فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 چرا هر شب جمعه نمیری کربلا؟؟!....
👤استاد پناهیان
😌خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش
#اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌈🌈🌈
کانال #اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💚
🌺 چرا هر شب جمعه نمیری کربلا؟؟!.... 👤استاد پناهیان 😌خودسازی❣+دینداریِ لذت بخش #اللهم صل علی محمد
کـــاشــ امـشـب کـربـلـا بــودیـم...♥️🥀
🌹شخصی محضرامیرالمومنین امام علی علیه السلام رسید ، عرض کرد من به علت مشغله زیاد نمی توانم همه دعاها را بخوانم ،چه کنم؟
🌺 امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) فرمودند : من خلاصه ي همه ادعیه را به تو میگویم ،هر صبح که بخوانی گویی تمامي دعاها را خوانده ای
☘️ الحمدلله عَلی کُلِّ نِعمَه
☘️ و اَسئَلُ لله مِن کُلِّ خَیر
☘️ و اَستَغفِرُ الله مِن کُلِّ ذَنب
☘️ و اَعوذُ بِاللهِ مِن کُلِّ شَرّ
بحارالانوار:ج۹۱ ص۲۴۲
#اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
┄┅═══✼🍃💐🍃✼═══┅┄
🌹اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🌹
سلام. همراهان صلواتی
کار کوچکی از دستمون برمیاد در مورد🌹🍃 عید بزرگ غدیر 🌹🍃که خطبه غدیر را یک بار دیگر بخوانیم
از امروز در کانال قرار می دهیم:
می توانید برای دوستان و گروهها هم بفرستید
و یا به کانال خودتون دعوت کنید👇🍃
عشق الهی رو در جان و دلمان گسترش دهیم
کاری برای فرج کنیم
لینک کانال:
@kanonmontzerjvanan
آیدی ادمین= نظر، پیشنهاد، انتقاد:
@WWWbentoZahra313
کپی با ذکر صلوات💚
#اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💚
#خطابهء_غدیر
┄┄┅═✧❁🍁🌸🍁❁✧═┅┄
🔰فراز《۱》
✨ ألحَمدُ للّهِ الّذي عَلا في تَوَحُّدِهِ و دَنا في تَفَرُّدِهِ و جَلَّ في سُلطانِهِ و عَظُمَ في أركانِهِ و أحاطَ بِكُلِّ شَيءٍ عِلماً و هو في مَكانِهِ و قَهَرَ جَميعَ خَلقِ بِقُدرَتِهِ و بُرهانِهِ ، حَميداً لَم يَزَل ، مَحموداً لايَزال و مَجيداً لايَزولُ و مُبدئاً و مُعيداً و كُلُّ أمرٍ إلَيهِ يَعودُ ؛ بارِئُ المَسموكاتِ و داحِي المَدحُوّاتِ و جَبّارُ الأرَضينَ و السَّماواتِ ، قُدّوسٌ سُبّوحٌ رَبُّ المَلائِكَةِ و الرّوحِ ، مُتَفَضِّلُ عَلي جَميعِ مَن بَرَأهُ ، مُتَطَّوِّلُ عَلي جَميعِ مَن أنشَأهُ ، يَلحَظُ كُلَّ عَينٍ و العُيونُ لاتَراهُ.
🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁🌱🍁
💠ستایش خداے را سزاست که در یگانگے اش بلند مرتبه و در تنهایے اش به آفریدگان نزدیک است ؛ سلطنتش پر جلال و در ارکان آفرینش اش بزرگ است ؛
بر همه چیز احاطه دارد بے آنکه مکان گیرد و جا به جا شود و بر تمامی آفریدگان به قدرت و برهان خود چیره است ؛
همواره ستوده بوده و خواهد بود و مجد و بزرگے او را پایانے نیست ؛ آغاز و انجام از او و برگشت تمامی امور به سوے اوست ، اوست آفرینندهء آسمانها و گسترانندهء زمین ها و حکمران آنها ، دور و منزه از خصایص آفریده هاست و در منزه بودن خود نیز از تقدیس همگان برتر ؛
هموست پروردگار فرشتگان و روح ، افزونی بخش بر آفریدگان و بخشنده بر همه موجودات است ؛ به نیم نگاه دیده ها را ببیند و دیده ها هرگز او را نبینند ...
