🔰 چرا حاجتم برآورده نمیشه؟
🌹 #پدرانه 2️⃣
💬 آقای من، یا امیر المومنین!
مدت زیادیه، یه حاجت بزرگ دارم، خیلی دعا می کنم و از خدا میخوام که حاجتم رو برآورده کنه، هرچی نذر و نیاز میکنم جوابی نمی گیرم، مگه خود خدا نگفته مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم؟! پس چرا جواب من رو نمیده؟!
✍️ ستایش خداوندی را سزاست که کسی از رحمت او مایوس نگردد. (۱)
✅ هرگز از تاخیر اجابت دعا نا امید مباش،زیرا بخشش الهی، به اندازه نیت است، گاه در اجابت دعا تاخیر می شود، تا پاداش درخواست کننده بیشتر و جزای آرزومند، کامل تر شود، گاهی درخواست میکنی، اما پاسخ داده نمیشود، زیرا بهتر از آنچه خواستی به زودی یا در وقت مشخص، به تو خواهد بخشید. یا به جهت اعطاء بهتر از آنچه خواستی،دعا به اجابت نمی رسد، زیرا چه بسا، خواسته هایی داری که اگر داده شود مایه ی هلاکت دین تو خواهد بود...(۲)
➖➖➖➖➖
(۱).نهج البلاغه،خطبه ٤٥
(۲).نهج البلاغه، نامه ٣١
┄┄┅┅✿❀🌿🌹🌿❀✿┅┅┄┄
🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
کشکول مذهبی محراب
♡﷽♡ #قــاب_خــاتـــم #قسمت_178 •┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈• احسان نگرانی بابت از دست دادن دیبا لحظه ای
♡﷽♡
#قــاب_خــاتـــم
#قسمت_179
•┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈•
خدای من
دیبا از کی تا حالا اینقدر جسور شده که به خودش اجازه داده بود بشینه پشت ماشینم ؟
اونم بی اجازه و بی خبر ؟
دلم به جوش و خروش افتاده بود
شمارهء راننده رو گرفتم تا اول ببینم حال دیبا چطوره ؟
چرا خودش زنگ نزد ؟
لعنتی ! لعنتی ! لعنتی !
اشغال بود ...
به سرعت پیراهن و شلواری پوشیدم و به سمتِ در پا تند کردم
دیوانه !
" من رفتم ساحل "
تو بیجا کردی ... غلط زیادی کردی
مگه دستم بهت نرسه دخترهء سر خود !
یه دیبایی بسازم که !
خدایا حالش ...
حالش خوب باشه ماشین فدای سرش
حتماً میخواست با این کار حالمو بگیره
دست روی بد چیزی گذاشته بود
بذار برسم
درستت میکنم
هنوز در حالِ نبرد با خودم و عقل و احساسم بودم که چشمم به ماشینِ نازنینم افتاد
- آقا ممنون همین جا پیاده میشم
- به سلامت داداش
پیاده شدم و به سمتِ ماشین دویدم
پس دیبا کجا بود ؟
از شانس خوبم با چه ماشینی هم تصادف کرده بود !
یه نیسانِ آبی رنگ از پشت زده بود بهش
رانندهء بی خیال در حالی که مثلِ اگزوز دود میکرد و سیگارشو روی زمین تکون میداد ، به سالار جاده ها تکیه زده بود
با چشم دنبالِ دیبا میگشتم که رسیدن به مردک قفل زبانم رو باز کرد
- همسرم کجاست ؟
- اِ .... شما صاحبِ این عروسکی ؟
- میگم همسرم کجاست ؟
- خیلی خب چرا جوش میاری برادر من ؟
گمونم صندلی عقب دراز کشیده باشه
انگاری فشارش افتاده
شانسو میبینی ؟ خوبه اون از پشت نزد به ما ، اگر نه باید الان اسیر بیمارستان میبودم
نگاهِ خشمگینم را به چشمهای خندانش دوختم که فهمید خارج شدن حرف دیگری از دهانش مساوی است با ریز شدنِ دندانهای ردیفش در آن دهانِ گشاد
به ماشین رسیدم و درحالی که اخم محکمی روی پیشانی ام نشسته و قلبم به در و دیوار می کوبید در را باز کردم
- دیبا !
