سحر دوم...یک روز...گذشت! به همین #سادگی
لحظات #مهمانی، به سرعت به پیش میروند...
و من نمیدانم، چند سحر، فرصت آرام گرفتن در آغوش تو را دارم...؟
خدایا همهی سال، دلواپسی، مهمان دلم بود، نکند از سجاده رمضانت جا بمانم!
و این تویی که باز #گداپروری کردی...
و مرا، گوشهای، در لابلای اشراف ضیافت،جای دادی.
خدایا نکند؛ امراضِ دلم، مرا از تو بگیرند.
نیمهشب را به قصد #علاج آمدهام...#طبیب تویی؛ #نفسِ بیمارم را، شفا نداده، رها مکن!
دستان خالیام، پر از تکرار "یاطبیب" شده، یقین دارم بیاجابت، رهایم نخواهی کرد.
#قرارگاه_سیدابراهیم
@karrare135
سحر #سوم...
سلام...ستاره #غریب زمین
دو سحر از رمضان گذشت... و سومین سیاهی هم، آسمان رمضان را فرا گرفت... اما هنوز خبری از #ظهور تو در دلِ زنگار گرفتهی من نیست!
آموختهام که، #سفرهدار رمضان تویی... و کسی در این ضیافت، محبوبتر است، که #تو، سهم بیشتری از #قلبش را، تسخیر کرده باشی.
هر چه در لابهلای تپشهای #دلم، جستوجو میکنم...؛ خبری از #شیدایی نمییابم.
من همان فرزند #گریزپای توام، که به درد نداشتنت #عادت کرده است، و همه سهمش از #انتظار، فقط و فقط هیاهویی #توخالی است!
که اگر درد #تو به استخوانش زده بود، سحری از رمضان را، تنها به امید #یافتنت، سجادهنشینی میکرد.
وای #یوسف تنهای من، این رمضان حاجتی عظیم، قلب مرا احاطه کرده است...
#تو...
#درد نداشتن تو...
و دویدن مدام برای #یافتنت...
همهی #آرزویی است که در لابهلای مناجات سحر، به دنبالش میگردم.
برای قلب #بیمار من، چارهای بیندیش...
قلب بیمارم، جای خالی برای حضور #مداوم تو ندارد، به امید #علاج آمدهام.
مرا دستِخالی، از گوشهی سفرهات، رد مکن، به امید #اجابت آمدهام...
یا مُجیب...
یا مُجیب...
یا مُجیب...
#قرارگاه_سیدابراهیم
@karrare135