┄┄┅═✧❁🍁🌸🍁❁✧═┅┄
📢مبلغ غدیر باشیم……
╭┅☀️☀️☀️☀️
📖اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
╰┅🌸🌸🌸🌸
#ارتباط_موفق ۱۲
#اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 💚
ارتباط موفق_12.mp3
11.13M
#ارتباط_موفق ۱۲
🌟 لازم نیست، ادعا کنی؛ به اینکه درونِ پاکی داری یا خیر!
ارتباط و اثرگذاریِ نفسِ تو، و نَفسِ دیگران، از طریق کلام نیست!
※ طهارت و انرژیِ درونِ پاک یا درونِ بیمار ما...
برای نفوس دیگران، به راحتی قابل لمس و دریافت است.
#استاد_شجاعی 🎤
#آیتالله_مهدوی_کنی
#اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 💚
سهم هر کدوم از اعضای کانال صد صلوات به نیت فرج و سلامتی آقا صاحب الزمان
#اللهم_عجل_لولیك_الفرج
#اللهمصلعلیمحمدوآلمحمدوعجّلفرجهم
#جمعه
کانال #اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💚
#ارتباط_موفق ۱۲ 🌟 لازم نیست، ادعا کنی؛ به اینکه درونِ پاکی داری یا خیر! ارتباط و اثرگذاریِ نفسِ تو
لبـــــــ(✷‿✷)ــــخند و مـــ(◠‿◕)ــهـربـونـی
مـثــل نـمــــ🕌ـــاز واجــبـــهـ...
خــ💞ــدا ایـنـو دوســ💜ـــتــــ دارهــ! !!!
🌸اهمیت خواندن سوره قدر
در عصر جمعه
┄═•❁๐๑🍃๑🌺๑🍃๑๐❁•═┄
امام کاظم (عليهالسلام)فرمودند :
❤️ خداوند هر روز #جمعه هزار نفخه رحمت به بعضی از بندگانش ،ارزانی می دارد،
👈هر کسدر عصر جمعه صدبار سوره قدر را بخواند از این هزار رحمت بهرمند می شود.
📚امالی صدوق
•°💛🌵’’
[• #حرفای_درگوشی •]
.
.
اگر انسان در هر ۲۴ساعت
یک تذکر به خودش بدهد بد نیست.
بهترین موقع برای چنین تذکری
لحظههای بعد از پایان نماز و وقتیست که
سر به سجده میگذارید.
همان وقت اعمال خودتان طی صبح
تا شب آن روز را مرور کنید.
از خودمان بپرسیم، در این ۲۴ساعتی که
بر ما گذشت، آیا کارهایمان برای رضای خدا بود..؟!
.
.
↯.🌻.↯ اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
•°💛🌵’
کانال #اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💚
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_دوازدهم فرصت همصحبتیمان چندان طولانی نشد که حلیه دنبالم آمد و خبر داد ا
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_سیزدهم
شاید اگر این پیام را جایی غیر از مقام #امام_حسن (علیهالسلام) خوانده بودم، قالب تهی میکردم و تنها پناه امام مهربانم (علیهالسلام) جانم را به کالبدم برگرداند.
هرچند برای دل کوچک این دختر جوان، #تهدید ترسناکی بود و تا لحظهای که خوابم برد، در بیداری هر لحظه کابوسش را میدیدم که با صدای وحشتناکی از خواب پریدم.
رگبار گلوله و جیغ چند زن پرده گوشم را پاره کرد و تاریکی اتاق کافی بود تا همه بدنم از ترس لمس شود. احساس میکردم روانداز و ملحفه تشک به دست و پایم پیچیده و نمیتوانم از جا بلند شوم.
زمان زیادی طول کشید تا توانستم از رختخواب جدا شوم و نمیدانم با چه حالی خودم را به در اتاق رساندم. در را که باز کردم، آتش تیراندازی در تاریکی شب چشمم را کور کرد.
تنها چیزی که میدیدم ورود وحشیانه #داعشیها به حیاط خانه بود و عباس که تنها با یک میله آهنی میخواست از ما #دفاع کند. زنعمو و دخترعموها پایین پلههای ایوان پشت عمو پناه گرفته و کار دیگری از دستشان برنمیآمد که فقط جیغ میکشیدند.
