eitaa logo
کاری کن خدا عاشقت بشه
808 دنبال‌کننده
34.8هزار عکس
22.3هزار ویدیو
60 فایل
کانال مذهبی و مطالب مفید و متنوع ارسال هر شب ارتباط با ادمین @Basirat_ekh
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام. لطفا پیام منو به هر مسلمونی میتونین برسونین. توی فامیل ما، اگر یه دختر بگه شوهر میخوام، باهاش بدترین برخورد میشه... انگ بی حیایی بهش میزنن. تو یه مورد ظالمانه، یه دختر فوق العاده زیبا در فامیل، دوران دبیرستان به مادرش میگفت که من "شوهر می خوام" و اعلام نیاز کرده بود و خدایی توی همون 15 سالگی خواستگارهای تاپی داشت. کارمند شرکت نفت، وکیل، ... اما مامانش گفت تو بچه ای، شوهرت بدم چیکار؟! گذاشت تا دخترش جلوی چشماش افتاد به گناه و رابطه بانامحرم. و بعد خواستگارها میومدن ولی تو تحقیقات میگفتن دختر خوبی نیست اوناهم رفتن پشت سرشونو نگاه نکردن... آخر هم، با یکی از دوست پسراش ازدواج کرد. مادر پسره هم همه ش میگفت تو خودتو انداختی به ما و الان دارن جدا میشن. یعنی خدایی این مادر زندگی بچه رو سوزند. به همه بگین دخترا هم آدمن احساس نیاز دارن. ازدواج براشون نیازه. گفتنشم جرم نیست... 🌺🌺
فرشته ها باهم میخندند.😃😃😃 امروز مشغول کارهام بودم. دختر 11 ساله ام مشغول بازی با پسر 3 ماهه ام بود. و پسر 5 ساله ام هم تماشاگر خنده های داداش کوچولوش... یکدفعه صدای شادی و خوشحالی شون رو شنیدم.😍😍😍 برگشتم تو پذیرایی تا ببینم چه خبره... دخترم با هیجان داشت میگفت که داداش کوچولوش جغجغه رو تو دستش گرفته و تکون داده و بعد هم با صدا خندیده. پسر 5 ساله ام هم داشت بالا و پایین میپرید و ذوق میکرد و میگفت مامان ما بهش یاد دادیم با جغجغه بازی کنه. یک لحظه با خودم فکر کردم چیزهایی که بعد از سه تا بچه برای مادرها کم کم عادی میشه، بچه ها رو چقدر ذوق زده میکنه. و یک لحظه تو ذهنم اومد که زندگیم پر از فرشته های زیبایی هست که سرشار از شادی و امید هستن. خدایا همه این فرشته ها رو عاقبت بخیر کن... 🌸🌿🌸🌿
✅ خدا گر ز حکمت ببندد دری... من در منطقه ایی زندگی میکنم که اعتقادی به "بچه کمتر، رفاه بیشتر" ندارن... اخه معمولا روستایی ها خیلی سخت گیر نیستن، البته چون ما در کنار دوستان اهل سنت مون زندگی میکنیم، تعداد زیاد بچه ها خیلی عجیب نیست، هر چند بین جمع های خودمونی مون، اگه تعداد بچه ها از ۴تا بالاتر میرفت دیگه زمزمه ها شروع میشد...😕 ولی خاطره ایی که خواستم براتون عرض کنم در مورد خودم نیست! قضیه اینه که ما سه تا خواهر و سه تا برادر جمعا ۶ تا بچه پر شر و شور توی خونه بودیم... که متاسفانه برادر بزرگترمون (۲۵ساله) توی یه حادثه به کما رفت و بعد از چند ماه از دست دادیمش 😔 حال همه مون خیلی بد بود. حال مامان بابا که اصلا وصف شدنی نبود دوتا داداشمم (۱۲و۱۴ ساله) که انگار همش منتظر بودن یه اتفاقی براشون بیفته... اون زمان من ازدواج کرده بودم و حدودا بعد گذشت یک سال با دنیا اومدن اولین نوه خانواده، یه شور و نشاط و امیدی، به زندگی مون برگشت... هرچند با وجود فاصله ی کمی (۱۵کیلومتر) که بین منزل ما و منزل پدری بود، با رفتن ما به منزلمون، حال خانواده م بدجور گرفته میشد.... تا اینکه ما مجبور شدیم به خاطر شغل همسرم از شهر پدریم نقل مکان کنیم. ماهی دو سه بار به خانواده سر میزدیم ولی بعد رفتن ما دوباره خونه بابا سوت و کور میشد...