eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.6هزار دنبال‌کننده
80.6هزار عکس
15.7هزار ویدیو
201 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
در بخشی از وصیت‌نامه شهید بهمنی آمده است: از مادرم می‌خواهم که خبر شهادت من را شنید هرگز از پدرم دلخور نباشد که رضایت داد در این راه قدم بردارم. چون میل خودم بود و خیلی دوست داشتم مرگم را خودم انتخاب کنم و چه مرگی بهتر و بالاتر از شهادت و جهاد در راه حرم حضرت زینب (سلام الله علیها) و حضرت رقیه (سلام الله علیها)، از پدرم و مادرم عاجزانه می‌خواهم که مرا حلالم کنند و دعایم کنند... پدر و مادر و خانواده عزیزم؛ اگر خبر شهادت من را شنیدید صبور باشید و بر من گریه نکنید و بر حسین (علیه‌السلام) و حضرت زینب (سلام الله علیها) و اهل بیت و مصیبت هایشان گریه کنید، بنده جان ناقابلی در راه اسلام داده ام، اما حسین (علیه السلام) نه تنها جان خود بلکه تمام اهل بیتش را فدای دین و جهاد در راه خدا کرد. دعا کنید و شاد باشید که خداوند پسرتان عمار را انتخاب کرده و خوشحال و سربلند باشید. ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ _._._._._🌷♡🌷_._._._._
📸با سپاهی از شهیدان خواهد آمد... 🕊بیست وچهارم فروردین ماه سالروز شهادت سربازان لشکر صاحب الزمان(عج) ، شهید مدافع حرم عمار بهمنی 💠می گفت : 🌹خیلی دوست داشتم مرگم را خودم انتخاب ڪنم و چہ مرگی بهتر و بالاتر از شهادت و جهاد در راہ حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) و چہ زیبا بہ آرزویش رسید🕊 🥀شهید عمار بهمنی سالروز شهادت🕊 شادی روح شهدا صلوات ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ _._._._._🌷♡🌷_._._._._
🍀برگی از خاطرات شهدا 🍀 🌷🌷در شهرک بودیم و داشتیم از جایی رد می‌شدیم. دیدم عمار رفت سمت رفتگری که مشغول نظافت بود. رفت جلو و دست داد. شروع کرد به گپ زدن. در همان حال کمک مالی هم بهش کرد. این حرکات را چندین بار از او دیده بودم اما هیچ‌وقت به روی خودش نمی‌آورد. به او می‌گفتم: «فهمیدم کمک کردی.» و او منکر می‌شد و می‌گفت: «نه، فقط احوالش را پرسیدم و خسته نباشید گفتم.» 🥀اما من اصرار می‌کردم که فهمیدم و او هم از من قول می‌گرفت حالا که میدانم، به کسی چیزی نگویم. همیشه این کارهایش برایم جالب بود. بی‌ریا بود و دوست داشت کارهای خیرش پنهانی باشد. با این‌که آن آدم‌ها را برای اولین بار می‌دید، طوری گرم می‌گرفت و دم خورشان می‌شد که انگار سال‌هاست آن‌ها را می‌شناسد. شاید آن آدم اصلاً ایرانی هم نبود، اما او دریغ نمی‌کرد. 🌿بریده‌ای از کتاب «قرعه‌ای از آسمان»؛ زندگی و خاطرات مدافع حرم شهید «عمار بهمنی ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ _._._._._🌷♡🌷_._._._._
سلام بر آن‌هایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند و تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند مدیونیم. 🌷🌷🌷🌷سلام خدا بر شهداء ***شهداء دعا داشتند؛ ادعا نداشتند نیایش داشتند؛ نمایش نداشتند حیا داشتند؛ ریا نداشتند رسم داشتند؛ اسم نداشتند ❤️ ❤️ 🌷♡🌷_._._._._