از شدت وحشت احساس میکردم جانم به گلویم رسیده که حتی نمیتوانستم جیغ بزنم و با قدمهایی که به زمین قفل شده بود، عقب عقب میرفتم.
چند نفری عباس را دوره کرده و یکی با اسلحه به سر عمو میکوبید تا نقش زمین شد و دیگر دستشان را از روی ماشه برداشتند که عباس به دام افتاده بود.
دستش را از پشت بستند، با لگدی به کمرش او را با صورت به زمین کوبیدند و برای بریدن سرش، چاقو را به سمت گلویش بردند. بدنم طوری لمس شده بود که حتی زبانم نمیچرخید تا التماسشان کنم دست از سر برادرم بردارند.
گاهی اوقات #مرگ تنها راه نجات است و آنچه من میدیدم چارهای جز مردن نداشت که با چشمان وحشتزدهام دیدم سر عباسم را بریدند، فریادهای عمو را با شلیک گلولهای به سرش ساکت کردند و دیگر مانعی بین آنها و ما زنها نبود.
زنعمو تلاش میکرد زینب و زهرا را در آغوشش پنهان کند و همگی ضجه میزدند و #رحمی به دل این حیوانات نبود که یکی دست زهرا را گرفت و دیگری بازوی زینب را با همه قدرت میکشید تا از آغوش زنعمو جدایشان کند.
زنعمو دخترها را رها نمیکرد و دنبالشان روی زمین کشیده میشد که نالههای او را هم با رگباری از گلوله پاسخ دادند. با آخرین نوری که به نگاهم مانده بود دیدم زینب و زهرا را با خودشان بردند که زیر پایم خالی شد و زمین خوردم.
همانطور که نقش زمین بودم خودم را عقب میکشیدم و با نفسهای بریدهام جان میکَندم که هیولای داعشی بالای سرم ظاهر شد. در تاریکی اتاق تنها سایه وحشتناکی را میدیدم که به سمتم میآمد و اینجا دیگر آخر دنیا بود.
پشتم به دیوار اتاق رسیده بود، دیگر راه فراری نداشتم و او درست بالای سرم رسیده بود. به سمت صورتم خم شد طوری که گرمای نفسهای #جهنمیاش را حس کردم و میخواست بازویم را بگیرد که فریادی مانعش شد.
نور چراغ قوهاش را به داخل اتاق تاباند و بر سر داعشی فریاد زد :«گمشو کنار!» داعشی به سمتش چرخید و با عصبانیت اعتراض کرد :«این سهم منه!»
چراغ قوه را مستقیم به سمت داعشی گرفت و قاطعانه حکم کرد :«از اون دوتایی که تو حیاط هستن هر کدوم رو میخوای ببر، ولی این مال منه!» و بلافاصله نور را به صورتم انداخت تا چشمانم را کور کند و مقابلم روی زمین نشست.
دستش را جلو آورد و طوری موهایم را کشید که نالهام بلند شد. با کشیدن موهایم سرم را تا نزدیک صورتش بُرد و زیر گوشم زمزمه کرد :«بهت گفته بودم تو فقط سهم خودمی!» صدای نحس عدنان بود و نگاه نجسش را در نور چراغ قوه دیدم که باورم شد آخر اسیر هوس این #بعثی شدهام.
لحظاتی خیره تماشایم کرد، سپس با قدرت از جا بلند شد و هنوز موهایم در چنگش بود که مرا هم از جا کَند. همه وزن بدنم را با موهایم بلند کرد و من احساس کردم سرم آتش گرفته که از اعماق جانم جیغ کشیدم.
همانطور مرا دنبال خودش میکشید و من از درد ضجه میزدم تا لحظهای که روی پلههای ایوان با صورت زمین خوردم.
اینبار یقه پیراهنم را کشید تا بلندم کند و من دیگر دردی حس نمیکردم که تازه پیکر بیسر عباس را میان دریای #خون دیدم و نمیدانستم سرش را کجا بردهاند؟
یقه پیراهنم در چنگ عدنان بود و پایین پیراهنم در خون عباس کشیده میشد تا از در حیاط بیرون رفتم و هنوز چشمم سرگردان سر بریده عباس بود که دیدم در کوچه #کربلا شده است...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: فاطمه ولی نژاد
@kanonmontzerjvanan
#اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 💚
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_چهاردهم
بدن بیسر مردان در هر گوشه رها شده و دختران و زنان جوان را کنار دیوار جمع کرده بودند. اما عدنان مرا برای خودش میخواست که جسم تقریباً بیجانم را تا کنار اتومبیلش کشید و همین که یقهام را رها کرد، روی زمین افتادم.
