eitaa logo
کشکول مذهبی محراب
349 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
621 ویدیو
23 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🗓 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: پنجشنبه - ۱۴ فروردین ۱۳۹۹ میلادی: Thursday - 02 April 2020 قمری: الخميس، 8 شعبان 1441 🌹 امروز متعلق است به: 🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام 💠 اذکار روز: - لا اِلهَ اِلّا اللهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبین (100 مرتبه) - یا غفور یا رحیم (1000 مرتبه) - یا رزاق (308 مرتبه) برای وسعت رزق 🗞 وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️3 روز تا ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام ▪️7 روز تا ولادت حضرت صاحب الزمان (عج) ▪️22 روز تا آغاز ماه مبارک رمضان ▪️31 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام ▪️36 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کشکول مذهبی محراب
💠 #نگرانی_های_پیامبر (ص) ۱۵- دنیا گرایی ✍ استفاده از نعمت‌های الهی و زینت‌ها در اصل هیچ اشکالی ندا
💠 (ص) ۱۶- مد پرستی زنان ✍ مد، در لغت به معنای سلیقه، روش و اسلوب بکار برده می شود و در اصطلاح عبارت از روش و شیوه ای موقتی که براساس ذوق و سلیقه افراد یک جامعه، سبک زندگی را تنظیم می کند. مد به خودی خود و در حد اعتدال، خوب است، اما مدزدگی بد است و مد فریبی بدتر ... 🌷 رسول گرامی اسلام در حدیثی مدگرایی زنان را یکی دیگر از نگرانی های خود بیان می کند، آنجا که می فرماید: فتنه سخت (جنگ و فشار اقتصادی) را دیدید و صبر کردید و من از فتنه اى سخت تر بر شما بیم دارم که از طرف زنان مى آید هنگامى که با النگوهاى طلا، خود را بیارایند. لباس های نازک ابریشمی شامی و کتانی یمنی بپوشند و توانگران را به زحمت اندازند و فقیران را وادار به هزینه هایی کنندکه توان مالی ندارند. 🌹 اصابَتْكُمْ فِتْنَةِ الضَّرّاءِ فَصَبَرْتُمْ وَ إِنَّ أَخْوَفَ ما أَخافُ عَلَيْكُمْ فِتْنَةُ السَّرّاءِ مِنْ قِبَلِ النِّساءِ إِذا تَسَوَّرْنَ الذَّهَبَ وَلَبِسْنَ رُبُطَ الشّامِ وَعَصْبَ الَْيمَنِ وَأَتْعَبْنَ الْغَنِيَّ وَكَلَّفْنَ الْفَقيرَ ما لا یجد. 📗 نهج الفصاحه، ج1، ص 215. 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
💠 (ص) ۱۷- شرک به خدا ✍ یکی از مهم‌ترین خطراتی که انسان در دنیا با آن مواجه است شهوات خفیه است که یکی از مصادیق آن حب جاه و مقام است. حب جاه و مقام به عنوان یک بیماری در کسانی رشد می کند که حقایق هستی بر ایشان پوشیده است و به جای محبت خدا و آخرت، گرفتار محبت دنیا و زینت ها و آرایه های دنیوی می شوند‌. 🌸رسول گرامی اسلام(ص)، کار برای غیر خدا و حب جاه و مقام را در ردیف شرک به خدا می داند و آن را به عنوان یکی دیگر از نگرانی های امت بعد از خود مطرح می کند. 🌷قال رسول‌الله (ص): ترسناك‌ترين چيزي كه از آن بر امت خود بيمناكم شرك به خداست. هان! نمي‌گويم كه آنها خورشيد و ماه و بت مي‌پرستند، بلكه بخاطر كارهايي كه براي غير خدا انجام مي‌دهند و گرفتار شهوت پنهاني(جاه و مقام) مي‌گردند. 🌹 «إنَّ أخوفُ ما أخافُ علي اُمّتي الإشراكُ بالله اما إنّي لستُ اقول يعبُدونَ شمساً و لاقمراً و لاوثناً ولكن أعمالاً لغيرالله و شهوه خفيةً » 📚 نهج الفصاحة، ج 1، ص 271. کنزالعمال، ج3، ص473. 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کشکول مذهبی محراب
❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️ #عـاشـقـانــہ‌دو‌مـدافـع #قسمت_45 نیم ساعت گذشت. علی با یه شیرینی اومد خونمو
❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️ اما نباید انقدر خودخواه باشم من وقتی علی رو میخوام باید به خواسته هاشم احترام بذارم تصمیم گیری خیلی سخت بود تو همون حرم به خدا توکل کردم و از آقا خواستم بهم صبر بده تا بتونم تصمیم درست بگیرم نمیدونم چرا احساس میکردم آخرین کربلایی که با علی اومدم همه جا دستشو محکم میگرفتمو ول نمیکردم _ دل کندن از آقا سخت بود ما برگشتیم اما دلمون هنوز تو بین الحرمین مونده بود اشک چشمامو خشک نشده بود و دلمون غم داشت رسیدیم خونه به همین زودی دلتنگ حرم شدیم حال غریب و بدی بود انگار مارو از مادرمون به زور جدا کرده بودن _ علی بی حوصله و ناراحت یه گوشه ی اتاق نشسته بود و با تسبیح بازی میکرد رفتم کنارش نشستم نگاهش نمیکردم تسبیح رو ازش گرفتم و گفتم:چرا ناراحتی آهی کشیدو گفت:اسماء خدا کنه زیارتمون قبول شده باشه و حاجتامونو بگیریم میدونستم منظورش از حاجت چیه با بغض تو چشماش نگاه کردم و گفتم:علی - جانم اسماء چشمام پراز اشک شدو گفتم:حاجت تو چیه - با تعجب بهم نگاه کرد _ بهم نزدیک شد و اشکامو پاک کرد:اسماء مگه نگفتم دوست ندارم چشماتو خیس ببینم چشمامو بستم و دوباره سوالمو تکرار کردم - ازم فاصله گرفت و گفت:خوب من خیلی حاجت دارم قابل گفتن نیست چپ چپ بهش نگاه کردم و گفتم:آها قابل گفتن نیست دیگه باشه بلند شدم برم که دستمو گرفت و کشید سمت خودش و کنارش نشوند بینمون سکوت بود سرمو گذاشتم رو سینش و به صدای قلب مهربونش گوش دادم نتونستم طاقت بیارم اشکام سرازیر شد چطوری میتونستم بزارم علی بره ، چطوری در نبودش زندگی میکردم؟؟ اگه میرفت کی اشکامو پاک میکردو عاشقانه تو چشمام زل میزد؟؟ کی منو درآغوش میگرفت تا تمام غصه هامو فراموش کنم؟؟ پنج شنبه ها باید باکی میرفتم بهشت زهرا؟؟ دیگه کی برام گل یاس میخرید؟؟ سرمو گرفتم و پیشونیمو بوسید تو چشمام زل زدو گفت:اسماء چیشده چرا چند وقته اینطوری به علی نمیخوای بگی میخوای با اشکات قلبمو آتیش بزنی - اشکامو پاک کردم و باصدای آرومی گفتم:کی میخوای بری کجا؟؟ - سوریه... باتعجب نگاهم کردو گفت: سوریه - نگاهش کردم و گفتم:آره،من میدونم که میخوای بری - فقط بگو کی چیزی نگفت - زدم به شونش و گفتم:علی با توام اشک تو چشماش حلقه زده و گفت:وقتیکه دل تو راضی باشه - برگشتم ، پشتمو بهش کردم و گفتم: - إ جدی ؟پس هیچوقت نمیخوای بری دستشو گذاشت رو شونمو منو چرخوند سمت خودش اومد چیزی بگه که انگشتمو گذاشتم رولباشو گفتم:هیس ، هیچی نگو علی تو که میخواستی بری چرا اصلا زن گرفتی چرا موقع خواستگاری بهم نگفتی اصلا چرا من علی چرا _ دستمو گرفت تو دستشو گفت:اجازه هست حرف بزنم اولا که هر مردی باید یه روزی زن بگیره دوما که اسماء تو که خودت میدونی من عاشقت شدم و هستم باز میپرسی چرا من اون موقع خبری از رفتن نبود که بخوام بهت بگم الانش هم اگه تو راضی نباشی من جایی نمیرم _ آره من راضی نباشم نمیری اما همش باید ببینم ناراحتی بادیدن عکس یه شهید بغضت میگیره یعنی من مانع رسیدن به آرزوت بشم من خودخواهم علی _ اسماء چرا اینطوری میکنی نمیدونم علی ، نمیدونم... ✍ خانم علی آبادی ادامه دارد...     🌍 @kashkoolmazhabimehrab ❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️
❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️ بس کن اسماء دستم گذاشتم رو سرمو به دیوار تکیه دادم علی از جاش بلند شد رفت سمت در ، یکدفعه وایساد و برگشت سمت من به حرکاتش نگاه میکردم - اومد پیشم نشست و با ناراحتی گفت:!اسماء یعنی اگه موقع خواستگاری بهت میگفتم که احتمال داره برم سوریه قبول نمیکردی؟ نگاهمو ازش دزدیدم و به دستام دوختم قلبم به تپش افتاده بود ، نمیدونستم چه جوابی باید بدم چونم گرفت و سرمو آورد بالا اشک تو چشماش حلقه زده بود سوالشو دوباره تکرار کرد ایندفعه یه بغضی تو صداش بود طاقت نیوردم دستشو گرفتم و گفتم:قبول میکردم علی مثل الان که... - که چی؟ بغضم ترکید ، توهمون حالت گفتم ، مثل الان که راضی شدم بری باورم نمیشد این حرفو من زدم کاش میشد حرفمو پس بگیرم کاش زمان فقط یک دقیقه به عقب برمیگشت علی اشکامو پاک کردو سرمو چسبوند به سینش دوباره صدای قلبش میشنیدم پشیمون شدم از حرفی که زدم تو دلم گفتم:الان وقت درآغوش گرفتنم نبود علی، داری پشیمونم میکنی، چطوری ازت دل بکنم چطوری؟؟؟ باصداش به خودم اومدم _ اسماء اینطوری راضی شدی با گریه و اشک با چشمای غمگین؟ فایده ای نداشت من حرفمو زده بودم نمیتونستم پسش بگیرم ازش جدا شدم سرمو انداختم پایین و گفتم:من تصمیممو گرفتم فقط بگو کی میخوای بری بگو به جون علی راضیم بری - إ علی گفتم راضیم دیگه این حرفا یعنی چی؟ بگو به جون علی - علی داری پشیمونم میکنیا دیگه چیزی نگفت _ علی نمیخوای بگی کی میخوای بری آهی کشید و آروم گفت:جمعه شب پس واقعیت داشت رفتنش تو این یکی دوماه دنبال کاراش بود به من چیزی نگفته بود چرا احساس کردم سرم داره گیج میره نشستم رو صندلی و چشمامو بستم زمان از دستم خارج شده بود نمیدونستم چند روز تا رفتنش مونده باصدای آروم که کمی هم لرزش قاطیش بود پرسیدم:علی امروز چند شنبست چهارشنبه _ فقط سه روز تا رفتنش زمان داشتم. باید چیکار میکردم ما هنوز عروسی هم نکرده بودیم قرار بود تولد امام رضا عروسیمونو بگیریم و ماه عسل بریم پابوس آقا جلوی چشمام سیاه شد از رو صندلی افتادم دیگه چیزی نفهمیدم چشمامو باز کردم همه جا سفید بود یادم نمیومد چه اتفاقی افتاده و کجام از جام بلند شدم اطرافمو نگاه کردم هیچ کسی نبود تازه متوجه شدم که بیمارستانم... با سرعت از تخت اومدم پایین و سمت در اتاق حرکت کردم ، متوجه سرم تو دستم نشده بودم ، سرم کشیده شد ، سوزنش دستمو پاره کردو از دستم خارج شد سوزش شدیدی رو تو تمام تنم احساس کردم آخ بلندی گفتم،سرم گیج رفت و افتادم زمین پرستار با سرعت اومد داخل اتاق رو زمین افتاده بودم لباسم و کف اتاق خونی شده بود ترسید و باصدای بلند بقیه پرستارها رو صدا کرد از زمین بلندم کردن و لباسامو عوض کردن و یه سرم دیگه وصل کردن از پرستار سراغ علی رو گرفتم - گفت رفتن دارو هاتونو بگیرن الان میان مگه چم شده افت فشار شدیدو لرزش بد _ اگه یکم دیرتر میاوردنتون میرفتی تو کما خدا رحم کرده لبمو گاز گرفتم و یه قطره اشک از گوشه ی چشمم روی بالش بیمارستان چکید علی با شتاب وارد اتاق شد چشماش قرمز شده بود و پف کرده بود معلوم بود هم گریه کرده هم نخوابیده بغضم گرفت خسته شده بودم از بغض و اشک که این روزا دست از سرم بر نمیداشت خودمو کنترل کردم که اشک نریزم اومد سمتم رو به پرستار پرسید:چیشده خانم _ چیزی نشده!!!... ✍ خانم علی آبادی ادامه دارد...     🌍 @kashkoolmazhabimehrab ❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
