eitaa logo
✳️حافظان امنیت ✳️
1.6هزار دنبال‌کننده
80.6هزار عکس
15.7هزار ویدیو
201 فایل
مطالب شهدا و اخبار روز #خادم_امام_رضا #خادم_شهدا #راوی_برتر_جنگ #بختیاری جامونده از غافله #ایثار و #شهادت #جانباز_شیمیایی #فارغ_تحصیل_دانشگاه_شهدا #جزیره_مجنون #فعال #فرهنگی #اجتماعی #سیاسی https://eitaa.com/kakamartyr3
مشاهده در ایتا
دانلود
حضوری پرشور در عزاداری‌های محرم 🔹شهید محمد شاره ضمن برخورداری از هوش و استعداد خاص،به مراسم مذهبی علاقه ای وافر داشت به نحوی که در ماه محرم در دسته های عزاداری امام حسین(ع) شرکت میکرد و در کنار آن همراه هم محله ای های خود با برپایی ایستگاه های صلواتی به عزاداران سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله حسین(ع) خدمت می کرد. 🔹محمد شاره به پدر و مادرش با فروتنی هر چه تمام حرمت می نهاد و سرانجام در موعد مقرر، برای ادای دین خود به نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران به خدمت سربازی رفت و با بصیرت و عشق به ولایت زیباترین غزل های معرفت الی الله را سرود.
ایثار و فداکاری تا پای جان 🔹شهید احسان لزگی از لحاظ اجتماعي، فردي مردم‌دار، خوش‌اخلاق و داراي حسن‌خلق بود. وي با دلي آكنده از اعتقاد راسخ و احساس وظيفه براي مشاركت در حراست از حريم قداست مكتب و ميهن اسلامي، پاي در ميدان رشادت و سلحشوري نهاد 🔹لزگي در طول عمر كوتاهش منشأ خير و بركت براي والدين و در دوران سربازي، مايه نشاط و اميد همرزمانش بود و همواره از دعاي خير دوستان و همسنگرانش بهره‌مند مي‌گشت. 🔹اتخاذ موقعيت مناسب و هدايت عملياتي خوب شهيد مرتضي نبي‌لو، فرمانده پاسگاه ميل مرزي ۱۶۳ و رشادت و چالاكي شهيد احسان لزگي باعث شد تا معاندين نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران نتوانند به هدف شوم خود در ورود به عمق كشورمان دست پيدا كنند.
میدانست که شهید می‌شود 🔹خواهر شهید محمد احمدی النگ درباره برادرش می‌گوید: " شب آخر مرخصی خواب امام زمان رو  میبینه و به دوستش میگه  شهید میشم  ولی   به   مادرم    چیزی   نگی.   مادرم  می‌ گفت : روزآخر محمد عوض شده بودچندبار خداحافظی کرد ولی دوباره بر می گشت. این بار قبل از رفتنش به تمام دوستاش پیامک داده بود حلالم کنید. " 🔹محمد احمدی النگ عاشقانه به مولایش امام رضا (ع) مهر می ورزید. در انجام کارهایش از او مدد می جست و همواره از خداوند متعال شهادت در راه اسلام و قران را مسئلت می کرد.
سربازی که با زبان روزه شهید شد 🔹گروهک‌های تروریستی به قصد ضربه بزرگی به شیعیان از طریق مرزهای پاکستان به خاک ایران وارد شدند. 🔹تروریست‌ها قصد انتقال مواد منفجره را داشتند که در کمین پلیس تکاوری شهرستان خاش گیر افتادند. 🔹درگیری مسلحانه ساعت‌ها بطول انجامید ولی تکاوران پلیس از جمله شهید محمد چاه‌چمندی با زبان روزه ذره‌ای خستگی به خود راه ندادند و تا آخرین قطره خونشان از این خاک دفاع کردند.
اولین شهید مدافع حرم سبزوار 🔹 شهید رضا دامرودی از همان دوران علاقه‌اش به شغل‌های نظامی بیشتر شد و بلافاصله بعد از پایان خدمت به طور قراردادی در دسته رزمی سبزوار استخدام شد و در شهر ششتمد مشغول به خدمت شد. 🔹رضا دامرودی برای امرار معاش شروع به کار در یک کلینیک گیاه پزشکی کرده بود و همزمان در در تاکسی تلفنی کار می‌کرد، گاهی هم مشغول به کارگری در ساختمان مشغول می‌شد.
