دستمال کوچیک جیبی داشت که تو همه مراسم عزاداری ایمه ،گریه هاشو با اون پاک میکرد و میگفت که این اشکها و این دستمال روز قیامت برام شهادت میدن
#شهید_عباس_آسمیه
#سیره_شهدا 🌸🍃
#سبک_زندگی_شهدا ... همسر شهید: " در شب عروسی وقتی رسیدیم سالن اذان را گفتند و عبدالله خواست که صدای اذان در سالن پخش شود و نماز خوانده شود و در نهایت نماز جماعت را هم برپا کرد.!"
.
امام رضا(ع) برای جمعى از طالبیان بیرون رفت . که وقت نماز رسید ؛ حضرت راه خود را به طرف کوشکى که در آن نزدیکى بود کج کرد و زیر صخره اى فرود آمد و فرمود : اذان بگو . عرض کردم : منتظر مى مانیم تا دوستانمان هم به ما ملحق شوند . حضرت فرمود : خدا تو را بیامرزد ، هرگز نمازت را، بى دلیل از اوّل وقت به تأخیر مینداز . همیشه رعایت اوّل وقت را بکن ؛ پس ، من اذان گفتم و نماز خواندیم .!
منبع: بحار الأنوار ـ به نقل از قزّاز
.
.
#سیره_شهدا #بادیگارد #بادیگارد_رئیس_جمهور
#شهید_عبدالله_باقری #مدافع_حرم #شهید_مدافع_حرم
#معبر_عشق #سوریه #شهادت #شهدا #همسرانه #همسر_شهید #شهید_باقری #نماز_اول_وقت
#نماز #سبک_زندگی
#سبک_زندگی_شهدا ... همسر شهید: " در شب عروسی وقتی رسیدیم سالن اذان را گفتند و عبدالله خواست که صدای اذان در سالن پخش شود و نماز خوانده شود و در نهایت نماز جماعت را هم برپا کرد.!"
.
امام رضا(ع) برای جمعى از طالبیان بیرون رفت . که وقت نماز رسید ؛ حضرت راه خود را به طرف کوشکى که در آن نزدیکى بود کج کرد و زیر صخره اى فرود آمد و فرمود : اذان بگو . عرض کردم : منتظر مى مانیم تا دوستانمان هم به ما ملحق شوند . حضرت فرمود : خدا تو را بیامرزد ، هرگز نمازت را، بى دلیل از اوّل وقت به تأخیر مینداز . همیشه رعایت اوّل وقت را بکن ؛ پس ، من اذان گفتم و نماز خواندیم .!
منبع: بحار الأنوار ـ به نقل از قزّاز
.
.
#سیره_شهدا #بادیگارد #بادیگارد_رئیس_جمهور
#شهید_عبدالله_باقری #مدافع_حرم #شهید_مدافع_حرم
#معبر_عشق #سوریه #شهادت #شهدا #همسرانه #همسر_شهید #شهید_باقری #نماز_اول_وقت
#نماز #سبک_زندگی
یک مین منور بادرجه حرارت 1600درجه سانتیگراد توی سکوت و تاریکی شب روشن میشه ممکنه عملیات لو بره و جان هزاران رزمنده بخطر بیاندازد
مین توی شکمش میگیره ذره ذره میسوزه وآب میشه ودم نمیزنه
#شهید_رضا_میرزایی
#سیره_شهدا 🌺🍃
امام عقدشان راخواندوپول مختصری بهشان دادکه بروند مشهد.پول راداده بودبه حاج احمد آقا گفت: جنگ تموم بشه زیارت هم میریم!با خانمش دوتایی برگشتند اهواز
#شهید_حاج_حسین_خرازی
#سیره_شهدا🌺🍃
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊
اگر خواستید برای شخصی کاری انجام دهید شخص را در نظر نگیر خدا را در نظر بگیر و بگو فی سبیل الله....
🌷شهید محمد سلیمانی🌷
#سیره_شهدا
#شهدا_مدافع_حرم
🕊🍃🕊🍃🕊🍃🕊
#سیره_شهدا
ساده پوش بود
دو تا پیراهن بیشتر نداشت.
گاهی اوقات ما اعتراض می کردیم و می گفتیم:
خب! یه دست لباس نو بگیر
اینا خیلی کهنه شده...