16.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸تقدیر رهبر معظم انقلاب از اجرای خیابانی سرود "کاروان اُمید" 🔹 اجرای خیابانی سرود "کاروان اُمید" که به مناسبت ولادت امام حسین(ع) و در روزهای شیوع ویروس کرونا در فضای مجازی منتشر شد، مورد تمجید رهبر انقلاب قرار گرفت. 🔹 این نماهنگ که با اجرای هیئت سائلین امیرالمومنین (ع) و به همت موسسه سفیر آفتابِ مرکز ماوا و دفتر موسیقی صداوسیما تولید و منتشر شده، در روزهای اخیر مورد استقبال مخاطبان در فضای مجازی قرار گرفته است. 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✴️ جمعه 👈15 فروردین 1399 👈9 شعبان 1441👈3 آوریل 2020 🏛مناسبت های اسلامی و دینی. ❇️روز سبک و خوبی است و برای امور زیر نیک است. ✅تجارت و داد و ستد. ✅زراعت و کشاورزی. ✅وام و قرض دادن و گرفتن. ✈️مسافرت خوب است بعد از ظهر اغاز شود. 👶برای زایمان خوب و نوزاد موفق و محبوب گردد.ان شاءالله. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. ✳️به خانه نو رفتن. ✳️جابجا شدن و نقل و انتقال. ✳️و شروع به شغل جدید نیک است. 💎این مطالب تنها یک سوم مطالب سررسید همسران است اختیارات بیشتر را در تقویم بخوانید. 💑 انعقاد نطفه و مباشرت 👩‍❤️‍👩امروز.... بعد فضلیت نماز عصر استحباب ویژه دارد و فرزند حاصل از ان دانشمندی مشهور جهان خواهد شد.ان شاالله و برای سلامتی نیک است. 💑امشب... برای در جمعه شب (شب شنبه )دستوری وارد نشده است. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات، (سر و صورت) در این روز خوب نیست باعث درد بیماری است. 💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن.... یا ، زالو انداختن خوب نیست و سبب درد در اعضاء است. ✂️ ناخن گرفتن جمعه برای ، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد. 👕👚 دوخت و دوز. جمعه برای بریدن و دوختن، روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود. ✴️️ وقت استخاره در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است ❇️️ ذکر روز جمعه اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد . 💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد 🌸زندگیتون مهدوی 🌸 📚 منابع مطالب تقویم همسران نوشته حبیب الله تقیان انتشارات حسنین علیهما السلام قم: پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24 تلفن 09032516300 025 377 47 297 0912 353 28 16 📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما همراه با لینک ارسال کنید. 📛📛📛📛📛📛📛📛 مطلب با حذف لینک ممنوع و حرام است 📛📛📛📛📛📛📛📛 @taghvimehmsaran 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
🕋 اوقات شرعی به افق یزد 🗓 جمعه ۱۵ فروردین ماه ۱۳۹۹ 🕌 اذان صبح : ساعت َ۵:۱۷ 🌅طلوع آفتاب: ساعت َ۶:۳۸ 🕌 اذان ظهر: ساعت َ۱۲:۵۶ 🌄 غروب افتاب: ساعت َ۱۹:۱۴ 🕌 اذان مغرب: ساعت َ۱۹:۳۱ 🌃 نیمه شب شرعی: ساعت َ۰۰:۱۵ 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