😔 بعد از یکسال خدای رئوف به مادرم یه دختر بسیار زیبا و شیرین داد. به قدری ما از وجود این دختر توی خانواده خوشحال شدیم که حد نداره... ناگفته نمونه که مادر بخاطر سن بالا و دیابت و فشار خونشون اقدام به بارداری نکرده بود ولی به حمد الهی همزمان با بارداری، دیابت شون به کل از بین رفت و مشکلی برای آبجی کوچولوی ما پیش نیامد... خلاصه سرتونو درد نیارم با صبری که پدر و مادر پیشه کردن، خدا بهترین هدیه و آرامش رو به خانواده ما بخشید... الان دیگه همه توی خونه دور گُلِ بابا میچرخن 😍 اونقدر شیرینه که پسرم هرروز دلتنگشه 😊 و هر بار زنگ میزنیم اول از همه حال خاله کوچولو شو می پرسه❤️ امیدوارم خدا از این هدیه ها به همه محبان اهل بیت علیهم السلام عطا کنه😇 موفق و موید باشید 💐
✅ سفر لاکچری اربعین... 😎 ما ۶ ساله که ازدواج کردیم و به لطف خدا یه پسر یک سال و نیمه داریم به اسم "حسین" 😍 و یه توراهی ۳ ماهه😊 بعد از تولد پسرم و سختی هایی که از بچه داری دیدم کلا قید بچه زیاد رو زدم اما با اعتقاداتم نمیتونستم کنار بیام مدام حکم جهاد آقا تو گوشم بود.. اما دلمو سپردم به خدا و نی نی دومو باردار شدم... امسال با تهوع و ضعف خیلی شدیدی که داشتم به همسرم گفتم که خودشون تنها برن کربلا و من نمیتونم باهاشون باشم. اما ایشونم دلشون راضی نبود که تنها برن... به امام حسین علیه السلام گفتم من با این وضعیتم واقعا تحمل سختی مسیر و جاده و ماشین نشستن رو ندارم 🤢 اگه قراره امسالم منو دعوت کنید همه چیو برام راحت کنید. بلاخره این کوچولو قراره شیعه شما باشه ان شا الله😎😌 چند روز پیش همسرم به من زنگ زدن که یه پرواز به عراق با قیمت خیلی مناسب هست!! چه کنیم؟؟ اولش باورم نشد با این گرونی بلیط هواپیما!!!!! بعدش یاد قراری که بین خودمو امام حسین گذاشته بودم افتادم🙂 خلاصه اینکه ما دعوت شدیم به ششمین سفر اربعینی مون... صندلی کنار ما تو هواپیما یه خانوم میانسال بودن که مدام به ما و پسرم نگاه میکردن... وقتی فهمیدن زائر امام حسین هستیم ۶۰۰ تومن به همسرم دادن که خرج خودتون و بچه بکنید😳 از ما اصرار و از ایشون انکار... بلاخره هدیه ایشون رو قبول کردیم و ما متعجب از این حرکت😮🙂 یک شب نجف و یک شب کربلا رو هتل گرفتیم و یه زیارت حسابی کردیم و این پول با برکت تا تهران خرج سفرمون شد... ناگفته نماند بلیط برگشت رو هم با قیمت خیلی مناسب خریدیم و این شد همون سفر راحتی که امام حسین برام اماده کرده بودن و من هنوز در شوک اینهمه لطف و محبت😍😭😭😍 البته بازم خاطرات اینجوری دارم😎 نمونه اش خونه کوچیکی که پارسال به لطف امام حسین تونستیم بخریم و امسال الحمدلله قراره یه خونه بزرگتر بگیریم به خاطر بچه ها!!!! این همه پرحرفی برای این بود که بگم اهل بیت علیهم السلام خیلی حواسشون به جهاد ما هست. هر جا که موقعیت باشه جبران میکنن... ان شا الله که ما هم بتونیم سربازهای خوبی رو براشون تربیت کنیم. 🌸🌸🍃
#پیام_مخاطبین 📌بچه نیاوردن، مانع تحصیلم شده!!
