#خبرگزاری_پلیس_نجف_آباد
اطلاع از اخبار ، رویدادهای انتظامی ، ترافیکی و حوادث شهرستان نجفآباد همراه با هشدارها ، آموزش های همگانی ، اقدامات و کلیپ های پلیسی و ... در راستای پیشگیری از جرائم و ....
در لینک خبرگزاری پلیس نجف آباد 👇🏻👇🏻
@Najafabadpolice
هدایت شده از هیئت رزمندگان اسلام کهریزسنگ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پوریا زراعتی مجری شبکه ی اینترنشنال و صادق زیباکلام استاد دانشگاه تهران
« عمله های اسقاطیل» میگن :
اسراییل افراد عادی را نمیکشد ؟!!
👆 یک نمونه از صدها و هزارن نمونه از جنایات رژیم کودک کش اسقاطیل در طول عمر ننگین خود است.
کودکانی تشنه که برای رفع عطش دور تانکرآب جمع شده اند و با بمب های رژیم کودککش به خاک و خون کشیده میشوند.
#رژیم_کودک_کش
___________________________
هیئت رزمندگان اسلام
@Razmandegan_eslam
هدایت شده از هیئت رزمندگان اسلام کهریزسنگ
پوریا زراعتی مجری شبکه ی اینترنشنال و صادق زیباکلام استاد دانشگاه تهران
«عمله های اسقاطیل» :
اسرائیل آدمهای عادی را نمیکشد!!
#رژیم_کودک_کش
#عمله_های_ماله_کش
________________________
هیئت رزمندگان اسلام
@Razmandegan_eslam
دارالقران حضرت مهدی (عج)برگزار میکند📣📣
سلام دوست عزیز😍
عربی برات درس دشواری شده؟
تا حالا به این فکر کردی که چطور میتونی ۲۰ بگیری و با افزایش درصد عربی در کنکور از ضریب مخفی این درس تراز آزمونت رو افزایش بدی؟👩🏫
✅ما اینجاییم تا کمکت کنیم به صورت عمیق و لذت بخش درس عربی رو یاد بگیری🤩🥰
🎯اهداف🎯 و خدمات ما:😊
🔶فهم عمیق عربی دبیرستان و کنکور 💯
🔹آموزش مکالمه به صورت شاد و مشارکتی
🔶افزایش دایرهی لغت
🔹ایجاد علاقه با روش های نوین
و...
🌱برگزاری کلاس ها با قیمتی باورنکردنی به صورت خصوصی و عمومی
جهت ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر با شماره های زیر تماس حاصل نمایید و یا روزهای زوج ساعت۸تا۱۲به دارالقران حضرت مهدی (عج)واقع در خیابان ششم جنب مسجدالحجت مراجعه نمایید.
☎️03142323486
📞09034527783
https://eitaa.com/darolquranehazratmahdi
💫بخش سی و چهارم💫
اوضاع که آرام تر شد،از بعضی مردم می شنیدم:بریم پمپ بنزین بعدی،بریم آبادان، عاقلانه نیست اینجا معطل بشویم.چندتا زن را هم دیدم که گریه می کردند و نمیخواستند بروند.در بین آن شلوغی زن و مرد با دختر سه،چهار ساله شان که دستش راگرفته بودند،کنار جاده ایستاده بودند تا ماشین های عبوری سوارشان کنند.توی یک دست مرد که صورت آفتاب سوخته و موهای فر و سبیلی کلفت داشت،ساکی بود و با دست دیگرش
دست دختر بچه اش را گرفته بود.زن هم که برخالف مرد قدی کوتاه و هیکلی نسبتا چاق داشت،چادر رنگی سر کرده بود و بقچه
ایی در دست گرفته بود.هر دو حدود سی سال سن داشتند،گاه مرد جلوتر از زن قدم بر می داشت و دست دختر بچه را می کشید. زن هم دنبالش میرفت و می گفت:کجامیری؟ خونه زندگی مون اینجاست برای چی بذاریم بریم؟تو رو خدا بیا برگردیم.مرد هم با لهجه جنوبی اش می گفت:زن بمونیم اینجا که چی بشه؟بمونیم چه کنیم؟کشته بشیم؟!زن به گریه افتاد.دست دختر بچه را گرفت و به طرف خودش کشید.مرد گفت:ببین زن،ببین همه دارن میرن.زن با گریه گفت:مگه همه مردم خرمشهر همین ها هستند؟مرد با صدای بلند جواب داد:اگه بمونیم،کشته می شیم.زن گفت:ما هم مثل همه.ما بمونیم، هر چی بخواد میشه.مردیم مثل همه،موندیم مثل همه.