☀️ امروز: شمسی: جمعه - ۱۵ فروردین ۱۳۹۹ میلادی: Friday - 03 April 2020 قمری: الجمعة، 9 شعبان 1441 🌹 امروز متعلق است به: 🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام 💠 اذکار روز: - اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ (100 مرتبه) - یا ذاالجلال و الاکرام (1000 مرتبه) - یا نور (256 مرتبه) برای عزیز شدن 🗞 وقایع مهم شیعه: 🔹عقیقه امام حسین علیه السلام 📆 روزشمار: ▪️2 روز تا ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام ▪️6 روز تا ولادت حضرت صاحب الزمان (عج) ▪️21 روز تا آغاز ماه مبارک رمضان ▪️30 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام ▪️35 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 مساله و فلسفه آن 💠 ✍ رجعت در لغت به معناي بازگشت است (1) و در اصطلاح عبارت است از اين كه خداي متعال هنگام ظهورحضرت مهدی (عج) برخي از شيعيان و دوستاران آن حضرت كه قبلا از دنيا رفته‌اند، را زنده مي‌كند. تا به ثواب ياري حضرت ولي عصر(عج) و مشاهده دولت كريمه‌اش مشرف شوند. و همچنين بعضي از دشمنان ايشان را جهت گرفتن انتقام، برمي‌گرداند تا عذاب دنيا را بچشند و به قدرت و شوكت حضرت مهدي (عج) پی ببرند. ✅ در حديثي امام صادق (ع) رجعت را از شرائط ايمان شمرده است.(۳) و بيش از چهل تن از بزرگان شيعه مانند شيخ طوسی، شيخ مفيد و ديگران و بيش از پنجاه كتاب معتبر احاديث مربوط به رجعت را جمع‌آوري نموده‌اند. ✅ برخي از علل و فلسفه رجعت از ديدگاه روايات عبارتند از: 1⃣ نشان دادن شكوه و عزت مؤمنان، ذلت كافران. 2⃣ استقرار حكومت صالحان. 3⃣ انتقام از ستمگران و پديدآورندگان حادثه عاشورا. 4⃣ مشاركت در حكومت عدل حضرت مهدی (عج). (3). -------------------------- (1) المعجم الوسيط ماده رجع. (2) بحارالانوار، ج53، ص122. (3) همان، ص92 تا 122. 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✴️ شنبه👈16 فروردین 1399 👈10 شعبان 1441 👈 4 آوریل 2020 🕌 مناسبت های اسلامی و دینی. ☑️صدور توقیع برای ابو جعفر سمری(ره)از جانب امام زمان علیه السلام(329 هجری) ❇️روز خوبی و برای همه امور پسندیده است. ✅نماینده و قاصد فرسادن خاستگار فرسادن. ✅حسابرسی اموال. ✅پیمان نامه و قرارداد نوشتن خوب است. 👶نوزاد امروز صالح پاک دامن و با حیا باشد.ان شاءالله. 🤕بیمار امروز شفا یابد ان شاءالله. 🚖 مسافرت بسیار خوب است.. 🔭 🌗احکام و اختیارات نجومی. ✳️جابجایی و ورود به خانه نو. ✳️خرید حیوان. ✳️و خرید خانه و ملک نیک است. 💑 مباشرت و انعقاد نطفه امشب دلیلی وارد نشده است. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری خوب و سبب عزت و احترام است. 💉💉 حجامت خون دادن فصد زالو انداختن خون_دادن یا در این روز از ماه قمری، خوب نیست موجب درد و الم است. 💅 ناخن گرفتن شنبه برای ، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد. 👚👕دوخت و دوز. شنبه برای بریدن و دوختن، روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست. 🙏🏻 وقت در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر. 📿ذکر روز شنبه : یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد . 💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به (ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 📚 منبع مطالب: تقويم همسران نوشته ی حبيب الله تقيان انتشارات حسنین قم تلفن 09032516300 0253 77 47 297 0912353 2816 📛📛📛📛📛📛📛📛 ارسال و انتقال این پست بدون ادرس و لینک گروه شرعا حرام است 📛📛📛📛📛📛📛📛 @taghvimehmsaran 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
