۲۰ نفر از عوامل ناامنیهای #اهواز دستگیر شدند
دادستان مرکز استان خوزستان:
🔹طی هفته گذشته بهدنبال چند فقره درگیریهای طایفهای و اخلال در نظم عمومی در حاشیه کلانشهر اهواز، چند فقره قتل رخ داد. ۲۰ نفر از اراذل و اوباش، محرکین و عوامل اصلی را شناسایی، دستگیر و با قرار بازداشت روانه زندان شدند.
🔹قطعا در کیفرخواست پرونده افرادی که با اقدامات خودسرانه موجب ایجاد ناامنی برای سایر شهروندان میشوند، اشد مجازات برای آنان از دادگاه درخواست میشود.
۲۰ نفر از عوامل ناامنیهای #اهواز دستگیر شدند
دادستان مرکز استان خوزستان:
🔹طی هفته گذشته بهدنبال چند فقره درگیریهای طایفهای و اخلال در نظم عمومی در حاشیه کلانشهر اهواز، چند فقره قتل رخ داد. ۲۰ نفر از اراذل و اوباش، محرکین و عوامل اصلی را شناسایی، دستگیر و با قرار بازداشت روانه زندان شدند.
🔹قطعا در کیفرخواست پرونده افرادی که با اقدامات خودسرانه موجب ایجاد ناامنی برای سایر شهروندان میشوند، اشد مجازات برای آنان از دادگاه درخواست میشود.
ایام سالگرد شهادت
سردار شهید حسین قجه ای
تاریخ تولد :عاشورای سال۱۳۳۷
نام پدر : جواد
تاریخ شهادت : ۱۳۶۱/۲/۱5
محل تولد :اصفهان /زرینشهر
محل شهادت :جاده اهواز-خرمشهر
مزار شهید : گلستان شهدای زرین شهر
خاطره:
🌿 «... والله من فقط میتوانم برادر قجهای را در یک کلمه معرفی و خلاصه کنم و آن این که او اسطوره مقاومت بود. این مرد در طی آن یک هفتهای که ما در خاکریز کنار جاده آسفالت #اهواز- #خرمشهر درگیر بودیم خدا شاهد است که یک شب هم نخوابید.
🌿هیچ کدام از بچهها ندیده بودند او حتی یک وعده غذایش را بنشیند توی #سنگر و بخورد. بعضی مواقع که بچهها قوطی کمپوتی باز میکردند و به او میدادند همانطور که داشت برای سرکشی به نیروها به این طرف و آن طرف میرفت آن را توی راه میخورد.
🌿مدام در جلوی دشمن بود و آرپیجی میزد. آنقدر آرپیجی زد که خدا شاهد است گوشهایش کر شده بود و از آنها خون میچکید .>>
راوی علی بور بور.معاون دوم گردان_سلمان
سالروز شهادت🕊🌹
سردار شهید#حسین_قجه_ای
#طنز_جبهه
وقتی که ورقه های امتحانی شهید شدند
مقطع سوم راهنمایی که آن موقع میگفتند #سیکل درس میخواندم.
قرار شد همراه تعداد دیگری از رزمندگان امتحان بدهیم #امتحان به اصطلاح امروز #دانشجویان به صورت «اُپِن بُوک» به معنی اجرای آزمون جزوه باز بود.
البته #جبهه معلم نداشت و بچه های قدیمی و کلاس بالایی در سنگرها برای سال پائینی ها کلاس درس میگذاشتند
خلاصه با این سلیقه های مختلف #تدریس و معلم های جورواجور ، امتحان را دادیم و ورقه ها را جمع کردند و بردند .
موقعی که می خواستند ورقه ها را به پشت جبهه به مدرسه ای در #اهواز منتقل نمایند، یک خمپاره روی ماشین حامل ورقه ها اصابت میکند و ورقه ها آتش می گیرند .
وقتی برای گرفتن نتیجه به مدرسه مراجعه کردیم ، گفتند ورقه های شما همگی شهید شده اند و همانجا امتحان دیگری از ما گرفته شد.
#درس_خواندن_در_جبهه
🍂 اهواز در دفاع مقدس
🔻 امانیه _ میدان راه آهن (هجرت)
با افزایش حملات بی رحمانه هوایی دشمن به شهرها ، تعداد سنگرهایی محدود در میادین اصلی و پر تردد شهر ایجاد شده بود تا بتواند جانپناهی حداقلی باشد برای مردم بی پناهی که حاضر به ترک شهرهای خود نشده بودند.
آژیر خطر که نواخته میشد، تعدادی که در آن حوالی بودن برای دقایقی در این سنگرها توقف میکردند و باز ادامه زندگی میدادند.
