فرزندانم باید با شهادت آشنا باشند
🔹همسر شهید امیر نامدار میگوید: " بعضی از شبها که همسرم به مرخصی میآمد با حقوق ناچیزی که میگرفت وسایلی را آماده میکرد و به سراغ افراد نیازمند میرفت، وسایل را پشت درب میگذاشت و سریع بر میگشت و میگفت: نمیخواهم کسی مرا بشناسد.
🔹در ادامه همسر شهید از خاطراتش چنین تعریف میکند:" وقتی در منزل بود با فرزندانش بازی میکرد. یکی از بازیهایش اینگونه بود که خود را درون ملحفهای پوشانده و به دخترش میگفت که اگر من روزی شهید شدم من را اینگونه میبینی. وقتی اعتراض میکردم میگفت فرزند یک مرزبان باید با جمله شهادت آشنا باشد.
🔹زمانی که پیکر شهید را برای وداع آوردند دختر شهید که تنها ۹ سالش بود به راحتی کنار پیکر پدر با او به صحبت پرداخت.
#معرفی_شهید #شهید_مدافع_وطن
فرزندانم باید با شهادت آشنا باشند
🔹همسر شهید امیر نامدار میگوید: " بعضی از شبها که همسرم به مرخصی میآمد با حقوق ناچیزی که میگرفت وسایلی را آماده میکرد و به سراغ افراد نیازمند میرفت، وسایل را پشت درب میگذاشت و سریع بر میگشت و میگفت: نمیخواهم کسی مرا بشناسد.
🔹در ادامه همسر شهید از خاطراتش چنین تعریف میکند:" وقتی در منزل بود با فرزندانش بازی میکرد. یکی از بازیهایش اینگونه بود که خود را درون ملحفهای پوشانده و به دخترش میگفت که اگر من روزی شهید شدم من را اینگونه میبینی. وقتی اعتراض میکردم میگفت فرزند یک مرزبان باید با جمله شهادت آشنا باشد.
🔹زمانی که پیکر شهید را برای وداع آوردند دختر شهید که تنها ۹ سالش بود به راحتی کنار پیکر پدر با او به صحبت پرداخت.
#معرفی_شهید #شهید_مدافع_وطن
شهید رضا نساج
🔹همسر شهید رضا نساج میگوید: "شب عید بود؛ فرمانده رضا به خانه ما آمد. اکثراً از خانوادههایشان دور بودند، اما ما و تعدادی دیگر از همکاران رضا دور هم بودیم. به فرمانده رضا گفتم جناب سرهنگ رضا را نبرید. گفت نه خانم خیالت راحت اصلاً نمیبریمش. بعداً متوجه شدم که همه عملیاتها با هم بودند. آخرین دیدارمان هم مربوط به اولین سحر ماه مبارک رمضان بود."
🔹روحیه شادی که قبلاً داشت همخوانی نداشت. به ایشان گفتم رضا چرا تو اینجور شدهای؟ اصلاً، چون پزشکیار بود، میتوانست به مأموریت نرود. آن روز مأموریت داشت و معمولاً با فرماندهشان میرفت، گفت یکی از سربازها شهید شده و اشرار جنازهشان را پس ندادهاند. ما میخواهیم برویم پیکر شهید را پس بگیریم. بعد رفت. بچهاش را بغل کرد و گفت یکبار دیگر بچهام را ببینم. بچه را بغل کرد و رفت."
#معرفی_شهید #شهید_مدافع_وطن
🔸شهید مجید فخرائی
🔹 مادر سرباز شهید فخرایی بیان میکند : " آخرین باری که با مجید صحبت کردم اذعان داشت که تا چهارم فروردین قادر به آمدن مرخصی نیست و حال که در بهار فاطمی پیکر شهید پسرم را برایم هدیه آوردند آن را هدیه ای از طرف خداوند می دانم."
🔹خواهر شهید فخرایی میگوید: عدهای برای خوش گذرانی و تفریح در شب چهارشنبه سوری خانواده ما را داغدار کردند اما برای ما افتخار است که برادرمان در لباس خدمت به نظام و مردم توفیق شهادت نصیبش شد و به عزت خانواده ما افزود.