گونهام به خاک گرم کوچه بود و از همان روی زمین به پیکرهای بیسر #مدافعان شهر ناامیدانه نگاه میکردم که دوباره سرم آتش گرفت.
دوباره به موهایم چنگ انداخت و از روی زمین بلندم کرد و دیگر نفسی برای ناله نداشتم که از شدت درد، چشمانم در هم کشیده شد و او بر سرم فریاد زد :«چشماتو وا کن! ببین! بهت قول داده بودم سر پسرعموت رو برات بیارم!»
پلکهایم را به سختی از هم گشودم و صورت حیدر را مقابل صورتم دیدم در حالی که رگهای گردنش بریده و چشمانش برای همیشه بسته بود که تمام تنم رعشه گرفت.
عدنان با یک دست موهای مرا میکشید تا سرم را بالا نگه دارد و پنجههای دست دیگرش به موهای حیدر بود تا سر بریدهاش را مقابل نگاهم نگه دارد و زجرم دهد و من همه بدنم میلرزید.
در لحظاتی که روح از بدنم رفته بود، فقط #عشق حیدر میتوانست قفل قلعه قلبم را باز کند که بلاخره از چشمه خشک چشمم قطره اشکی چکید و با آخرین نفسم با صورت زیبایش نجوا کردم :«گفتی مگه مرده باشی که دست #داعش به من برسه! تو سر حرفت بودی، تا زنده بودی نذاشتی دست داعش به من برسه!» و هنوز نفسم به آخر نرسیده، آوای #اذان صبح در گوش جانم نشست.
عدنان وحشتزده دنبال صدا میگشت و با اینکه خانه ما از مقام #امام_حسن (علیهالسلام) فاصله زیادی داشت، میشنیدم بانگ اذان از مأذنههای آنجا پخش میشود.
هیچگاه صدای اذان مقام تا خانه ما نمیرسید و حالا حس میکردم همه شهر #مقام حضرت شده و بهخدا صدای اذان را نه تنها از آنجا که از در و دیوار شهر میشنیدم.
در تاریکی هنگام #سحر، گنبد سفید مقام مثل ماه میدرخشید که چلچراغ اشکم در هم شکست و همین که موهایم در چنگ عدنان بود، رو به گنبد ضجه زدم و به حضرت التماس میکردم تا نجاتم دهد که صدای مردانهای در گوشم شکست.
با دستهایش بازوهایم را گرفته و با تمام قدرت تکانم میداد تا مرا از کابوس وحشتناکم بیرون بکشد و من همچنان میان هق هق گریه نفس نفس میزدم.
چشمانم نیمه باز بود و همین که فضا روشن شد، نور زرد لامپ اتاق چشمم را زد. هنوز فشار انگشتان قدرتمندی را روی بازویم حس میکردم که چشمانم را با ترس و تردید باز کردم.
عباس بود که بیدارم کرده و حلیه کنار اتاق مضطرّ ایستاده بود و من همین که دیدم سر عباس سالم است، جانم به تنم بازگشت.
حلیه و عباس شاهد دست و پا زدنم در عالم خواب بودند که هر دو با غصه نگاهم میکردند و عباس رو به حلیه خواهش کرد :«یه لیوان آب براش میاری؟» و چه آبی میتوانست حرارت اینهمه #وحشت را خنک کند که دوباره در بستر افتادم و به خنکای بالشت خیس از اشکم پناه بردم.
صدای اذان همچنان از بیرون اتاق به گوشم میرسید، دل من برای حیدرم در قفس سینه بال بال میزد و مثل همیشه حرف دلم را حتی از راه دور شنید که تماس گرفت.
حلیه آب آورده بود و عباس فهمید میخواهم با حیدر خلوت کنم که از کنارم بلند شد و او را هم با خودش برد.