🔸چند روایت از زندگی شهید علی رفیق‌دوست 🌼 |علی وقتی رفت جبهه، توی یه نامه خطاب به خانواده‌اش، نوشت: این اولین نامه‌ای است که به طور جدی دارم برای شما می‌نویسم... پدر هم در جوابش گفت: پسرم! تو مدت‌هاست داری جدی می‌نویسی، ولی توی پرونده‌ی اعمال خودت... 🌼 |هر شب قبل از خواب، با دقت خاصی دعاهای مربوط به خواب رو می‌خواند. به نمازش و دیگر عبادات هم خیلی اهمیت می‌داد. مادرش می‌گفت: علی از ۶ سالگی نماز واجبش ترک نشد و از ۱۲ سالگی مقید به انجام مستحبات بود... 🌼 |توی ۹ تا مسجدِ محله‌های اطراف، کار فرهنگی و دینی می‌کرد. جالبه که دوستانش می‌گفتند که علی‌آقا وقتی شب‌ها توی بسیج کارش تموم می‌شد، می‌رفت سراغ همسایه‌هایی که سالمند بودند، براشون نفت می‌خرید. 🌼 | همیشه می‌گفت: دوست دارم سر به سجده شهید بشم... قرار بود برای خطِ مقدم آب ببریم. علی جلو بود و من هم پشت سرش‌. کمی که رفتیم خمپاره آمد و ترکش‌هاش اول به علی خورد؛ بعد هم من افتادم. وقتی به خودم اومدم و از جا بلند شدم، دیدم علی در حال سجده به شهادت رسیده... 📚منبع: مستند زندگی شهید ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ _._._._._🌷♡🌷_._._._._
🔸وصیتِ شهید علی رفیق‌دوست خطاب به مسئولین کشور |مسئولیتی که شما دارید و به شما محوّل شده، حقِ شهدا و ثمرهٔ خون شهدا و رأی ملت است که شما را به اینجا رسانده است... و خدای مهربان و قادر متعال بر شما منّت گذاشته، که در حکومت اسلامی، مسئولیت به شما محول شده است؛ که اگر خوب انجام دهید که چه بهتر از این و اگر تعلل ورزید، وای به حالتان!... امیدوارم در راه اسلام قدم بردارید و در این راه با توکل به خدا از هیچ چیز نترسید، که خدا با مؤمنان است... ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ _._._._._🌷♡🌷_._._._._
🌷🌷مرتضی ۳۰ ساله بود که به سوریه رفت و شهید شد /همسرم می گفت تو عهد و عیال منی! _همسر تعریف می‌کند: «قبل عقد، وقتی رفته بودیم جواب آزمایش خون را بگیریم، مسئول جوابدهی گفت چند دقیقه ای بنشینیم تا جواب آماده شود. روی صندلی ها نشسته بودیم که فضولی ام گل کرد ببینم مرتضی اسم من را در گوشی به چه عنوانی ذخیره کرده.  گوشی خودم را از کیف بیرون آوردم و شماره‌اش را گرفتم. همین که گوشی‌اش زنگ خورد، دیدم نوشته: «عیال». چشم‌هایم براق شد. راوی :همسر شهید ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ _._._._._🌷♡🌷_._._._._
🌷🌷پرسیدم: «عیال؟ شبیه اسمی که جلال آل احمد به سیمین دانشور می‌گفت؟» جواب داد: «آره دیگه. از این به بعد تو عهد وعیال منی!» خندیدم. + «آقا اهل وعیال درسته؛ نه عهد و عیال.» ـ «نه دیگه! تو از این به بعد هم عهد منی هم عیال من.» + «حالا می‌دونی من از چه اسمی خیلی خوشم میاد؟» - «نه. چه اسمی؟» + «من از بچگی عاشق اسم محمد بودم. من همیشه دوست داشتم داداشم یا شوهر آینده‌م یا بچه‌م اسمش محمد باشه. بعد من بهش بگم محمدم.» ـ «خب اسم من هم محمده. تو محمد صدا کن.» 🥀زدم زیر خنده؛ جوری که نمی‌توانستم تا چند دقیقه جلوی خنده خودم را بگیرم. گفتم: «مرتضی‌جان! درسته دوره نامزدی باید هر کاری کنی که شیرین بشی و بیشتر خودت رو توی دل طرفت جا کنی؛ ولی دیگه آخه نمی‌شه که تو اسمت مرتضی باشه من بگم محمد.» چیزی نگفت. شناسنامه خودش را باز کرد و گرفت جلوی چشم من. چشم‌هایم چهار تا شد: «محمد عبدالهی، متولد نهم اسفند سال ۶۶» بی‌اختیار گفتم: «وای محمد! نمی‌دونی چقدر خوشحال شدم. روزم با این خبر ساخته شد.» وقتی جواب آزمایش را گرفتیم گفتم: «راستی شناسنامه‌ت رو نشون دادی فهمیدم فقط چهار ماه بزرگتری‌ها. اون هم چیز زیادی نیست.» مرتضی قیافه حق به جانبی گرفت و گفت: «نه خیر! یه سال بزرگ‌ترم. من متولد ۶۶ ‌ام و تو متولد ۶۷. پس می شه یه سال.» گفتم: «خوبه تو ته ۶۶ هستی، من اول ۶۷.» خندید و گفت: «فرقی نداره؛ بالاخره من یه سال بزرگ‌ترم!» 🌷🌷مرتضی عبداللهی اردیبهشت سال ۱۳۹۵ برای اولین بار به سوریه رفت و بعد از ۴۰ روز از این کشور برگشت. بار دوم اما مهرماه سال ۱۳۹۶ و ۳۰ ساله بود که توانست به سوریه برود و همان بار به شهادت رسید. «هواتو دارم» روایت زندگی شهید مدافع حرم مرتضی عبداللهی است که در ۳۰۴ صفحه به قلم محمدرسول ملاحسنی نوشته و توسط انتشارات شهید کاظمی چاپ و منتشر شده است. راوی:همسرشهید ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ _._._._._🌷♡🌷_._._._._