دختر بچه که بین پدر و مادرش مانده بود و هر بار یکی از آنها او را به طرف خودش می کنید،وقتی دید مادرش با صدای بلند گریه میکند،صدایش درآمد و او هم به گریه افتاد. دلم برای زن سوخت.حق داشت آن طور بی تابی کند.شوهرش دیگر حرفش را گوش نمی کرد،راه می رفت و زن هم که حریف او نمی شد،با گریه حرف می زد و دنبالش میرفت.
راننده نیسان بنزین که زد،مأمور جایگاه پولی از او نگرفت و سریع راه افتادیم.بعد از آن همه معطلی راننده پایش را روی گاز گذاشته بود و با اینکه ماشین سنگین بود و غیر از شهدا پنج،شش نفر هم سوار بودیم،با سرعت پیش می رفت.توی مسیرمان همچنان خمسه خمسه هایی که به طرف مان نثار می شد را می دیدیم.خمپاره ها گاه توی دل بیابان و گاه وسط جاده به زمین می نشست و ترکش هایش به هر طرف پخش می شد.راننده بی توجه به این وضعیت بدون هیچ توقف و تأملی رانندگی می کرد.از جلوی بیمارستان طالقانی که رد شدیم،ازدحام جلوی بیمارستان نشان می داد،داخل آنجا چه خبر است. نزدیکی های آبادان -ایستگاه دوازده - شلوغی جمعیت خیلی زیاد بود.خیلی از مردم به سید عباس پناه آورده بودند.سید عباس،سیدجلیل القدری است که کرامات زیادی دارد.مردم خوزستان ارادت و اعتقاد عجیبی به این سید دارند و حالا هم خیلی ها تا اینجا پیاده آمده بودند.وقتی راننده ماشین را به طرف پلی که روی بهمن شیر بود،هدایت کرد.جمعیت زیادی را کنار پل ایستاده و عده ایی را هم در حال حرکت دیدم.هر ماشینی که رد می شد مردم به طرفش هجوم می بردند تا سوار شوند.مخصوصا وقتی از فاصله ایی می دیدند ماسه،چهار نفر بیشتر پشت وانت نیستیم به خیال اینکه نیسان خالی است به طرف ماشین ماهجوم می آوردند.می گفتیم:نیایید. جا نیست.میگفتند:چرا بخیلی می کنید. حسین می گفت:بیایید ببینید.اگر جا بود، سوار شید،نزدیک تر که می آمدند و شهدا را می دیدند،شرمنده می شدند.بعضی هایشان صلوات می فرستادند و فاتحه می خواندند.
