eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.6هزار دنبال‌کننده
80.6هزار عکس
15.7هزار ویدیو
201 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
نمی رسد به خداحافظی ... زبان از بغض ... خوشا به حال تو ، که مسافر بهشتی ... دلتنگی تنها یک واژه نیست ... یک کتاب حرف دارد دلتنگی ... حیف... جامانده از آن قافله ی یار شدیم ... ... ...
  ‌ ﴾﷽﴿   #همسرانه #عاشقانه خاطرات #همسر_شهید #جواد_محمدی جواد متولد ۲۹ مرداد ۶۲ بود و من متولد ۲۹ اردیبهشت ۶۵ در تاریخ ۲۹ آذر ۸۴ عقد کردیم و سال ۸۷ وارد زندگی مشترک شدیم که حاصلش تولد فاطمه در ۲۰ فروردین ۹۱ بود. #ملاک_انتخاب_همسر حرف اول و اخر هر دوی ما این بود که به نحوی برای زندگی قدم برداریم که مسیر رسیدن به خدا را برای طرف مقابل هموار کنیم و در این خصوص اولین شرط ازدواجم ایمان طرف مقابلم بود و آن را در جواد به وضوح مشاهده کردم و با گذشت ۱۰ سال از زندگی مشترکمان هر روز اخلاق پسندیده ای را در وجود آقا جواد می دیدم به گونه ای که نمی توانستم سرنوشتی جز شهادت را برای جواد در نظر بگیرم. یکی از خواسته هایی که فقط خودم می دانستم این بود که همسرم پاسدار باشد و که با آمدن جواد برای خواستگاری محقق شد؛ به درستی جواد پاسدار حریم اسلام و ولایت بود و در پاسداری کم نمی گذاشت. همه روی حرف همسرم حساب باز می کردند و حتی علی رغم اینکه جواد تحصیلات دانشگاهی نداشت ولی به دلیل دید باز و بصیرت بالایی که داشت، همه افراد خانواده و آنها که از نظر سنی بالاتر از جواد بودند از او در کار و زندگی مشورت می گرفتند زیرا می دانستند جواد همه جوانب کار را در نظر می گیرد و به نتیجه مطلوب فکر می کند و می توان گفت که جواد هدایتگر و ارام کننده جوانان در کشاکش مشکلات بود . #ادامه_دارد 🌹👇🌹👇🌹
🌷👆🌷👆🌷 خاطرات به نظر شما همسرتان چطور لياقت شهيد شدن را پيدا كرد؟ سجاد هميشه با وضو بود. خيلي از غيبت كردن بدش مي‌آمد. يكي از بارز‌ترين ويژگي‌هايش حيا و سر به زيري بود. از حقوقي كه داشت براي انجام كارهاي خير هزينه مي‌كرد. در انجام مسئوليت بالاترين دقت عمل را داشت. با بچه‌ها مانند خودشان بود. زبان آنها را خوب متوجه مي‌شد. وقتي از سر كار مي‌آمد پسرمان حامد را با خودش بيرون مي‌برد و مي‌گفت از صبح با شما بود حالا وظيفه من است كه او را سرگرم كنم. يكي از دلايلي كه سجاد خودش را به جمع شهداي حرم بي‌بي رساند، اخلاص و پاكي‌اش بود. بسيار با خلوص نيت كار مي‌كرد. بارها به خودم مي‌گفتم خدايا شكرت كه بنده‌اي به اين خوبي آفريدي. همسرم بسيار شيفته اهل بيت بود. ارادت ويژه‌اي به حضرت زهرا(س) داشت در نهايت هم مثل او به شهادت رسيد. 🌷👇🌷👇🌷
🌻🍀🌻🍀🌻🍀 ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ، ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺍﻣﯿﺮﺍﻧﯽ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻣﻦ ﺧﻮﺷﮕﻠﺘﺮﯾﻦ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﻮﺩ ...💚 ╭─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─╮ ╰─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─
