#عید_قربان
یعنی فدا کردن همه
«عزیزها»
در آستان “عزیزترین”
و گذشتن از همه وابستگی ها به عشق “مهربان ترین”.
#مثل_شهدا
#عیدتون_مبارڪ ♥️🍃
🕊💐🕊🌹🕊💐🕊
#مثل_شهدا
#رئیس_جمهور_مکتبی
#شهید_محمدعلی_رجائی
هر وقت من را میبینید سر من فریاد بکشید که برای #مستضعفان چه کردهای؟
شما اگر میخواهید به من خدمت کنید، گاهگاهی یادم آورید که من همان «محمدعلی رجائی» فرزند عبدالصمد اهل قزوینم که قبلا #دوره_گردی میکردم و در آغاز نوجوانی قابلمه و بادیه فروش بودم و هرگاه دیدید که در من تغییراتی به وجود آمده و ممکن است خود را فراموش کرده باشم همان مشخصات را به یادم بیاورید و درکنار گوشم زمزمه نمائید که این تذکر و یادآوری برای من از خیلی چیزها ارزندهتر است.
شما باید هر وقت من را میبینید، بپرسید چه میکنی؟ و حتی سر من فریاد بکشید؛ البته فریادی برادرانه و همچون اعضای یک خانواده، که برای #مستضعفان چه کردهای؟
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#تلنگر
#تفکر
#مسئولین
🕊💐🕊🌹🕊💐🕊
💐🕊🌹🕊💐🕊
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#مثل_شهدا
#شجاعت
#شهامت
#شهادت
#شهید_مدافع_حرم
#جبار_عراقی
#شهیدی که یه تنه 6 ساعت جلوی داعش ایستاد
#شهید_عراقی یکی از فرماندهان تیپ استان حماء بود. که در تاریخ سوم آبان سال 1394 در استان حماء به #شهادت رسید.
نزدیک ساعت 12/30 شب به آنها حمله میشود و پدرم به همراه دو نیروی ایرانی و حدود 400 نیروی سوری بودند که بعد از آن حمله تمام نیروهای سوری فرار میکنند.
همرزم پدرم همان ساعت اول زخمی میشود و تا ساعت 6 صبح بیهوش بود . وقتی به هوش میآید متوجه میشود که پدرم در تمام این مدت به تنهایی جنگیده است.
همرزم پدرم تعریف میکند که پدر، او را کول میکند تا از معرکه نجات دهد، در همین حین پدر را هم میزنند و به #شهادت می رسانند .
راوی :
#فرزند_شهید
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌹@kakamartyr3
🌴🥀🕊🌹🕊🥀🌴
#مثل_شهدا
#شهید_والامقام
#حجت_الاسلام_میثمی
شیخ در زندگی فردی همیشه دستش خالی بود ، خانه ای نداشت و برای تردد بین جبهه و اصفهان نیز، از وسایل نقلیه عمومی استفاده می کرد.
گاهی پدرش اعتراض می کرد که مگر تو نماینده امام در جبهه جنوب نیستی ؟ پس چرا یک وسیله دولتی زیر پایت نیست؟ اما فایده ای نداشت ، او هرگز بر خلاف عقیده باطنی خود عمل نمی کرد.
یک روز از پدرش شنید : این طور که نمی شود تو خانواده ات را در اهواز در زیر سقفی شش متری سکنا داده ای ! این خانه در شأن تو نیست ، به فکر خانه ای برای خودت باش
شیخ تبسمی کرد و گفت : آقا جان !
خدا نکند که من در دنیا خانه ای از مال دنیا بسازم .
📚 کتاب تنها ۳۰ ماه دیگر
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
🌴
🥀🕊🌴🌹🌴🕊🥀
#مثل_شهدا
#یاد_یاران
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_محمود_کاوه
یکی از بچه ها به شوخی پتویش را پرت کرد طرفم .
اسلحه از دوشم افتاد و خورد توی سر #کاوه .
کم مانده بود سکته کنم
سر #محمود شکسته بود و داشت #خون می آمد .
با خودم گفتم : الان است که یک برخورد #ناجوری با من بکند .
چون خودم را بی #تقصیر می دانستم ، آماده شدم که اگر حرفی ، چیزی گفت ، جوابش را بدهم .
او یک #دستمال از تو جیبش در آورد ، گذاشت رو #زخم_سرش و بعد از سالن رفت بیرون .
این برخورد از #صد تا توگوشی برایم سخت تر بود .
در حالی که دلم می سوخت ، با ناراحتی گفتم : آخه یه #حرفی بزن
همانطور که #می_خندید گفت : مگه چی شده؟
گفتم : من زدم #سرت رو شکستم ، تو حتی #نگاه نکردی ببینی کار کی بوده
همان طور که #خونها را پاک می کرد ، گفت :
این جا کردستانه ، از این #خونها باید ریخته بشه ، این که چیزی نیست .