من ۳۲ سالمه، ۸ ساله که ازدواج کردم. همسرم بهترین گزینه ای بود که خدا سر راهم قرار داد. مشکلات مالی شدید و بیکاری همسرم باعث شد که ما به فکر بچه دار شدن نباشیم. الان اوضاع خوبی داریم ولی حالا که ۴ ساله اولاد می خواهیم خدا هنوز بهمون نداده. خیلی هزینه کردیم. چند برابر اون هزینه هایی که بخاطرش تو اون سالها بچه دار نشدیم. ولی فعلا نتیجه نگرفتیم. الان هر دو پشیمانیم و از خدا خجالت می کشیم. خدایی که وعده رزق و روزی داده ولی ما برای ترس از نداری و بی پولی بچه دار نشدیم. سرمون پایینه و راضی هستیم به خیر و صلاح خودش. من همیشه دوست داشتم حداقل ۳ تا بچه داشته باشم ولی هنوز توی یه دونه اش موندم. خواستم به همه زوج های جوان بگم اشتباه ما رو نکنن. خدا روزی رسونه. بچه دار شدن رو به تاخیر نیندازن... از خدا می خوام به همه زوج ها اولاد سالم و صالح عطا کنه. الهی آمین... 🌸✨🌸✨🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌جنین چند دقیقه بعد از سقط شدن در حالیکه هنوز زنده‌ست!! 😔😔 ✨ بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ؟؟؟!!!!! #جنایت_سقط_جنین #پیام_مخاطبین وقتی به همسرم گفتم سر بچه سوم باردارم خیلی ناراحت شد. بهانه ش این بود که بچه دوم ما تازه یک ساله شده و جالبه همون جا به من گفت میشه دارو یا آمپولی استفاده کنی که از دستش خلاص بشیم .... با شنیدن این حرف خیلی ناراحت شدم و گفتم سختی حاملگی رو من میکشم که البته سختی نیست و لطف خداست ... روزهای سخت بارداری تمام شد و سومین پسر گلمون هم به دنیا اومد ولی به لطف خدا همسرم هر روز علاقه ش به بچه سوم بیشتر میشد و می‌گفت راستی با این حقوق کم چطور داریم انقدر خوب و راحت زندگی میکنیم؟! من هم بهش گفتم این هدیه خداست برای کار بزرگی که کردیم و بچه سوم رو از بین نبردیم . حالا فرزند کوچک ما به کلاس دوم ابتدایی‌ میره و خیلی باهوش و زیبا و دوست داشتنیه... خدا رو هزار بار شکر 🌸✨🌸✨
#پیام_مخاطبین عاشق حاج قاسم بود دفترو جامدادیشو عکس حاج قاسم خریده بود. پسرم همش داره گریه میکنه پاشم شکسته لباس مشکی پوشیده سربازاشو چیده میگه من انتقامشو میگیرم. 👌نسل جدید #سلیمانی_ها، در راهند.
✅ برای آوردن فرزند سوم مردد بودم اما حالا با شهادت سردار، تصمیم گرفتم فرزند چهارم رو هم بیارم. 👌نسل جدید در راهند.
✅ اسم فرزندم را، خواهم گذاشت. 👌نسل جدید در راهند.
