eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
16.1هزار دنبال‌کننده
10.8هزار عکس
2.3هزار ویدیو
36 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام کشتی امن نجات نوکرها سلام ای تو حیات و ممات نوکرها سلام شاه دو عالم، سلام اربابم سلام بر تو شد از واجبات نوکرها @karbala_ya_hosein
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدۍتازھ‌کنیم^^؟ @karbala_ya_hosein
عزیزان از هزار تا یا هزار یا علی بگید به نیت اهل بیت و شهدا واریز بزنید بدهی این خانواده رو پرداخت کنیم مطمئن باشید برکتش به زندگیتون برمیگرده بزنید روی شماره کارت کپی میشه گروه جهادی‌حضرت‌مادر
5892107046105584
اگر برای شماره گروه جهادی حضرت مادر واریز نشد به این کارت واریز بزنید محمدی
5894631547765255
دوستان رسید رو برای ادمین بفرستید مبالغ با کمک دیگه قاطی نشه @Karbala15 اجرتون با حضرت زهرا(س) https://eitaa.com/joinchat/317063367C46e6a1462c
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت818 گذر از طوفان✨ با توقف ماشین چشم هام رو باز کردم با ماشینی ک
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ شعله بخاری رو زیادش کردم دراز کشیدم پتو رو روی سرم کشیدم و چشم هام رو بستم صدای نورا گفتن عمه با تکون خوردن شونه م از خواب بیدارم کرد با عمه که نگران بهم خیره شده بود روبرو شدم پتو رو تند از روم کنار زد دستش رو دراز کرد شعله بخاری رو کم کرد با نگرانی گفت _ترانه عمه خوبی؟ عرق های روی پیشونیم رو با آستین لباسم پاک کردم سرم رو تکون دادم _اتاق رو چرا مثل سونا کردی؟سردته؟پتورو کشیدی روی سرت خیس عرق شدی _برگشتم خونه سرد بود الان دارم از گرما بخار میشم _نمیشه پنجره روهم باز کنم گرمای اتاق بره بیرون ،سرما میخوری نشستم موهای چسبیده به کنارهای صورتم رو کنار زدم _میخوام برم دوش بگیرم الان پنجره رو باز میکنم بعد میرم _پس تو برو حموم من خودم پنجره رو باز میکنم قبل از اینکه برگردی داخل اتاق میبندمش اومدی سردت نشه _دستتون دردنکنه سمت کمد رفتم لباس و حوله برداشتم _حوله رو بزار برات گرمش کنم صدام کن میارمش _نه عمه داخل حموم سرد نیست در اتاق رو باز کردم و بیرون رفتم بابا با دیدنم تکیه ش رو از تخت برداشت _خوبی باباجان سر دردت خوب شد؟ سعی کردم لبخند بزنم _بله بابا جون _میخوای بریم دکتر سرم رو روبه بالا تکون دادم نه بابا نگران نباشید دارو هامو خوردم بهتر شدم مهربون نگاه کرد _خداروشکر عزیزم سمت حموم رفتم لباس وحوله م رو روی رخت آویز انداختم نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
هدایت شده از  حضرت مادر
هدایت شده از  حضرت مادر
کم کم واقعا داره کاخ سفید حسینه میشه👌🏻
چراغ بعدی کدوم عزیز به نیت اهل بیت روشن میکنه
اجرتون با حضرت زهرا(س)
چراغ بعدی کدوم عزیز به نیت اهل بیت روشن میکنه
اجرتون با حضرت زهرا(س)
چراغ بعدی کدوم عزیز به نیت اهل بیت روشن میکنه
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت819 گذر از طوفان✨ شعله بخاری رو زیادش کردم دراز کشیدم پتو رو رو
