eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.6هزار دنبال‌کننده
80هزار عکس
15.5هزار ویدیو
201 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
فیش حقوقی لو رفت دریافت ۴۰۰ هزار دلاری از دولت آمریکا برای قبح شکنی از پوشش بانوان ایرانی
#سلفی_غیرت #شهید_جواد_رحمانی_نیکونژاد #عکسهای_ماندگار بانو بمانی رحمانی ، #مادر_شهید می گوید : این عڪس روزی گرفتہ شد ڪه پسرم ، برای اولین بار عازم #جبهہ بود و من در حال خداحافظی با او بودم . جواد از تہ دل می خندید . از دلم گذشت ڪه پدرصلواتی ، با این خنده هایش انگار دارد بہ حجلہ دامادی می رود ! بد جوری بد حال و قلباً ناراحت و گرفته بودم ؛ اما دلم نمی آمد شادی و خنده های او را با گریہ هام خراب ڪنم . وقتی #اتوبوس حرڪت ڪرد و پسرم لحظہ بہ لحظہ از من دور می شد ، دیگر توانم را از دست دادم و بغضم ترڪید ؛ گریہ امانم را برید . جوادم دور می شد و اشڪ جاری از چشمانم بدرقہ اش می ڪرد ...! شهید #جواد_رحمانی_نیکو_نژاد بہ تاریخ ۲۰ شهریور ۱۳۴۳ در تهران متولد شد . او در #سردشت #آذربایجان_غربی در حالی ڪه ۱۹ سال بیشتر نداشت ، در نبرد با #ضد_انقلاب بال در بال فرشتگان گشود ...🕊 #مادران_ژن_خوب_شهدا #مادران_شهید_پرور #روز_مادر_مادران_شهدا_را_فراموش_نکنیم #بر_دامن_مادر_شهیدان_صلوات
از زبان سر افراز و معزز این خاطره مربوط به اولین اعزام آقای به مناطق عملیاتی است که نحوه مظلومانه رشید و نازنین نقل را کرده است . در همان روزهای اول، فرمانده سپاه تذکراتی جدّی دربارۀ نا امنی منطقه دادند و همه را کردند که را رعایت کنند . برخی از این عبارت بودند از: از گشت وگذار در شهر از مقر سپاه به صورت . برای خارج شدن می بایست حتماً و با بیرون می رفتیم که البته آن هم در موارد میسّر بود. خبرها و اتفاقات و می شنیدیم. یک روز خبر آمد که : چند روز پیش یک نفر را گرفته اند، را بریده اند، با بدنش را کرده اند و کنار خیابان گذاشته اند. وقتی اسمش را پرسیدیم گفتند: بچه محل ما بود. را به خوبی می شناختم. کسانی که او را دیده بودند، از و نیروهای حرف های عجیب و غریبی می زدند. بعدها از زبان شنیدم که وقتی جنازۀ را با تعداد دیگری از برای و خاک سپاری به محل سکونتش آوردند، درِ تابوت بسته بود و نمی گذاشتند باز کنند. به اصرار درِ تابوت را باز کردند تا یک بار دیگر را ببینند و با او وداع کنند . به چند نفر از افراد اجازه دادند که جنازۀ را ببینند. وقتی بدن بی سر را مشاهده کردند ، بی اختیار این بر زبان ها جاری شد : پدر بیماری داشت. به بهانه هایی او را سرگرم کردند که فرزند خود را نبیند؛ ولی بهانه و اصرار دیگران فایده ای نداشت. برای لحظه ای کنار تابوت خود رفت و با مشاهدۀ او شد و به زمین افتاد. او را به بردند و خانواده اش را از کنار تابوت متفرق کردند . 🌹🌺🍃🌼🍃🌺🌹 🌹🌺🍃🌼🍃🌺🌹