✅ قول میدم سردار... من ارادت خاصی داشتم نسبت به سردار مثل خیلی های دیگه... طبیعتا خیلی هم ناراحت شدم و گریه کردم و همچنان هم گریه هام قطع نمیشه مخصوصا از دیروز که اشکای آقا خیلی گرون تموم شد برامون😭😭 من بارها با شهدا ارتباط داشتم. شهدای محبوب و حتی گمنام ... ولی هیچ وقت معجزه هاشونو از نزدیک ندیدم بودم. ولی بالاخره من هم معجزه شونو دیدم. من از تهران خیلی دورتر زندگی میکردم اما آرزوم بود برای شادی و آرامش دل رهبری، برم تشییع سردار، برم که عملا نشون بدم من هم هستم اما مثل یک رویا بود، رویای دست نیافتنی... هم اینکه از تهران دور بودم. هم اینکه مطمئن بودم پدر و مادرم هیچ وقت تنهایی منو نمیفرستن تو اون شلوغی که مطمئنا قابل پیش بینی نیست. ظهر یکشنبه به سردار گفتم سردار دلم نمیخواد بخاطر رفتنم بحثی داشته باشم با پدر و مادرم ولی از طرفی دلم میخواد بیام تشییع پیکر مطهرت😭😭 خودت کمکم کن پدر و مادرمو راضی کن. من بهت قول میدم سردار که تا جایی که میتونم نمازمو اول وقت بخونم. شب که شد به مادرم و بعدشم مادرم به پدرم گفت. باورکردنی نبود که با اولین بار پذیرفتن من برم😭😭 و بعد این سردار بود که انگار میگفت : قولت یادت نره دخترم😭 سر قولم با سردار هستم. من یه دختر بیست ساله ام. شاید خیلی ها ندوونن و بگن از یک دختر چه انتقامی برمیاد؟؟؟ اما حالا که سردار بقولش وفا کرد منم بقولم وفا میکنم. منم قول میدم که در ازدواجم پا بذارم روی و منم قول میدم بعد ازدواجم تا جایی که خدا یاری کنه پا بذارم روی و قول میدم که قاسم سلیمانی که نه ولی سرباز سردار کنم. قول میدم که مفید باشم✊ 🍃🖤
✅ به برکت خون حاج قاسم، همسرم راضی به فرزندآوری مجدد شد. 👌نسل جدید در راهند.
📌به خاطر حرف عمه هام... 🌸✨✨
من سال ۸۴ ازدواج کردم. هر دو تحصیل کرده بودیم. همسرم مردی متدین و از شاگردان حضرت آقا هستند و دکترای حقوق دارند. از همون ابتدای ازدواج همسر مخالف سرسخت فرزندآوری بودند و شرط کردند که تا ۱۰ سال حرف بچه نباشه ولی خودم خیلی موافق نبودم بلاخره بعد از چهار سال با اصرار من پسرم به دنیا اومد و من بعد از گذشت پنج سال که هم درس خودم و همسر به پایان رسیده بود پیشنهاد فرزند دوم را دادم و باز همسر مخالفت کردند و همیشه شعارشون این بود که کمیت مهم نیست کیفیت مهم و تعداد کمتر ولی تربیت بهتر شرط... بلاخره در ۸ سالگی پسرم، دخترم به دنیا اومد و من گفتم خداروشکر هم دختر دارم و هم پسر دیگه فرزندی نمیخوام. ولی وقتی دخترم یک سال ونیمه بود، همسرم که چند سالی بود شاگرد درس خارج آقا بودند تحت تاثیر صحبت های مکرر آقا در مورد فرزندآوری، گفتند باید چهار فرزند داشته باشیم ولی این بار من مخالف سرسخت بودم و میگفتم اصلا راضی به این کار نیستم و اگر فرزندان بیشتری میخواستیم باید زودتر می آوردیم و الان دیگه دیر هست و تفاوتشون زیاد میشه با فرزند اول. یک روز همسرم مصاحبه خانم صادقی را از تلویزیون به من نشون دادند و گفتند جهاد زن فرزندآوریه... من وقتی مصاحبه را دیدم گفتم اصلا خوشم نیومد و معتقد بودم زن فقط برا فرزندآوری نیست و متاسفانه کلی مسخره کردم 😔😔😔 ولی بعد از مدتی یک روز تحت تاثیر صحبت های آقا که همسرم برام فرستادند، تصمیم گرفتم به خدا واگذار کنم اگر او برام مقدر کردند ما فرزند دیگری داشته باشیم و وقتی این تصمیم از قلب من گذشت، همون ماه اول باردار شدم و خوشحال شدم از اینکه مقدر و خواست الهی در این بوده که نعمتی دیگر به خونمون هدیه داده بشه. ولی تواین مدت همیشه یه عذاب وجدان همراهم بود که چرا اون موقع من فرزندآوری را از زبان خانم صادقی مسخره کردم و به توهین هایی که اطرافیانم به ایشون می زدند، دامن زدم😔😔😔😔. الان مادر دو فرزند هستم و فرزند سوم رو هم باردارم و خیلی خوشحالم☺️☺️☺️☺️ تا اینکه دیشب یکی از پیامهای این کانال را تو صفحه دوستم دیدم و سری به کانال زدم و خیلی اتفاقی و به خواست و اراده ی الهی خاطرات و عکس خانم صادقی را تو کانال دیدم. خیلی خوشحال شدم و گفتم فرجی شده تا من از خانم صادقی حلالیت بطلبم و توسط مدیر کانال بتونم ارتباط برقرار کنم برای طلب حلالیت☺️ پ. ن: عزیزان شکی نیست که همه ما در برابر گفتار و عملکرد خود مسئولیم. مبادا، با پاشیدن بذر یاس و ناامیدی، مانع ازدواج و فرزندآوری سایرین شویم. ترس از مواخذه و تمسخر اطرافیان، علت بسیاری از سقط جنین هاست و همه کسانی که که با رفتار و گفتار خود، به سقط عمدی جنین دامن می زنند، در این جنایت بزرگ شریک هستند. و باید نزد خداوند متعال پاسخگو باشند.
