بغلم کن به تو احساس عجیبی دارم
به دو لبهای تو وسواس غریبی دارم
بغلم کن بخدا مست و خمارم امشب
چه کنم میل به بالین حبیبی دارم
تو همان میوه ی ممنوعه ی من هستی که
منِ عاشق هوس چیدن سیبی دارم
ای پرستار دل تنگ ، کجایی امشب
که در این بی نفسی میل طبیبی دارم
💙
من که با جام لبِ "لب به لبت" لب به لبم
دائمُ الخَمرترین آدمِ غرق طَرَبم
رخصت از شعرِ نگاه تو بگیرد طبعم
جلوی "حضرت چشمت" چقدَر با ادبم
"واجِبُ العشقی" و من مومن چشمان توام
گر چه در دینِ نگاهت عملی مُستَحَبَم
کورکورانه ندیدم همه شب خواب تو را
برقِ چشم تو چراغ است ، به رویای شبم
پیش تو فاصله ای نیست ، میان من و ماه
"سالِ نوری" شده تبدیل ، به "نصفِ وَجَبم"
چند صد بوسه بدهکارِ منی ، یادت هست ؟!
شعر گفتم به هوای لبت ... این هم طلبم
لب تو داغ ترین جای زمین است انگار
یَخ بریزید ، به رویای خیالی لبم
مـردها دلتنگی هایشان را سیگار نمی کشند...
یا تویِ خیابان قدمش نمی زنند...
طفلکی ها مثل زن ها، لاک قرمز هم تسکین هیچکدام دردهایشان نیست...
مردها دلتنگی هایشان را توی عکس هایِ پروفایلشان فریاد نمی زنند...
مردها مغـرورند...
نمی توانند نیمه شب...
مدت ها پس از رفتنت برایت پیغام بفرستند که"دلم برایت تنگ شده، بانویِ هنوزِ شعـرهایِ شبانه ام..."
مردها
دلتنگی هایشان را نمی نوشند...
مست نمیکنند...
فراموش نمیکنــند...
مـردهــا
دلتنگی هایشان را می خـوابند...
آنقدر عمیق که...
شاید دیگـر هیچ صبحـی بیدارشان نکننـد...
#امیر
زن ها نمیگــویند "دوستت دارم"...
آن ها دوستت دارم هایشان را
هر روز صبح رویِ میــز میچیننــد...
تویِ غذایتان میریزنــد....
اگــر رویِ مبل خوابتان بـرد
دوستت دارمِشان را
رویتان می کشـند....
گاهی هم
یک دوستت دارمِ زرشکــیِ خوشرنگَش را
روی لب هاشان میمالنــد
و یا لای موهای بلندشان میبافنــد....
زن ها
نمیگــویند
"دوستت دارم" ...
زن ها
ثابت میکننـــد....!
دلم برایت تنگ شده خوب من
همین چند کلمه،
جانم را به لب میرساند هر شب،
تا بنویسم و برایت ارسال کنم...
جان جانان من♥️
عاشق آن نیست
که هرلحظه زند لاف محبت !
مرد آن است که لب بندد و بازو بگشاید.....
#قاآنی
من خراب میشوم
آباد کردنش با تو
اسیر میکنم دل را
آزاد کردنش با تو
دلخوش به تمنایم
پا پس نکشم هرگز
من داد نمیخواهم
بیداد کردنش با تو
کِشتم، وَ درو کردم
در بیشهی قلب خویش
این کِشته و این حاصل
برباد کردنش با تو
💠 مهدی حسینی
#روضه
ورود به دروازه ساعات
🌑🌑🌑
هی سنگ هاست بر سرها یکی یکی
...وقتی که می برند ز درها یکی یکی
خم گشته ست قامت زنها دو تا دو تا
وقتی که می رسند شررها یکی یکی
هر سنگ اگر که بر سرِ سرها نیامده ست
پس سوی #زینب ست ثمرها یکی یکی
چون سرو می روند به میدان کارزار
مثل #رقیه سینه سپرها یکی یکی
پوشانده اند در دل نامردمان شام
با آستین خویش قمرها یکی یکی
آسان که نیست گفتن این حرفها... ببین
بر روی بام هلهله گرها یکی یکی
از بیست روز قبل به حالا چنین نبود
از شهر می دهند خبرها یکی یکی
باید که از میانه ی بازار رد شوند
تاریک گشته اند قمرها یکی یکی
«بابا سلام وعده ی ما مجلس حرام
آنجا که خیزران و دُرر ها یکی یکی...»