مزد نوکری اسماعیل 🔹شهید عصمت‌الله کریمی از غریب‌ترین و گمنام‌ترین شهدای مدافع حرم است. راست است که می‌گویند هر چه گمنام‌تر مقرب‌تر. مادرش همیشه او را اسماعیل جان صدا می‌زد و هنوز هم سر مزارش او را اسماعیل جان خطاب می‌کند اما اسم شناسنامه‌ای چیز دیگری است. 🔹مادر اسماعیل وقتی در طول هفته دلش پر می‌شود سر مزار اسماعیل عقده‌گشایی می‌کند. اغلب مادران شهدا همینطورند. پنجشنبه بود و محرم و اسماعیل و دلتنگی‌های مادرانه. خاطرات مادر او را به دوران کودکی اسماعیل برد. می‌گفت از بچگی همیشه محرم که از راه می‌رسید، می‌گفت: یا اباعبدالله مرا به نوکری‌ات قبول کن و همان شد.
لباس نظامی که به منزله کفن شهید بود 🔹شهید غلامعلی دهجو، شوق به تحصیل و کسب مدارج عالیه، وی را پس از اتمام تحصیلات و اخذ مدرک دیپلم به‌سمت تحصیل در رشته جغرافیا در دانشگاه پیام نور بیرجند کشاند. 🔹غلامعلی دهجو که رنج و مشقت پدر و مادر را دیده بود و از طرفی کار در تعمیر گاه دیگر کفاف مخارج تحصیلش را نمی‌داد برای تامین مخارج در بخش نقشه برداری پایگاه هوایی خور مشغول به کار شد . 🔹شهید دهجو با اتمام تحصیل و با وجود عشق و علاقه وافری که در خدمت به نظام داشت لباس سبز نیروی انتظامی را بر تن نمود و به دفاع از مرز و بوم و سرزمین مقدس خود پرداخت. وی به شغلش افتخار می‌کرد و تنها آرزویش شهادت در لباس نظام بود تا آن‌جا که به همسر گفته بود هر موقع لباس نظامی‌اش را می‌پوشد به منزله این است که کفن می‌پوشد پس اگر زمانی خبر شهادتش را آوردند اندوهگین نشود که شهادت آرمان اوست.
حلما با در آغوش گرفتن سنگ مزار پدر آرام می‌شود 🔹همسر شهید هادی کاردیده با بیان علاقه و وابستگی شدید پدر و فرزندی می‌گوید: " دخترم حلما علاقه خاصی به پدرش داشت و با وجود اینکه از بدو تولد تا نزدیک سه سالگی به واسطه شغل و شرایط کاری ۱۰ شبانه روز در ماه پدرش را می‌دید به ندیدن پدرش عادت داشت. اواخر حدود سه و ماه نیم شده بود که همسرم منتقل بیرجند شده و هر شب در خانه بود. حلما پدرش را خیلی دوست داشت و همیشه در خانه روی شانه‌های پدرش می‌رفت و خودش را برای پدر عزیز می‌کرد. برخی اوقات دخترم خیلی بی قراری می‌کند که به‌هیج وجه نمی‌توان او را آرام کرد تنها جایی که حلما و خودم آرام می‌گیریم حضور بر سر مزار همسرم است."
💢شهيدی كه كمک به نيازمندان سرلوحه كارهایش بود 🔹خواهر شهید حسن ملکی درباره برادرش می‌گوید: " یک خانمی در یکی از مجتمع‌ها زندگی می‌کرد که شوهرش فوت کرده بود، نیازمند بود و کمک از کسی نمی‌گرفت. به برادرم گفتم. گفت: خواهرم قبض‌های گاز و برق و آب و تلفن را وقتی می‌گذارند در پارکینگ برای من بیاور، نمی‌خواست کسی بفهمد. خیلی کار خیر را دوست داشت می‌گفت برای رضای خدا این‌ کارها را انجام می‌دهم. 🔹شهید حسن ملکی شغل دیگه‌ای نداشت رابطه‌اش با نیروهای زیر دستش و دوستاش خیلی خوب و خوش رفتار بود. با بچه‌های کوچک، پیرمرد و جوان با همه اخلافش خوب بود و همیشه خنده رو بود. یکبار نشد اخم روی صورتش باشد و یا با کسی تند برخورد کند. 🌷شهید مدافع وطن حسن ملکی🌷
✳️حافظان امنیت ✳️
خبر داری دخترت چقدر دلتنگتِ 😭😭😭😭😭
