⭐یادی از سردار شهید محمدحسین(امیر) مهدی زاده⭐
🌾سال 64 به جبهه اعزام شده و در یگان دریایی لشکر المهدی(عج) سازماندهی شدم. ما را جهت آموزش قایق رانی فرستادند. یکی از مربی ها، امیر بود که بارها او را در مسجد انقلاب سروستان هنگام خواندن دعا و مداحی دیده بودم. به سمتش رفتم و گفتم: سلام، شما آقای مهدی زاده اهل سروستان هستید!
تبسم کوتاه و شیرینی کرد و گفت: اشتباه گرفتید، من مهدی زاده نیستم، من "عبدالله بحری" هستم!
گفتم: اما من مطمئن هستم شما را در سروستان دیده ام!
خندید و گفت برادر شما هم عبدالله بحری هستید، همه شما رزمندگانی که در اینجا حضور دارید، همه "عبدالله بحری" هستید!
ادامه داد: همه ما بنده ی خدا هستیم و در قسمت دریایی و آبی جبهه ها مشغول دفاع از خاک و ناموس و انقلاب خود هستیم بنابراین همه ما " بندگان دریایی خداوند " هستیم، بنابراین برازنده ترین اسم برای همه ما "عبد الله بحری" است. شاید می خواست با این نام مستعار، اسم و رسم و فعالیت خود در جبهه را پنهان کند.
🌹🍃🌹🍃
#
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⭐️یادی از سردار شهید محمدحسین(امیر) مهدی زاده⭐️
🌹آن شب، آسمان صاف و ماه کامل بود. برای شناسایی فاو وارد اروند شده بودیم که ناگهان در امواج اروند، بی اختیار به سمت نگهبان های عراقی در ساحل کشیده شدیم، هرچه پا می زدیم فایده نداشت. از تغییر مسیر نا امید شدم به آرامی امیر را صدا زدم و گفتم: امیر.کاش حداقل امشب ماه نبود! یه دعایی بکن یه ابری چیزی بیاد جلو ماه تا ما را نبینن!
صورتش را به سمت ماه کشید، دستش که آزاد بود را از زیر آب بیرون آورد و با لبخند و اطمینان گفت: خدایا یک تکه ابر بیار روی ماه!
ناگهان یک تکه ابر کوچک، بی خبر آمد و کل ماه را پوشاند. در لحظه همه جا تاریکِ تاریک شد. جریان آب ما را از نزدیک آن عراقی ها که کنار ساحل ایستاده بودند، عبور داد. حدود 50 متر از آنها دور شدیم. گفتم: امیر، هنوز باورت نکردم، این ابر را ببر!
همان دستش را از آب بیرون آورد، چشم به ابر و ماه دوخت و گفت: اگه می خوای بری برو!
ابر ساکنی که روبروی ماه ایستاده بود، آرام حرکت کرد و آسمان و اروند دوباره روشن شد. ...
🌹🍃🌹🍃
#
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⭐️یادی از سردار شهید محمد حسین (امیر) مهدی زاده⭐️
🌷امیر و "ایوب جمشیدی " دوست و رفیق های نزدیکی بودند. خیلی از کارهای تدارکاتی واحد را با همدیگر انجام می دادند و خود را خادم سایر نیروهای واحد می دانستند. در کار شناسایی هم معمولاً در یک تیم بودند. آنقدر یک دل بودند که اوایل فکر می کردم برادر هستند.
یک بار برای شناسایی با قایق کانو در نیزار ها به سمت دشمن پیش رفتیم. در نقطه جدایی، قایق های کانو را مخفی کردیم و با شنا و غواصی به سمت دشمن مسیر را ادامه دادیم. نهر سمت چپ من و کارگرنیا، سمت راست هم امیر و ایوب. وقت برگشت در محل جدا شدن، دیدیم، ایوب مجروح شده و امیر بدن او را روی آب می کشد و می آورد. ظاهراً با عراقی ها درگیر شده و ایوب از سر و صورت به شدت مجروح شده بود. ردی از خون در نهر دنبال امیر و ایوب کشیده شده بود. امیر بدن ایوب را در قایق کانو سوار کرد و با خود عقب آورد. میعادگاه و پرواز هر دو هم یک شب و یک عملیات بود.