🕋 اوقات شرعی به افق یزد 🗓 شنبه ۱۶ فروردین ماه ۱۳۹۹ 🕌 اذان صبح : ساعت َ۵:۱۵ 🌅طلوع آفتاب: ساعت َ۶:۳۷ 🕌 اذان ظهر: ساعت َ۱۲:۵۵ 🌄 غروب افتاب: ساعت َ۱۹:۱۴ 🕌 اذان مغرب: ساعت َ۱۹:۳۲ 🌃 نیمه شب شرعی: ساعت َ۰۰:۱۵ 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: شنبه - ۱۶ فروردین ۱۳۹۹ میلادی: Saturday - 04 April 2020 قمری: السبت، 10 شعبان 1441 🌹 امروز متعلق است به: 🔸پبامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلّم 💠 اذکار روز: - یا رَبَّ الْعالَمین (100 مرتبه) - یا حی یا قیوم (1000 مرتبه) - يا غني (1060 مرتبه) برای غنی گردیدن ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹توقیع امام زمان علیه السلام به شیعیان،‌ 255ه-ق 📆 روزشمار: ▪️1 روز تا ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام ▪️5 روز تا ولادت حضرت صاحب الزمان (عج) ▪️20 روز تا آغاز ماه مبارک رمضان ▪️29 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام ▪️34 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کشکول مذهبی محراب
❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️ #عـاشـقـانــہ‌دو‌مـدافـع #قسمت_49 اما نباید انقدر خودخواه باشم من وقتی علی
❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️ پس همکاراتون پرستار حرفشو قطع کرد وخیلی جدی گفت از خودشون بپرسید آمپول آرام بخشی روداخل سرم زد و از اتاق رفت بیرون علی صندلی آورد و کنارم نشست لبخندی بهم زدو گفت:خوبی اسماءمیدونی چقد منو ترسوندی حالا بگو ببینم چیشده بود من نبودم - لبخند تلخی زدم و گفتم:من چرا اینجام علی از کی،،، الان ساعت چنده هیچی یکم فشارت افتاده بود دیروز آوردیمت اینجا، نگران نباش چیزی نیست. ساعت ۴ بعد از ظهر ، مامانم اینا کجان این جا بودن تازه رفتن علی امروز پنج شنبست باید بریم بهشت زهرا تا فردا هم زیاد وقت نیست بریم _ با تعجب نگاهم کردو گفت:یعنی چی بریم دکتر هنوز اجازه نداده بعدشم من جمعه جایی نمیخوام برم به حرفش توجهی نکردم سرمم یکم مونده بود تموم بشه از جام بلند شدم. سرمو از دستم درآردمو رفتم سمت لباسام اومد سمتم. اسماء داری چیکار میکنی بیا بخواب _ علی من خوبم ،برو دکترمو صدا کن اجازه بگیریم بریم کجا بریم اسماء چرا بچه بازی در میاری بیا برو بخواب سر جات - علی تو نمیای خودم میریم. لباسامو برداشتم و رفتم سمت در، دستمو گرفت و مانع رفتنم شد آه از نهادم بلند شد ، دقیقا همون دستم که سوزن سرم زخمش کرده بود رو گرفت دستمو از دستش کشیدم و شروع کردم به گریه کردن گریم از درد نبود از حالی که داشتم بود درد دستم رو بهانه کردم اصلا منتظر یه تلنگر بودم واسه اشک ریختن علی ترسیده بود و پشت سر هم ازم معذرت خواهی میکرد دکتر وارد اتاق شد. رفتم سمتش، مثل بچه ها اشکامو با آستین لباسم پاک کردم و رو به دکتر گفتم: آقای دکتر میشه منو مرخص کنیدمن خوب شدم... دکتر متعجب یه نگاه به سرم نصفه کرد یه نگاه به من و گفت: اومده بودم مرخصت کنم اما دختر جان چرا سرمو از دستت درآوردی؟چرا از جات بلند شدی؟ آخه حالم خوب شده بود . از رنگ و روت مشخصه با این وضع نمیتونم مرخصت کنم ولی من میخوام برم. تو خونه بهتر میتونم استراحت کنم با اصرار های من دکتر باالخره راضی شد که مرخصم کنه علی یک گوشه وایساده بود و نگاه میکرد اومد سمتم و گفت باالخره کار خودتو کردی لبخندی از روی پیروزی زدم کمکم کرد تا لباسامو پوشیدم و باهم از بیمارستا رفتیم بیرون بخاطر آرام بخشی که تو سرم زده بودن یکم گیج میزدم سوار ماشین که شدیم به علی گفتم برو بهشت زهرا چیزی نگفت و به راهش ادامه داد. تو ماشین خوابم برد، چشمامو که باز کردم جلوی خونه بودیم پوووووفی کردم و گفتم: علی جان گفتم که حالم خوبه، اذیتم نکن برو بهشت زهرا خواهش میکنم. - آهی کشید و سرشو گذاشت رو فرمون و تو همون حالت گفت: اسماء به وهلل من راضی نیستم به چی _ این که تو رو ، تو ای حالت ببینم. اسماء من نمیرم کی گفته من بخاطر تو اینطوری شدم، بعدشم اصال چیزیم نشده که،مگه نگفتی فقط یکم فشارت افتاده سرشو از فرمون بلند کردو تو چشمام نگاه کرد چشماش کاسه ی خون بود طاقت نیوردم، نگاهم و از نگاهش دزدیدم ماشین رو روشن کرد و حرکت کرد تمام راه بینمون سکوت بود از ماشین پیاده شدم ، سرم گیج میرفت اما به راهم ادامه دادم جای همیشگیمون قطعه ی سرداران بی پلاک شونه به شونه ی علی راه میرفتم شهیدمو پیدا کردم و نشستم کنار قبرش اما ایندفعه نه از گل یاس خبری بود نه از گلاب و آب علی میخواست کنارم بشینه که گفتم: علی برو پیش شهید خودت ابروهاشو داد بالا و باتعجب گفت:چراخوب حالا اونجا هم میرم برو ای بابا،باشه میرم _ میخواستم قبل رفتنش به درد و دل کردنش باشهیدش نگاه کنم ، یقین داشتم که حاجتشو از اون هم خواسته و بیشتر از اون به این یقین داشتم که حاجتشو میگیره رفت و کنار قبر نشست اول آهی کشید ، بعد دستشو گذاشت رو پیشونیش و طوری که من متوجه.... ✍ خانم علی آبادی ادامه دارد...     🌍 @kashkoolmazhabimehrab ❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️
❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️ نشم اشک میریخت پشتمو بهش کردم که راحت باشه خودمم میخواستم با شهیدم درد و دل کنم سرمو گذاشتم رو قبر. خاک های روی قبرشو فوت کردم از کارم خندم گرفت مثل بچه ها شده بودم . بین خنده بغضم گرفت لبخند رو لب داشتم اما اشک میریختم حالم رو نمیدونستم. از خودش خواستم تو انتخابم کمک کنه کمکم کرد و علی رو انتخاب کردم حالا هم اومده بودم علیمو بسپرم بهش ، بگم مواظبش باشه _ بگم علی که بره قلبمو هم با خودش میبره، کمکش کن خوب ازش نگهداری کنه با صدای علی به خودم اومدم اسماء بسته دیگه پاشو بریم. هوا تاریک شده بلند شدم ، تمام چادرم خاکی شده بود خاک چادرمو با دستش پاک کرد و من با لبخند تلخی بهش نگاه میکردم چند قدم که برداشتم سرم گیج رفت، اگه علی نگرفته بودم با صورت میخوردم زمین با اصرار های من دکتر بالاخره راضی شد که مرخصم کنه علی یک گوشه وایساده بود و نگاه میکرد اومد سمتم و گفت بالاخره کار خودتو کردی لبخندی از روی پیروزی زدم کمکم کرد تا لباسامو پوشیدم و باهم از بیمارستا رفتیم بیرون بخاطر آرام بخشی که تو سرم زده بودن یکم گیج میزدم سوار ماشین که شدیم به علی گفتم برو بهشت زهرا چیزی نگفت و به راهش ادامه داد. تو ماشین خوابم برد، چشمامو که باز کردم جلوی خونه بودیم پوووووفی کردم و گفتم: علی جان گفتم که حالم خوبه، اذیتم نکن برو