🌑🌑🌑
#یا_زینب
#رقیه
هر چند غم محاسنتان را سپید کرد
لبخند هایتان غممان را ناپدید کرد
آقای خوش صلابت این شهر ناگزیر
تبت یدا که دست شما را شهید کرد
#شعر_امام_خامنه_ای
00:00/❤️:❤️
براے من ڪہ دلتنگم
فرقے نمیڪند چہ سـاعتے
و درڪدامین شب دل بہ تو دادم
ساعت قلب من همیشہ ڪوڪ است
راس صفر عاشقے
راس سـاعت دلدادگے
✨💫 💫✨
🏴 السلام و علیک یا ابا عبدالله 🏴
یک ترم بیا کرب و بلا برداریم
یک واحد ایمان و حیا برداریم
با حضرت عباس ادب پاس کنیم
هم طعم وفا را کمی احساس کنیم
استاد معارف است آن بنده ی ناز
در معرکه غافل نشد از یاد نماز
بر کرسی صبر است که زینب استاد
بر کرسی اخلاق نشیند سجاد
این حوزه یک استاد جوان هم دارد
از تیره ی شمشادقدان هم دارد
شش ماهه، کهنسال، مسیحی زاده
یک زنگی شیداشده ی آزاده
یک دختر کوچک که دهد درس حجاب
تا حال به هر مساله ای داده جواب
مشروط شدی مشورتی با حر کن
پیمانه ی خود از بر جبران پر کن
🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸
به خواب هایم یک شب بخیر بدهکاری
به لب هایم یک بوسه
به شانه هایم یک آغوش
سر جمعِ حسابمان میشود: بودنت
شبتون به دور از دلتنگی🌙
♥️
شب ها را دوست دارم
حال خوشی دارد سر گردانی در
خیال تو
یک دلخوشی، ساده است
برای " من"
♥️
وَ قد بعثک الله لی
لــِأَتــَذَوَّق شــَيئاً من الجنه💜🌙
“خدا تورا برای من فرستاد تا قدری مزه بهشت را بچشم”
😊
☃
پلک بگشا نازنینم! صبح ِ زیبایت بخیر
دلربا و بهترینم! صبح ِ زیبایت بخیر
خاب ِ نوشینت گوارا نوش ِ مژگان ِ خمار
خمره ی ِ چله نشینم! صبح ِ زیبایت بخیر
ناز بالش از پر ِ قو هم برای ِ تو کم است
گُلپر ِ ابریشمینم! صبح ِ زیبایت بخیر
تن بلور ِ مو طلایی! آفتابی کن مرا
روشنی بخش ِ زمینم! صبح ِ زیبایت بخیر
گونه های ِ نقره ات یاقوت ِ گُل انداخته
قرص ِ ماه ِ شرمگینم! صبح ِ زیبایت بخیر
هر سپیده با تو آغاز ِ بهاری دیگر است
خنده کن تا گُل بچینم، صبح ِ زیبایت بخیر
با چنین عطر ِ تنی از رشک میسوزد بخور
خوشتراش ِ مرمرینم! صبح ِ زیبایت بخیر
چشم زیتون ِ لب انجیری! بده صبحانه ام
مریم ِ معبدنشینم! صبح ِ زیبایت بخیر
مهربانی هدیه کن با شُرشُر ِ رود ِ دو دست
سیب ِ فردوس ِ برینم! صبح ِ زیبایت بخیر
عشقی و عینت عسل، شینت شکر، قاف ِ تو قند
شور ِ شیرین آفرینم! صبح ِ زیبایت بخیر
تاب آوردم شب ِ دلتنگی ام را تا سحر
تا تو را از نو ببینم، صبح ِ زیبایت بخیر
محشر است این شعر و می پرسد خدا او یا بهشت؟
من تو را برمی گزینم، صبح ِ زیبایت بخیر
♥️
ما گره خورده به گیسوی حسینیم فقط
در کمندِ خمِ ابرویِ حسینیم فقط
هر که با هر چه که مست است خودش می داند
ما که مستِ رخِ خوشبویِ حسینیم فقط
به دَمِ حضرتِ عیسی چه نیاز است که ما
همگی زنده به یک هویِ حسینیم فقط
این حسینیه دل وقفِ غمِ ارباب است
همه مداح و ثناگویِ حسینیم فقط
بر درِ میکده از روی نیاز آمده ایم
در پیِ بادهِ مینوی حسینیم فقط
هر کسی هست گرفتارِ رُخِ دلبرِ خویش
ما گرفتارِ گلِ رویِ حسینیم فقط
«کعبه یک سنگِ نشان است که ره گم نشود»
ما مسلمان شده یِ کویِ حسینیم فقط
از مردان و زنان متوسط حذر کن! از عشقشان. چرا که در عشقشان متوسط هستند و به دنبال عشق متوسط هم میگردند. اما در نفرت نبوغ دارند. به اندازهی کافی نبوغ در نفرتشان دارند که تو را بکشد. که هرکسی را بکشد.
چون هنری ندارند از فهم هنر هم عاجز خواهند بود. چون از عشق ورزیدن کامل عاجزاَند، عشق تورا هم ناقص میپندارند و آنوقت ازت متنفر میشوند و تنفرشان کامل است... کاملترین هنرشان!
#چارلز_بوکوفسکی
میخواهم و میخواستمت تا نفسم بود
میسوختم از حسرت و عشقِ تو بَسَم بود
عشق تو بَسَم بود ، که این شعلهی بیدار
روشنگرِ شبهای بلندِ قفسم بود
آن بختِ گُریزنده دمی آمد و بگذشت
غم بود که پیوسته نفس در نفسم بود !
لب بسته و پر سوخته ، از کوی تو رفتم
رفتم ، به خدا ، گر هوسم بود، بَسَم بود !
#فریدون_مشیری
نسـخہام را بپیـچ
لابلاے بوسہهایت
مـن مبتلاتراز هر دردے
بہ درد بیدرمان تـو ڪَرفتـار شدهام...
♥️💋
تا میتوانی کودکی کن
با باد برقص
با باران شادی کن
بلند بلند آواز بخوان
و بخندو زندگی کن...
گفتمش دم به دم آزار دل زار مکن
گفت اگر یار منی شکوه ز آزار مکن
گفتمش چند توان طعنه ز اغیار شنید ؟
گفت از من بشنو گوش به اغیار مکن
گفتم از درد دل خویش بجانم ، چکنم ؟
گفت تا جان شودت درد دل ، اظهار مکن
گفتم اقرار به عشق تو نمیکردم کاش
گفت اقرار چو کردی دگر انکار مکن
گفتمش محتشم دلشده را خوار مدار
گفت خود را ز پی عزت او خوار مکن
#محتشم_کاشانی