پل را که رد کردیم و در جاده آبادان - ماهشهر افتادیم،باز هم جمعیت بود که پیاده از توی جاده و خیابان به طرف ماهشهر میرفتند. تراکم آدم ها خیلی زیاد و بالطبع سرعت ماشین کم شده بود.راننده مرتب بوق می زد تا جمعیت را بشکافد و راه باز کند.دلم خیلی برای این مردم آواره و جنگ زده می سوخت. همه شان خسته و رنگ پریده بودند.خیلی هایشان دیگر کفشی به پا نداشتند و به زحمت گونی و بقچه های در دستشان رادنبال خود می کشیدند.بعضی ها هم از شدت خستگی روی شیب کنار جاده ولو شده بودند. باز هم با التماس هایشان برای سوار شدن روبه رو می شدیم.حسین و عبدالله از بس با مردم کل کل می کردند،کلافه و عصبانی می شدند.طوری که عبدالله به لکنت می افتاد. میگفت:میگم جا نیس،خب بیا بشین روی سر من یا می گفت:می خواید من پیاده بشم شما بیایید جای من.دردناک تر از همه این بود که بعضی ها با یک امیدی دست به وانت می گرفتند و وقتی شهدا را می دیدند که روی هم گذاشته شده اند،وا می رفتند.با ناراحتی ماشین را رها می کردند و نا امید برمیگشتند
در این وضعیت آشفته دوباره سر و کله هواپیما ها پیدا شد.چون ارتفاعشان کم و سرعتشان زیاد بود،صدای غرش شان زهره آدم را می ترکاند.مردم مستأصل و خسته به محض شنیدن این صدا از
روی جاده پراکنده شدند و به دل بیابان دویدند.هواپیماها آنقدر پایین پرواز می کردند که سایه شان را بر روی وانت می دیدیم. بعضی ها فریاد کشیدند بزنیدشون شما که اسلحه دارید.بزنید بزنید.حسین هم اسلحه اش را رو به هواپیماها گرفت و شلیک کرد. دوباره صدای یک عده درآمد. نزن نزن الان اینجا رو بمبارون میکنه.
#قصه_شب
#بخش_سی_و_چهارم
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
💫ادامه بخش سی و چهارم💫
راننده از این فرصت استفاده کرد و توانست در جاده خلوت سرعت بگیرد.هرچه به ظهر نزدیک تر می شدیم،آفتاب داغ تر می شد و مستقیم می تابید.دیگر میله های وانت که
به آنها تکیه داده بودم هم داغ شده بود، کمرم را می سوزاند.خیس عرق شده بودم هرقدر با پر چادرم خودم را باد می زدم فایده ای نداشت.خیلی کلافه بودم.گرما بدجوری اذیتم میکرد.لبهایم خشک شده بود و گلویم میسوخت.دلم یک لیوان آب خنک می خواست.از همان جلوی پمپ بنزین که داد و فریاد کرده بودم،تشنه شده بودم و تا این موقع دیگر طاقتم طاق شده بود.وضعیت جنازه ها هم هر لحظه بیشتر از قبل نگرانم میکرد.آب و خون،کف وانت راه افتاده،کف کفشم خونی شده بودذهنم دیگر از شلوغی و هیاهو رها شده بود و به شهدا فکر می کردم. خصوصا به اسماعیل شعبری که توی خانه عیدی صدایش می کردند.مادرش عیدی را عاشقانه دوست داشت.پدر خانواده شعبری چند وقت مریض احوال بود و در بستر افتاده بود.من که درکودکی با خواهران اسماعیل خصوصا رقیه دوست و همبازی بودم، ازطریق آنها در جریان وضعیت شان قرار می گرفتم،
اسماعیل و ابراهیم برای گذران زندگی کار می کردند و کمک خرج مادرشان بودند،مادرشان هم خیلی تقلا می کرد،بچه هایش در سختی نباشند.وقتی پدر اسماعیل به رحمت خدا رفت،بار تمام زندگی بر دوش این ها افتاد. عاقبت،اسماعیل بعد از آن دوران سخت این طوری قربانی شد،بین شهدا یک کشته عراقی هم بود که روز قبل بچه های سپاه او را آورده بودند.طبق گفته آنها به غسال ها،این نیروی عراقی در حال تسلیم شدن به نیروهای ما بود که از پشت او را می زنند.غیر این کشته، چند جنازه عراقی هم روزهای قبل،مردها دفن کرده بودند و من فقط توی دفتر مینوشتم؛قبر شماره فلان،عراقی است.چهره این کشته عراقی را خوب دیده بودم.تیر از پشت به سرش خورده بود و از جلو بیرون آمده بود.به خاطر همین،صورتش به هم ریخته بود. بیست و هفت،هشت سالی سن داشت. پوستش خیلی تیره و جثه اش هیکلی بود. روی کفنش هم نوشته بودند،سرباز عراقی،از خودم می پرسیدم:الان به خانواده این جوان عراقی چه می خواهند بگویند؟حتما با اینکه خودشان او را زده اند با کمال وقاحت می گویند:پسر شما اسیر شده یا شاید هم بگویند مفقود شده،حالا جسد او را با خودمان به ماهشهر میبردیم در حالی که زن و بچه اش، مادر و خواهرش چشم به راه او هستند و فکر میکنند،دارد می جنگد و روزی بر می گردد. بعید هم نیست سراغ خانواده اش بروند و بگویند:پسر شما خائن بود.