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ سشوار رو روشن کردم قبل از اینکه به موهام نزدیکش کنم ناز بانو داخل اومد وطلبکار گفت _خاموش کن اینو حرف دارم سشوار رو خاموش کردم و جلوی آینه گذاشتم _بفرما _فردا میخوای بری مدرسه ؟ _بله چطور مگه؟ _مگه بعد از تموم شدن امتحان ها چند روز تعطیل نمیکنن _نه چرا تعطیل کنن؟ _پس چرا ناهید تعطیله؟میخوای به بهانه مدرسه رفتن کجا بری؟ خدایا این همه آدم توی دنیاته چرا این شده زن بابای من _ناهید دانشگاه میره مدرسه که نمیره بعدشم بخوام جایی برم به بابام میگم نه تو _مگه میشه روز بعد آخرین امتحان بگن بیاید مدرسه،چند روزی میخوام با خواهرم و خانم های مسجدشون برم مشهد نرو مدرسه مواظب نیلو و بابات باش نرگس هم اگر بغلی نبود جاش میذاشتم ابرو هام رو بالا انداختم _میخوای بری مشهد نیلو رو نبری؟ _آره نذر کردم نیلو رو ببرم که نه میشه برم زیارت نه خرید هر وقت حاجی خوب شد همراهم بود نیلو رو هم میبرم پوزخندی زدم و گفتم _هفته پیش کی بود سر وصدا راه انداخته بود پول نداریم الان برای خرید مشهد پول هست؟ ابروهاشو توی هم کشید و گفت _این فضولی ها به تو نیومده خانواده م که نمرده ن بهم قرض دادن ناخواست خنده م گرفت و چند باری زیر لب گفتم _عجب عجب گلوم رو صاف کردم _اولا من از خدامه مدرسه مون یک هفته تعطیل بشه خستگی این چند وقت امتحانا از تنم بیرون بره ولی تعطیل نیست بعدشم بجز مدرسه من سر کارم نهایتش بتونم شبها مواظب نیلو باشم یا باخودت ببرش یا یه فکر دیگه ای بکن با اخم گفت _خب یه هفته سر کار نرو نگاه چپ چپی بهش انداختم _اون وقت تو میخوای داروهای بابام رو بخری؟ یا قسط هارو پس بدی ؟یا برای خونه خرید کنی ؟یا خانواده محترمت همه رو حساب میکنن و این ماه به مشکل بر نمیخوریم از جوابی که شنید حرصش گرفت و با عصبانیت گفت _من اصلا چرا با تو حرف میزنم به خود حاجی میگم یه فکری بکنه بی توجه به حرفش سشوار روشن کردم و مشغول خشک کردن موهام شدم نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
اجرتون با حضرت زهرا(س)
چراغ بعدی کدوم عزیز به نیت اهل بیت روشن میکنه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام کشتی امن نجات نوکرها سلام ای تو حیات و ممات نوکرها سلام شاه دو عالم، سلام اربابم سلام بر تو شد از واجبات نوکرها @karbala_ya_hosein
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای‌ عهد با صدای‌ دلنشین‌ استاد فرهمند🌿" اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼. + عھدۍتازھ‌کنیم^^؟ @karbala_ya_hosein
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت820 گذر از طوفان✨ سشوار رو روشن کردم قبل از اینکه به موهام نزدی
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ در اتاق بایگانی رو باز کردم پشت سر پریسا داخل رفتم خواستم در رو ببندم که عمو کریم با روزنامه و شیشه پاک کن توی چهار چوب در ظاهر شد _سلام هر دوتا باهم جواب دادیم از جلوی در کنار رفتم داخل اومد _خانم خادمی گفتن اتاق یه ماهیه گرد گیری نشده برید داخل سالن بشینید کارم تموم بشه میگم برگردید پریسا انگشتش رو روی میز کشید و گفت _چه خاکی هم جمع شده ،عمو خوب شد زود اومدید اگر مینشستیم روی صندلی ها سرتا پا خاکی میشیدم از اتاق بیرون رفتیم روی مبل های گوشه سالن نشستیم خانم خادمی سینی به دست سمتمون اومد _تا کار عمو کریم تموم میشه یه چایی و شیرینی بخورید لبخندی زدم _ممنون ولی فعلا نهار نخوردیم بعدش چایی میخوریم _برای نهار امروز ماکارونی درست کردم دیدم زیاده آوردم شرکت گفتم شاید بچه ها بخورن الان میرم براتون گرم میکنم میارم پریسا کیفش رو روی پاش گذاشت و سریع گفت _دستتون درد نکنه زحمت نیفتید ساندویچ از خونه برای نهار آوردیم کیفش رو باز کرد دوتا ساندویچ با چند لقمه بسته بندی شده رو بیرون آورد