مهوا
«هاسکالا»
🕍 اصطلاح «هاسکالا» (Haskalah) در آثار عبری به جنبشی اشاره دارد که در نیمهٔ سدهٔ هجدهم در میان یهودیان اروپا (آلمان و دیگر کشورها) گسترش یافت. البته این جنبش از درون یهودیان نجوشید، بلکه از سوی حکومتها یا نخبگان روشنفکر یهودی ـ که الگوهای غربی را پذیرفته بودند ـ بر اقلیتهای یهودی تحمیل شد.
❗️هاسکالا مخالفان زیادی داشت مخصوصا بین یهودیان مذهبی و متعصب، و طرفداران آن متهم میشدند به از بین بردن دین و دینداری و حذف کامل قوم یهود در اروپا؛ موضوع هاسکالا از این جهت حائض اهمیت است که اگر وجود نداشت شاید در آینده، صهیونیسمی هم به وجود نمیآمد.
🧕اثر هاسکالا این بود که سبک زندگی و پوشش بخش قابل توجهی از یهودیها را اروپایی کرد و کمکم آثار یهودی بودن را در آنها کمرنگ کرد.
✡️ برخی از یهودیان چنان تحت تأثیر این سبک زندگی قرار گرفتند که دیگر هیچ نشانهای از یهودی بودن در آنها وجود نداشت و برخی دیگر هم سعی میکردند تا حدودی هویت یهودی خود را حفظ کنند و دستهٔ سوم یهودیان ارتودوکس بسیار مذهبی بودند که نه تنها هاسکالا را نپذیرفتند بلکه آن را یک چیز باطل و منفوری میدانستند.
📝 اوج یهودستیزی در اروپا به چارهاندیشی بعضی متفکران یهودی و طراحی داستان هولوکاست ختم میشود که در نتیجه به صهیونیسم میرسد.
🔍 برشی از جلسهٔ اول نشست تاریخ صهیونیسم | دکتر کدخدایی | هیئت علمی دانشگاه تهران
🇵🇸 •|گروه فلسطین مهوا|•
#تاریخ_صهیونیسم
#گروه_فلسطین
#فلسطین
#مهوا
@kanoon_mahva
«میخواهم مدافع حرم باشم، همین.»
🕊 وقتی از او دربارهی آرزویش میپرسیدند، با لبخند آرامی میگفت:
«همهی زندگیام خلاصه شده در یک خواسته؛ مدافع حرم باشم و شهید شوم، همین.»
📿 آخرین بار که از خانه رفت، کولهپشتی کوچکی برداشت و به همسرش سپرد:
«اگر برگشتم، دوباره پُرش میکنم. اگر نه… به احمدمان بده. بداند پدرش جز قرآن، انگشتر، تسبیح و لباس رزم، چیزی به ارث نگذاشت؛ اما راه را نشان داد.»
📆 پانزدهم شهریور ماه سالگرد شهادت #شهید_عادل_سعد
💌 •| گروه گنجینه مکتوب، زندگینامه |•
#گنجینه_مکتوب
#زندگی_نامه
#مناسبتی
#مهوا
@kanoon_mahva
303515302959587074_51791697106907.mp3
زمان:
حجم:
3.1M
📻 #رادیو
🌅 ای حیات، با تو وداع میکنم
با همهی زیباییهایت،
با قلبی سوزان و غمآلود،
به سوی خدای خود میروم
و از همه چیز چشم میپوشم...
این لحظات حساس،
لحظات وداع با زندگی و عالم
لحظات لقاء پروردگار
لحظات رقص من در برابر مرگ
باید زیبا باشد...
❣ از نیایشهای زیبا و شنیدنی شهید
👤 دکتر مصطفی #چمران
#نیایش_صوتی
#سحر
#مهوا
@kanoon_mahva
مهوا
«عمه شهید»
🏡 آن زمان که سه-چهار سال بیشتر نداشت، دیوار راست را هم بالا میرفت. برادرزادهام را میگویم! آن وقتها که مجرد بودم و در خانهی پدر، برادرم که دیوار به دیوار خانهی ما منزل داشت، زیاد بهمان سر میزد. هر وقت هم که «مهدی» را همراه خود میآورد، من عزا میگرفتم. گویی به او مأموریت داده بودند که خانه را شخم بزند. به محض ورودش مثل گردبادی کوچک، تمام پشتیها و وسایل را بههم میریخت. انرژی و شیطنتش فراوان بود... .