🌹🍃🌹🍃
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
✍همسرانه:
از ویژگی های بارز شهید که باعث میشد تو زندگی مشترکمون من هر روز بهش دلگرم تر بشم، چشم پاکی ایشون بود؛ من به یاد دارم وقت هایی رو که ایشان وقتی نامحرم بی حجابی رو میدید به آسمون نگاه میکرد یا مهمانی هایی که نامحرمی درآن بی حجاب بود شرکت نمیکرد، حتی عروسی فامیل بیشتر آخر مراسم میرفت هدیه میداد یا جایی مینشستند که کمتر کسی ایشان را ببیند.
در وصیت نامه شهید نوشته بود:
پشتیبان ولایت فقیه باشید و بدون شک و تردید به رهنمودهای رهبر عزیز ودلسوزمان حضرت امام خامنه ای(حفظه الله) عمل نمایید. اشاره میکنم.
#شهید محسن جعفری
#شهدای_فارس
#سالروزشهادت
🍃🌷🍃🌷
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔹به مناسبت مراسم گرامیداشت شهید معمر
🌷 چند ساعت قبل از عملیات والفجر ۸بود. کنار شهید حاج محمد ابراهیمی نشسته بودم. رضا پورخسروانی امد. تعدادی کالک و نقشه جلو حاج محمد گذاشت و گفت:حاجی اینا خدمت شما, من دیگه برم!
حاج محمد گفت :کجا؟
رضا گفت:کار من دیگه تمومه, باید برم.
حاج محمد زورش به رضا نرسید. هر چی گفت تو با منطقه اشنایی قبول نکرد و رفت. رضا رفت, اصغر امد. سیم چین و چند نقشه جلو حاج محمد گذاشت و گفت حاجی من دیگه برم. حاج محمد با ناراحتی گفت یعنی چی من برم, شما اینجا رو کابل کشیدی, اگه قط شد, شما بلدی.
اصغر گفت یکی رو بردم, همه خط و نشونش دادم. حاج محمد گفت نه!
یک دفعه بغض اصغر شکست. تا به حال ندیده بودم یک جوان ۲۰ ساله این جور اشک بریزه. با ناراحتی مشتش رو به گونی های سنگر می زد و می گفت حاجی تو به من قول دادی!
حاج محمد سر و روی اصغر را بوسید و گفت برو, تو هم برو...
روز.بعد وارد فا و که شدم, دیدم یه ماشین داره شهدا را منتقل می کنه, بالاترین شهید رضا پورخسروانی بود. وارد نخلستان که شدم, دیدم پیکر یک شهید کنار یک نخل افتاده, اصغر بود, یه تیر خورده بود به پیشونیش!
🌷🌾🌷
هدیه به شهیدان رضا پورخسروانی, اصغر معمر, اکبر جوانمردی و حبیب الله ملک پور صلوات
#شهدای_فارس
شهادت:۱۳۶۴/۱۱/۲۱-فاو
🌱🌹🌱🌹🌱
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
⭐یادی از سردار شهید محمد حسین(امیر)مهدی زاده⭐
🌷پائیز سال 64 بود، قبل عملیات والفجر 8 بود. بچه ها در تیم های مختلف برای شناسایی عرض اروند را طی می کردند و وارد خاک عراق می شدند.
آن شب کار شناسایی تمام شده و با لباس غواصی، شنا کنان در عرض اروند به خط خودمان بر می گشتیم. تقریباً از نیمه اروند عبور کرده بودیم و دیگر سکوت ضرورتی نداشت. حین شنا متوجه صدایی شدم. صدای امیر بود. با لحن زیبایی داشت زیارت عاشورا می خواند و شنا می کرد.
عشقش به آقا اباعبدالله در بین بچه ها زبان زد بود. همیشه می گفت آرزویم باز شدن راه کربلا و زیارت حرم آقا اباعبدالله(ع) است. و حالا چه عاشقانه در میان امواج اروند، به حضرت عشق سلام می داد.
🌹🍃🌹🍃
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
مبارک باد زیبا مبعث اش که با🕊🌸
اِقرا بِسم رَبک آغاز
و با اِنا اَعطیناک الکوثر، بیمه🕊🌸
و با الیـوم اکملت لکم الدیـن🕊🌸
جاودانه شد.