❤️ . شهید محمد رضا شفیعی در جریان عملیات کربلای ۴ به اسارت دشمن درآمد. او با بدنی مجروح اسیر می‌شود و به‌خاطر شدت جراحات او را در بیمارستان بستری می‌کنند. پس از چند روز درحالی‌که هنوز بدن محمدرضا از جراحت زخمی بود، او را به اردوگاه می‌برند. وضعیت جسمانی شهید شفیعی مناسب نبود و نیاز به عمل جراحی داشت ولی عراقی‌ها توجهی به سلامتی‌اش نداشتند. چند روزی که در اردوگاه بود درد زیادی کشید و در آخر از عوارض جراحت در غربت و تنهایی به شهادت رسید. در مدت ۱۱ روز از زمان اسارت تا شهادتش محمدرضا دست عراقی‌ها بود و بسیار شکنجه شد و درد کشید. صلیب سرخ که از شهادت محمدرضا آگاه می‌شود، مسئولان بعثی را موظف می‌کند برای او قبری در شهر کاظمین در نظر بگیرند.پس از ۱۶ سال سالم بازگشت! پس از ۱۶ سال پیکر شهید محمد رضا شفیعی قمی تفحص می‌شود و به کشور می‌آید. اما نکته عجیب اینجا بود که پس از گذشت ۱۶ سال پیکر شهید شفیعی صحیح و سالم از خاک بیرون آمده بود. ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._
محمدرضا در تاریخ ۱۴دی ماه ۱۳۶۵ شهید شد و در تاریخ ۴مرداد ماه ۱۳۸۱پیکرش به کشور بازگشت. صدام گفته بود این جنازه نباید به این شکل به ایران برود. پیکر پاک محمدرضا شفیعی را سه ماه در آفتاب گذاشتند تا شناسایی نشود، ولی جسد سالم مانده بود! حتی روی جسد پودر مخصوص تخریب جسد ریختند که خاصیتش این بود که استخوان‌های جسد هم از بین می‌رفت ولی باز هم جسد سالم مانده بود. وقتی گروه تفحص جنازه محمدرضا را دریافت می‌کردند، سرهنگ عراقی که در آنجا حضور داشته گریه می‌کرده و گفته: «ما چه افرادی را کشتیم!» مادر شهید محمد رضا شفیعی ، مرحومه فاطمه نادری درباره سلامت پیکر پسرش می‌گوید: «محمدرضا دو فرق در سرش داشت و همیشه به او می‌گفتم محمدرضا تو دو تا زن می‌گیری. تا او را دیدم گفتم قربانت بروم تو یک زن هم نگرفتی. آنجا فرق سرش کاملاً مشخص و دندان‌های شکسته‌اش به‌خوبی قابل مشاهده بود. فقط کبود بود. دندان‌هایش به این دلیل شکسته بود که به او می‌گویند به امام خمینی فحش بده و او هم نمی‌دهد و به صدام فحش می‌دهد. گفته بود : می‌دانم شهید می‌شوم پس چرا به امام فحش بدهم! که آنجا او را کتک می‌زنند و چند تا از دندان‌هایش می‌شکند. شکمش هم همانطور پاره بود. کفنش خونابه داشت.» ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._
10.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لالـــ🌷ـه اےڪه هیچ وقت پژمــ🥀ـرده نشد. علت سالم ماندن جسدش اهل نماز شب بود غسل جمعه مدام با وضو بود وزیارت عاشورا میخوند هروقت گریه میکرد اشکش رو به بدنش میمالید پاک نمیکرد. روایت شهیدے ڪه نمازشب او ترڪ نمےشد. 🌹 ✨ ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._
🌷من از هر کس که به ولایت امام خامنه‌ای (مد ظله العالی) باشد، برای همیشه دلگیر و ناراحت هستم. در سال شصت و یک هجری (علیه السلام) برای دفاع از خیمه حضرت زینب (سلام الله علیها) دو دست و چشمانش را از دست داد، اکنون نوبت من است که برای دفاع از حرم (سلام الله علیها)دست و چشمانم را از دست بدهم."🌷 ❤️ ❤️ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ _._._._._🌷♡🌷_._._._._ 🇮🇷🇮🇷