معرفی شهید مدافع امنیت وانقلاب سجادشاهسنایی
.
تاریخ تولد:18آذرماه1364
وضعیت تاهل:متاهل و والدی دوپسر2.5ساله و5ساله به نام مهدی وعلی اصغر
فرزند:اکبر
شهادت:11دیماه96.
محل شهادت:کهریزسنگ نجف آباد
محل دفن :گلزار شهدای اصفهان قطعه شهدای مدافع حرم
.
منافقان کوردل در کهریزسنگ #شهرستان نجفآباد با سوءاستفاده از شرایط به وجود آمده، با #اسلحه شکاری اقدام به شلیک به سمت نیروهای انتظامی و امنیتی کردند که منجر به #زخمی شدن چند نفر و #شهادت … 🌷یک نیروی #سپاه پاسداران شد.
#شهید_سجاد_شاهسنایی پاسدار نیروی هوافضای سپاه در این حادثه بر اثر شلیک مستقیم به #شهادت رسید. 🕊
این شهید بزرگوار حدود ۳۰ ساله و همرزم شهید مدافع حرم علی شاهسنایی بود که دو فرزند ۲ و ۵ ساله پسر داشت
.
راوی:#همسر_شهید
.
عاشق کارش بود
دوران عقدمان بود.با سجاد در ماشین نشسته بودیم و مشغول صحبت کردن بودیم.داشت در مورد علاقه اش به من حرف میزد که یهو گفت من شغلم را بیشتر از تو دوست دارم.من خیلی ناراحت شدم اون وقت سجاد خندید و گفت از حرفم ناراحت نشو؛شغلم را بیشتر دوست دارم چون بواسطه این شغل است که مطمئنم عزیزترین کسانم میتوانند در آرامش وامنیت زندگی کنند.
همسرشهید#سجاد_شاهسنایی
.
جهت سلامتی و تعجیل در فرج آقا امام زمان (عج) و هدیہ به روح مطهر شهید صلواتـــــ .
#اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_وعجل_فرجهم
#شهید_سجاد_شاهسنایی
#مدافع_امنیت
#اللهم_الرزقنا_شهادة_فی_سبیلڪ
#شهادت_روزیتون
#اللهـم_عجــل_الولیکـــ_الفــرج
.
🌺🌼🌸🍀🌸🌼🌺
#بانوی_حرم
دختری که زیر سایه #چادر مشکی اش
هر روز طعم حیای #فاطمی را مزه مزه
کرده.....
می رسد روزی که روزی اش می شود یک غیرت ناب #علوی
ان شاءلله
اگر #حجابت را یک پیام بدانی، و یا یک #اسلحه در محیط کفر هم بروی از خودت #دورش نمی کنی، اما اگر ندانی چرا #حجاب داری و یا #چادر می پوشی هر از گاهی در مقابل جوانی که می ایستی سعی می کنی در برابر باد باشی تا کمکی باشد برای کنار رفتن #چادرت، همان #چادری که ندانستی چرا پوشیدی.
بله خواهرم #حجاب تو می تواند یک #عادت باشد، یک #تظاهر باشد، و یا یک #اجبار باشد ...
اما بیا کاری کن که #حجاب تو یک انتخاب #عاقلانه و حافظ #پاکی_و_عصمت تو باشد
#حجابت نمایی از بندگیت باشد.
#حجاب_خونبهای_شهیدان
شادی ارواح طیبه همه #شهدای والا مقام #صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌺🌼🌸🍀🌸🌼🌺
🔸۲ مامور نیروی انتظامی در #فنوج به شهادت رسیدند
۲ مامور #نیروی_انتظامی ظهر روز گذشته در درگیری با شرور مسلح در فنوج به #شهادت رسیدند
در این درگیری #مسلحانه مامورین موفق به هلاکت شرور مسلح شدند و در بازرسی از مخفیگاه متهم مقداری #اسلحه نیز کشف شد
🍃☘🌷🌹م
#خاطره_ای_در_خصوص
#شهید_محسن_جمشیدیان
از زبان #آزاده سر افراز و #جانباز معزز
#حاج_مصطفی_صادقی_پور
این خاطره مربوط به اولین اعزام آقای #صادقی_پور به مناطق عملیاتی #کردستان است که نحوه #شهادت مظلومانه #جوان رشید و نازنین #شهید_محسن_جمشیدیان نقل را کرده است .
در همان روزهای اول، فرمانده سپاه #دیواندره تذکراتی جدّی دربارۀ نا امنی منطقه دادند و همه را #ملزم کردند که #قوانین را رعایت کنند .
برخی از این #قوانین عبارت بودند از:
#ممانعت از گشت وگذار در شهر
#منع_خروج از مقر سپاه به صورت #انفرادی . برای خارج شدن می بایست حتماً #دو_نفری و با #اسلحه بیرون می رفتیم که البته آن هم در موارد #ضروری میسّر بود.
خبرها و اتفاقات #عجیب و #ترسناکی می شنیدیم.