وقتی رسیدیم کم کم جمعیت دور وانت جمع شدند و سرک کشیدند.با دیدن شهدای به خون خفته توی سر و صورت خود می زدند و واویلا میگفتند.زنها گریه می کردند،پسر بچه های ده،دوازده ساله با تعجب نگاه می کردند. این روحیه مردم ترغیبم کرد درباره مظلومیت شهدا چیزی بگویم.چون گریه و تأسف دردی را دوا نمی کرد.این ها که رفته بودند و باید فکری به حال زنده ها می شد.الان فرصت خوبی برای گفتن این حرف بود.
روز قبل سرگردی را جلوی مسجد جامع دیده بودم که روی وانت رفته بود و با صلابت درباره وضعیت خطوط حرف می زد و سربازها و نیروها را برای رفتن و جنگیدن تهییج میکرد.اسمش را همانجا پرسیدم.گفتند: سرگرد ارتشه.اسمش سرگرد شریف نسب بود.وقتی دیدم تمام مسئولین ماهشهر هم آمده اند و به ردیف ایستاده اند در تصمیمم مردد شدم.تا چند دقیقه با خودم کشمکش داشتم،چیزی بگویم یا نگویم.فکر می کردم اگر حرف نزنم در حق مردمی که در خرمشهر هستند،ظلم کرده ام.حرف بابا یادم افتاد که گفته بود هنوز خبر این بدبختی ها به گوش مردم شهرهای دیگر نرسیده.اگر امام بداند توی خرمشهر این اتفاق ها می افتد آرام نمی نشیند.
من آن موقع ازش پرسیدم:کی نمی ذاره؟کی مانع میشه خبرها درست منتقل بشه؟بابا گفت:این بنی صدر خائن.به خاطر همین،به خودم گفتم:حالا که می توانم چیزی از جریانات خرمشهر بگویم اگر ساکت بمانم و حرف نزنم من هم خیانت کرده ام.ولی اگر حرف هایم فایده ای نداشته باشد چی؟یک دفعه دل به دریا زدم و گفتم:هر چه بادا باد. نهایتا می گویند.دختره دیوانه شده،خب بگویند.
چادرم را مرتب کردم.یک دفعه بلند شدم و لبه وانت ایستادم.شروع کردم به صحبت و گفتم:مردم اینا جوانهای مظلوم خرمشهر
هستند که به این روز افتادند.اینها به خاطر دفاع از ناموس و شرفشان،به خاطر دین و مملکتشان کشته شدند،سه روزه که به خاطر نبود آب و کفن،به خاطر بمباران هواپیماها نتونستیم اینا رو به خاک بسپاریم.سه روزه که بدن اینا مثل شهدای کربلا روی زمین زیر آفتاب مونده،همین طور که حرف میزدم اشکهایم می ریخت.چند بار بغض گلویم را فشرد و حلقم سوخت.ساکت شدم و دوباره ادامه دادم:توی خرمشهر مردم آب و برق ندارن.تو مضیقه اند.امنیت ندارد.حتی جرأت نمیکنن بروند لب شط آب بردارن.توی این شرایط مردم با چنگ و دندون از آب و خاکشون دفاع میکنن.
#قصه_شب
#بخش_سی_و_چهارم
#رمان_دا
#کتاب_بخوانیم
🌸🍀 آیا می دانید با پس انداز روزانه مبلغی ناچیز و ذخیره کردن سه ماهه ، شش ماهه و یا یک ساله اون نزد یک بیمه رسمی و معتبر ، در آینده به یک اندوخته بسیار برای آینده فرزندان دلبندتان دست خواهید یافت .