این روزها، همین سنگرها گاها به عنوان یادگاری از روزهای مقاومت مقدس همچنان ایستاده اند. هر چند جا داشت این سمبل های ایستادگی، با تابلو نوشته و یا زیباسازی، فرهنگ غنی و موزهای دفاع مقدس را به شایستگی منتقل کند.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#عکس
#اهواز
#گلزار_شهدای_اهواز
🎥شهید #دفاع_مقدس #محمدرضا_حقیقی شهیدی که در قبر خندید.
راز این #خنده را در این کلیپ مشاهده کنید
شهید #محمد_رضا_حقیقی بچه #اهواز است. متولد ۱۴ آذر ۱۳۴۴ در شب ۲۱ بهمن ۱۳۶۴ در منطقه عملیاتے #والفجر۸ به شهادت رسید.
برادر او یعنے «محمود رضا حقیقی» (متولد ۱۳۴۶) هم در عملیات کربلاے۴ به #شهادت رسید ولے فرقش با برادر خود این بود که ۱۴ سال بر سر سفره حضرت فاطمه زهرا نشست و بقایاے پیکرش پس از #تفحص، در کنار مزار برادرش در گلزار شهدای اهواز به خاڪ امانت داده شده.
وقتے #صلوات مردمے که براے تشییع پیکر محمد رضا حقیقے آمده بودند تمام شد، پیکر #شهید به آرامے از داخل تابوت درون قبر قرار داده شد.
لحظاتے بعد محمد رضا آرام تر از همیشه درون قبر خوابیده بود. تا این لحظه همه چیز روال عادے خود را طے مےکرد. اما هنوز فرازهاے اول #تلقین تمام نشده بود که عموے شهید فریاد زد: «الله اکبر! شهید مے خندد!»
اوکه خم شده بود تا براے آخرین بار چهره پاک، آرام و نورانے محمد رضا را ببیند، متوجه شده بودکه لب هاے محمد رضا در حال تکان خوردن است و دو لب او که به هم قفل و کاملاً بسته شده بود، درحال باز شدن و جدا شدن است و دندان هاے محمدرضا یکے پس از دیگرے در حال نمایان و ظاهرشدن است.
عموے او مےگفت: ابتدا خیال کردم لغزش حلقه هاے اشڪ در چشمان من است که باعث مےشود لب هاے شهید را در حال حرکت ببینم، با آستین، اشڪ هایم را پاڪ کردم و متوجه شدم که اشتباه نکردم.
لب هاے او در حال باز شدن بود و گونه هاے او گل مےانداخت.
پدرومادر شهید را خبر کردند. آنها هم آمدند و به چهره ے پاڪ فرزند دلبندشان نگریستند. اشڪ شوق از دیدن چنین منظره اے به یڪ باره بار غم و رنج فراق محمدرضا را از دل آنها بیرون آورد. مادرش فریاد زد: «بگذارید همه بیایند و این کرامت الهے را ببینند»
تمام کسانے که براے تشییع پیکر شهید به بهشت آباد اهواز آمده بودند، یکے پس از دیگرے بالاے #قبر محمدرضا آمده و لبخند زیباے او را به چشم دیدند.
روے قبر را پوشاندند، درحالے که دیگر آن لب ها بسته نشد و تبسم شیرین و لب هاے باز شده شهید باقے بود.
دست نوشته شهید در دفترچه یادداشت:
روی بنما و وجود خودم از یاد ببر
خرمن سوختگان را گو همه باد ببر
روز مرگم نفسے وعده ے دیدار بده
وانگهم تا به لحد خرم و دلشاد ببر
این سخن شهید در خصوص #تبسم لحظه #تدفین است که پس از شهادت در خواب به #مادر مے گوید:
مادرم! آن چه را که شما فکر مےکنید در دنیا و آخرت بهتر از آن نیست، مشاهده کردم.
#خوزستان #شهدا #شهيدان #مادر_شهید #شهیدانه #کلیپ #مادر #ایران #راز #شیعه #رئیسی
🍂 عکسی #زیر_خاکی
از پذیرایی رزمندگان در زینبیه اهواز
این مرکز در طول دفاع مقدس پذیرای رزمندگانی بود که برای مرخصی و یا رفتن به جبههها، گذارشان به اهواز می خورد و جایی برای اسکان نداشتند.
کافی بود رزمندهای سراغ محلی برای استراحت را از رهگذری بپرسد تا همه او را به زینبیه راهنمایی کنند.
این مرکز بصورت شبانه روزی و با ظرفیت بالا جهت خواب و غذا در خدمت دفاع مقدس بود و هزینههای هنگفت آن توسط خیرین و بازاریان اهواز تامین می شد.
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
#اهواز #زینبیه
#پشتیبانی