بهشت زهرا خواهش میکنم. - آهی کشید و سرشو گذاشت رو فرمون و تو همون حالت گفت: اسماء به ولله من راضی نیستم به چی _ این که تو رو ، تو ای حالت ببینم. اسماء من نمیرم کی گفته من بخاطر تو اینطوری شدم، بعدشم اصلا چیزیم نشده که،مگه نگفتی فقط یکم فشارت افتاده سرشو از فرمون بلند کردو تو چشمام نگاه کرد عصبانی شد و با صدایی که عصبانیت هم قاطیش بود گفت: بیا ، خوبم خوبمت این بود چیزی نیست علی از گشنگیه خیله خوب بریم _ روبروی یه رستوران وایساد - دیگه از عصبانیت خبری نبود نگاهم کردو پرسید:خوب خانمم چی میخوری اوووووووم، فلافل - فلافل ؟؟ آره دیگه علی فلافل میخوام - آخه فلافل که حرفشو قطع کردم. إ مگه ازمن نپرسیدی هوس کردم دیگه - خیله خب باشه عزیزم فلافل رو خوردیم و رفتیم سمت خونه ی علی اینا وارد خونه که شدیم مامان علی زد تو صورتشو گفت:خاک به سرم اینجا چیکار میکنیداسماء جان، حالت خوبه دخترم؟ پشت سر اون بابا رضا اومدو با خنده گفت: سلام، منظور خانم این بود که خدارو شکر که مرخص شدی و حالت خوبه خوش اومدی دخترم بعد هم رو به علی کرد و با اشاره پرسید: قضیه چیه _ علی شونهاشو انداخت بالا و گفت: نمیدونم بابا با اصرار خودش مرخصش کردم لبخندی زدم و گفتم:حالم خوبه نگران نباشید راستی فاطمه کجاست مامان علی دستشو گذاشت رو شونمو گفت: خسته بود خوابید تو هم برو تو اتاق علی استراحت کن چشمی گفتم و همراه علی از پله ها رفتم بالا در اتاقو برام باز کرد وارد اتاق شدم و رو تخت نشستم اومد سمتم و چادرمو از سرم در آورد و آویزون کرد. لباسام بوی بیمارستان میداد و حالمو بد میکرد لباسامو عوض کردم یه نفس راحت کشیدم دستی به موهام کشیدم. موهام بهم ریخته بود، دستام جون نداشت اما نمیخواستم علی بفهمه شونرو برداشتم و کشیدم به موهام علی شونرو از دستم گرفت و خودش موهامو شونه کرد!!!. ✍ خانم علی آبادی ادامه دارد...     🌍 @kashkoolmazhabimehrab ❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کشکول مذهبی محراب
💠 ویژگی #منافقان در نهج البلاغه ۱۱- اصرار و لجاجت ✍ یکی دیگر از ویژگیهای منافقان لجاجت آنهاست
💠 در نهج البلاغه ۱۲- رسوا گری و پرده دری در انتقاد کردن ✍ منافقان برای فرار و مخفی کردن عیوب خویش، با پرده دری و رسوا گری، آبروی طرف مقابل را می‌ریزند و عیوب او را در جمع فاش می‌کنند. در انتقاد کردن هرگز خیرخواه و دلسوز نیستند و وقتی لب به انتقاد می گشایند، با افتراء و تهمت و هتاکی پرده دری می کنند. همچنان که حضرت علی علیه السلام می‌فرماید: 🌷«وَ إِنْ عَذَلُوا کشَفُوا؛ و اگر به انتقاد بپردازند، پرده دری می‌کنند.» 📗نهج البلاغه، خطبه ۱۹۴. 🌍 @kashkoolmazhabimehrab
💠 در نهج البلاغه ۱۳. اسراف و خیانت در قضاوت: یکی دیگر از خطاهای فکری منافقان «مطلق‌گرایی» است. از نگاه آنان همه چیز سیاه یا سفید مطلق است، به این معنا که با مشاهده کمترین خطا و لغزش از مۆمنان آنان را به صورت سیاه مطلق می‌بینند و حکم به فسادشان می‌دهند و در مقابل، تمام لغزشها و خطاهای هم‌کیشان خود را نادیده می‌گیرند، بنابر این هرگز صلاحیت قضاوت را ندارند. به فرموده مولای پرهیزگاران علی(علیه السلام): 🌷 «وَ إِنْ حَکمُوا أَسْرَفُوا؛ و اگر در مسأله‌ای قضاوت کنند، در ستم اسراف روا می‌دارند و راه خیانت را می‌پیمایند.» 📗 نهج البلاغه، خطبه ۱۹۴. 🌍 @kashkoolmazhabimehrab