کارشناسی مشاوره و صدور انواع بیمه را با ما تجربه کنید. لطفا در پی وی اعلام کنید ارجاع شده از کانال کهریزسنگ☺️
@Bimepasargad_esf
تمام ویزیت ها به صورت رایگان هستش
🟣با تاییدیه سازمان غذا و دارو و سیب سلامت 🍏
1⃣ تریاک
2⃣ هرویین
3️⃣ب۲
4️⃣ متادون
5️⃣ شیره
6️⃣ شیشه
7️⃣ ترامادول
8️⃣اپیوم
9️⃣دتا هندی
🔟ماریجوانا
لطفا شماره مشکل مد نظرتون رو ارسال کنید و از ویزیت ها بهره مند بشید تا کمک کنیم که برای همیشه بدون درد و خماری ترک کنند
جهت مشاوره (رایگان) و ترک شماره تلفن قرار بدهید 👇👇👇👇👇
───── • ❆꩜• ─────
🌹@clinic_armahgan_salamaty🌹
Phone number📱:09965139218
Link🔗:https://eitaa.com/joinchat/2320499295C98dafd68c9
👨⚕فرم مشاوره رایگان :
https://digiform.ir/armaghan_slamti
───── •❆꩜ • ─────
شیرینی عیدت رو خودت بپز!😍
🎊پایگاه ام ابیها(س) برگزار میکند
دوره آموزشی کیک و شیرینی پزی
این دوره شامل موارد زیر است:
✅️خامه کشی کیک تولد
✅️کیک خیس شکلاتی
✅️نون خامه ایی
✅کیک کافی شاپی
✅شیرینی کشمشی
تعداد ثبت نام محدود هست. پس هرچه سریع تر با شماره زیر تماس بگیر و ثبت نامت رو قطعی کن.
۰۹۱۳۶۴۶۸۱۳۷
پایگاه ام ابیها (س)
https://eitaa.com/joinchat/375128279C20564ed893
هدایت شده از خبرنگاران جوان🇮🇷 (کهریزسنگ)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آری خبر این است که در مکتب قاسم
عشاق ندارند دگر طاقت هجران
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
لحظاتی از مراسم امشب با همکاری
#پایگاه_شهید_قاسمی
#مسجدالرسول_شهر_کهریزسنگ
#ناحیه_بسیج_نجف_آباد
#حوزه_بسیج_امام_علی_(ع)
#پایگاه_شهید_قاسمی
کد:#۰۷ب۲۸
« ڪَِــاَِنَِاَِلَِ خَِبَِرَِیَِ ڪَِــهَِرَِیَِزَِسَِــَِنَِگَِــ. »
@kanal_kahrizsang_young_reporters
4_5980971319523543209.mp3
16.43M
ترتیل استودیویی سوره یاسین
کیفیت متوسط
قاری: امیرحسین ساجدی
•┈┈••••✾•🌿🕊🌿•✾•••┈┈•
🔰لبنیات کوهستان 🔰
عرضه کننده :انواع برنج های ایرانی
عرضه کننده:انواع نوشیدنی های سرد
دوغ محلی کوهستان،انرژی زا ایرانی و خارجی،
ابمیوه ))
تولید کننده:ماست های چرب و نیم چرب
ماست گوسفندی وماست گاو
تولید کننده:شیر پرچرب
شماره تماس:
09137171649
شمسی
#آدرس مغازه #
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
کهریزسنگ خ امام نبش کوچه ۳۰و۳۲
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
📸 حالوهوای مدارس کرمان در اولین روز کلاس درس پس از جنایت تروریستی
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
احسنت به این دانش آموزان و معلم و مدرسه
تو دهنی محکم دانش آموزان دهه نودی به توهین کنندگان به شهدا
👌
24.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕰 #به_رسم_عاشقی: ۲۲ شب...
✍ قرائت دستهجمعی و همزمان #دعای_فرج برای تعجیل در فرج حضرت صاحبالزمان عجل الله فرجه الشریف و علیهالسلام
✍ اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ...
❤️ #امام_مهدی علیهالسلام فرمودند: در تعجيل #فرج بسیار دعا كنيد كه تعجيل در فرج، گشايش كار خود شماست.