یک روز خبر آمد که :
چند روز پیش #کومله_ها یک نفر را گرفته اند، #سرش را بریده اند،
با #سرنیزه بدنش را #سوراخ_سوراخ کرده اند و کنار خیابان گذاشته اند.
وقتی اسمش را پرسیدیم
گفتند: #محسن_جمشیدیان
#محسن بچه محل ما بود.
#محسن را به خوبی می شناختم.
کسانی که #بدن او را دیده بودند، از #قساوت و #بی_رحمی نیروهای #ضد_انقلاب حرف های عجیب و غریبی می زدند.
بعدها از زبان #اقوامش شنیدم که وقتی جنازۀ #شهید_محسن_جمشیدیان را با تعداد دیگری از #شهدا برای #تشییع و خاک سپاری به محل سکونتش آوردند،
درِ تابوت #شهید_جمشیدیان بسته بود و نمی گذاشتند باز کنند.
به اصرار #خانواده_اش درِ تابوت را باز کردند تا یک بار دیگر #محسن را ببینند و با او وداع کنند .
به چند نفر از افراد #خانواده اجازه دادند که جنازۀ #شهید را ببینند.
وقتی بدن بی سر #شهید را مشاهده کردند ، بی اختیار این #جمله بر زبان ها جاری شد :
#السلام_علیک_یا_ابا_عبدالله_الحسین_ع
پدر #شهید بیماری #قلبی داشت.
به بهانه هایی او را سرگرم کردند که #جنازۀ فرزند خود را نبیند؛
ولی بهانه و اصرار دیگران فایده ای نداشت.
برای لحظه ای کنار تابوت #فرزند خود رفت و با مشاهدۀ #بدن او #بی_هوش شد و به زمین افتاد.
او را به #بیمارستان بردند
و خانواده اش را از کنار تابوت #شهید متفرق کردند .
#سالروز_شهادت
🌹🌺🍃🌼🍃🌺🌹
🌹🌺🍃🌼🍃🌺🌹
🌺🌿🌺🌿🌺
#کلاس_درس_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_محمود_کاوه
یڪی از بچهها به شوخی پتو رو پرت ڪرد طرفم #اسلحه از دوشم افتاد و خورد تو سر #ڪاوه . ڪم مونده بود سڪته ڪنم ؛ سر #محمود_شڪسته بود و داشت خون میآمد .
با خودم گفتم : الانه ڪه یه برخورد ناجوری با من ڪنه . چون خودم رو بیتقصیر میدونستم ، آماده شدم ڪه اگر حرفی ، چیزی گفت ، جوابش رو بدم .
دیدم یه دستمال از تو جیبش در آورد ، گذاشت رو زخم سرش و بعد از سالن رفت بیرون ! این برخورد از صد تا سیلی برام سختتر بود !
در حالی ڪه دلم میسوخت ، با ناراحتی گفتم : آخه یه حرفی بزن ، همونطور ڪه میخندید گفت : مگه چی شده ؟ گفتم : من زدم سرت رو شڪستم ، تو حتی نگاه نڪردی ببینی ڪار ڪی بوده !
همونطور ڪه خونها رو پاڪ میڪرد ، گفت : این جا #ڪردستانه ، از این خونها باید ریخته بشه ، این ڪه چیزی نیست .
چنان من رو شیفته خودش ڪرد ڪه بعدها اگه میگفت : بمیر ، میمردم .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
✳️حافظان امنیت ✳️
راوی خواهر شهیده:✍️
آرزوی شهادت داشت مادرم در تب و تاب خرید #جهیزیه برای او بود، اما خواهرم در فکر و اندیشه دیگری بود.
آخرین باری که تلفنی با خانواده صحبت کرد برای ما از شهادت گفت.
مرور دفترچه و دست نوشتههایش او را مشتاق شهادت نشان میداد. در بانه او را به عنوان مربی آموزش #اسلحه برای خواهران انتخاب کردند.
چون استعداد و علاقه ویژهای به مسائل نظامی داشت. صدیقه آنقدر فعالیت مذهبی و فرهنگی داشت که خار چشم منافقین شده بود تا جایی که منافقین او را تهدید به مرگ کردند و گفتند: «اگر چه رفتار تو با ما خوب است، اما اگر تو به دست ما بیفتی، پوست بدنت را کنده و آن را با کاه پرخواهیم کرد.»
در نهایت در شامگاه ۲۸ مرداد سال ۱۳۵۹ با گلوله یکی از منافقین کوردل به آرزوی دیرینهاش یعنی شهادت در راه خدا رسید. پیکر صدیقه بعد از تشییع با شکوه در بانه و تهران در قطعه ۲۴ بهشت زهرا (س) به خاک سپرده شد.
🌹شهیده صدیقه رودباری
.
.
ایـنجابیــتالشهــداســت
#شهیده_صدیقه_رودباری #صدیقه_رودباری #شهید_صدیقه_رودباری #دختران_شهید #دختر_شهید #ترور_منافقین #جنایت_منافقین #شهید #شهادت #شهیدان #شهیدانه #مذهبی #شهدا #کتابخانه_شهدا #شهدای_ترور #دختران_هم_شهید_میشوند #شهیده