🏃🏻♂️ یادم هست یک بار که خانه را برای آمدن مهمانها تمیز کرده بودم، طبق معمول دوید و از یک پشتی که زیر پنجره قرار داشت بالا رفت و درِ پنجره را باز کرد. من دائماً نگران بودم که از آن ارتفاع پرت شود توی کوچه. از طرفی هم به خاطر آمدن مهمانها نمیتوانستم آن پشتی را جابجا کنم تا دیگر از آن بالا نرود. بعد از چند مرتبه که او را با تذکر و مهربانی از پنجره دور کردم، دیدم به هیچ صراطی مستقیم نمیشود و طاقتم را طاق کرده؛ من هم موقع پایین آوردنش یک بشکون گنده از کمرش گرفتم. او هم گریه کنان دوید رفت خانهشان. الهی بگردم... یادم نمیرود چطور جای بشکونی که از او گرفتم روی کمرش سیاه شد. بزرگتر که شد به او گفتم:« مهدی یادت هست قبلا چنین اتفاقی افتاده بود؟... حلالم کن عمهجان، یادآوری آن خاطره قلبم را ناراحت میکند.» و او چه مهربان خندید و پاسخ داد که: این چه حرفیست عمهجان! من که اصلا یادم نمیآید، هرچه کردی هم خوب کردی! حلالت باشد».
✨️ و به راستی چه کسی فکرش را میکرد همین بچهی وروجک که خاطراتم از شیطنتهای او بسیار است، وقتی بزرگ شود احترام و ادب و متانتش زبانزد دوست و آشنا خواهد شد؟ آنقدر رفتار و گفتار متواضعانه و شیرینی داشت، که اگر او را میدیدی نمیتوانستی دوستش نداشته باشی. چه کسی گمان میکرد... که برادرزادهی جوانم عضو سپاه، و جزوی از پاسداران مملکت باشد؟ به راستی هیچکدام. حتی روحمان هم از شغل او، و اینکه چه میکند خبر نداشت. هیچ کدام نمیدانستیم... تا آن زمان که در جنگ ۱۲ روزه، با حملهی رژیم صهیونیستی به یکی از ساختمانهای سپاه و ویران کردن آن، مهدیمان به شهدا پیوست... دو دختر کوچکش را گذاشت و خود آسمانی شد.
💌 مهدی! این خاطراتی که اکنون تنها یادگار من از تو هست، لبخند را بر لب، بغض را بر گلو، و اشک را بر چشمانم میآورد.
مهدی جان!... چه کسی گمان میکرد تقدیر به گونهای پیش برود، که روزی مرا با عنوان «عمهی شهید» خطاب کنند؟
📄 از خاطرات خانم «زهرا حیدری»، عمهی شهیدِ پاسدار «#مهدی_حیدری».
🖊 به قلمِ حسنا نیکبخت
✍ •| گروه نویسندگی مهوا |•
#مستندنگاری
#نویسندگی
#مهوا
@kanoon_mahva
🕯 «با چراغ خدا برید سر کار!»
🎙 رفته بودیم سخنرانی حاج آقا «خوشوقت». بعد از سخنرانی دور حاج آقا جمع شدیم. مصطفی پرسید:« حاج آقا، ظهور نزدیکه؟» حاج آقا گفت:« تا شما توی نظنز چه کار کنید.» مصطفی گفت:« یعنی ظهور ربط به این داره که ما اونجا چه کار میکنیم؟» حاج آقا گفت:« آره، بالاخره ارتباط داره. شما برید نطنز کار کنید، کوتاه نیاید. یک ثانیه رو هم از دست ندید. با چراغ خدا برید سرکار، با چراغ خدا هم برگردید.»
🔺 بهانه زیاد بود برای اینکه کار را ول کنیم و برویم، ولی مصطفی خوابوخوراک نداشت. حاج آقا گفته بود رهبر چقدر پیگیر بحث هستهای است. ورد زبانش شده بود «باید کاری کنیم از دغدغههای رهبر کم بشه.»