🔹برادر شهید فخرایی میگوید: با مجید تماس گرفتم و از او پرسیدم نمی خواهی ایام نوروز را در کنار خانواده باشی که او دقایقی بعد برای من پیامکی را به این مضمون ارسال کرد: «دنیا دفتر خاطره هاست، چه در روزها و چه در تاریکی ها عاقبت همه ما همسفریم». وی اظهار میکند: " پس از خواندن این پیامک با او تماس گرفتم و گفتم منظورت از این پیامک چه بود و او در پاسخ به من گفت: «می خواستم که همیشه به فکرم باشی"
#معرفی_شهید #شهید_مدافع_وطن
🔸ایثار جان در راه وطن
🔹شهید رسول نودهی با طبقه کارگر و مستضعف انس و الفت بیشتری داشت و درد و رنج آنها را به خوبی حس میکرد. علاقه زیادی به مراسم مذهبی و عبادی داشت. از فعالین و خادمین در مراسم سوگواری ایام محرم سیدالشهدا (ع) بود.
🔹رسول نودهی حدوداً ۲۰ ساله بود که با توجه به علاقه زیادی که برای نظام و انقلاب داشت به جمع سبزپوشان نیروی انتظامی پیوست و استخدام انتظامی استان خراسان و شهرستان اسفراین شد.
🔹وی در سنین جوانی ازدواج نمود که ثمره این ازدواج ۱ فرزند بود.
#معرفی_شهید #شهید_مدافع_وطن
🔸پدری که دیگر حضور پرمهرش در خانه احساس نمیشود
🔹شهید محمد قائینی نیازآبادی و همسرش پس از سالها مستأجری، خانهای قدیمی در طرق خریداری و آن را بازسازی کرده بودند. روز قبل از شهادتش همه کارها را کرده بودند و میخواستند شنبه وقتی شهید از محل کارش بازگشت اسباب کشی کنند، اما او دیگر به خانه بازنگشت.
🔹فاطمه قاینی، دختر بزرگ شهید، درباره پدرش میگوید: " با تمام کار و گرفتاری اش هیچ وقت به ما نمیگفت خسته ام و همیشه برایمان وقت میگذاشت. با مــــن و خواهر کوچک ترم بازی میکرد. الان که پدرم نیست، حس خیلی بدی دارم. از روزی که پدرم شهید شده همه به من میگویند پدرت پیش خدا رفته، برایش خیلی خوب شده و از آن بالا مراقب تو و خواهرت هست، اما من دوست داشتم پدرم همین جا پیش ما بود."
#معرفی_شهید #شهید_مدافع_وطن
🔸حمله ریگی و شهادت دستهجمعی
🔹جریان شهادت و رفتن شهید جواد عبداللهی غافلگیرکننده بود، آن هم در زمانی که قصد برگشتن به مشهد داشت. طبق گفتههای فرماندهشان، نامه او امضا شده بود و فردای آن روز قرار بود به سمت مشهد حرکت کند، اما شبهنگام اعلام میشود عملیات کمینی در پیش است. جواد پای سجاده نماز خبر را میشنود. گروهی دوازدهنفره از درجهداران به سمت محل مأموریت حرکت میکند. عملیات مربوط به مقابله با عبدالمالک ریگی بود و برادرم همراه با ۱۲ درجهدار دیگر به شهادت رسیدند.
🔹مادر شهید با بیان خاطرات فرزندش میگوید: " تازه بعد از شهادتش بود که برخی از مسائل برایمان رو میشد. اینکه مستمندان و نیازمندان میآمدند و از خوبی او میگفتند. اینکه هوای آنها را داشته و بهوقت نیاز بیآنکه کسی بفهمد، کمکشان میکرده است و قسم میداده کسی متوجه نشود. بعد از مدتی تصمیم گرفتیم خانه شهید را به محلی برای انجام فعالیتهای خیرخواهانه و ساماندهی نیازمندان و مستمندان تبدیل کند.
#معرفی_شهید #شهید_مدافع_وطن
🔸حمله ریگی و شهادت دستهجمعی
🔹جریان شهادت و رفتن شهید جواد عبداللهی غافلگیرکننده بود، آن هم در زمانی که قصد برگشتن به مشهد داشت. طبق گفتههای فرماندهشان، نامه او امضا شده بود و فردای آن روز قرار بود به سمت مشهد حرکت کند، اما شبهنگام اعلام میشود عملیات کمینی در پیش است. جواد پای سجاده نماز خبر را میشنود. گروهی دوازدهنفره از درجهداران به سمت محل مأموریت حرکت میکند. عملیات مربوط به مقابله با عبدالمالک ریگی بود و برادرم همراه با ۱۲ درجهدار دیگر به شهادت رسیدند.