می گفت:دلیلی نداره ❗️
همین که تمیز و مرتّب باشه،خوبه....🍃
هنوز قابل استفاده است...👌☺️
🔰شهید مجید پازوکی
او در #سیره_شهدا ذوب شده بود مــادر از خصوصیـاتش اینگونه روایت میکند: #علیرضا لباس نو نمیپوشید میگفت مگر رزمندههای ما لباس نو میپوشیدند موقع خواب تشک زیرش نمیانداخت و میگفت مگرشهدای ماروی تشک میخوابیدند او #بسیجی به تمام معنا بود؛ وقتی از او میپرسیدم در پادگان چه کاره هستی؟ میگفت جاروکشم...
شوخ طبع بود و در عین حال با ادب از هر غذایی نمیخورد و میگفت نمیدانم پول این غذا از چه راهی تهیه شده ، اهل تضرع بود و عبادت خالصانه گاهی شبها که میرفتم رویش پتو بیاندازم که سردش نشود، می دیدم عبا انداخته و دارد قـرآن میخـواند و گریـه میڪنـد...
#جستجــوگر_نـور
#شهید_تفحص_علیرضا_شهبازی
سـالروز شهــادٺ
گلزار شهدای تهران قطعه ۲
امام عقدشان راخواندوپول مختصری بهشان دادکه بروند مشهد.پول راداده بودبه حاج احمد آقا گفت: جنگ تموم بشه زیارت هم میریم!با خانمش دوتایی برگشتند اهواز
#شهید_حاج_حسین_خرازی
#سیره_شهدا🌺🍃
نامهای عجیب از شهیدی که ۳۰ سال پس از شهادت به خانواده رسید.
در بخشهایی از این نامه آمده است:
وقتی در شلمچه با دشمن نبرد میکردم به خودم آمدم احساس کردم نسیمی از سوی کربلا میآید، وقتی درون این احساس بودم یکدفعه صدای ملکوتی را احساس کردم، در همین لحظه، ملائکهای مرا به آغوش کشید، وقتی چشم باز کردم خود را در صحن اباعبدالله الحسین در کنار سرور شهیدان یافتم، آری مادر، آری مادر شهید مجتبی و ای مادران و همسران شهدا، این است مقام شهیدان.
مادر ماها پشت سر سرور شهیدان نماز میخوانیم، هنوز باور ندارم چه میبینم، خوابم یا بیدار، خدایا بچههای فلاح به من خوشآمد میگویند، همه بچهها اینجا هستند، وقتی به مقصد رسیدم بچهها جویای حال خانوادهشان بودند... مادر حال میفهمم من اینجا زنده هستم، در آنجا بیجانی بیش نبودهام...
#شهید_سید_مجتبی_میرغفاری
#سیره_شهدا 🌸🕊
نامهای عجیب از شهیدی که ۳۰ سال پس از شهادت به خانواده رسید.
در بخشهایی از این نامه آمده است:
وقتی در شلمچه با دشمن نبرد میکردم به خودم آمدم احساس کردم نسیمی از سوی کربلا میآید، وقتی درون این احساس بودم یکدفعه صدای ملکوتی را احساس کردم، در همین لحظه، ملائکهای مرا به آغوش کشید، وقتی چشم باز کردم خود را در صحن اباعبدالله الحسین در کنار سرور شهیدان یافتم، آری مادر، آری مادر شهید مجتبی و ای مادران و همسران شهدا، این است مقام شهیدان.
مادر ماها پشت سر سرور شهیدان نماز میخوانیم، هنوز باور ندارم چه میبینم، خوابم یا بیدار، خدایا بچههای فلاح به من خوشآمد میگویند، همه بچهها اینجا هستند، وقتی به مقصد رسیدم بچهها جویای حال خانوادهشان بودند... مادر حال میفهمم من اینجا زنده هستم، در آنجا بیجانی بیش نبودهام...
#شهید_سید_مجتبی_میرغفاری
#سیره_شهدا 🌸🕊
خاطرهازهمسرشهید
زیردست نواز بود. بعداز شهادتش فهمیدیم که سرپرستی5.6 خانواده را برعهده داشت. در پایگاه شیراز معماری به نام قبادی بود که برای نجات یک مقنی از چاه، خفه شد.
جواد از آشپز رستوران خواسته بود از همان غذایی که تیمسار و افسران میخورند به خانواده قبادی هم بدهند و خودش پول آن را حساب میکرد.
البته هیچ وقت به من نمیگفت. یک روز خانم قبادی به منزل ما آمد و موضوع را به من گفت و تاکید کرد: میخواهم شما هم راضی باشید. گفتم: آنچه سرهنگ فکوری میکند مورد قبول و رضایت من است.
#سرهنگ_شهید_جواد_فکوری
#سیره_شهدا ✨🌻