به سرعت نیم خیز شد
شاید اگه هرجای دیگه و یا در هر شرایط دیگه ای بودیم ، خوابوندنِ یک کشیدهء محکم زیر گوشش کمترین تنبیهی بود که براش در نظر می گرفتم ولی حالا ....
دیدنِ اون مردمک های لرزون و ترسیده
رنگی که از چهرهء دلبرش پریده بود
افت فشاری که باعث شد چشم ببنده و دستشو به پیشانی بگیره
و آخرین تیری که با اصابت به قلبم ، دست و پامو چنان شل کرد که دیگه دلیلی برای تنبیهش باقی نگذاشت
- من .... من .....
بِ ... ببخشید
بالاخره زبان باز کرد دخترکِ جسور و مهربونم !
دست دراز کردم و آروم روی صندلی هدایتش کردم تا حالش بهتر بشه
در ماشین رو بستم و به سمت رانندهء خاطی رفتم
قبل از اون نگاهی به ماشین انداختم
خدارو شکر فقط سپر ضربه دیده و ماشین سالم بود
گمونم راننده بیشتر بخاطر حال و احوال دیبا ترسیده بود !
#الههبانو
#ادامهدارد
🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
♡﷽♡
#قــاب_خــاتـــم
#قسمت_180
•┈┈••✾•☕️🍭☕️•✾••┈┈•
حالا که من از راه رسیدم سعی داشت زودتر از این مهلکه فرار کنه
- بیا داداش تکلیف ما رو روشن کن ببینیم چه کاره ایم ... زبون روزه اسیر شدیم
نگاهی به ماشینش انداختم که هردو چراغش شکسته و چیزی از سپرش باقی نمونده بود
از ارتفاعِ علوفه ای که بار زده بود میشد تشخیص داد عجله ای که داشت بخاطر تحویل دادنِ این محمولهء گوسفند پسند بود !
- چکار کنیم برادر من !
چرا نگا نگا میکنی ؟
به گمونم چند سالی از من بزرگتر بود و سر و شکلش نشون میداد باید از قشر متوسط رو به پایینِ جامعه باشه
مطمئن بودم برای تعمیر ماشین خودش هم باید کلی هزینه کنه
- چی شد زدی به ماشینم ؟
- گمونم یه چیزی پرید جلو خانومت
بنده خدا هول کرد یهو زد رو ترمز
باز خوبه اینجوری ختم به خیر شد
اگه گاز میداد یا منحرف میشد سمتِ شونه خاکیِ جاده ممکن بود به این سادگی ختم به خیر نشه
راست می گفت
شانس با ما یار بود و من زبان باز کردنِ دیبایم را مدیونِ این تصادفِ کوچک بودم
شاید تلنگری از طرف خدا برای من و او
- نمیخواد جناب
برو به سلامت
- راست میگی یا گذاشتیمون سر کار داداش ؟
از آدمای دارا بعیده از این بذل و بخشش ها !
لبخندی از این کنایه روی لبم نشست
- برو تا پشیمون نشدم دیگه
- خدا خیرت بده
پشت به من کرد تا سوارِ مرکبِ روزی رسانش بشه که با صدام متوقف شد
- فقط !
- جانم داداش ؟
- فردا شب ، شب قدره ! به یادمون باش
- ایشالا که خدا عاقبت به خیرتون کنه
زت زیاد
- به سلامت
دیبا بزرگترین نعمت خدا بود
" همه چیز در زندگیِ آدمها نشانه و راهنماست
از اون برگی که جلوی پات از روی درخت میوفته زمین بگیر تا اون پرنده ای که بی خبر رو سرت کار خرابی میکنه ! "
صدای آقای مسلمی توی سرم زنگ میخورد که همیشه حرفها و نصیحت ها و وصیت هاشو با جدیت شروع می کرد ولی در نهایت با یه شوخیِ ساده و شیرین جوری تموم میکرد که تا عمر داریم حرفش تو ذهنمون بمونه
مثل حالا که وسطِ این اتفاق باید از نا کجا پیدا بشه و بشیته تو ذهنم !