🔹مادر شهید با بیان خاطرات فرزندش میگوید: " تازه بعد از شهادتش بود که برخی از مسائل برایمان رو میشد. اینکه مستمندان و نیازمندان میآمدند و از خوبی او میگفتند. اینکه هوای آنها را داشته و بهوقت نیاز بیآنکه کسی بفهمد، کمکشان میکرده است و قسم میداده کسی متوجه نشود. بعد از مدتی تصمیم گرفتیم خانه شهید را به محلی برای انجام فعالیتهای خیرخواهانه و ساماندهی نیازمندان و مستمندان تبدیل کند.
#معرفی_شهید #شهید_مدافع_وطن
🔸یار و یاور پدر
🔹شهيد اميد پارداد مدرسه اش شیفت ظهر بود. خیلی از هم سن و سال هایش صبح ها تا وسط روز می خوابیدند ولی امید به کفاشی پدرش میرفت و به او کمک می کرد. حتی زمان هایی هم که پدرش می گفت نیازی نیست باز او می رفت و پدرش را تنها نمی گذاشت. اگر فرصتی پیدا می کرد داخل مغازه درسش را می خواند و ساعت یازده به سمت مدرسه حرکت می کرد.
#معرفی_شهید #شهید_مدافع_وطن
🔸آنچه که تقدیر برایش مقدر کرده بود
🔹شهید مجید باوفا که آخرین فرزند خانواده بود وابستگی فراوانی به مادر داشت،اما دست تقدیر در امتحانی سخت، یک سال قبل از شهادتش او را از نعمت مادر محروم ساخت.
🔹مجید باوفا به منظور یاری رسانی به محافظان مرزهای ایران اسلامی و مجموعه ارزش ها و حاکمیت مقدس جمهوری اسلامی ایران در بهمن ماه ۹۱ به خدمت مقدس سربازی اعزام گردید و بعد از طی دوره آموزشی به مرزبانی سیستان و بلوچستان و پس از آن به هنگ مرزی جکیگور منتقل شد.
#معرفی_شهید #شهید_مدافع_وطن
🔸شهیدی که یک بار تا پای شهادت رفت
🔹شهید محمد الفوادی در نوجوانی به خوشنویسی و رایانه علاقه داشت و در این زمینه از پیشرفت قابل توجهی برخوردار بود. وی اهمیت زیادی به نماز و روزه می داد و در زمان شهادت نیز روزه دار بود.
🔹محمد الفوادی در دوران اقامت در عراق، در یکی از روزها که به همراه خانواده به زیارت حرم امام موسی کاظم و امام جواد (ع) مشرف می شد از حادثه بمب گذاری توسط وهابیان کوردل مجروح گردید.
🔹مادر این شهید بزرگوار می گوید: " فرزندم را از همان کودکی با نماز و دعا و اهل بیت مانوس کردم و به همین دلیل او را به نماز اول وقت و حضور در مساجد و تکایا،بسیار اهمیت می داد از اینکه فرزندم برای اسلام و راه دفاع از میهن عزیزمان ایران به شهادت رسیده افتخار می کنم."
#معرفی_شهید #شهید_مدافع_وطن
شهید محمدعلی دولتآبادی
🔹پدر شهید محمدعلی دولت آبادی با یادآوری خاطرات فرزند شهیدش میگوید: کار ما کشف وسیله سرقتیه - خب چه فرقی می کنه ؟ همه همین کار را می کنند . یا دنبال مجرمند یا کشف جرم مقداری تامل کرد و جواب داد
🔹️نه بابا ! وقتی یک ماشین سرقتی را به صاحبش برمی گردونیم و میاد میبره اونقدر کیف داره با تعجب پرسیدم : - کیف داره ؟ - آره . ماشین هایی که دزدیده می شن معمولا ماشین های ارزان قیمتن . خیلی وقت ها همه دارایی یک خانواده اند و باهاش امرار معاش می کنن . بیشترشون دیگه نمی تونن چیزی به جاش بخرند. وقتی ما این ماشین رو به اونا تحویل میدیم از تنگنای مالی نجات پیدا می کنند.
#معرفی_شهید #شهید_مدافع_وطن