خبر داری دخترت چقدر دلتنگتِ 😭😭😭😭😭 دلنوشته دختر شهید سید نورخدا موسوی برای پدرش: دوستان پدر من تا حالا هر چه از پدر و دردهایش و عاشقانه های دلتنگیش گفته ام شاید حکایت قطره ای از دریا باشد... اینجا بابا گاهی برای فقط یک عطسه،فقط یک عطسه دقیقه های زیادی اذیت میشد. نفسهای من و مادر و برادرم به شماره می افتاد و استخوان درد در گلو تا شاید بابا به آرامش برسد. این روزها، ساعتهای زیادی از زندگی ما فقط با خاطره های دردناک پدر سر میشود. ای کاش پدر میماند و من باز فریاد میزدم پدر بمان و نفس بکش که خانه بی تو نور ندارد .... شکستم بغض کردم، سوختم از داغ تنهایی نشستم گریه کردم با خودم گفتم چه بابایی😭 صدای خنده های آخرت پیچید در گوشم گرفتم عکس لبخند تو را در قاب آغوشم😓 تو شیرینی رویاهای شب های خودم هستی تمام شهر فهمیدند تو بابای خودم هستی😭😭🖤 شهید نورخدا موسوی، از خرم آباد به زاهدان اعزام میشود و فرماندهی یگان تکاوری را به‌عهده میگیرد، مأموریت او در منطقه ۲ ساله بود که حدود ۱ سال و ۷ ماه در زاهدان زندگی کرد و حدود ۵ ماه به پایان مأموریتش باقی مانده بود که در تاریخ ۱۷ اسفند ۱۳۸۷ هنگام درگیری با گروه جندالله به رهبری عبدالمالک ریگی بر اثر اصابت یک گلوله دو زمانه به سرش در منطقه پل شکسته لار شدیداً مجروح شد. همرزمانش او را به بیمارستان زاهدان منتقل کردند ولی بعد از عمل در وضعیت درمان وی بهبودی حاصل نشد و او با عنوان جانباز ۱۰۰ درصد بدون هیچ حرکت فیزیکی با زندگی نباتی ۱۰ سال را در کما گذراند. ۵ روز قبل از شهادت، او دچار تنگی نفس شدید شد و توسط پزشکان معالج مرتب تحت درمان بود و از اکسیژن استفاده میکرد که پیش از این جز در شرایط بحرانی و اورژانسی مصرفی نداشت و با توجه به کسالتش در ۵ روز اخیر توسط پزشکان ملاقات وی ممنوع شده بود و در شامگاه ۱۵ آبان ۱۳۹۷ به شهادت رسید. تولد: ١٣۴٩/٣/١ لرستان، خرم آباد شهادت: ١٣٩٧/۸/١۵ منطقه پل شکسته لار مجروحیت: ١٣٨٧/١٢/١٧ مزار: لرستان، گلزار شهدای خرم آباد
خوش‌ بحال آنهایی که سبزه‌ های نوروزشان را با آرزوی شهادت گره زدند! و از رهیافتگانِ کوی وصال شدند ...
🌱 شهیدی که خون‌اش را پای سیستان و بلوچستان داد! ✅ منصور توحیدی نسب به رعایت حلال و حرام پایبند بود و می‌گفت اگر انسان لقمه‌ای حلال به فرزندش بدهد در هر ۲ دنیا اجر دارد. معتقد بود این دنیا ارزش آن را ندارد که انسان کار حرامی انجام دهد و از راه حرام بخواهد بچه‌هایش را به جایی برساند. وی در برابر رفتارهای غیرمنطقی سکوت می‌کرد و با این سکوت دیگران متوجه می‌شدند که شهید از آن رفتار ناراحت شده است. 🍃ساعت ۱۰ بود که با شهید تماس گرفتند و اطلاع دادند ۳ نفر از تروریست‌ها از مرز پاکستان وارد خاک ایران شدند. شهید همراه ۷ نفر دیگه به مأموریت رفتند؛ اما آن‌ها زودتر از نیروهای مرزبانی در جاده مستقر شده و کمین زده بودند. اولین کاری که کردند به سمت ماشین نیروهای انتظامی شلیک کردند و ماشین منفجر شد. نیروها که از اتومبیل خارج شده بودند برای دستگیری عناصر جیش العدل اقدام کردند. عناصر جیش العدل وانمود کردند مهماتشان تمام شده و منصور برای دستگیری آن ها خیز برداشت؛ اما این کار آن ها در واقع یک فریب بود و به سمت منصور رگبار بستند و او را به شهادت رساندند.🥀 یادشهداباصلوات اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج ┄┅┅┅❅❁🌳❁❅┅┅┄┄