🌻🍀🌻🍀🌻🍀 ﺟﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ، ﮐﻪ ﺧﺎﻧﻢ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺍﻣﯿﺮﺍﻧﯽ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺑﻪ ﭼﺸﻢ ﻣﻦ ﺧﻮﺷﮕﻠﺘﺮﯾﻦ ﭘﺎﺳﺪﺍﺭ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﻮﺩ ...💚 ╭─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─╮ ╰─┅═ঊঈ🌺ঊঈ═┅─
🌹🌺🌹🌺🌹🌺 با چند تا از خانواده هاے سپاه، توے یہ خونہ ساڪن شده بودیم. یه روز که حمید از منطقه اومد، بہ شوخی گفتم: "دلم میخواد یہ بار بیاے و ببینے اینجا رو زدن و من هم کشته شدم!! اونوقت برام بخونے؛ فاطمه جان! شهادتت مبارک!" بعد شروع کردم به راه رفتن... و این جمله رو تڪرار ڪردم......! دیدم از حمید صدایی در نمیاد!. نگاه کردم، دیدم داره گریه میڪنه...، جا خوردم!! گفتم: "تو خیلی بی انصافے!! هر روز میری توی آتش و منم چشم به راه تو، اونوقت طاقت اشک ریختن من رو ندارے و نمیزارے من گریه کنم!! حالا خودتـــ نشستی و جلوے من گریه میکنی؟!!" سرش رو بالا آورد و گفت: "فاطمه جان!! به خداقسم!! اگه تو نباشی...، من اصلا از جبهه بر نمیگردم....!!!" ─═ೋ❅🌹❅ೋ═─ ─═ೋ❅🌹❅ೋ═─
بعد از تـو دلم ؛ به یک ضرب المثل خوش است دیدار به قیـــــــــامت . . .
💐🕊💐🕊💐 گفتم:من آدم عصبی هستم،بداخلاقم،صبرم کمه،امکان داره شما اذیت بشی. که انگار متوجه قصد من از این حرف ها شده بود گفت:شما هرچقدر عصبانی بشی من آرومم. خیلی هم صبورم بعید میدونم بااین چیزها جوش بیارم.گفتم:اگر یه روزی برم سرکار یا دانشگاه،خسته باشم،حوصله نداشته باشم.غذا درست نکرده باشم خونه شلوغ باشه شما ناراحت نمیشی؟؟گفت:اشکال نداره. زن مثل گل میمونه.حساسه،شما هرچقدر هم که حوصله نداشته باشی من مدارا میکنم..... ┈••✾•🕊💐🕊•✾••┈
پنـج شنبه استـ به گلزار که رسیدی آهسته قدم بردار اینجا قرارگاه است که دلتنگی و عشق را کنار تربت مَرد خانه شان آورده اند... 🌹🌹🍀🌺🍀🌹🌹 🌹🌹🍀🌺🍀🌹🌹
🌸🌼💐🌺💐🌼🌸 شب عروسی هنگام برگشتن ازاتلیه ، آقا به من گفتند اگر موافق باشید قبل از رفتن پیش مهمانها ، اول برویم خانه خودمان و رابا هم بخوانیم ، یک دونفره و این هم درحالی بود که مرتب خانوادهامون به ایشان می زدند که چرا نمی آیید ، مهمانها منتظرند ، من هم گفتم قبول ، فقط آنها باشما ایشان هم گفتند مشکلی موبایلم را برای یک ساعت می گذارم روی صدا تا متوجه نشویم بعد با هم به پر از مهر و رفتیم و بعد از نماز به پیشنهاد ایشان یک عاشورای دلچسب دو نفره خواندیم و بنای زندگیمان را با بنا کردیم و به عقیده من این زیارت عاشورایی بود که تا حالا خوانده بودم و من شب بیشتر به اخلاص و معنویت پی بردم و خواندن کار همیشگی بود . و شام با تمام وجودشان می خواندند و سفارششان هم به من همین بود که هیچ موقع خواندن را فراموش نکن که من هرچه دارم از همین است ، حتی از هم که تماس می گرفتند مرتب این موضوع را یادآوری می کردند . 🌸🌼💐🌺💐🌼🌸 🌸🌼💐🌺💐🌼🌸