باز کردنِ در ماشین همزمان شد با بلند شدنِ دیبا از روی صندلی
- دراز بکش فشارت افتاده
بی توجه به حرفم پیاده شد و پیش چشم های نگرانم که با تصور ترک ماشین به مقصدی دیگه حسابی درشت شده بودند ، در جلو رو باز کرد و طبقِ عادت با سلامی زیر لبی کنارم جا گرفت
- علیک سلام
کمر بند !
حالا که خودش به جبرانِ خطایی که مرتکب شده بود قصد جبران و آشتی داشت نه وقتِ تنبیه بود و نه وقت تلافی
- باش
استارت زدم و همون طور که خودش قصد کرده بود به سمتِ ساحل حرکت کردیم
زیر چشمی نگاهی بهش انداختم که همزمان شد با نفس آسوده ای که از سینه بیرون فرستاد !
خوب بود
خیالم راحت شد
همون اندازه که احساس می کردم خیالِ دیبا راحت شده
- چشماتو ببند تکیه بده
- خوبم
- خوبه که خوبی
سرد و سنگین حرف میزدم
خودش بهتر از هر کسی میدونست چه تعصبی روی این ماشین دارم و درست از همین نقطه ضعف برای اذیت کردن و حرص دادنم استفاده کرده بود
عیب نداره !
اگه این کار باعث میشه آروم بگیره و ببخشه من حرفی ندارم
نزدیکِ ساحل بودیم و غرق در افکار جدید ، نگاهم رو به رو به رو دوخته بودم که یه لحظه با نشستنِ دستِ سردش روی دستِ گرمم شوکه شدم
سرم به سمتش برگشت و دیدم با همون چشمهای بسته و قطره اشکی که قصدِ فرار از لای پلک هاشو داشت ، دستشو گذاشته روی دستم
شاید به قصدِ جبران
شاید به قصدِ عذرخواهی
شاید ....
دستشو به دست گرفتم و بالا آوردم
شاید نشستنِ این بوسهء نرم و عاشقانه باعث میشد گرم بشه
هم دستش و هم قلبش !
- بِ .... ببخشید
- اینو که اونجا هم گفتی قربونت !
یه چیز تازه بگو عزیزم
نمیدونم طنز نهفته در کلامم بود و یا لحنِ مهربانی که برای گفتنِ همین دو جمله به کار برده بودم
هر چه بود باعث شد چشم باز کنه و سرش برگرده به سمتِ من
- الان خوبی ؟
سر تکان داد و با دستِ دیگه اشکشو پاک کرد
#الههبانو
#ادامهدارد
🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
✴️ شنبه 👈2 اسفند 1399
👈 8 رجب 1442👈 20 فوریه 2021
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی .
❇️روز مبارک و شایسته ای برای امور زیر است.
✅ تجارت و داد و ستد .
✅ میهمانی و ضیافت دادن.
✅و دیدار با قاضی و صاحب منصبان خوب است.
👶 زایمان مناسب و نوزاد تولدی خوب و عمری طولانی خواهد شد.ان شاء الله
🤕 بیمار امروز زود شفا یابد.ان شاءالله
🚖 مسافرت:در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🔭 احکام و اختیارات نجومی .
🌓 این روز از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است :
✳️ آغاز نگارش کتاب و مقاله و پایان نامه .
✳️ خرید کالا و جنس.
✳️ آغاز تحصیل و تدریس و تعلیم .
✳️ شکار صید و دام گذاری.
✳️ ارسال کالاهای تجاری .
✳️ و تاسیس شرکت نیک است .
🔲 این اختیارات تنها یک سوم مطالب سررسید همسران است بقیه امور را در تقویم مطالعه بفرمایید .
👩❤️👨 حکم انعقاد نطفه و مباشرت .
👩❤️👨 امشب:( شب یکشنبه) حدیث یا دستور خاصی وارد نشده است .
💇💇♂ اصلاح سر و صورت
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث بیماری است.
💉💉 حجامت خون دادن فصد زالو انداختن خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ، باعث دردسر دارد .
😴😴 تعبیر خواب امشب:خواب و رویایی که شب یکشنبه دیده شود تعبیرش از ایه 9 سوره مبارکه "توبه " است.