صدایم هنوز از ترس میتپید و با همین تپش پاسخ دادم :«سلام!» جای پای گریه در صدایم مانده بود که #آرامشش از هم پاشید، برای چند لحظه ساکت شد، سپس نفس بلندی کشید و زمزمه کرد :«پس درست حس کردم!»
منظورش را نفهمیدم و خودش با لحنی لبریز غم ادامه داد :«از صدای اذان که بیدار شدم حس کردم حالت خوب نیس، برای همین زنگ زدم.»
دل حیدر در سینه من میتپید و به روشنی احساسم را میفهمید و من هم میخواستم با همین دست لرزانم باری از دلش بردارم که همه غمهایم را پشت یک #عاشقانه پنهان کردم :«حالم خوبه، فقط دلم برای تو تنگ شده!»
به گمانم دردهای مانده بر دلش با گریه سبک نمیشد که به تلخی خندید و پاسخ داد :«دل من که دیگه سر به کوه و بیابون گذاشته!»
اشکی که تا زیر چانهام رسیده بود پاک کردم و با همین چانهای که هنوز از ترس میلرزید، پرسیدم :«حیدر کِی میای؟»
آهی کشید که از حرارتش سوختم و کلماتی که آتشم زد :«اگه به من باشه، همین الان! از دیروز که حکم #جهاد اومده مردم دارن ثبت نام میکنن، نمیدونم عملیات کِی شروع میشه.»
و من میترسیدم تا آغاز عملیات #کابوسم تعبیر شود که صحنه سر بریده حیدر از مقابل چشمانم کنار نمیرفت...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: فاطمه ولی نژاد
@kanonmontzerjvanan
#اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❓چرا امام زمان علیهالسلام، بیش از هزار سال، آواره است؟🥀
❓چرا خداوند اجازهی ظهور ایشان را نمیدهد؟🥀
استاد_شجاعی
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
☀️🌤☀️🌤☀️🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری مجموعه توحیدیِ #اوست
و یسبح الرعد بحمده (رعد، 13)
و رعد، در حال تسبیح و تحمید #اوست .
ابرهای سیاه میآیند و...
آسمان از ترس تاریکیِ بیهنگام، میغرّد!
رعد آسمان، نشان از حادثهای بزرگ دارد؛
نزول باران رحمت خدا 🌧 !
✍ ابرهای سیاه میآیند، آسمانِ نَفْس را پُر میکنند!
انگار که از نور، چیزی باقی نمیماند،
و هرچه هست؛ صدای رعد و برقِ تلاطمها و بهمریختگیهای درون ماست.
و این...خبـــر از حادثهای بزرگ دارد؛
رحمت خدا، درست عین باران، نزدیک است؛
اگر بتوانی آن ابر سیاه را بشناسی؛
کشف کنی؛
و از سیاهیاش، باران بگیری! 💫
یا مُبَدّلُ ...(ای تبدیلکنندهی سیاهی به سپیدی)
#اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 💚
کانال #اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم💚
❓چرا امام زمان علیهالسلام، بیش از هزار سال، آواره است؟🥀 ❓چرا خداوند اجازهی ظهور ایشان را نمیدهد؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ویدئو_استوری_روزشمار_غدیر
19 روز مانده تا عید سعید غدیر
اصــلونسبومـنسبماراچوبخواهید
آغــازمسلمــانیمــاروزغــدیراســت ;)
20روزتاعیــدغدیࢪ♥️✨: )
اگر #سوادرسانهای
نداریولیتومجازیفعالی
همینالانبروبیرون!
اگهخطفکریمشخصومحکمینداشتهباشیم
حتماحتمااستحالهمیشیم!!
مراقبباشیم...
یادموننرهاینجازمینِبازیِدشمنه...
🔥 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ
مجموعهی تصویری #مولتی_ویتامین 💊
{قسمت دوم؛ روح کثیف، اما ارزشمند }
بعضی اشتباهات، اونقدر روی اعصابند؛
📝 که اگر با مداد نوشته بودیمشون، حتماً از دفتر باطنمون پاکشون میکردیم!
اما نه تنها این اتفاق حتماً میتونه بیفته؛
که تازه برای هر اشتباه، هدیه هم بهمون میدن🎁!
البته در "کارخانهی بازیافت انسانی"
🌐 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌸💐🌸