📆 ۱۷ شهریور، سالروز ولادت شهید مصطفی #احمدی_روشن
💌 •| گنجینهٔ مکتوب، زندگینامه|•
#گنجینه_مکتوب
#زندگینامه
#مهوا
@kanoon_mahva
«استعمار مستعمرهنشین و سیاست گرسنگی۱»
🫂 بیش از یک میلیون ایرلندی از گرسنگی و عفونتها و بیماریهای ناشی از گرسنگی مثل سرخک، دیفتری، سل و سیاهسرفه جان باختند. تاریخنگاری رسمی و #استعماری، علت گرسنگی را قحطی ناشی از آفت سیبزمینی عنوان میکند که غذای روستاییان ایرلندی بود، اما واقعیت اینجاست که قحطی وجود نداشت.
🛤 اشکهای کارگران با خاک جادهها آمیخته شد و مسیرهای غمانگیزی را ایجاد کرد که امروز از چشماندازهای #ایرلند میگذرد. اغلب گردشگرانی که امروز در این جادهها قدم میزنند و مسحور زیبایی مناظر طبیعی آن میشوند، از تاریخ تاریک آنها خبر ندارند اما مردم محلی در ایالتهای غربی و جنوب غربی گاه دربارهی دیدن چهرههایی در هنگام غروب صحبت میکنند که تصور میشود، ارواح کسانی هستند که در حین ساخت آن جادهها مردهاند.
🔗 برگرفته از کانال فلسطین به مثابهی یک ایده
🇵🇸 •|گروه فلسطین مهوا، چهاردهمین کوفیه|•
#استعمار_مستعمره_نشین
#سیاست_گرسنگی
#گروه_فلسطین
#کوفیه
#غزه
#مهوا
@kanoon_mahva
«ملتِ مظلومِ بیدار»
🗣 روزهای اخیر، تهران و سایر شهرستانهای مهم ایران برای اظهار مظلومیت و مخالفت با مجرمی که ۳۵ سال بر مقدرات آنان سلطه دارد و جنایات و خیانتهای او در کشور و مخالفتهای او با قانون اساسی واضح است، شاهد راهپیماییهای آرام بود.
🤝 اظهار مخالفت با مجرمی که تمام هستی ملت را به باد داده است، از طرف کسانی بود که در حد عالی شعور سیاسی و دینی بودند؛ به طوری که حاضر شدند ارتش را گلباران کنند ولی «دولت آشتی ملی»، آنان را به عنوان شعار برخلاف قانون اساسی، محکوم نمود؛ و حال آنکه شعار آنان بر ضد قانون اساسی شکن ـ یعنی شاه ـ بود.
✊ شعار بر ضد رژیم، تحمیلی غیر قانونی بود، اظهار مظلومیت بود ولی واقعیت این است که شاه میخواهد انتقام خود را از ملت بیدفاع بگیرد، و با صحنهسازیهای مبتذل، ملت بیدفاع را به مسلسل ببندد و نفسها را به خیال باطل خودش در سینه خفه گرداند ولی دیگر دیر شده است و ملت مظلوم و بیدار ایران آگاه گردیده است.
🌐 منبع پرتال امام خمینی
🔍 •|گروه مکتب شهادت، قیام ۱۷شهریور|•
#مکتب_شهادت
#امام_خمینی
#مناسبتی
#مهوا
@kanoon_mahva
مهوا
«تعبیر یک رویا؛ فردا منهای اسرائیل»
🌇 صبح بعد از بازدید از کلیسای «سنت پورفیروس»، به مسجد معروف جامع «العمری» رفته و بعد هم از بازار طلای غزه که بازار «قیساریه» نام داشت، دیدن کرده بودیم.
🫒 زودتر از بقیهی همسفران به محل قرارمان رسیدیم، مغازههای کوچکی در اطراف بازار بود که زیتون و خرما میفروختند و جلوی آنها چند میز و صندلی برای استراحت گردشگران قرار داده بودند. ظرف زیتون را روی میز چوبی جلوی همسر و پسرم گذاشتم. از ظرف دیگر، خرمایی برداشتم و به دست پسر کوچکم دادم بلکه چنددقیقه آرام بگیرد و از ما دور نشود.
به همسرم گفتم: «حیفِ این زیتون و خرماها که سالها زیر سایهی نحس اسرائیل توان رشد نداشتند.»
