566198147866274.mp3
6.56M
همه جا ضرب المثل غیرت ایرانیه
سید رضا نریمانی
#جملات_طلایی_علماء_وشهدا
@jomalat_talaei_olama_shohada
35.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷
🍃🌷
🌷قرار شبانه با شـــهدا
به یاد همه ی شــهدا🌷
«اخْتِمْ لَنَا بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ فِی سَبِیلِک»
♡خدایا سرانجام ما را سعادت و شهادت در راه خودت قرار ده.♡
شبتون شهدایی🌷
#جملات_طلایی_علماء_وشهدا
@jomalat_talaei_olama_shohada
﷽
🌷یاد امام راحل، شهدا و علمای معظم هر شب ۵صلوات عنایت بفرمایید🙏
« الّلهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد و عَجّل فَرَجَهُم »
#التماس_دعای_فرج_وعاقبت_بخیری
#شبتون_مهدوی
#جملات_طلایی_علماء_وشهدا
@jomalat_talaei_olama_shohada
از امشب هزار شب، هر شب هزار روضه علی اصغر،
هزار روضه ی جسم اربا اربای علی اکبر،
هزار روضهی علقمه و دست بریده و چشمهای به خون نشسته،
هزار روضهی استخوان های درهم شکسته،
هزار بار روضهی مادران بی فرزند
هزار بار روضهی «مکن ای صبح طلوع» را بخوانید...
ناحیه مقدسه را بیاورید و به صوت حزین بخوانید،
بخوانید که
روضه روضهی قتله گاه است
روضه ی گودال...
بعد از جنایت حرملهها در #بیمارستان_معمدانی
حال همهی ما امشب
حال دختر علی است،
آن هنگام که به حوالی گودی قتلهگاه رسید..
غمزده و مصیبتدیده
دست هایش را روی سرش گذاشت
و با سوز جگر فریاد زد:
آه
شمر جلوتر بود... دیر رسیدم من...
دیر رسیدم من... #سحر_شهریاری
😭💔
#طوفان_الاقصی