💚 اللهم عجل لولیک الفرج 🇮🇷🇵🇸
💖گروه تولیدی مبل کوثر💖
💥بدون پیش پرداخت با اقساط بلند مدت💥
👈تولید کننده ی انواع مبلمان راحتی و نیمه استیل و سرویس خواب عروس👉
🎊🎊🎊🎊🎊
تلگرام:
@moble_kosar
پیج اینستاگرام:
http://Instagram.com/moble__kosar/
کانال ایتا:
https://eitaa.com/moble_kosar
🚗لوکیشن در نشان:
B2n.ir/t93029
آدرس: اصفهان ابتدای جاده ی نجف آباد ۳۰۰ متر بعد از سه راهی درچه تقاطع اول جاده نجف آباد کوچه ۴
مبل کوثر
۰۹۱۳۱۱۷۱۶۰۷باباشاهی
نتایج دور برگشت مسابقات لیگ نوجوانان استان جمعه مورخ 1402/10/15 با حضور تیم مشاور املاک فدک شهر کهریزسنگ
لینک جهت عضویت در گروه قهرمانان کشتی شهر کهریزسنگ
https://eitaa.com/joinchat/1743192276Ca540c64f36
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: یکشنبه - ۱۷ دی ۱۴۰۲
میلادی: Sunday - 07 January 2024
قمری: الأحد، 24 جماد ثاني 1445
🌹 امروز متعلق است به:
🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام
🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها)
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️5 روز تا وفات حضرت ام کلثوم علیه السلام
▪️6 روز تا ولادت امام باقر علیه السلام
▪️8 روز تا شهادت امام هادی علیه السلام
▪️15 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیه السلام
▪️18 روز تا ولادت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☕️سـلام
🍊صبح یکشنبه تون بخیـر
☕️شادی هاتون بی پایان
🍊دلتون پراز امیـد
☕️لبتون خندون
🍊قلبتون مهـربون
☕️زندگیتون عاشقانه
🍊زیبایی و شـادی
☕️نصیب تک تک لحظه هاتون
🍊یکشنبه تون پراز دلخوشی
✍️ کانال کهریزسنگ در ایتا و روبیکا :
❤️𝙅𝙤𝙞𝙣 𝙪𝙨:
╭─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╮
eitaa.com/kahrizsang
rubika.ir/kahrizsang
╰─┅─•°•🍃🌸🍃•°•─┅─╯
هدایت شده از دارالقرآن شهید عباسعلی قربانی
#عجایب_قرآن
🐝شهدی به رنگ های گوناگون🍯
☀️در آیه ۶۹ سوره نحل میخوانیم:
سپس از همهء میوه ها بخور، و راههاى پروردگارت را فرمانبردارانه، بپوى. [آن گاه ] از درون [شکم ] آن، شهدى که به رنگهاى گوناگون است بیرون مى آید. در آن، براى مردم درمانى است. به راستى در این [زندگى زنبوران ] براى مردمى که تفکر مى کنند نشانه ی [قدرت الهى ] است.
🐝طبق یافته های اخیر علمی ، زنبور عسل با تمام کوچکی اش دو معده دارد. در معده اول ( کیسه عسلی ) کلیه مراحل تبدیل شهد به عسل انجام می پذیرد و عسل آماده شده از طریق خرطوم زنبور ، به داخل کندو ریخته می شود. این معده بوسیله دریچه ای به معده دوم ( معده اصلی ) منتهی می شود ، زنبور عسل جهت تغذیه ی خویش ، دریچه ، را باز می کند و مقداری عسل وارد معده اصلی آن می شود و سایر عملیات گوارش و دفع مدفوع صورت می پذیرد. بنابراین هیچ رابطه ای بین عسل و مدفوع زنبور نداشته و ندارد و این همان حقیقت علمی تشکیل عسل در شکم زنبور است که قرآن ۱۴۰۰ سال پیش به آن اشاره داشته است.
#نشـرپـیامصـدقهجـاریهاست💯
#احادیث
#تفسیر_قرآن
https://eitaa.com/DarolQuranShahidGhorbani
🌺الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرود مادر کودکستان شکوفه های خندان