اشتروا بایات الله ثمنا قلیلا .....
و از مفهوم و معنای آن استفاده میشود که دو نفر برای قطع معامله یا توافقی نزد خواب بیننده بیایند.ان شاء الله شما مطلب خود را بر آن قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن
شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد.
👚👕دوخت و دوز.
شنبه برای بریدن و دوختن،#لباس_نو روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.
🙏🏻 وقت #استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر.
📿 ذکر روز شنبه : یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه #یاغنی که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد .
💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_رسول_اکرم_(ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
📚 منبع مطالب:
تقويم همسران نوشته ی حبيب الله تقيان
انتشارات حسنین قم تلفن
09032516300
0253 77 47 297
0912353 2816
📛📛📛📛📛📛📛📛
ارسال و انتقال این پست بدون ادرس و لینک گروه شرعا حرام است.
📛📛📛📛📛📛📛📛
@taghvimehmsaran
🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: شنبه - ۰۲ اسفند ۱۳۹۹
میلادی: Saturday - 20 February 2021
قمری: السبت، 8 رجب 1442
🌹 امروز متعلق است به:
🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم
💠 اذکار روز:
- یا رَبَّ الْعالَمین (100 مرتبه)
- یا حی یا قیوم (1000 مرتبه)
- يا غني (1060 مرتبه) برای غنی گردیدن
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹امروز مناسبتی نداریم
📆 روزشمار:
▪️2 روز تا ولادت امام جواد و حضرت علی اصغر علیهما اسلام
▪️5 روز تا ولادت امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام
▪️7 روز تا وفات حضرت زینب سلام الله علیها
▪️17 روز تا شهادت امام موسی کاظم علیه السلام
▪️18 روز تا وفات حضرت ابوطالب علیه السلام
🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
🕋 اوقات شرعی به افق یزد
🗓 شنبه ۲ اسفند ماه ۱۳۹۹
🕌 اذان صبح : ساعت َ۵:۱۱
🌅طلوع آفتاب: ساعت َ۶:۳۱
🕌 اذان ظهر: ساعت َ۱۲:۰۸
🌄 غروب افتاب: ساعت َ۱۷:۴۴
🕌 اذان مغرب: ساعت َ۱۸:۰۲
🌃 نیمه شب شرعی: ساعت َ۲۳:۲۸
🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab
❓دوست واقعی چه کسی است؟
🌹 امام علی علیه السلام فرمودند:
دوست واقعی نیست مگر این که در سه وقت برادر خود را حفظ کند و او را از یاد نبرد، در گرفتاری اش، پشت سرش و پس از مرگش.
«لا يكونُ الصديقُ صديقاً حتي يحفظَ أخاه في ثلاث: في نِكبته و غيبتهِ و وفاتِه»(1)
🔹 صفوان ابن یحیی، عبدالله بن جندب و علی بن نعمان که از اصحاب امام صادق، امام کاظم و امام رضا علیهم السلام بودند، سالی به مکه مشرف شدند.
آنان در مسجدالحرام، کنار کعبه مشغول صحبت بودند.
🔸گفتند: ما که در دنیا این قدر رفیق و همدم یکدیگریم، چرا وقتی مُردیم یاری مان تمام شود؟! بیایید با هم عهدی کنیم که اگر هرکدام از ما مُردیم، اعمال و عبادت های ما را که در زمان حیات انجام می دادیم، فردی که ماند انجام دهد.
🔹اندکی بعد از این معاهده، دو تن از آن ها (عبدالله بن جندب و علی ابن نعمان) به رحمت خدا واصل شدند ولی صفوان ابن یحیی باقی ماند.
🔸او شبانه روز 153 رکعت نماز واجب و نافله به نیت خود و آنان به جا می آورد. و در سال، 3 ماه روزه می گرفت. ماه رمضان برای خودش و رجب و شعبان برای دو رفیقش و سالی 3 مرتبه خمس و زکات می داد.(2)
-----------------------
(1) وسائل الشيعه، ج 8، ص 412.
(2) مجموعه ورام، ج 2، ص 169.
🌍 eitaa.com/kashkoolmazhabimehrab