سلام امروز رفتم بیمارستان که غربالگری بچه دوم رو انجام بدم. وقتی رفتم سونوگرافی دکتر ازم پرسید چندمی؟! گفتم دومی. بعد گفت مگه چند سالته؟(چون من صورتم خیلی بچگونه اس همه فکر میکنن ۱۸ ساله ام) گفتم ۲۳ سال گفت وای داری به کجا میری!! 😳😳😒 گفتم خدا انشالله توان بده برای بعدی ها گفت وای میخوای یه تنه بار کم جمعیتی کشور رو به دوش بکشی و با حالت خیلی مسخره برگشت گفت ببینم میتونی مسئولین رو خوشحال کنی و امیدوارم خدا بهت سه قلوچهارقلو بده گفتم انشالله بعد گفت خیلی پولدارین؟ گفتم نه، چطور مگه؟! گفت پس اینکه میگن بچه پول میخواد چیه گفتم بچه روزیش رو از خودش زودتر میاره و اینکه ما خیلی زندگی رو سخت نمیگیریم که اذیت شیم. خندید و گفت کاش منم مثل تو فکر میکردم😉 اومدم بیرون خیلی ناراحت شدم با خودم گفتم چرا باید دکتر مملکت اینجوری فکر کنه و حالا چند نفرو مثل خودش میکنه😔😔 بعد از این ماجرا، یکی از دوستای مامانم زنگ زد گفت سریع دوتا شماره کارت بفرستید میخوام ده میلیون براتون واریز کنم😍😍(وام قرض الحسنه) خواستم بگم اول توکل بعد نیت خدا میبینه و جواب میده🌺🌺
📌چرا یارانه و معیشتی متولدین جدید را نمیدن؟!
۱۸ ساله بودم و پر از انرژی نمیدونم چطوری شروع شد ولی از همون اوایل نیاز به همسر پیدا کردم. اینقدر حالم بد شده بود که تنها راه آرامشم گریه های شبانه و دعا کردن و توسل بود 😭😭 متاسفانه دچار وسواس شدید در عبادات شدم وضوهای چند باره، نمازهای پر از تکرار، غسل های طولانی، از من دختری افسرده و مضطرب ساخت. چون دختر کوچک خانواده بودم و به خاطر جو سنگین و اخلاق تند پدرم به هیچ عنوان حق سخن گفتن نداشتم چه برسه به اظهار نظر😔 دوتا خواهر بزرگتر از خودم تو خونه بودن و چون یکی از همون خواهرم ایده آل نگر بود، هر خواستگاری براش زنگ میزد یا مادرم جواب رد میاد یا خودش و اصلا به این فکر نکرد که خواهری از خودش کوچکتر داره که روز به روز بزرگتر میشه و نیاز به ازدواج داره الان که اینها رو مینویسم واقعا تداعی اون روزها برام دردناکه... پنج سال تمام درد کشیدم. وسواس، افسردگی، تنهایی، ترس و مهمتر از همه خواب های بی محتوا که صبح منو مجبور میکرد حمام کنم و صد بار یک غسل رو تکرار کردن، اما حتی یک دفعه، یک بار، مادرم چیزی نگفت. نه فهمید، نه همدردی کرد و نه حتی دعوا ۲۳ سالم شد و همسرم به خواستگاری اومدن ولی من تصمیم گرفته بودم دیگه هیچ خواستگاری راه ندم، زبونم بسته شد و بله رو گفتم ولی چه فایده!! اون موقع اصلا نیاز نداشتم چون به یک دختر درونگرای افسرده تبدیل شده