چنان مرا #شیفته خودش کرد که بعدها اگر می گفت #بمیر ، می مردم .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌷
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#مثل_شهدا
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_والامقام
#حاج_احمد_کاظمی
صبح اول وقت، وارد مغازه شدم. بسم الله گفتم و نگاهی به چوب های کج و معوج تلنبار شده در گوشه مغازه انداختم. دست تنها بودم. کلی کار روی زمین مانده داشتم. برش و آماده کردن چوب ها وقت گیر بود. تو فکر بودم که رسید، ۸-۹ سالش بود گفتم:
می تونی کمکم کنی؟
چه کمکی؟
برش بزنی؟
آره اندازه کن تا ببرمشون
اندازه ها را خط می کشم، تو دقیق رو خط کشی ها برش بزن.
باشه، خیالت راحت، می تونم.
ته دلم قرص نبود. با رگه هایی از نگرانی، اره و چوب های بی زبان را دادم دست احمد و از مغازه بیرون زدم. نزدیک ظهر برگشتم. چشمانم از خوشحالی برق می زد. باور نمی کردم برش هایی به آن تمیزی و دقیقی کار پسربچه ای هشت نه ساله باشد.
📚یادگاران ، جلد 19 کتاب
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🥀
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀
#مثل_شهدا
#شهید_والامقام
#حسن_حجاریان
روز گرفتن حقوق بود
لیست اسامی رو از مسئول حسابداری گرفتم .
رسیدم به اسم #شهید_حسن_حجاریان ، در تاریخ فلان حقوق دریافت نشد
حقوق دریافت نشد ...
حقوق دریافت نشد ...
گیج شده بودم ، حتی یکبارم حقوقش رو نگرفته بود ...!!
به خودم گفتم اینطوری نمیشه
سهم حقوقش رو برداشتم و رفتم پیشش گفتم : هر چقدر میخوای بردار اینها مال توست ، حق توست .
چرا حقوق هاتو نمی گیری؟
خجالت کشید و گفت : این چه حرفیه؟
من که برای #پول نیومدم
فقط برای #اسلام اومدم
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🌸 @kakamartyr3🌹
1.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#رفاقت_تا_بهشت
دو دوست ، یک پرواز ، یک بازگشت
تو خونه نشسته بودم
که مامانم یه عکس بهم نشون داد و گفت:
ببین این دوتا جوون چطور کنار هم شهید شدن.
زیاد اهمیت ندادم..
اما بعد چند سال یه اتفاقی افتاد!!..
من و مادرم تو صحن حرم نشسته بودیم
که یهو دیدم مادرم خیلی با تعجب صدام زد..
گفتم: چی شده مامان؟
گفت: یادته چندسال پیش عکس دونفر که کنار هم شهید شدن و بهت نشون دادم؟
گفتم: آره!چطور؟
مادرم گفت: این دوتا تابوت شهید همون دوتان!!!
اونجا بود که فهمیدم
اگه رفیق، رفیق باشه
تا تهش کنار رفیقش میمونه
″با هم رفتن
با هم شهید شدن
با هم برگشتن
با هم اومدن زیارت امام رضا(ع)
با هم میرن شهرشون
با هم میرن بهشت...″
یهو دلم خواست یه رفیق شهید داشته باشم
#رفیق_بامرام #مثل_شهدا
#نعم_الرفیق
#رفاقت_بهشتی
#شهید_سعید_کمالی
#شهید_علی_جمشیدیفر
[ اگر بخواهیم در بین فرماندهان چهره ای را به معنیِ واقعی با تقوا، به مردم معرفی کنیم، یکی از آن فرماندهان قطعا شهید زینالدین است. ]
🪴
#شهید_مهدی_زین_الدین
#دفاع_مقدس
#مثل_شهدا
به آنچه میگفت عامل بود، به همین جهت گفتارش به دل مینشست...👌🏻🌺
#شهید_حسین_خرازی
#دفاع_مقدس #مثل_شهدا
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
#شهیدانه
#مثل_شهدا
#شهید_والامقام
#شاپور_برزگر
یه دستش قطع شده بود اما دست بردار جبهه نبود، بهش گفتند: با یک دست که نمی تونی بجنگی برو عقب.
میگفت: «مگه #حضرت_ابوالفضل_ع با یک دست نجنگید؟ مگه نفرمود : « والله ان قطعتمو یمینی، انی احامی ابدا عن دینی ».
عملیات والفجر۴ مسئول محور بود .
#حمید_باکری بهش مأموریت داده بود گردان #حضرت_ابوالفضل_ع رو از محاصره دشمن نجات بده با عدهای از نیروهاش رفت به سمت منطقه مأموریت .
لحظههای آخر که قمقمه را آوردن نزدیک لبای خشکش گفته بود : « مگه مولایم #امام_حسین_ع در لحظه #شهادت آب آشامید که من بیاشامم ؟»
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
🕊🥀