و نشون خانم خادمی داد _بفرمایید لبخندی زد _نوش جانتون مادر چند دقیقه پیش نهار خوردم،پس چایی رو ببرم برای خانم شفقت و خوشنام بعد از نهار براتون میارم هر دوتا لبخند زدیم وتشکر کردیم ساندویچی که پریسا برام آورده بود رو باز کردم شروع به خوردن کردم با صدای بسته شدن در شرکت نگاه هر دوتامون سمت در رفت طاها وطاهر سمت بعد از سلام وخسته نباشید گفتن به کارمندا سمت اتاق مدیریت اومدن بخاطر حضورمون داخل سالن جا خوردن لقمه ای که داخل دهنم بود رو قورت دادم به محض نزدیک شدنشون هردو تا از روی مبل بلند شدیم سلام کردیم دوتا برادر جوابمون دادن طاهر گفت _رسیدن بخیر، چرا اینجا نشستید؟ پریسا گلوش رو صاف کرد _ممنون ،عمو کریم گفتن داخل سالن باشیم اتاق رو گرد گیری کنن باتعجب رو به طاها گفت _یه ماه اتاق بایگانی نظافت نشده؟مگه کلید یدک پیش خودت نیست؟ _کلید بود ولی گفتیم تا برگشت خانم نیکجو و خجسته کسی داخل اتاق نره بهتره پریسا پلاستیکی که لقمه ها داخلش بود رو برداشت و بازش کرد و تعارف کرد هر دوتا از لقمه ها برداشتن و تشکر کردن سمت اتاق مدیریت رفتن چند دقیقه ای نگذشته بود که در اتاق مدیریت باز شد طیب و طاهر بیرون اومدن طیب بعد از از سلام احوال پرسی خواست که داخل اتاق بریم پریسا ساندویچ رو داخل پلاستیک گذاشت و کنار گوشم گفت _چه نهاری خوردیم باید صبر میکردیم بریم داخل اتاق بعد بخوریم تو برو ببین طیب چی میخواد بگه منم ساندویچ هارو جمع کنم میام _باشه طاهر سمت آبدارخونه رفت پشت سر طیب داخل اتاق مدیریت رفتم چند تا پرونده از روی میز برداشت اشاره کرد جلو تر برم شروع به توضیح دادن کرد _میتونید تا سه روز دیگه این پرونده هارو کامل کنید و تحویل بدید؟ پوشه هارو ازش گرفتم نگاهی بهشون انداختم _نمیدونم صبرکنید خانم خجسته بیاد ببینم نظرشون چیه چون یه قسمت از کار ثبتشون باید انجام بدن سرش رو تکون داد و باشه ای گفت _بفرمایید بشینید تا خانم خجسته میاد _ممنون راحتم طاها از اتاقی که درش داخل اتاق مدیریت بود بیرون اومد لبخندی زد و جلو اومد _حالت خوبه؟ سرم رو پایین انداختم و آروم گفتم _بله _برای دو هفته دیگه نوبت دکتر برات گرفتم میریم پیش فوق تخصصی که معرفیش کردن _ممنون ولی فعلا از داروهای قبلیم میخورم شاید دیگه دکترلازم نباشه طیب با صدای پایینی گفت _این خانم دکتر خیلی تعریف از کارش میکنن یه بار برید ببینیم وضع معده تون بهتر میشه بازم طیب رو در جریان گذاشته با اینکه ازش خجالت میکشم ولی بودنش و مواظبت و حرف هاش به طاها حس خوبیه بهم میده نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
اجرتون با حضرت زهرا(س)
چراغ بعدی کدوم عزیز به نیت اهل بیت روشن میکنه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 حمایت قاطع اژه‌ای از طرح نور «فراجا» 🔰اژه‌ای: اگر پلیس به کسی تذکر داد و او تمرد کرد یا به پلیس تعرض کرد با متخلف طبق قانون برخورد می‌کنیم. 🔻هرجا اشکال و ایرادی بود آن را رفع می‌کنیم. 📣📣موج تشکر از آقای اژه ای برای حمایت از نیروی انتظامی و درخواست محاکمه علنی لیدرهای اصلی اختلاسگران عفاف و حجاب 📲شماره تماس آقای اژه ای 09122263000 😍رسول خدا می فرمایند: اگر کسی را در کار خیر راهنمایی کردی ، در همان کار شریکی 👏👏 در تمام گروه ها ارسال کنید تا در اجر و پاداش عظیمش شریک باشید 🌪
هدایت شده از دُرنـجف
راساده‌نخوان! یادبگیرآن‌راباصداۍخدابخوانے.. یادت‌باشد؛ قرآن،نامہ‌ۍعاشق‌ترین‌رفیق‌توست:)💚🕊 استاد شجاعی