بودم. بعد ازدواج خیلی از لحاظ عاطفی به همسرم وابسته شدم و با کمک کلاس گروهی وسواس درمانی و رابطه زناشویی وسواسم تموم شد اما خودتون متوجه هستین که چه آثار غیر قابل جبرانی برجا گذاشت. حالا که ۱۰ سال از اون ماجرا میگذره و داشتن چن تا بچه خستگی ها، بی حوصله گی ها، عصبانیت ها، زندگی مو مثل یک دریای متلاطم کرده با اینکه هر روز کار میکنم رو خودم، کتاب میخونم، مشاوره میگیرم ولی زخم های اون سال ها هیچ وقت التیام پیدا نمیکنه نمیدونم مادر و پدرم اون دنیا روشون میشه به من نگاه کنن و جواب اون پنج سال از بهترین سالهای زندگی مو چطوری میخوان بدن
فعلا مادر سه فرزند ۸ ساله و ۵ ساله و ۳ ساله هستم. ان شاالله خدا زیادشون کنه اما این بار من با یک تجربه متفاوت آمدم پیش شما، نمیخوام از شیرینی و سختی فرزندآوری خودم بگم. بلکه میخوام یک ایده ای رو مطرح کنم که برای همه ما تا حدی امکان پذیر هست. بهار امسال بود که حضرت آقا فرمان مواسات را صادر کردن. ما هم مثل خیلی از خانواده های دیگر، به فکر افتادیم که چطور تو این جبهه به توصیه ولی امر مسلمین گوش بدیم. از ۲۰ بسته کمک مومنانه شروع کردیم و حالا رسیدیم به ۱۵۰ بسته در ماه... کمک به اشتغال فراهم کردن اسباب تحصیل دانش آموزان نیازمند و خیلی کارهای دیگر در حین این کمک ها متوجه شدیم که بعضی از خانواده از ترس فقر میرن سراغ سقط جنین برای همین تصمیم گرفتیم واسطه لطف الهی به بندگانش باشیم و رزاقیت خداوند را عینی به بندگانش نشان بدیم. و یک کار متفاوتی را شروع کردیم. به خانواده های نیازمند اعلام کردیم که هر کسی باردار شد، در طی دوران بارداری، خورد و خوراک مقوی و کامل براش فراهم ‌می کنیم. ماهانه اصلا غم به دل راه نده و چقدر این کار برکت داشته چه خانواده هایی داشتیم که تا مرز سقط جنین رفته بودند و منصرف‌ شدن الحمدلله هر ماه گوشت و مرغ و برنج و روغن و خرما و .... حتی ویارونه هم براشون جور میکنیم. سعی میکنیم یک دست لباس نوزادی هم بذاریم تا مادر را دلگرم کنیم و صد البته همه این کارها بانی داره همیشه که نباید فقط خودمون بچه بیاریم، با این کار چندین سود بردیم. از قتل طفل معصوم جلوگیری کردیم بقیه اعضای خانواده از وجود این کوچولوی جدید بهره مند میشن به رازق بودن خدا بیش از پیش ایمان میارن و از همه مهم تر در گسترش نسل شیعه اثرگذار بودیم. پیشنهاد میکنم هر چند تا خانواده مسئولیت یک مادر باردار که به لحاظ مالی در تنگنا هست را برعهده بگیرند قطعا برکات بیشماری خواهد داشت فقط کافیه یکم دور و بر خودتون رو بگردید.