عيدمبعث مبارک...👏👏👏👏
🦋ای پادشاه عالم
🌸عشقت به سینه دارم
🦋در قاب سینه ی خود
🌸عکس مدینه دارم
🦋دارم ولایت تو
🌸در دل محبت تو
🦋سر مست جام عشقم
🌸در روز بعثت تو
🦋مبعث پیامبر اکرم (صل الله علیه وآله وسلم) مبارکباد
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در بیانیه مهم روسای جمهور ایران و چین به چه نکاتی تصریح شد
#فیلمنوشت
💐اعمال شب و روز مبعث
🔻اعمال شب بیست و هفتم :
🔹غسل کردن
🔹زیارت امیرالمومنین(ع)
🔹خواندن دوازده رکعت نماز که در هر رکعت سورههای حمد، فلق و ناس را یکبار و نیز اخلاص چهار بار خوانده میشود و بعد از اتمام نماز، گفته شود: "لا اله الا الله والله اکبر الحمدلله وسبحان الله ولا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم"
◀️از این شب با نام «لیلة المحیا» به معنای شب احیا و شب زندهداری نیز نام برده شده است.
🔻اعمال روز بیست و هفتم :
🔸غسل کردن
🔸روزه گرفتن
🔸صلوات فرستادن
🔸زیارت امیرالمومنین(ع)
🔸زیارت پیامبر(ص)
🔸خواندن دوازده رکعت نماز که در هر رکعت سوره حمد و یس را بخواند پس از نماز، چهار بار سوره حمد را بخواند و سپس چهار بار بگوید: "لا اله الا الله والله اکبر والحمد لله وسبحان الله ولا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم" و بعد چهار بار بگوید: " الله ربی لا اشرک به شیئا"
🌷🍃 أَلَا بِذِڪْرِ اللَّهِ تَطْمَئِـنُّ الْقُلُــوبُ...
خاطره حضرت آیت الله خامنه ای
از دوران زندان قبل از انقلاب
🔸بعضی از زنها تاب سختیهای زندگی مردشان را نمیآورند. غرغر میکنند که این چه وضعی است و اینها. اما هستند خانمهایی که نه تنها نق نمیزنند، بلکه حتی دلگرمی هم میدهند، به مرد میگویند ناراحت نباش، چیزی نیست. صبر میکنیم، میگذرد. چنین زنهایی واقعاً قیمت دارند.
🔸الحمدلله از این جهت خدای متعال به من هم لطف کرده است. عیال من چنین خانمی است.
🔸وقتی در زندان بودم، به دیدن من که میآمد، از اوضاع و احوال میپرسیدم، میگفت اصلاً و ابداً ناراحتی و مشکلی ندارم، با اینکه ما بچهی کوچک هم داشتیم. بعدها که من از زندان بیرون آمدم، فهمیدم که چه مشکلاتی داشته، مریض بوده، بیپول بوده، سختی فراوان کشیده، اما اصلاً و ابداً یک ذرهاش هم در زندان به من منتقل نمیشد.
🔸خدا میداند که بعضی از این حوادثی را که برای ایشان پیش آمده بود؛ من بعد از انقلاب فهمیدم، یعنی همینطور در خلال صحبت به مناسبتی پیش آمد که گفتند. وقتی هم گفتند، من دیدم واقعاً طاقت نمیآورم، میگفتم چطور اینها را آن موقع به من نمیگفتی [...] به هر حال، ایشان نعمت بزرگی است؛ خدا را شکر میکنم. ۱۳۸۰/۱۲/۲۲
📗 منبع: کتاب یاد و یادگار
⭕️بعد از مرگم تنها سگ خانوادگیمان برایم خواهد گریست!
🔹یکی از روزهای آخر عمر شاه در قاهره بود. خبرنگار بی بی سی از او پرسید: تجربه تبعید چگونه است؟ گفت: امروز من آینده را پشت سر گذاشته ام، بیماری وجودم را تحلیل میبرد. خبرنگار پرسید: آیا احساس پشیمانی دارید؟
🔹شاه جواب داد: شاید در تقسیم املاک بین محرومان تعلل کردم. شاید نباید این طور با روحانیت در می افتادم و شاید نمیبایست مسیر غربی ترقی را چنین میپیمودم. باید تجارت مشروبات الکلی را قدغن میکردم. بعضی کابارهها و سینماها را تعطیل میکردم و با مواد مخدر میارزه میکردم. حالا بعد از مرگم تنها سگ خانوادگیمان برایم خواهد گریست!
📚منبع: کتاب(حاشیههای مهم تر از متن) ص ۲۴۹ به نقل از (ده دوران)