پسرم گفت: «مامان اون ظرفهای سفالی رو برای کی خریدی؟»
_ سوغاته عزیزم، برای مامانجونها خریدم. یکی از گلدونها رو هم برای خودمون، یادگاری از سفر به غزه. سرامیکهای فلسطینی معروفند.
همسرم گفت: «تو میگی خرما و زیتون، من میگم حیف این همه مسجد، آثار تاریخی و طبیعت زیبا که زیر آتیش اونها بود.»
سرم را تکان دادم و گفتم: «حیف این مردم شریف و نجیب.»
کمکم سروکلهی همسفرهایمان پیدا شد. طبق برنامهی مسئولان تور گردشگری، مقصد بعدیمان بیتالمقدس و خواندن نماز جمعه در مسجدالاقصی بود و بعد دیدن «قبهالصخره» با «گنبد طلایی» که قبلاً گاهی آن را با مسجدالاقصی اشتباه میگرفتیم، همگی بیتاب و مشتاق برای تحقق رویایی بودیم که سالها آرزویمان بود.
🕌 رویایی که اولین نشانههای برآورده شدنش را با خواندن یک آگهی در کانالی مجازی دیده بودم:
«تور زیارتی و سیاحتی غزه؛ هوایی
۵ شب و ۶ روز، با بهترین امکانات
همراه با اقامه نماز جمعه در #بیتالمقدس»
🪁 به پسرهایم نگاه کردم، با هستههای خرما و زیتون خانه درست کرده بودند. لبخندی زدم و در دلم گفتم:« شکرخدا که در دنیای بدون اسرائیل نفس میکشید. باید برای خدمت در حکومت مهدوی آمادهتان کنیم.»
🖊 به قلمِ حدیث زارعی
✍ •| گروه نویسندگی مهوا |•
#مستندنگاری
#نویسندگی
#مهوا
@kanoon_mahva
مهوا
«یک ذره هم عصبانی نمیشود!»
👤 «مفضّل» یکی از اصحاب امام صادق علیهالسلام آمده در مسجد پیغمبر دو رکعت نماز بخواند و حال عبادت و حال نماز پیدا کرده. یک وقت میبیند یکی از مادّیین آمد کنارش نشست. او میدانست که این اهل نماز و عبادت نیست و به نماز اعتقاد ندارد. بعد رفیقش آمد نشست و بعد یک رفیق دیگر. آنگاه شروع کردند با هم صحبت کردن و بلند حرف میزدند که او در نماز حرفهایشان را میشنید. یکی میگوید این حرفها چیست، خدا یعنی چه، مگر جز طبیعت چیز دیگری وجود دارد؟! طبیعت است و دست طبیعت، چیز دیگری نیست. بعد صحبت پیغمبر را مطرح میکنند:« مرد نابغهای بود و میخواست در جامعه خودش تحولی ایجاد کند، فکر کرد بهترین راه تحول این است که از راه مذهب وارد شود. مردِ خارقالعاده و نابغهای بوده، خودش هم اعتقاد به خدا و به قیامت نداشت ولی بهترین راه را انتخاب کرده بود برای این که در جامعهاش تغییر ایجاد کند.»
👥 مفضّل که نماز میخواند آتش گرفت. بعد که نمازش تمام شد شروع کرد به پرخاش کردن. آنها گفتند تو اول بگو از چه گروهی هستی؟ از اتباع چه کسی هستی؟ تا رسیدند به اینجا که گفتند آیا تو از اتباع امام جعفر صادق علیهالسلام هستی؟ بله. اگر از اتباع او هستی ما در حضور او این حرفها را میگوییم، ده درجه بالاتر هم میگوییم، یک ذره هم عصبانی نمیشود. حرفهایمان را میزنیم تا دلمان خالی میشود. او هم آنچنان گوش میکند که اول فکر میکنیم به حرفهای ما معتقد شده. وقتی که حرفهایمان تمام شد آنها را یکییکی رد میکند و بیرون میآییم.
✍️🏼 شهید مرتضی #مطهری، کتاب #آینده_انقلاب_اسلامی
🎉 💌 میلاد با سعادت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم و امام صادق علیهالسلام را بر همهی دوستداران ایشان تبریک میگوییم.
📚 •|گروه کتاب مهوا، برش کتاب|•
#میلاد_امام_صادق
#گروه_کتاب
#مناسبتی
#مهوا
@kanoon_mahva