📌اشتباه منو نکنید... نزدیکایه کنکورم بود که واقعا خیلی خیلی اتفاقی پا به دنیای تاهل گذاشتم سرشار از انرژی و لذت های دوران عقد و کلی برنامه ریزی واسه عروسی که قرار بود، سال بعد گرفته شه😊 اما یهو و بصورت کاملا ناخواسته درست بعد از ۴ ماه از عقد و با دیدن علایمی مثل بالا آوردن های مکرر با همسرم تصمیم گرفتیم آزمایش بدم.😑 و در عین ناباوری جواب مثبت بود و من کل دنیا روی سرم خراب شد، به هیچکس حتی مادرمم نگفتم، روز و شبِ منو همسرم گریه بود، بدترین روزایه زندگیمو میگذروندمو از خدا میخواستم جواب اشتباه بوده باشه و دوباره آزمایش دادم ولی جواب مثبت بود. فکر و خیال حرف ها و نگاه های معنی داره اطرافیانو فامیلا یکسره مغزمو درگیر میکردو فقط کارم گریه و زاری بود، شوهرم بعضی وقتا میگفت ولش کن فلانیم ایطور بوده و... ولی خودشم از حرفاش مطمئن نبود و منم با ناپختگی، مدام تو گوشش میخوندم که دیگه همه چی تموم شدستو، آبرومون کلا میره و بدبخت شدیمو، مردم هزار چیز واسمون میگن و.... تا اینکه بعد از اینکه ماجرا رو با یکی از دوستاش در میون میذاره اون میگه خانومم تو داروخونه کار میکنه میتونه یواشکی بهتون قرص سقط رو بده😞😞😞 بعد از اینکه به من خبرو داد انگار دنیارو بهم دادن و خبر نداشتم رخت جهنمی شدنمو به تن میکنمو و اینقدر شادم😢 با کمال خامی و بی عقلی و هزار کلمه تاسف بار دیگه در یک صبح پائیزی در یک ماهو نیمگی جنین با درد های بدتر از زایمان سقطش کردم... آره درسته تا چند وقت از فرط خوشحالی سر از پانمیشناختم اما بعدا که از زبان خیلی از مراجع کارم رو با آدم کشتن یکی دونستم دنیا روسرم خراب شد، کابوس ها دست از سرم بر نمیداشت، رابطم با شوهرم خراب شد، تو کارهام گره میوفتاد، شوهرم بیماری بدی گرفت و همه اینها از آثار جنایتی بود که کردیم😞😞😞 من ادم کشتم، من حق یک عمر زندگی که خدا به اون جنین داده بود رو خودخواهانه ازش گرفتم. حالا هم با گذشت ۵ سال ازون ماجرا هنوز کاارم گریه و زاریه... آرامش ندارم و نمیدونم اون دنیامو چیکار کنم چه جوابی به اون بچه بدم، بگم ترسیدم فامیلا بگن تو عقد باردار شده؟! خواهش میکنم هیچکی اشتباهه منو نکنه بخدا این فرهنگه غلطیه که بین ما جا افتاده که تو عقد زنی که از حلال خودش باردار شده، نقل مجلس میشه خلاصه این منم و سر نوشت تباه شدم، منم و آخرت تیره وتارم، منم و کلی کابوس که هنوز رنگ آرامشو بهم نشون نداده...
✅ دیگه پسرم یواش تر می دود.☺️
✅ صبر ایوب...😅😅 اولین بار که احساس کردم باردارم موقع امتحانات بود، اون روز از کتابخونه رفتم آزمایش دادم. همونجا نشستم جوابشو گرفتم. وااااای مثبت بود، داشتم ذوق مرگ می شدم. گفته بودن سه هفتشه. فوری زنگ زدم به مامانم و گفتم سه هفته ای باردارم. مامانم که عشق نوه هست گفت ماشششششالله سه هفتهههه 😂😂😂😂😂 ( خب نوه ندیده بود، اولین نوه اش بود) بعدش برگشتم کتابخونه ولی از ذوق مگه می تونستم درس بخونم؟؟!! سرم تو کتاب بود ولی فکرم پیش نی نی کوچولوم. هی وسط درس خوندن یهو ریز ریز می خندیدم. عین دیوونه ها 😄😄😄 کلی برنامه ریخته بودم چطوری به شوهرم بگم. می خواستم یه کیک سفارش بدم و روش بنویسم بابا شدنت مبارک و سورپرایزش کنم. ولی عصر که اومد دنبالم تا سوار ماشین شدم یهو گفتم بابا شدی 😍😍😍😍 یعنی صبرم در این حد بود فقط، کیک اینا هم دیگه منتفی شد با این صبر ایوبی که من داشتم. 😜😜
📌سه تا ضامن با نامه تعهد کسر از حقوق!!! 👈 متقاضیان دریافت تسهیلات ‎ و ‎ که نسبت به دریافت این دسته از تسهیلات اعتراض دارند می توانند نسبت به ثبت شکایات از طریق سامانه ثبت و رسیدگی به شکایات بانک مرکزی اقدام کنند: https://cbi.ir/showitem/23770.aspx?s=09